۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

خواستم در نزد بزرگان جسارتی کرده باشم



von Farhad Vakof, Mittwoch, 5. Mai 2010 um 21:20
من گاهی به این فکر می افتم که ما گاهی و بعضا با طرح انتزاعی مسائل مهم مملکتی نظیر دمکراسی و سکولاریته ناگاهانه آب در آسیاب مستبدین میریزیم. در حالیکه قضایا ساده تر از این حرفهاست.
دمکراسی فرقی نمیکنه خواه مترقی و خواه سنتی یعنی مشارکت اقشار و طبقات یک جامعه در قدرت کشورکه الزاما معنایش این خواهد بود که قوانین کشور هم به تبع این مشارکت باید وسیعا تغییر کنند و از حالت یک جانبه و تنها به سود تک طبقه حاکم بیرون آید. این به چه معناست؟
این به این معناست که دمکراسی قدیمی تر از این حرفهاست که متشرعین میگویند که یک پدیده فرنگی است. و فرنگی ها میگویند مال ماست.
این بود اولا. و دوما دمکراسی یعنی اتمام حاکمیت تک طبقاتی و تک قشری. سوما تقسیم قدرت وبه عبارت دیگر دمکراسی یعنی تقسیم قوانین و حقوق مملکتی.چهارما دمکراسی یعنی حاکمیت که عبارت از قانون و حقوق است تا حال در دست تنها یک عده بوده و مابقی نه حقی داشتند و نه قانونی. پنجما دمکراسی یعنی ما حق و حقوق خودمان را میخواهیم. ما هم میخواهیم حکومت کنیم و قانون برای خود داشته باشیم و نه خواهان اجرای قوانین شما هستیم که بر ضد ماست. ششما دمکراسی یعنی در استبداد قانون و حقوق هست اما عمومی نیست. هفتما دمکراسی یعنی ما هم میخواهیم حق و حقوقی داشته باشیم و آنرا برای خود وضع کنیم
هشتما دمکراسی یعنی ما دستتان را خوانده ایم و بیدار شده ایم و میدانیم منشا حق و قوانین ما انسانها بوده و هستیم.
نهما دمکراسی یعنی حاکمیت همیشه سکولار بوده. دهما دمکراسی یعنی مسائل ساده تر از این حرفهاست که برخورد ما میدهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر