برخی از کاپیتالیسم و شکل مخالف آن یعنی از سوسیالیسم سخن می رانند. اول از همه باید در نظر داشت این ها مکاتب نیستند. البته می توان برپایه آن ها مکتب سازی نمود و ابدئولوژی ساخت و از این حرف ها. این اما یک حرف دیگری است. اما تاجایی که به کاپیتالیسم واقعی مربوط می شود و مبنای من در این جاست نمی دانم که آیا این برخی می دانند تاریخ کاپیتالیسم به مفهوم رایج و متداولش ازفاز انقلاب صنعتی و اختراع ماشین و رواج فابریک ها و... آغاز نگردیده است؟
البته افرادی نظیر من تاریخ کاپیتالیسم و کاپیتال گرایی را با تاریخ مدنیت و آغاز برده داری پیوند می زنند و اما اگر از این نظر هم گذر کنیم مطابق نظر دیگر تاریخ کاپیتالیسم به برهه ایی از زمان در قرون وسطی باز می گردد. و این باز تغییری در اصل موضوعی که بیان می شود ایجاد نمی کند.
در هر حالتی باید در نظر داشت کاپیتالیسم در گام اول یک پدییده اقتصادی - اجتماعی است. این پدیده در این جا خواه در شکل مناسبات آن - مکانیسم - و خواه در شکل یک نظام اقتصادی - اجتماعی مد نظر است.
به این اعتبار کاپیتالیسم به عنوان یک مکانیسم در روند هستی پذیری و نظام پذیری اش به یک نظام اقتصادی - اجتماعی مبدل می گردد. فاصله اولی به دومی یک فرآیند کم و بیش طولانی است.
لاکن در مورد رژیم و نظام های سیاسی و این مورد که برخی از کاپیتالیسم در وهله اول نه یک نظام اقتصادی - اجتماعی بل که بطور اتوماتیک یک نظام سیاسی و یک نظام حکومتی و به این معنا دیکتاتوری سرمایه می فهمند، باید عرض کرد نظام های اقتصادی - اجتماعی مبنای نظام های سیاسی می باشند و اولی زیرساخت و دوم روبنا می باشد.
البته نباید از نظر دور داشت نظام های اقتصادی - اجتماعی و برای این مبحث ما کاپیتالیستها از بدو هستی شان در هر کشور به دنبال این هستند که نظام سیاسی آن کشور را از آن خود کنند. در این رابطه یکی از موفقیت های انگلیسی ها در همین بوده است که در قرون وسطی این ها مدیریت سیاسی را به کاپینالیستها محول نمودند.
همین امر به سهم خود به این کشور مساعدت بسیار و اساسی نمود که بعد ها در فاز انقلاب صنعتی در انگلستان که یک انقلاب کاپیتالیستی بود مانعی سر راهشان پدیدار نگردد.
اما از این جا باز گردیم به ایران خودمان. ما در کشور از دیرباز مانند انگلستان و فرانسه نه داری نظام پارلمانی بودیم و نه مانند انگلیس قدرت را به کلاس کاپیتالیستهای ایرانی محول نمودیم. از همین رو آغاز متداول شدن انقلاب صنعتی و توسعه فابریک ها در ایران که بعدها و خیلی بعد شروع شد، همراه گشت با برهه ایی از تاریخ سیاسی کشور که در آن مقطع نفوذ روسیه و انگلیس در ایران به آنچنان مرحله از رشد خود رسیده بود که متاسفانه مانع از مدرنیزه کردن کشور می گشت.
در راستای همین موانع خارجی بعدها که محمد رضا شاه انقلاب صنعتی و سفید خود را به هر علل آغاز نمود این امر با مخالفین شهروندان سنتی، بازاریان و تجار ایرانی و .. به رهبری روحانیت مواجه شد.
همان گونه که ما اکنون به سند کشورهای عربی می بینیم در ایران که بر پایه و در اثر اصلاحات شاهی شلوغ شد اروپایی ها و آمریکایی ها با مشاهده به مخاطره افکنده شدن قدرت شان در کشور مبادرت به یک ائتلاف قدرت با خمینی نمودند و اسباب سریع انتقال قدرت به آنها را فراهم کردند و متعاقب آن شاه ایران را نظیر مبارک مصری از کشور فرا خواندند.
هدف این اقدامشان از انتقال قدرت سیاسی به سند همین کشورهای عربی این بود که پایه های قدرت سیاسی در کشور به دست نیروهای نیافتد که به نحوی از انحا خارج از دایره اعتبار سیاسی شان می باشد و این امر برای آنها که آنزمان اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق هنوز از موجودیت برخوردار بوده مفهوم وسیعتری از امروز داشت.
بنابراین اوصاف رژیم های کاپینالیستی که برخی مد نظشان است و آنرا در ایران از دیرباز مشاهده می کنند مفاهیم هرباره مجردی نیستند. به این اعتبار هم رژیم گذشته یک رژیم کاپیتالیستی بود هم رژیم کنونی و هم رژیم آتی که لیبرال دمکراتیک خواهد بود.
اما همان گونه که پیشتر هم عرض نمودم نقصان اصلی در کشور ما این است که از ازمنه های کهن قدرت سیاسی مانند انگلستان و سپس فرانسه به کاپیتالیستهای ایرانی سپرده نشد بل که حکومت ها در ایران پیوسته حکومت های وابسته و یا حکومت های فئودالی باقی ماندند که پایگاه اجتماعی خود را داشتند و از همین رو مدام می کوشیدند این و یا آن پروژه که بسود و منافع اجتماعی خودشان بود را به مرحله اجرا بگذارند و یا اگر هم همان منافع ایجاب می کرد با پروژه خودشان از در مخالفت در آیند.
یعنی پیوسته در کشور یک کاست سیاسی تشکیل شده بود که مرتب ساز خود را می نواخت.و حالا هم همین طور است.
از این رو از نظر من چنین مسائل اساسی در کشور را رها کردن - مسائلی که از دیرباز درکشور زیر ساختی نشده اند - و متعاقب آن یکجانبه به کاپیتالیسم چسبیدن و در همان رابطه پای سوسیالیسم و عدالت اجتماعی را به میان کشیدن مفید به حال ما نبوده و نخواهد بود.
این را من هم در رابطه با پیروان کاپیتالیسم و هم در رابطه با مخالفانشان عرض می کنم. و تکرار می کنم از اشکالات اصلی در کشور ما این بوده و است که کاپیتالیسم ایرانی هرگز در قدرت سیاسی نبوده است و آنچه بوده نظیر رژیم فعلی یک کاست سیاسی بوده که دارای ریشه های فئودالی و اشرافی خاص خود بود اما در رابطه با همان ریشه های فئودالی و پایگاه اجتماعی اش- فئودال ها - متعهد به یک نظام پارلمانی و مشورتی و به اصطلاح امروزی نهاد خرد جمعی نبود.
بنابر این نه از سر وجود کاپیتالیسم و نظام کاپیتالیستی - به مفهوم اقتصادی - اجتماعی آن - در کشور می توان به داوری نظام سیاسی آن کشور پرداخت و نه بر عکس از مبنای سیاسی وفئودالی و یا تئوکراتیک به این نتیجه اشتباه آمیز رسید که کاپیتالیسم و یا نظام کاپیتالیستی به مفهوم اقتصادی و اجتماعی اش در کشور موجود نیست و یا در صورت موچودیت سلطه اجتماعی - اقتصادی خود را بر دیگر نظام های اقتصادی و اجتماعی کشور اعمال نمی کند.
بهر حال باید توجه داشت نظام کاپیتالیستی به مفهوم اقتصادی - اجتماعی در کشور پیوسته در پی آن بوده است که از راه سلطه یابی اجتماعی - اقتصادی هم حائز سلطه سیاسی گردد و به این معنا فرآیند کمال یابی خود را به فرجام نهایی برساند.
اما این در کشور ما به علل عدیده داخلی و خارجی تاکنون میسر نشده و اگر هم می بینیم که کاپیتالیستها از راه سلطه اجتماعی - اقتصادی شان هم دارای نفوذ سیاسی شده اند و یا نظیر رژیم شاه یک قشر از کاپیتالیستهای درباری و دولتی شکل گرفت که وابسته به خارج بودند و یا نظیر رژیم کنونی در آن تجار و بازاریان و... سهیم گردیده اند و غیره این ها همه گواهی از این می دهند که در سر راه تبدیل سلطه اقتصادی - اجتماعی به قدرت و حاکمیت سیاسی کاپیتالیست ها در کشور موانع وجود داشته است.
در این میان مهمترین فاکتور و پارامتر تحول اقتصادی- اجتماعی در نظام کاپیتالیسم در ایران است که در این رابطه باید به انقلاب در صنعت و تجارت کشور و موانع داخلی و خارجی سر راه آن اشاره نمود.
در رابطه با مبحث کاپیتالیسم در کشور و آلترناتیو تاریخی آن باید یک نکته مهم را هم خاطر نشان ساخت.
همان گونه که می دانیم برخلاف بینش خرد گرایان و اندیشمندان - فلاسفه - تاریخ اجتماعی انسان پیرو اندیشه ها و فلسفه های مصلحان جهان نیستند.
بطور مشخص تر کاپیتالیسم - صرف نظر از تاریخ پیدایش آن در جهان و سپس توسعه و نظام پذیری و تحولات درونی آن در هر نقطه آن - تاریخ اندیشه و تاریخ فلسفه نیست.
این کاپیتالیسم و تاریخ توسعه و تحول آن در هر نقطه را نه مصلحان کشورها خلق کرده اند و نه آلترناتیو تاریخی اش را این مصلحان خلق خواهند کرد.
تاریخ هر کشور همان گونه که در مقطعی از تکاملش کاپیتالیسم را خلق و سپس تکامل داد، همان تاریخ به همان علل و بیشتر در مقطع دیگر از سیر تکامل خود نظام های اقتصادی- اجتماعی عالی تر و به تبع آن نظام سیاسی متکامل تر را خلق خواهد کرد.
اما هرباره باید دانست تاریخ تکامل اجتماعی انسان اگر ساخته و پاخته مصلحان و اندیشمندان کشورها نیست از دیگر سو شخصیتی جدا از انسان نیست.
این انسان است که هرباره در کشور خود تاریخ آن کشور را می سازد و انسان آلت بی اراده دست تاریخ کشور خود نیست!
البته افرادی نظیر من تاریخ کاپیتالیسم و کاپیتال گرایی را با تاریخ مدنیت و آغاز برده داری پیوند می زنند و اما اگر از این نظر هم گذر کنیم مطابق نظر دیگر تاریخ کاپیتالیسم به برهه ایی از زمان در قرون وسطی باز می گردد. و این باز تغییری در اصل موضوعی که بیان می شود ایجاد نمی کند.
در هر حالتی باید در نظر داشت کاپیتالیسم در گام اول یک پدییده اقتصادی - اجتماعی است. این پدیده در این جا خواه در شکل مناسبات آن - مکانیسم - و خواه در شکل یک نظام اقتصادی - اجتماعی مد نظر است.
به این اعتبار کاپیتالیسم به عنوان یک مکانیسم در روند هستی پذیری و نظام پذیری اش به یک نظام اقتصادی - اجتماعی مبدل می گردد. فاصله اولی به دومی یک فرآیند کم و بیش طولانی است.
لاکن در مورد رژیم و نظام های سیاسی و این مورد که برخی از کاپیتالیسم در وهله اول نه یک نظام اقتصادی - اجتماعی بل که بطور اتوماتیک یک نظام سیاسی و یک نظام حکومتی و به این معنا دیکتاتوری سرمایه می فهمند، باید عرض کرد نظام های اقتصادی - اجتماعی مبنای نظام های سیاسی می باشند و اولی زیرساخت و دوم روبنا می باشد.
البته نباید از نظر دور داشت نظام های اقتصادی - اجتماعی و برای این مبحث ما کاپیتالیستها از بدو هستی شان در هر کشور به دنبال این هستند که نظام سیاسی آن کشور را از آن خود کنند. در این رابطه یکی از موفقیت های انگلیسی ها در همین بوده است که در قرون وسطی این ها مدیریت سیاسی را به کاپینالیستها محول نمودند.
همین امر به سهم خود به این کشور مساعدت بسیار و اساسی نمود که بعد ها در فاز انقلاب صنعتی در انگلستان که یک انقلاب کاپیتالیستی بود مانعی سر راهشان پدیدار نگردد.
اما از این جا باز گردیم به ایران خودمان. ما در کشور از دیرباز مانند انگلستان و فرانسه نه داری نظام پارلمانی بودیم و نه مانند انگلیس قدرت را به کلاس کاپیتالیستهای ایرانی محول نمودیم. از همین رو آغاز متداول شدن انقلاب صنعتی و توسعه فابریک ها در ایران که بعدها و خیلی بعد شروع شد، همراه گشت با برهه ایی از تاریخ سیاسی کشور که در آن مقطع نفوذ روسیه و انگلیس در ایران به آنچنان مرحله از رشد خود رسیده بود که متاسفانه مانع از مدرنیزه کردن کشور می گشت.
در راستای همین موانع خارجی بعدها که محمد رضا شاه انقلاب صنعتی و سفید خود را به هر علل آغاز نمود این امر با مخالفین شهروندان سنتی، بازاریان و تجار ایرانی و .. به رهبری روحانیت مواجه شد.
همان گونه که ما اکنون به سند کشورهای عربی می بینیم در ایران که بر پایه و در اثر اصلاحات شاهی شلوغ شد اروپایی ها و آمریکایی ها با مشاهده به مخاطره افکنده شدن قدرت شان در کشور مبادرت به یک ائتلاف قدرت با خمینی نمودند و اسباب سریع انتقال قدرت به آنها را فراهم کردند و متعاقب آن شاه ایران را نظیر مبارک مصری از کشور فرا خواندند.
هدف این اقدامشان از انتقال قدرت سیاسی به سند همین کشورهای عربی این بود که پایه های قدرت سیاسی در کشور به دست نیروهای نیافتد که به نحوی از انحا خارج از دایره اعتبار سیاسی شان می باشد و این امر برای آنها که آنزمان اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق هنوز از موجودیت برخوردار بوده مفهوم وسیعتری از امروز داشت.
بنابراین اوصاف رژیم های کاپینالیستی که برخی مد نظشان است و آنرا در ایران از دیرباز مشاهده می کنند مفاهیم هرباره مجردی نیستند. به این اعتبار هم رژیم گذشته یک رژیم کاپیتالیستی بود هم رژیم کنونی و هم رژیم آتی که لیبرال دمکراتیک خواهد بود.
اما همان گونه که پیشتر هم عرض نمودم نقصان اصلی در کشور ما این است که از ازمنه های کهن قدرت سیاسی مانند انگلستان و سپس فرانسه به کاپیتالیستهای ایرانی سپرده نشد بل که حکومت ها در ایران پیوسته حکومت های وابسته و یا حکومت های فئودالی باقی ماندند که پایگاه اجتماعی خود را داشتند و از همین رو مدام می کوشیدند این و یا آن پروژه که بسود و منافع اجتماعی خودشان بود را به مرحله اجرا بگذارند و یا اگر هم همان منافع ایجاب می کرد با پروژه خودشان از در مخالفت در آیند.
یعنی پیوسته در کشور یک کاست سیاسی تشکیل شده بود که مرتب ساز خود را می نواخت.و حالا هم همین طور است.
از این رو از نظر من چنین مسائل اساسی در کشور را رها کردن - مسائلی که از دیرباز درکشور زیر ساختی نشده اند - و متعاقب آن یکجانبه به کاپیتالیسم چسبیدن و در همان رابطه پای سوسیالیسم و عدالت اجتماعی را به میان کشیدن مفید به حال ما نبوده و نخواهد بود.
این را من هم در رابطه با پیروان کاپیتالیسم و هم در رابطه با مخالفانشان عرض می کنم. و تکرار می کنم از اشکالات اصلی در کشور ما این بوده و است که کاپیتالیسم ایرانی هرگز در قدرت سیاسی نبوده است و آنچه بوده نظیر رژیم فعلی یک کاست سیاسی بوده که دارای ریشه های فئودالی و اشرافی خاص خود بود اما در رابطه با همان ریشه های فئودالی و پایگاه اجتماعی اش- فئودال ها - متعهد به یک نظام پارلمانی و مشورتی و به اصطلاح امروزی نهاد خرد جمعی نبود.
بنابر این نه از سر وجود کاپیتالیسم و نظام کاپیتالیستی - به مفهوم اقتصادی - اجتماعی آن - در کشور می توان به داوری نظام سیاسی آن کشور پرداخت و نه بر عکس از مبنای سیاسی وفئودالی و یا تئوکراتیک به این نتیجه اشتباه آمیز رسید که کاپیتالیسم و یا نظام کاپیتالیستی به مفهوم اقتصادی و اجتماعی اش در کشور موجود نیست و یا در صورت موچودیت سلطه اجتماعی - اقتصادی خود را بر دیگر نظام های اقتصادی و اجتماعی کشور اعمال نمی کند.
بهر حال باید توجه داشت نظام کاپیتالیستی به مفهوم اقتصادی - اجتماعی در کشور پیوسته در پی آن بوده است که از راه سلطه یابی اجتماعی - اقتصادی هم حائز سلطه سیاسی گردد و به این معنا فرآیند کمال یابی خود را به فرجام نهایی برساند.
اما این در کشور ما به علل عدیده داخلی و خارجی تاکنون میسر نشده و اگر هم می بینیم که کاپیتالیستها از راه سلطه اجتماعی - اقتصادی شان هم دارای نفوذ سیاسی شده اند و یا نظیر رژیم شاه یک قشر از کاپیتالیستهای درباری و دولتی شکل گرفت که وابسته به خارج بودند و یا نظیر رژیم کنونی در آن تجار و بازاریان و... سهیم گردیده اند و غیره این ها همه گواهی از این می دهند که در سر راه تبدیل سلطه اقتصادی - اجتماعی به قدرت و حاکمیت سیاسی کاپیتالیست ها در کشور موانع وجود داشته است.
در این میان مهمترین فاکتور و پارامتر تحول اقتصادی- اجتماعی در نظام کاپیتالیسم در ایران است که در این رابطه باید به انقلاب در صنعت و تجارت کشور و موانع داخلی و خارجی سر راه آن اشاره نمود.
در رابطه با مبحث کاپیتالیسم در کشور و آلترناتیو تاریخی آن باید یک نکته مهم را هم خاطر نشان ساخت.
همان گونه که می دانیم برخلاف بینش خرد گرایان و اندیشمندان - فلاسفه - تاریخ اجتماعی انسان پیرو اندیشه ها و فلسفه های مصلحان جهان نیستند.
بطور مشخص تر کاپیتالیسم - صرف نظر از تاریخ پیدایش آن در جهان و سپس توسعه و نظام پذیری و تحولات درونی آن در هر نقطه آن - تاریخ اندیشه و تاریخ فلسفه نیست.
این کاپیتالیسم و تاریخ توسعه و تحول آن در هر نقطه را نه مصلحان کشورها خلق کرده اند و نه آلترناتیو تاریخی اش را این مصلحان خلق خواهند کرد.
تاریخ هر کشور همان گونه که در مقطعی از تکاملش کاپیتالیسم را خلق و سپس تکامل داد، همان تاریخ به همان علل و بیشتر در مقطع دیگر از سیر تکامل خود نظام های اقتصادی- اجتماعی عالی تر و به تبع آن نظام سیاسی متکامل تر را خلق خواهد کرد.
اما هرباره باید دانست تاریخ تکامل اجتماعی انسان اگر ساخته و پاخته مصلحان و اندیشمندان کشورها نیست از دیگر سو شخصیتی جدا از انسان نیست.
این انسان است که هرباره در کشور خود تاریخ آن کشور را می سازد و انسان آلت بی اراده دست تاریخ کشور خود نیست!