۱۳۹۰ آبان ۹, دوشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و نهم


جمله ایی از رفیق منصور حکمت وجود دارد که پیرامون نظام پارلمانی در شرق و ایران مطرح شده و لذا نظر به صراحت آن جای هیچ ابهامی در آن باره باقی نمی گذارد

  • منصور حکمت:دموکراسى اسم مستعار دوستان دست راستى و ديکتاتور مآب بانک جهانى در اين کشورهاست. بهرحال معلوم شده که نظام پارلمانى که بورژوازى غرب در ويترين آويزان کرده بود با موقعيت اقتصادى بورژوازى کشورهاى شرق و با نياز اين طبقه به سرکوب خشن هر ابراز وجود جدى کارگر در اين کشورها تناسب ندارد.

از این رو و از روی عللی که در شماره های پیشین از رفیق نقل شد او در برابر کارگران ایران یک دو راهی قرار می دهد

  • منصور حکمت: بنظر من کارگر در ايران بايد به اين فکر کند که کداميک از اينها واقعى و کداميک اتوپى است: اينکه پارلمان در ايران مستقر شود و آزادى اعتصاب و تشکل و فعاليت کارگرى و کمونيستى قانونيت پيدا کند و سرمايه دار داخلى و خارجى و ارتش بورژوايى و گانگسترهاى سياسى مسلح، از جريانات پان اسلامى حزب الله تا ناسيونال اسلامى ها و سلطنت طلب ها و فاشيستها و عظمت طلبها اين وضعيت جديد را قبول کنند و اسلحه شان را تحويل بدهند و اودکلن بزنند و به مجلس بيايند، يا اينکه کارگر قدرت را بدست بگيرد و به کمک کارگر آلمانى و فرانسوى و آمريکايى از درگيرى از موضع ضعف در يک جنگ ناخواسته اجتناب کند؟

ما دیدیم که رفیق منصور حکمت راه نخست یک توهم بیش نمی داند.


  • منصور حکمت: مساله بر سر امکان و عدم امکان "پيدايش" چنين وضعيتى نيست، بلکه بر سر امکان بازتوليد آن بعنوان يک روبناى سياسى در جامعه است. دموکراسى ليبرالى در ايران از حکومت آخوندى دور از ذهن تر و ناممکن تر نيست. سوال، همچنانکه در مورد رژيم اسلامى هم طرح ميشود، اينست که تا چه حد چنين رژيم سياسى اى ميتواند يک روبناى بازتوليد شونده براى جامعه و ظرف و ساختار پابرجاى فعل و انفعال سياسى در کشور باشد. ... پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند. ممکن است زور نسل معينى از پارلمانتاريستها، بى آلترناتيوى اپوزيسيونها، مداخله نظامى حاميان بين المللى هيات حاکمه وقت و دهها فاکتور غير قابل پيش بينى ديگر حتى اجازه بدهد که اين پارلمان و موازين ليبرالى چند صباحى هم بر قرار بماند. اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود. اين پارلمان را هم بايد کسانى بزور، و عليرغم ميل بدنه اصلى طبقه بورژوا که در قلمرو اقتصاد فعال است، سرپا نگهدارند و گرنه از چپ يا راست چيز ديگرى جايش را ميگيرد. مشکل بعدى، اما اينجاست که نفس پيدايش نظام پارلمانى و ليبرالى ولو بعنوان يک تصادف تاريخى بهرحال احتياج به وجود احزاب ليبرال و سنت مبارزه ليبرالى دارد، و اين در جامعه ايران ناموجود است. نظام ليبرالى بهرحال به چندتايى آدم ليبرال احتياج دارد! کسانى که امروز در اپوزيسيون ايران سهوا به آنها ليبرال اطلاق ميشود، در واقع جمهوريخواهان ناسيوناليست و مکلا (و نه حتى لزوما سکولار و غير مذهبى) هستند که تا امروز کوچکترين تعلق خاطرى به موازين و اصول ليبراليسم، حال هر ارزشى که دارد، از خود نشان نداده اند. وقتى اينها از پارلمان و پلوراليسم حرف ميزنند منظورشان چيزى شبيه کره جنوبى يا ترکيه است. بنابراين خلاصه حرف من در پاسخ به اين سوال اينست که دموکراسى و سيستم پارلمانى ليبرال نه با نيازهاى اقتصادى سرمايه و بورژوازى ايران خوانايى دارد، نه به هيچ معنى جدى کلمه توسط بخشى از اين طبقه مطالبه ميشود. همه اينها يعنى احتمال پيدايش آن کم و احتمال بقاء آن بعنوان واقعيتى پابرجا و بازتوليد شونده در حيات سياسى جامعه صفر است.

به این ترتیب می توان نتیجه گرفت نظر به شکست و بن بست رسیدن توسعه - مبحثی که در شماره های پیشین پی گرفتیم و به بسر آمدن عصر دیکتاتورهای نظامی که حکومت های توسعه بودند و نظر به توهم بودن نظام پارلمانی در کشورهای در حال توسعه و شرقی تنها راهی که در برابر کارگران ایران باقی می ماند راه کمونیسم کارگری است.

همان گونه در پیش گفته شد مبحث آلترناتیو سیاسی در برابر حکومت های اختناق و استبداد و دیکتاتوری بورژوایی تنها یک سوی یک تناسب است. در سوی دیگر تناسب همان مبحث ایستگاه ها قرار دارد که فاصله میان دیکتاتوری ها بورژوایی و وضعیت بی دولتی و بی حکومتی یعنی همان وضعیت شوراها مردمی را پر می کند.

در مبحث ایستگاه ها منصور حکمت به این نظر است

  • منصور حکمت :بهرحال دموکراسى، به اين معنى اى که ميگويند امروز پيروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نيست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمايندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است. اين حتما به حکومت علنى ارتش و پليس ترجيح دارد چون حتى تظاهر بورژوازى به آزاد بودن جامعه هم از نظر سياسى و فکرى فرجه هايى براى طبقه کارگر و اقشار محروم و مدافعان آزادى فراهم ميکند. اما اين در آن حد نيست که رقص و پايکوبى اى لازم داشته باشد.
  • منصور حکمت: بحث اصولى من در زمينه برخورد حزب کارگرى به پارلمان و نظام پارلمانى اينست که اين نهاد و اين رژيم سياسى نميتواند ابزار و محمل پيروزى سوسيالسيم باشد. سوسياليسم از مجراى پارلمان پيروز نميشود، بلکه برعکس پارلمان را، هرقدر دموکراتيک و غير فرمايشى هم باشد، بعنوان يک سنگر مقاومت بورژوازى در برابر خود خواهد يافت. من از نظر اصولى به تحريم پارلمان نميرسم، به فرعى ديدن آن در تاکتيک کسب قدرت طبقه کارگر سوسياليست ميرسم.
  • منصور حکمت:طبقه کارگرى که فرجه ها و حقوق بدست آمده را حاصل کشمکش و تناسب قواى سياسى دوره اى در جامعه ببيند و خصلت گذرا و انتقالى وضعيت را بشناسد، مکانيسم حفظ آنچه بدست آمده و بسط و فراتر رفتن از آن و ديناميسم نفى انقلابى و ارتجاعى اين وضعيت را ميفهمد. رفتار سياسى بورژوايى و کودتاها و توطئه ها و جنگ داخلى هايى که بورژوازى برايش تدارک ميبيند را درک ميکند، ارزش هر لحظه تداوم شرايط آزادى نسبى را براى کسب آمادگى براى نبردهاى سياسى جدى تر در آينده را ميفهمد و در صحنه سياسى ميماند. در مقابل، طبقه کارگرى که آنروز بپندارد که بله، دموکراسى شده و ايران به جرگه کشورهاى "متمدن" سرمايه دارى پيوسته، بايد خود را براى يکى دوسال اضافه کارى و عسرت به افتخار دموکراسى و تعداد زيادى زندانى و اعدامى از سال سوم به بعد آماده کند.

و سرانجام می رسیم به این مطلب که جان کلام رفیق منصور حکمت در خصوص نظریه ایستگاه هاست:

  • منصور حکمت:اما همانطور که گفتم نفى استبداد بورژوايى در عمل، فلج کردن قدرت سرکوب دولتها و احزاب بورژوايى براى دوره معين و تحميل شرايطى که در آن سلب آزادى دوفاکتوى مردم بشدت براى طبقه حاکم دشوار باشد نه فقط عملى است بلکه يک محور تاکتيکهاى ماست.
همان گونه دوستان و رفقا تاکنون متوجه شده اند فلج کردن قدرت ، حکومت، استبداد، دیکتاتوری بورژوازی، تحمیل آزادی برای کارگران و... یکی از محور های تاکتیک رفیق منصور حکمت است. و همان گونه که در مدل های حکومت ها و استبداد های بورژوایی دیدیم این تاکتیک می تواند در زمانی منجر به سرنگونی دیکتاتوری نظامی، حکومت مطلقه آخوندی و ... گردد و شرایطی را فراهم کند که می توان از آن به صورت یک تاکتیک برای آزادی کارگران استفاده کرد.

بنابراین نظریه ایستگاه های رفیق منصور حکومت نافی سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیست. بل که سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی به همان میزان که عقب نشینی این رژیم و کسب آزادی ها در سایه آن می تواند بطور تاکتیکی برای راه کمونیسم کارگری مورد بهره برداری قرار گیرد.

بدینسان در نظریه ایستگاه ها انواع دیکتاتوری های بورژوایی مطرح نیستند مهم تعویض این دیکتاتوری ها نیست بل که در هر شرایطی با و بدون تعویض شرایطی است که به این دیکتاتوری ها تحمیل می شود.

از این رو راه کمونیسم کارگری همان قدر از آزادی های بدست آمده برای استقرار اهداف تاریخی خود در زوال دولت و قدرت در ایران استفاده خواهد نمود که وقتی در ایران یک حکومت دمکراتیک بر سر کار آید. از نظر کمونیسم کارگری یک حکومت لییرال دمکراتیک در ایران همان قدر واهی و نامتناجس است که حکومت جمهوری اسلامی است. و از نظر اساسی و جوهری چنین حکومتی همان قدر استبدادی و دیکتاتوری بورژوایی است که حکومت اسلامی است.

البته بنابر نظریه ایستگاه ها میتوان یک حکومت لیبرال دمکراتیک را، و اختناق و استیداد بورژوایی درونی آن را به استبداد آخوندی ترجیح داد . اما از نظر استراژیک سرنگونی هر دو حکومت ازاهداف یلافاصله کمونیسم کارگری است.

به این اعتبار صرف نظر از تاکتیک ها و تعویض نظام ها و حکومت های بورژوایی باید کمونیسم کارگری ایران را اعلام جنگی از پیش برعلیه همه حکومت های بورژوایی در ایران دانست.

او حکومت های ملایم تر ، اوضاع آزادتر در هریک از آنها را به عنوان شرایط و وضعیت مناسبی میداند که کمونیسم کارگری برای تحقق خود از آن ها هرباره بهره خواهد جست.

ادامه دارد..

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و هشتم




  • منصور حکمت :هرچه هست همين است که ميبينيم. قرار نيست معجزه جديدى رخ بدهد. تازه اگر حرفى بشود زد اينست که روند پسرفت در تلقيات عمومى از آزادى و موازين حقوقى جامعه بورژوائى مدتى است بطور جدى شروع شده است. اما همانطور که گفتم نفى استبداد بورژوايى در عمل، فلج کردن قدرت سرکوب دولتها و احزاب بورژوايى براى دوره معين و تحميل شرايطى که در آن سلب آزادى دوفاکتوى مردم بشدت براى طبقه حاکم دشوار باشد نه فقط عملى است بلکه يک محور تاکتيکهاى ماست.

منظور رفیق منصور حکمت در این جا از استبداد بورژوایی برای کسانی که منظورش را خوب متوچه نمی شوند او این گونه توضیح می دهد:

  • منصور حکمت : هر کس و با هر نيتى، با هر رنگ پرچمى و با هر مدل اقتصادى اى، بخواهد در جهان امروز سرمايه دارى ايران را بچرخاند قبل از هر چيز بناگزير پايه اين اختناق را محکم می کند.



او برای این استبداد واختناق و دیکتاتوری بیان تئوریک کلی و جهان شمولی دارد:


  • منصور حکمت: ما منتقد ليبراليسم و روايت ليبرالى از آزادى هستيم. دموکراسى ليبرالى مسخ انديشه آزادى بشر است، فرمولى براى اتميزه کردن انسانها در برابر سرمايه در قلمرو سياسى و مشروعيت بخشيدن به ديکتاتورى مافوق مردمى طبقه سرمايه دار است
  • منصور حکمت: دموکراسى در اشکال و تبيين هاى مختلف تاکنونى آن مکانيسم مشروعيت مردمى بخشيدن به حکومت طبقاتى و ماهيتا مافوق مردمى بورژوازى بوده است.
این استبداد ودیکتاتوری و اختناق سرمایه و بورژوایی منافاتی با دمکراسی او ندارد:

  • منصور حکمت: بحث من اينست که دموکراسى مترادف با آزادى نيست. دموکراسى يک فرم حکومتى و يک سلسله ايده ها و پراتيکهاى سياسى متناسب با وجود اجتماعى سرمايه و بيحقوقى سياسى ناشى از آن است، که بويژه در دوره ما از هر رابطه اى با گسترش حقوق توده مردم تهى شده. دموکراسى يک اسم رمز سياسى، يک آرم، براى يک وضعيت سياسى و اقتصادى ارتجاعى است که تقدس بازار محور اصلى آن است.
  • منصور حکمت: دموکراسى امروز ديگر خود را بعنوان آنتى تز فئوداليسم و سلطنت مطلقه و حکومت مذهبى تعريف نميکند، بلکه صاف و ساده سد دفاعى بورژوازى در برابر آزادى خواهى کارگرى و انتظارات آزاديخواهانه ملهم از سوسياليسم در جهان امروز است.
  • منصور حکمت: موضوع دموکراسى "دولت مشروع" است.
  • منصور حکمت :دمکراسى ليبرالى فرمولى است براى مشروعيت بخشيدن به حاکميت فى الحال مستقر بورژوازى و پنهان کردن خصلت طبقاتى آن ـ اما نفس اين حاکميت است که ناقض آزادى و متناقض با آزادى است.
  • منصور حکمت: دموکراسى مفهومى است مربوط به مشروعيت دولت، و نه استقرار آن و يا تعيين کارآکتر سياسى آن. دولت دموکراتيک دولتى است که مشروعيت و قانونيت اش را از راى مردم ميگيرد.
  • منصور حکمت: حاکميت بورژوازى اساسا به اعمال خشونت و يا تهديد به اعمال خشونت عليه مردم متکى است. سرکوب، ارعاب و تحميق محور حکومت بورژوايى است. نيروى مسلح سرکوب، اعم از ارتش و پليس علنى يا نهادهاى سرکوب مخفى، دادگاهها و زندانها و کل سيستم محاکمه و مجازات، اينها کانالهاى اصلى اعمال قدرت و ضامن حفظ آن هستند. تصميمات سياسى اصلى در آرايش هاى محفلى و کانونى متنوع طبقه حاکمه، و از طريق نهادها و مراجع غير رسمى بورژوايى گرفته ميشود که شغل وکالت مجلس بخودى خود حتى جوازى براى خبر شدن وکيل مربوطه از فعل و انفعالات آنها، تا چه رسد به شرکت در آنها، نيست. مجلس حتى در بسيارى موارد ابزار اصلى خوراندن اين سياستهاى مصوب به مردم در نظام دموکراتيک هم نيست. اين اساسا کار رسانه ها و دستگاههاى تبليغاتى طبقه حاکم است.
  • منصور حکمت: پروسه انتخابات به اين ترتيب به معنى پروسه مشروعيت گرفتن دولت است و نه دخالت مردم در سياست. و اين، همانطور که قبلا گفتم، موضوع اساسى دموکراسى است: يعنى برقرارى حکومتى که از نظر فرمال منبعث از مردم باشد.انتخابات اين را براى طبقه حاکم تامين ميکند.
  • منصور حکمت: دموکراسى مفهومى است مربوط به مشروعيت دولت، و نه استقرار آن و يا تعيين کارآکتر سياسى آن. دولت دموکراتيک دولتى است که مشروعيت و قانونيت اش را از راى مردم ميگيرد. اما نفس وجود دولت، قدرت آن، منافعى که دنبال ميکند و طبقه اى که آن را در دست دارد از طريق راى و پارلمان تعيين نميشود و از طريق پارلمان محفوظ داشته نميشود. اين ديگر خارج پروسه دموکراتيک در متن مبارزه وسيع تر طبقاتى و با ابزارهاى متفاوتى انجام ميشود.
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و هفتم


در توضیح مطالبی که رفیق منصور حکمت مطرح می کنند مورد ایستگاها که حد فاصل میان رژیم کنونی و حالت بی دولتی مورد نظر کمونیسم کارگری یعنی شوراهای مردمی در ایران را پر می کند مورد مهمی است که باید به آن توجه ویژه مبذول داشت.

اساس طرح ایستگاه مبتنی است به یک فرق:

فرق است ما بين آزادى سياسى و تحميلى اى که حاصل تناسب قوا و تلاقى تاريخى مشخصى است و براى دوره معينى در يک کشور تحت این یا آن دیکتاتوری سرمایه دوام مياورد، با روبناى سياسى سرمایه داری نظیر حکومت های مطلقه همانند رژیم شاهنشاهی و یا جمهوری اسلامی از یکسو و از سوی دیگر حکومت بورژوا - دموکراتيک.

گرچه بحث ما در این جنبه اول این تناسب یعنی آزادی های سیاسی و حقوقی کسب شده در سایه دیکتاتوری های سرمایه می باشد اما اجازه دهید برای فهم همین هم مطاب شده از وجه دوم این تناسب آغاز کنیم و نظر رفقا و کمونیسم کارگری و منصور حکمت در این رابطه را جویا شویم و سپس برآن اساس به همان مبحث این بخش یعنی نظریه ایستگاه ها بر گردیم.

از نظر رفیق منصور حکمت که کمونیسم کارگری را در اساس آن فرموله و به جهاینان ارائه می دهد دیکتاتوری سرمایه که دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت است در اشکال گوناگونی متظاهر می شود و یا می تواند متظاهر شود.

دیکتاتوری نظامی
حکومت مطلقه و استبدادی
حکومت دمکراتی پارلمانی، خلقی و ...


او از این میان به این نظر است که حکومت دمکراتیک و پارلمانی در ایران یک توهمی بیش نیست.

  • منصور حکمت :بحث بر سر اين نيست که آيا نفى استبداد عريان بورژوايى در کشورى مانند ايران عملى است يا نه، بلکه اينست که تا چه حد چنين وضعيتى ميتواند يک فرم حکومتى ارگانيک و پايدار براى سرمايه دارى و حاکميت بورژوايى در کشور باشد.

او به این نظر است

  • منصور حکمت :مساله بر سر امکان و عدم امکان "پيدايش" چنين وضعيتى نيست، بلکه بر سر امکان بازتوليد آن بعنوان يک روبناى سياسى در جامعه است.
  • دموکراسى ليبرالى در ايران از حکومت آخوندى دور از ذهن تر و ناممکن تر نيست.
  • سوال، همچنانکه در مورد رژيم اسلامى هم طرح ميشود، اينست که تا چه حد چنين رژيم سياسى اى ميتواند يک روبناى بازتوليد شونده براى جامعه و ظرف و ساختار پابرجاى فعل و انفعال سياسى در کشور باشد.
  • رژيم اسلامى يکبار بنا به شرايط سياسى مشخص و در پاسخ به ضرورتهاى تاريخى معينى پيدا شده است. اما هرگز، حتى بعد از گذشت کمابيش يک و نيم دهـه به ساختار سياسى پذيرفته شده و روتين کاپيتاليسم در ايران تبديل نشده است. جمهورى اسلامى براى هر روز ماندنش بايد از نو خون بريزد، سرکوب کند و طرح داشته باشد.
  • پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند. ممکن است زور نسل معينى از پارلمانتاريستها، بى آلترناتيوى اپوزيسيونها، مداخله نظامى حاميان بين المللى هيات حاکمه وقت و دهها فاکتور غير قابل پيش بينى ديگر حتى اجازه بدهد که اين پارلمان و موازين ليبرالى چند صباحى هم بر قرار بماند.
  • اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود. اين پارلمان را هم بايد کسانى بزور، و عليرغم ميل بدنه اصلى طبقه بورژوا که در قلمرو اقتصاد فعال است، سرپا نگهدارند و گرنه از چپ يا راست چيز ديگرى جايش را ميگيرد.

او سپس می افزاید:

  • منصور حکمت :بنابراين خلاصه حرف من در پاسخ به اين سوال اينست که دموکراسى و سيستم پارلمانى ليبرال نه با نيازهاى اقتصادى سرمايه و بورژوازى ايران خوانايى دارد، نه به هيچ معنى جدى کلمه توسط بخشى از اين طبقه مطالبه ميشود. همه اينها يعنى احتمال پيدايش آن کم و احتمال بقاء آن بعنوان واقعيتى پابرجا و بازتوليد شونده در حيات سياسى جامعه صفر است.

  • اما سر کار گذاشتن يک نظام پارلمانى در تهران که همه بورژواها از آن پس مطابق مقررات آن بازى کنند و حرفشان را آنجا بزنند و فکر تصرف قهرآميز قدرت و ممنوع کردن احزاب و نهادهاى کارگرى و سر بريدن آزادى هاى کسب شده مردم را از سرشان بيرون کنند، اين يک توهم است.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و ششم


یعنی اگر حزب توده ایران و شرکاء در پی دمکراتیزه کردن حکومت و قدرت در ایران هستند رفقای کمونیسم کارگری با سرنگونی حکومت مطلقه کنونی و با حذف پایه های اجتماعی قدرت و حکومت در ایران در پی انتقال امر مداخله انسان ایرانی در سیاست از طریق سازمان و ساختار شوراها به ایرانی ها می باشند. باید توجه داشت امر مداخله در سیاست و در سرنوشت خود با امر دولت و حکومت یکی نیست.

اما براستی این امر انتقال و حذف دولت و حکومت پس از فردای سرنگونی چگونه عملی مشود؟ آیا برای این امر به سرنگونی بدون مقدمه حکومت مطلقه درایران نیاز است؟

برای پاسخ به این پرسش ها باید به نکات چندی توجه خویش را از پیش مبذول داشت. رفقای کمونیسم کارگری امکان لیبرالیزه شدن اوضاع در سایه حکومت مطلقه کنونی - لییرالیته بدون دمکراسی- را رد نمی کنند و حتی به این نظرند که در یک حکومت مطلقه و در یک دیکتاتوری که این رفقا آنرا دیکتاتوری کل بورژوازی و سرمایه داری درکلیت آن - خواه سنتی و خواه روبه رشد - می خوانند این امکان وجود دارد که بندهای حکومت غیر دمکراتیک و مطلقه بسود لییرالیزاسیون و آزادی سست شود.

حتی این امکان وجود دارد به جای جمهوری اسلامی یک حکومت پارلمانی به سر کار آید که به عنوان چنین حکومتی به منزله دیکتاتوری سرمایه و کل بورژوازی ایران عمل کند.


به هر شکل آن این رفقا به این نظرند از سست شدن بندهای حکومت مطلقه و غیر دمکراتیک بسود آزادی منتهای استفاده را برای سرنگونی دیکتاتوری سرمایه داری در ایران باید نمود.


در سیستم سیاسی این رفقا از این رو این سست شدن بند های دیکتاتوری سرمایه بسود آزادی کارگران که نظیر آن در سالهای آغازین استقرار رژیم کنونی به منصه ظهور رسید در واقع ایجاد همان فضای سیاسی و آزادی است که در سیستم های سیاسی دیگر نظر حزب توده و یا خلقیون به صورت یک استراتژی درازمدت در می آید.

این رفقا در عوض ضمن تاکتیک دانستن این فضای سیاسی سست شده به این نظرند که کل چپ به غیر از رفقا به نحوی در پی تئوریزه کردن و سیستماتیزه کردن این دوران گذار و تاکتیکی بوده و هستند فضایی که در سایه دیکتاتوری های سرمایه هرباره امکان نتیجه شدن آن وجود دارد .

  • منصور حکمت:در پاسخ به بخش اول سوال، نه فقط چنين ايستگاههايى قابل تصورند، بلکه در سير تاريخ مشخص ايران بارها پيش آمده اند و خواهند آمد. بحث بر سر اين نيست که آيا نفى استبداد عريان بورژوايى در کشورى مانند ايران عملى است يا نه، بلکه اينست که تا چه حد چنين وضعيتى ميتواند يک فرم حکومتى ارگانيک و پايدار براى سرمايه دارى و حاکميت بورژوايى در کشور باشد. درباره اين مبحث طى چهارده پانزده سال گذشته زياد نوشته ايم. فرق هست بين آزادى سياسى دوفاکتو و تحميلى اى که حاصل تناسب قوا و تلاقى تاريخى مشخصى است و براى دوره معينى در يک کشور دوام مياورد، با روبناى سياسى بورژوا - دموکراتيکى که با کارکرد متعارف سرمايه دارى ايران سازگار و خوانا باشد.
  • اولى واقعى و اجتناب ناپذير و دومى توهم و يا فريبکارى آگاهانه است. اين يک مساله آکادميک نيست و مستقيما به زندگى و جان انسانهاى زياد مربوط ميشود. از اين مقاطع "دموکراتيک" در زندگى همين نسل طبقه کارگر ايران پيش خواهد آمد. در چنان مقطعى تشخيص اين واقعيت براى طبقه کارگر حياتى خواهد شد. طبقه کارگرى که فرجه ها و حقوق بدست آمده را حاصل کشمکش و تناسب قواى سياسى دوره اى در جامعه ببيند و خصلت گذرا و انتقالى وضعيت را بشناسد، مکانيسم حفظ آنچه بدست آمده و بسط و فراتر رفتن از آن و ديناميسم نفى انقلابى و ارتجاعى اين وضعيت را ميفهمد. رفتار سياسى بورژوايى و کودتاها و توطئه ها و جنگ داخلى هايى که بورژوازى برايش تدارک ميبيند را درک ميکند، ارزش هر لحظه تداوم شرايط آزادى نسبى را براى کسب آمادگى براى نبردهاى سياسى جدى تر در آينده را ميفهمد و در صحنه سياسى ميماند.
  • در مقابل، طبقه کارگرى که آنروز بپندارد که بله، دموکراسى شده و ايران به جرگه کشورهاى "متمدن" سرمايه دارى پيوسته، بايد خود را براى يکى دوسال اضافه کارى و عسرت به افتخار دموکراسى و تعداد زيادى زندانى و اعدامى از سال سوم به بعد آماده کند.
  • اما همانطور که گفتم نفى استبداد بورژوايى در عمل، فلج کردن قدرت سرکوب دولتها و احزاب بورژوايى براى دوره معين و تحميل شرايطى که در آن سلب آزادى دوفاکتوى مردم بشدت براى طبقه حاکم دشوار باشد نه فقط عملى است بلکه يک محور تاکتيکهاى ماست.
  • سرنگونى جمهورى اسلامى، مسلح شدن توده کارگر و زحمتکش و حراست از حقوق سياسى و مدنى مردم نه فقط ممکن بلکه حياتى است.
  • اما سر کار گذاشتن يک نظام پارلمانى در تهران که همه بورژواها از آن پس مطابق مقررات آن بازى کنند و حرفشان را آنجا بزنند و فکر تصرف قهرآميز قدرت و ممنوع کردن احزاب و نهادهاى کارگرى و سر بريدن آزادى هاى کسب شده مردم را از سرشان بيرون کنند، اين يک توهم است.
  • واژگونى استبداد و برقرارى آزادى هاى مدنى يک پيش شرط سياسى گرد آمدن آنچنان نيرويى که ضربه نهايى طبقه کارگر به نظام سرمايه دارى را ممکن کند هست، اما تمام بحث ما در اين سالها اين بوده که اين پيش شرط را بايد کارگر به نيروى خود و در مواجهه با مقاومت جدى بورژازى تامين کند.
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و پنجم


در این جا برای ما جالب توجه است مواضع کمونیسم کارگری را نسبت به جمهوری اسلامی و حکومت مطلقه کنونی بدانیم. اطلاع از این موضع از آن سو جالب توجه است که این موضع جریانی نسبت به حکومت مطلقه و کنونی است که همراه با سرنگونی آن از بین بردن پایه های وجودی هر گونه حکومت در ایران را هم در صدر وظایف بلافاصله خود قرار داده است.

به این شکل به خوبی می توان به معنای این عبارت بهتر پی برد وقتی منصور حکمت می گوید:

ما لیبرالیم. ما دمکرات نیستیم. ما با پایه های وجودی نفس حکومت و دولت در ایران مخالفیم. - نقل به معنی.


در قیاس با حزب توده ایران که در پی دمکراتیزه کردن حکومت و دولت کنونی در ایران است این لیبرالیزه کردن و نفی نفس وجودی قدرت و حکومت در ایران طبعا بسیار رادیکال می نماید.

این رفقا در حقیقت این موضع لیبرال را از همان آغاز پی گرفته اند. منصور حکمت می گوید:

  • منصور حکمت :بحث ما در انقلاب ٥٧ و از جمله در نوشته هايى که به آن اشاره کرديد چهارچوب روشن و قابل درکى داشت. مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد. يکى احتمالا مدلش را از اروپا و غرب ميگرفت و يکى از انقلابات خلقى در جهان سوم. يکى ليبرال بود و ديگرى دولت گرا و خلقى.

مسلما این رفقا در این میان ایجاد یک رژیم سیاسی و غیر سرکوب گر که با خلع ید از بورژوازی بطور کلی - خواه سنتی و خواه روبه رشد و مدرن - در پیوند است را تبلیغ نمی کردند. چرا که این رفقا در عوض با نفس وجودی هر گونه حکومت و رژیمی در ایران مخالف هستند.

  • منصور حکمت : دموکراسى مقوله اى کليدى در سيستم فکرى من بعنوان يک سوسياليست و مارکسيست نيست. ما از آزادى حرف ميزنيم و اين يک مقوله محورى براى ماست. اما دموکراسى، همانطور که قبلا هم گفته ام، تبيين طبقاتى خاص و يک درک تاريخى - مشخص از مفهوم وسيع تر آزادى است. دموکراسى مقوله اى است که بخش معينى از جامعه بشرى در بخش معينى از تاريخ از مجراى آن مفهوم وسيع تر آزادى را تجسم کرده است.

  • منصور حکمت: در اين نوع دموکراسى ها، که فرم حکومتى اصلى کشورهاى مختلف در بلوک شوروى و چين و اقمار سياسى دور نزديک آنها بود، فرض خلقى بودن دولت است که توجيه دموکراتيک خوانده شدن رژيم به حساب ميايد و نه وجود آزاديهاى فردى و سياسى و مدنى و يا نهادهاى محلى تصميم گيرى توده اى و غيره. اين تبيين دولتى - خلقى اساس درک چپ ضد امپرياليست جهان سومى از دموکراسى بود. شايد يادتان باشد که وقتى در اول انقلاب ٥٧ ما از آزادى هاى بى قيد و شرط سياسى نظير آزادى بيان و مطبوعات و غيره صحبت کرديم، حتى راديکال ترين بخش چپ آن روز، خط ٣ و حواشى آن، شوکه شدند. ما را به اين متهم ميکردند که ميخواهيم نشريه ميزان را باز نگهداريم! در مکتب آنها، يا بهرحال در تعابير شبه سوسياليستى اى که خواه ناخواه از استالين و مائو ارث برده بودند، دموکراسى خلق به معنى بقدرت رسيدن جبهه واحد احزاب خلقى بود. اينکه حقوق فرد در اين نظام چيست و تکليف آزادى بيان و آزادى اعتصاب مردم چه ميشود از نظر آنها يکسره به قلمرو ليبراليسم تعلق داشت.
  • .منصور حکمت: بنظر من ما بايد اين کلمه را کنار بگذاريم و در اين خيمه شب بازى اواخر قرن بيست، ولو ناخواسته، شرکت نکنيم. ما دموکرات نيستيم، ما آزادى خواهيم، ما سوسياليستيم، ما مدافع انسان و حقوق و حرمت او، اعم از فردى و جمعى، در برابر نظام طبقاتى حاکم هستيم. هدف تاريخى ما دموکراتيزه کردن دولت نيست، از ميان بردن پايه وجودى آن است. ما از آزادى هاى فردى و مدنى انسانها در مقابل تعديات دولتها و احزاب اعم از دموکراتيک و غير دموکراتيک، پارلمانى و غير پارلمانى، قاطعانه دفاع ميکنيم و معتقديم تنها انقلاب سوسياليستى کارگر و انسانهايى که حول پرچم اين انقلاب بسيج ميشوند، ميتواند جامعه اى به معنى واقعى کلمه آزاد ايجاد کند.
بنابر این نباید این گونه اندیشید که رفقای کمونیسم کارگری در پی احیای دولت و حکومت و قدرت سیاسی در کشور می باشند. این رفقا نه در پی کارگری کردن دولت و حکومت در کشورند و نه در پی دمکراتیزه کردن آن. هدف آنها از میان بردن پایه های وجود هر گونه قدرت و حکومت در ایران اعم از کارگری و دمکراتیک و یا حکومت مطلقه می باشد.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و چهارم


بهر حال این کمونیسم کارگری خواه بطور مصنوعی و خواه بطور طبیعی عملا دارد به مثابه بازوی کارگری کنسرواتیویته و جریان سنتی در کشور عمل می کند که می دانیم تاریخا در برابر انقلاب لیبرال دمکراتیک مدرنیته ایستاده است.

این جریان سنتی در کلیت آن از روند تکاملی و روند توسعه و رشد بسوی مدرنیته بیزار و در هراس است. منافع اجتماعی و تاریخی کنسرواتیوته ایرانی ایجاب می کند که نسبت به روند امور توسعه ورشد مدرنیته در کشور نظر بدخواهانه و بدبینانه داشته باشند.

بازوی کارگری این جریان منفی - کمونیسم کارگری ایران- نسبت به انقلاب و تکامل بورژوایی در کشور در اساس و جوهر این بدخواهی و این بدبینی نسبت به تاریخ جاری تغییری ایجاد نمی کند بل که ضمن حفظ اساس آن، تنها آنرا رادیکالیزه و کارگری می کند.

کمونیسم کارگری ایران که هدف خود را محو استثمار و رهایی کارگران سنتی در عصر ماقبل حاضر قرار داده است به این معنا در پی انقلابی کردن و عادلانه کردن محافظه کاری در کشور است.

کمونیسم کارگری ایران از زبان سخنگو و بنیان گذارش خود را لیبرال اما غیر دمکرات می داند. او می گوید ما لیبرالیم .ما دمکرات نیستیم. اجازه دهید در این جا در مقایسه با حزب توده که آن هم یک جریان سنتی چپ است نکاتی را عرض کنم.

همان گونه که دوستان و رفقا مطلعند حزب توده ایران از دیر باز عکس این فرمول را ارائه می داده است. آنها می گفتند و هنوز هم می گویند ما دمکراتیم ما لیبرال نیستیم.

حزب توده ایران لیبرالیته و آزادی خواهی را برابر با مکتب لیبرالیسم دانسته و ضمن رد آن، لیبرالیته را به منرله یک پدیده تاریخی متعلق به عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی می داند.
کمونیسم کارگری ایران در عوض همین موضع را نه نسبت به آزادی خواهی بل که نسبت به دمکراسی دارد و ما در شماره های قبل موضع منصور حکمت در این باره را بارها آوردیم.

این اختلاف حزب توده و کمونیسم کارگری در واقع به صورت یک اختلاف اجتماعی بورژوا و کارگر از دل محافظه کاری در ایران و عصر قرون میانه در کشور داری سابقه دیرینه ایی است و ودر حقیقث از گذشته های دوردست به ما به ارث رسیده است و بدین گونه اختلاف سرمایه دار و کارگر سنتی بر سر لیبرالیته و دمکراسی در عصر گذشته را متجلی می سازد و چیز نوینی نیست.

اما وجه مشترک این دو جالب است که خود را هر باره در ضدیت با انقلاب لیبرال دمکراتیک و نهایتا بازوی کارگری آن لیبرال دمکراسی کارگری متبلور می سازد.

بحث ما در این جا پیرامون حزب توده ایران و این سنتی چپ در کشور نیست. اما در آن رابطه باید گفت که کمونیسم کارگری نه از محافظه کاری سنتی و به این اعتبار حزب توده ایران عبور کرده است بل که این محافظه کاری را تنها کارگری و به این معنا رادیکال و انقلابی کرده و از این طریق آن را با آزادی خواهی و لیبرالیته پیوند داده است.

اگر حزب توده ایران در پی دمکراتیزه کردن جامعه بالادست و سنتی و به ابن اعتبار نفی حکومت مطلقه بوده و است کمونیسم کارگری ایران در پی حل اختلاف اجتماعی جامعه سنتی کار با جامعه سنتی سرمایه در ایران و به این اعتبار در پی نفی علل وجودی حکومت مطلقه و دمکراتیک ولذا هرگونه حکومت در کشور است.

اما این هر دو دسته تاریخا در یک کشتی نشسته اند و با هم و به کمک هم بر علیه یک جریان واحد و تاریخی پارو می زنند. که یکی آنرا بورژوا لیبرال ها می خوانند و دیگری پیروان دمکراسی خلقی و...

ما در پایین و در ادامه کوتاه مواضع کمونیسم کارگری راجع به حکومت مطلقه در ایران و جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار می دهیم اما قبل از آغاز آن در رابطه با اختلاف حزب توده ایران و کمونیسم کارگری ایران اجازه دهید در همین فرصت تا دیر نشده نکاتی را عرض کنم.

اگر حزب توده ایران در پی دمکراتیزه کردن جامعه سنتی و بورژوایی است و بر آن اساس به این صرافت می افتد که در پی دمکراتیزه کردن جمهوری اسلامی ایران برآید از همان آغاز مخالف دولتی" لیبرال" و یا دولتی نظیر بازرگان و یا خاتمی بوده است. اما در عوض پشتیبان دولتی سوسیالیست و دولت موسوی و دولت احتمالی سبزها در چارچوبه ولایت فقیه با هدف دمکراتیزه کردن آن.

این موضع سیاسی حزب توده ایران بوده و است. اما در عوض مواضع سیاسی کمونیسم کارگری در قبال آن است که در این جا مورد توجه ماست.

ادامه دارد...



۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و سوم


اتفاقا درست ازهمین جهت سیاسی می باشد،که فعالیت این بخش از حرکت کارگران مورد توجه من در این جاست. از نظر من به لحاظ سیاسی دو جامعه و گروه اجتماعی یک داخلی و دیگری خارجی نظر به منافع و مصالح اجتماعی شان در فرجام مرحله بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی در کشور و در منطقه ذی نفع نیستند. برای سهولت اجازه دهید ما این دو گروه را از محافظه کاران تلقی کنیم که در پی تحفیظ آن شرایط اجتماعی در کشور هستند که عملا در برابر تحول تاریخی و اجتماعی کشور ایستاده است.

محافظه کاری اجتماعی در کشور با رشد و توسعه و تحول اجتماعی، مرحله بورژوایی انقلاب و تکامل اجتماعی کشور میانه منفی دارد. این که محافظه کاری اجتماعی برده داری، فئودالی، سرمایه داری و دیگر روابط اجتماعی در کشور است نگاه به محافظه کاری اجتماعی از منظر روابط اجتماعی است.

از زوایه داخلی و خارجی، عرض کردم ما در نگاه به محافظه کاری اجتماعی در کشور به نتایج دیگری می رسیم. برای من و مبحث من در ارتباط با کمونیسم کارگری در ایران مهم و اساسی اهمیت و جایگاه تاریخی محافظه کاری در ایران است.

رفقا و دوستان باید توجه داشته باشند آنچه محافظه کاری اجتماعی در ایران خوانده میشود یک حرکت اجتماعی ضد تاریخی و ضد آن مرحله تکامل اجتماعی در کشور است که اکنون جاری است و بورژوایی است.

در ارتباط با کمونیسم کارگری و اهمیت سیاسی آن من به این نظرم این حرکت در جنبش کارگری عملا در خدمت محافظه کاری اجتماعی در ایران است.

این که آیا این محافظه کاران اجتماعی این حرکت را طراحی کرده اند، تقویت می کنند و غیره من حرفی برای گفتن ندارم که به تحقیق باشد. و قصد هم ندارم که دراین جا این مسئله را از زاویه امنیتی بر آن نظر افکنم.

مهم برای مطب من در این جا این است که حرکت کمونیسم کارگری عملا یعنی آب به آسیاب محافظه کاری در کشور ریختن.

برای دوستان و رفقایی که می خواهند بیشتر بدانند عرض می کنم کمونیسم کارگری در نهایت و در بهترین حالت یعنی رادیکالیزه کردن محافظه کاری اجتماعی در کشور است.

این به چه معناست؟ این به این معناست که این جریان رادیکال و پیرو مکتب سوسیالیسم در پی سوسیالیزه کردن محافظه کاری اجتماعی در کشور است. یعنی به یک عبارت دیگر کمونیسم کارگری وجدان عدالت خواهانه اجتماعی محافظه کاری اجتماعی در کشورمی باشد که پیوسته با فرودستان آن در پیوند بوده است.

بدین ترتیب کمونیسم کارگری بیان مطالبات آن بخش از کارگران و آن جامعه کارگری است که از دیر باز در عصر ماقبل بورژوایی در کشور از موجودیت برخوردار بوده است.

این جامعه کارگری - جامعه سنتی کار - پیوسته در نفرت و انزجار به جامعه بورژوایی و سنتی عصر خود خواهان محو سرمایه داری و زوال روابط سرمایه داری، و استقرار عدالت اجتماعی در کشور بوده است.


کمونیسم کارگری در واقع فرموله کننده و بیان اراده آزادی خواهانه و رهایی جویانه این جامعه کارگری است که گفتیم از عصر گذشته در کشور از هستی بر خوردار بوده است.

متاسفانه نظر به ریشه های تاریخی این جامعه کارگری - جامعه سنتی کار - این دسته کارگران برخلاف کارگران رو به رشد و نوین که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی پدیدار می شوند نسبت به روند تاریخی و تکاملی, نسبت به فرآیند های تکامل و تحول اجتماعی که میدانیم توامان با پیدایش جامعه نوین کار می باشد نظر مساعدی ندارند.

آنها به ازای تکوین جامعه جدیدی از کار که در واقعیت امر الزاما به یکی از سرچشمه های جوشان انسانی آن مبدل میشوند - روند پرولتاریزاسیون کارگران سنتی - و در ازای رشد و توسعه و فرجام و شکل گیری نظام نوینی از سرمایه داری و ... ترجیح می دهند که به جای این که به روابط سرمایه داری تاریخا باردیگر چنین فرصتی را بدهند آنرا درجا ریشه کن سازند.

بر این پایه آن حرکت عدالت خواهانه ایی - که به زبان مکتبی و غلط و جاری سوسیالیزم خوانده میشود- از دل این جامعه کار- جامعه سنتی کار- سر بیرون می آورد از یکسو ارتجاعی و از سوی دیگر آرمان گرایانه و اراده گرایانه، جزمی و ضد تاریخی است.

در نظر من کمونیسم کارگری در ایران آن سنتی از میان کارگران در ایران را سر وسامان و بیان می کند که از چنین محافل سنتی و دیرینه برمی خیزند.

همان گونه که عرض کردم این حرکت کارگری محافظه کارانه و ارتجاعی و سنتی است. اما روشن است که این امر مانعی در سر راه کارگری بودن و حتی ماهیت عدالت جویانه آن نیست.

من این را وجدان کارگری و عدالت جویانه محافظه کاری اجتماعی در ایران می دانم و آنرا با تاریخ کشور در عصر قرون وسطی مرتبط می سازم که دوشقه و به دو گروه اصلی اجتماعی بالادستان و فرودستان تقسیم می شده است.

از این تاریخ مبارزات فرودستان اجتماعی در شهر وروستا وجود دارند که در صورت رادیکالیزه شدن به صورت آن گفتمانی در می آمده است که کنون کمونیسم کارگری در ایران ترجمان امروزی آن است.



ادامه دارد...


ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و دوم


بنابر این دوستان اجازه دهید من این کمونیسم کارگری که به این ترتیب در قالب آرمان عالی و تاریخی کارگران جهان و ایران ناخواسته به بلند گوی ارتجاع داخلی و مخالفان خارجی مرحله بورژوایی تکامل و انقلاب اجتماعی مبدل شده است را در شمار آن کمونیسم و سوسیالیسمی بنامم که بطور جهانی همواره در همه کشور ها عملا سد راه انقلاب و تکامل بورژایی در کشور شده اند.

همان گونه که دوستان و رفقا می دانند ما در سر راه این انقلاب و تکامل - بورژوایی - مشکل و مانع کم نداریم. نظر به این امر این که آیا چشم انداز امیدوار کننده ایی برای فرجام مرحله بورژوایی انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور و در منطقه وجود دارد در نوع خود یک پرسش برحقی است که ما دست اندرکاران این انقلاب باید آنرا طرح کنیم.

بنابراین جان کلام من در این رابطه این نیست که من در عوض و از روی کله شقی در جواب عرض کنم نه کمونیسم کارگری اشتباه می کند ما پیروزیم و راه بورژوایی انقلاب و تکامل اجتماعی هموار است و این ها که رفقای کمونیسم کارگری می گویند حقیقت ندارند و غیره. نه حرف من چنین مطالب کودکانه و بدور از واقعیت نیست.

بر این پایه به نظر من طرح این پرسش به یکسو و به سوی دیگر اعلام کمونیسم کارگری بر پایه آغاز مرحله کارگری انقلاب در کشور است. به نظر من این آخری به دنبال نخود سیاه فرستادن کارگران و به منظور سرگرم کردن آنهاست. شما تصورش را بکنید و وخواهش می کنم به آن توجه کنید ایرانی که در مرحله بورژوایی تکامل و انقلابش درجا زده و به قول عامیانه مانند خر در گل گیر مانده است پس چگونه چنین ایرانی قادر است به انقلاب و تکاملی مشغول گردد که نه تنها برای یک کشور بل که برای تمام جهانیان عملا یک زایش بزرگ و یک اقدام بی نظیر تاریخی و انسانی است ؟
نه خواهش می کنم رفقا و دوستان به این نکته توجه کنند و پیرامون آن بیاندیشند. در قیاس با مرحله کارگری و جهانی تکامل اجتماعی مرحله بورژوایی آن یعنی مرحله ایی که ما به این نحو در آن در مانده ایم در حقیقت یک شوخی و یک هیچ است. پس چطور این ایران درمانده در مرحله بورژوایی اش را با وظایفی سرگرم می کنید که انجام و فرجام آن اگر کار حضرت فیل نباشد بل امری است جهانی و عظیم که پیش پرده آن ملزم به مقدمات بورژایی انقلاب و تکامل و آن درون سازی های فراوان است که ما کنون در فرجام آن ورشکسته مانده ایم.

آیا فکر نمی کنید این سنگ بزرگی که کمونیسم کارگری در کشوری بلند کرده است که به قول خودش در انجام وظایف و تکالیف بورژوایی تاریخ وامانده است نشانه از نزدن است؟ آیا فکر نمی کنید که آن محافل مخفی بورژوایی که رفیق منصور حکمت وجودشان در کشور و جهان را ثبت کرده اند دارند به این ترتیب ما را به دنبال نخود سیاه می فرستندو بر سر کار گذاشته اند؟

  • منصور حکمت: بخشى از چپ در جريان عقب نشينى دارد فرمان فاتحين را به اجرا در مياورد. دارد تاريخ تاکنونى سوسياليسم و بنيادهاى انديشه سوسياليستى را به روايت جريان پيروز بازنويسى ميکند و مورد بازانديشى قرار ميدهد. اين يک کرنش سياسى است و نه چشم گشودنى به حقايق علمى نويافته ـ بنابراين تمام اين معضل و اين مشغله بنظر من بى ارزش است. بى ارزش است اما بى اهميت نيست. چون جنبش سوسياليستى طبقه کارگر را درمنگنه قرار ميدهد و به حاشيه ميراند. بايد در مقابل آن ايستاد، اما نه با جدى گرفتن بار علمى آن، بلکه با افشاء حقيقت سياسى اش.

به نظر من باید این عبارت را به گونه زیر در ارتباط با کمونیسم کارگری به عنوان بخشی از چپ تغییر داد:


بخشى از چپ در جريان عقب نشينى و شکست مرحله بورژوایی انقلاب که به آن اذعان می کند، دارد فرمان فاتحين را به اجرا در مياورد. دارد این مر حله از تکامل اجتماعی انسان در کشور و بنيادهاى انديشه ایی آن را به روايت جريان پيروز بازنويسى ميکند و مورد بازانديشى قرار ميدهد. اين يک کرنش سياسى است و نه چشم گشودنى به حقايق علمى نويافته ـ بنابراين تمام اين معضل و اين مشغله بنظر من بى ارزش است. بى ارزش است اما بى اهميت نيست. چون جنبش کارگری را درمنگنه قرار ميدهد و به حاشيه ميراند. بايد در مقابل آن ايستاد، اما نه با جدى گرفتن بار علمى آن، بلکه با افشاء حقيقت سياسى اش.


ادامه دارد...


ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیست و یکم


در رابطه با آنچه رفیق منصور حکمت مطرح می کنند و در شماره پیش درج شد این اندیشه به ذهن من خطور میکند.

ایشان نه تنها به بن بست و ناتوانی به فرجام رسیدن مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در ایران و در منطقه را به این ترتیب اعلام میکنند بل که در عین حال و با اعلام موجودیت کمونیسم کارگری مخالفت آشکار خود را باآن به دنیا و به ما در ایران ابراز می دارند.

چنان که در شماره های پیشین دیدیم ایشان یکی پس از دیگری به ذکر مولفه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شکست و ورشکستگی این مرحله از انقلاب و تکامل اجتماعی می پردازند

توسعه و رشد به بن بست رسیده است
لیبرالی در این کشور ها موجودیت ندارد
دمکراسی و دمکراسی خلقی به پایان خود رسید

بر این اساس دو نکته به خاطرم می رسد که لزوم طرح آن را می بینم. همان گونه که دوستان و رفقا مستحضرند میان به بن بست رسیدن و شکست یک مرحله تکامل اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر به فرجام و تکمیل شدن یک مرحله تکاملی و یک انقلاب اجتماعی تفاوت وجود دارد.

معمولا و علی القاعده از روی فرجام و تکمیل یک انقلاب و مرحله تکاملی است که مرحله بعدی آغاز می گردد و این در حالی است که رفیق منصور حکمت اعلام موجودیت کمونیسم کارگری و به تبع آن آغاز مرحله عالی تر تکامل اجتماعی در کشور را- مرحله کارگری - را بر اساس به بن بست رسیدن و شکست تکامل و انقلاب بورژوایی در چالش با موانع داخلی و خارجی اش استوار گردانیده اند.

این اقدام ایشان خواه از نظر مبحث تاریخ و روند تکاملی قابل پذیرش نمی باشد چون مطابق قانون مندی های آن نیست و خواه از لحاظ پذیرش شکست و تن در دادن به آن.

در خصوص نکته اول یعنی مخالفت کمونیسم کارگری با قانون مندی های تکامل اجتماعی و این که کمونیسم کارگری بر نگرشی جزمی استوار است در شماره پیشین به آن پرداختیم. در این جا اما در رابطه با نکته دوم یعنی پذیرش شکست مرحله بورژوایی تکامل و پیروزی دشمنان آن می خواهم در این مکان مطالبی ابراز دارم.

دوستان و رفقایی که کمونیسم کارگری را از نزدیک می شناسند به خوبی و بهتر از من می دانند کمونیسم کارگری نه تنها اعلام تنفر و انزجار به مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی در قالب تعلق و وفاداری به آرمان های تاریخی کارگران است بل که در عین حال القاء اندیشه شکست و به بن رسیدن این مرحله در اذهان همه گروه های ترقی خواه اجتماعی کشور است که به فرجام و تکمیل این مرحله تکاملی می اندیشند.

از همین رو از کانال کمونیسم کارگری مرتب و مسلسل وار نظریه شکست و به بن رسیدن و از این رو بی حاصلی مرحله بورژوایی و پیروزی دشمنان آن به قول رفیق منصور حکمت به میان جامعه برده میشود

چون کمونیسم کارگری وظیفه اجتماعی خود را ایفای نقش بلندگوی ورشکستگی و به بن بست رسیدن مرحله بورژوایی انقلاب وتکامل اجتماعی در کشور قرار داده است از همین رو هم این صدای مایوس کننده انقلاب که مرتب آیه یاس می خواند وظیفه خود نمی داند که از نزدیک خود را با موانع سر راه مرحله بورژوایی، دشمنان و دوستان آن مشغول نماید.

اگر دشمنان داخلی و خارجی یعنی این گروه های اجتماعی که در داخل و خارج در برابر مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در کشور دیوار چین علم کرده اند و بی امان به سنگ تراشی می پردازند در عوض به موازات آن صدای کمونیسم کارگری دایر شده است که در پوشش آرمان های عالی کارگری در یک هم آهنگی با آنها یکریز در پی نا امید سازی، منحرف کردن نیروهای ترقی خواه اجتماعی و به خصوص کارگران در تحقق آرمان های تاریخی این دوره تکامل می باشد.

من نمی خواهم به این ترتیب در این جا تئوری توطئه را زنده کنم . اما خود رفیق مرتب از تقویم و برنامه های مصوبه ایی نام میبرند که توسط محافل مخفی بورژوایی تنظیم و به مرحله اجرا در می آیند. اگر آنچه رفیق در این رابطه می فرمایند درست باشد شاید هم کمونیسم کارگری یکی از همین برنامه های مصوبه این محافل مخفی بورژوایی کشور است که منفعت خود را در حفظ شرایطی در کشور می بینند که با شکست و مسدود شدن مرحله بورژوایی و مدرنیزه کردن و رشد و توسعه کشور همراه است.

ادامه دارد....

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیستم


من از دوستان خواهش می کنم به این عبارت داهیانه رفیق منصور حکمت توجه کنند:

  • منصور حکمت : جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است.

به نظر من این نظر کاملا درست می باشد. شما حقانیت این نظر را در تمام کشور های منطقه امروزه به روشنی می بینید. پایان دیکتاتوری های نظامی و ناسیونایسم عربی در منطقه اتوماتیک به معنای پیروزی دمکراسی و آزادی خواهی در منطقه نیست. سقوط دیکتاتوری های نظامی یکی پس از دیگری به مفهوم به ته کشیدن کاربست سیاسی این دیکتاتور های نظامی و به بن بست رسیدن آن هاست.

باید از این نقطه حرکت کرد که آن شرایط اجتماعی و تاریخی که این دیکتاتوری ها را تا دیروز مجاب و ملزوم می کرده اند امروز برای باز تولید خود دیگر به دیکتاتوری ها ی نظامی احتیاج ندارند..

به قول رفیق فقید منصور حکمت در شرایط زمانی کنونی در این کشور ها

  • حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند

نظر به همین شرایط اجتماعی و تاریخی است که رفیق منصور حکمت مطرح می کنند:

  • منصور حکمت : اين رژيمى است که کل بورژوازى در برابر طبقه کارگر ايران علم کرده و در سايه اش دارد انباشت سرمايه ميکند. هر کس و با هر نيتى، با هر رنگ پرچمى و با هر مدل اقتصادى اى، بخواهد در جهان امروز سرمايه دارى ايران را بچرخاند قبل از هر چيز بناگزير پايه اين اختناق را محکم ميکند.

حقانیت این مطالب به قدری است که شما نمی توانید ذره ایی در درستی آن به خود شک و تردید راه دهید.

فقط - و از این جا اختلاف ما با کمونیسم کارگری شروع می شود - آن شرایط تاریخی و اجتماعی و آن سرمایه داری و آن بورژوازی که با اختناق و سرکوب فقط به فکر انباشت سرمایه است با آن شرایط تاریخی و با آن مرحله بورژوایی تاریخ و با آن بورژوازی در حال رشد و توسعه و با آن سرمایه داری روبه رشد و.... یکی نیستند و با هم فرق دارند.

بگذارید من در این جا کل این مطلب را به زبان دیگری بیان کنم مطلب انباشت سرمایه با مطلب رشد و توسعه یکی نیستند.

اگر یادتان باشد رفیق از به بن رسیدن رشد و توسعه صنعتی و به زبان دیگر سرمایه داری و از این سخن به میان آوردند که یک بورژوازی روبه رشدی وجود دارد که در پی بسیج کردن کارگران برای امر توسعه صنعتی بوده است:

  • منصور حکمت: پشت همه اينها ميشد تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند.

اشاره من به این بخش از بورژوازی روبه رشد، رشدی که به بن بست رسیده است و آن بخش از بورژوازی که تنها به اندیشه انباشت سرمایه است و روبه رشد نیست و از رشد و انسداد متضرر نمی شود بی علت نیست.

رفیق گرچه از این و یا آن یورژوازی سخن می راند لاکن با این وجود برای پیشبرد نظر خود به این اندیشه است که

  • منصور حکمت : اين رژيمى است که کل بورژوازى در برابر طبقه کارگر ايران علم کرده و در سايه اش دارد انباشت سرمايه ميکند.
چون سخن از سرمایه داری و انباشت سرمایه است تا این جا دهان آدمی بسته است. اما وقتی سخن از رشد و توسعه سرمایه داری باشد آنگاه چه؟

برای این حالت رفیق منصور حکمت پاسخی مهیا دارند که محور بحث من در این جاست:

  • منصور حکمت: مشکل قديمى اين کشورها اساسا توسعه اقتصادى است. خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است. امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت نوزدهم


این رویکردی که من در این مکان دارم به این شکل پالایش و صیقل شده و به قولی قرن بیست ویکمی - و دردهه بیستم آن - از چپ رادیکال قرن گذشته ارائه می دهم در واقعیت امر اساسا همان چپ رادیکالی است که رفیق منصور حکمت پیدایش و ورشکستگی آنرا با التزام رکاب به بن رسیدن توسعه صنعتی در ایران مبنایی قرار داده اند که بر آن اساس زمینه های پیدایش کمونیسم کارگری در کشور فراهم و توجیه می شود.

ایشان در دهه نود قرن گذشته به هنگامی که این مصاحبه را با نشریه حزبی انترناسیونال انجام میداده اند - که در این جا از جانب من اساس این نفد و بررسی کمونیسم کارگری قرار گرفته , نظر به فروپاشی بلوک شرق آغاز فروپاشی های دیکتاتوری های نظامی و آغاز عصر پارلمانتاریسم، دوران خصوصی کردن ها و پایان دولت گرایی و... را پیش بینی می کردند.

از زمان انجام این مصاحبه تا کنون 18 سال گذشته و در این اثنا به علت مرگ نابهنگام رفیق منصور حکمت او دیگر در میان ما نیست. اما ما در عوض شاهد بهار عربی و سقوط یک به یک دیکتاتوری های نظامی در منطقه هستیم.

اتقاقا عصری که عصر سقوط دیکتاتوری های نظامی نام دارد کماکان ادامه دارد. نظر به وقایاع اخیر در تونس و پیروزی انتخاباتی اسلامیست ها و .... می توان تا به جهاتی به هوش و ذکاوت رفیق متصور در پیش بینی درست وقایع درود فرستاد و احسن گفت.

لاکن همان گونه که دوستان و رفقا می دانند صرف نظر از این پیش بینی ها از اوضاع سیاسی کشور های منطقه نه از رژیمی که در ایران به نام جمهوری اسلامی و پیروزی اسلامیست های بر سر کار آمد می توان به عصر پیروزی دمکراسی نتیجه گیری کرد و رسید ونه می توان خاتمه عصر دیکتاتوری های نظامی در منطقه را برابر با پایان یابی عصر توسعه صنعتی و به بن بست رسیدن آن دانست.

به عبارت دیگر نه پیروزی جمهوری اسلامی و نه پیروزی دیگر حکومت های جدید در منطقه را می توان به پیروزی دمکراسی در منطقه تلقی کرد.

در این رابطه از رفیق منصور حکمت پرسیده شد و او در جواب چنین می گوید:



  • منصور حکمت: اتفاقا بنظر ميرسد بحث پيروزى دموکراسى اين اواخر فروکش کرده باشد. دو سه سال پيش در اوج اين بحث استنباط خودم را گفتم. "عصر سقوط ديکتاتورى ها" همان موقع هم فرمول توهم آميزى بود که ورد زبان سياستمداران ليبرال و روشنفکران ناراضى کشورهاى عقب مانده و بلوک شرق بود. اين گواه دلخوشى هايى بود که اينها نسبت به گرفتن پاداشى به مناسبت پيروزى غرب بر شرق داشتند. خيلى زود معلوم شد که از اين خبرها نيست. اگر يادتان باشد براى مثال جمهوريخواهان ايرانى حتى کفش و کلاه کرده بودند که به تهران بروند و آغاز اين عصر را در رکاب "پرزيدنت رفسنجانى" جشن بگيرند. امروز دارند تلفاتشان را ميشمارند. بهرحال با اين فرمول اين تيپ اجتماعى و به دنبال آنها بخشى از مردم محروم چه در غرب و شرق و چه به اصطلاح در جنوب، پشت آلترناتيوهاى دست راستى جديد و دورنماى نظم نوين جهانى آمريکا و غرب به خط شدند. اين توهمات امروز بشدت تضعيف شده. معلوم شد که پايان جنگ سرد با گسترش آزادى ها و حقوق انسانى و يا صلح و صفاى اجتماعى مترادف نيست. برعکس همه دنيا دارد از رويدادهاى هولناک سه سال اخير و ناامنى سياسى و اجتماعى در سطح بين المللى حرف ميزند.

  • اين واقعيت دارد که تعدادى از رژيمهاى نظامى، عمدتا در آمريکاى لاتين، جاى خود را به دولتهاى سيويل داده اند. اما اين بخودى خود هنوز چيز زيادى راجع به شدت و ضعف استبداد و توتاليتريسم نميگويد. رژيمهاى نظامى تنها شکل و يا حتى رايج ترين شکل استبداد سياسى نبوده اند. در اغلب موارد جايگزينى حکومتهاى نظامى با حکومتهاى غيرنظامى تغيير فاحشى در راه و رسم دولت و حتى بافت آن بوجود نياورده است. تا آنجا که به توتاليتريسم، يعنى تسلط نهاد دولت بر همه فعل و انفعالات سياسى و فرهنگى، مربوط ميشود با عروج حکومتهاى اسلامى و نيز با گسترش قدرت رسمى کليسا در کشورهاى مختلف، اين جنبه اتفاقا در بعضى رژيمها تقويت شده است. جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هیجدهم


از این رو همان گونه دوستان و رفقا متوجه شده اند در عمل مفاهیم مقولاتی نظیر خلق و مردم منوط به مراحل تکامل تاریخی و اجتماعی بصورت پارامترهای متغیری عمل نموده و ثابت نمی مانند. و بر همین پایه هم میان مقوله مردمی که کمونیسم کارگری بکار میگیرد با مردمی که چپ رادیکال از آن استفاده می کند، فرق تاریخی و اجتماعی وجود دارد یعنی همان افتراقی که در عمل میان مرحله کارگری تاریخ تکامل اجتماعی کشور و مرحله بورژوایی آن موجود است.

بر دوستان و رفقا پوشیده نیست این تغییر مرحله انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور از مرحله بورژوایی به مرحله کارگری که در تغییر کورس از چپ رادیکال به کمونیسم کارگری خود را متبلور می کند در تغییر مفاهیمی که ایندو از مقولات نظیر خلق و مردم و یسیاری دیگری از مقولات و مفاهیم اجتماعی و تاریخی بکار می گیرند، بدون پیامد باقی نمی ماند.

بنابر این جای هیچ شگفتی نیست که رفیق منصور حکمت در سنت چپ رادیکال ایران مقولاتی نظیر خلق و مردم را مترادف با آن گروه های اجتماعی از ایرانیان می یابند که روبه رشد و روبه ترقی می باشند و بر این پایه واژه هایی نظیر مردم، آزادی خواهی، دمکراسی طلبی در فرهنگ لغات چپ رادیکال برابر با ترقی خواهی است.

اجازه دهید در این مکان به منظور برجسته کردن این مطلب نکاتی را در رابطه با آن مطرح کنم که اختلاف ما با کمونیسم کارگری را به مراتب روشن تر و بیش از پیش از پرده ابهام در خواهد آورد.

رفقا و دوستان متوجه اند که همراه با اندیشه شناور بودن مفاهیم مقولاتی نظیر مردم و خلق این اندیشه ملازم است که در هر دوره تاریخی به همان میزان ودرجه که ما با مردم و انسان های دیگری مواجه هستیم که تاریخ ساز و دوران ساز هستند به همان میزان هم یعنی به تبع آن با دیگر جامعه ها و دیگر شرایط اجتماعی و دیگر روابط و مناسبات اجتماعی روبرو می باشیم.

از همین روست که در دوران گذار تاریخی و اجتماعی - نظیر شرایطی که ما اکنون از دیر باز در آن هستیم- جامعه های تاریخا متفاوتی - که هریک موید یک دوران تاریخی هستند - در کنار هم در کشور حضور به هم می رسانند.

بر شالوده همین جامعه های تاریخا متفاوت است که مفاهیم مقولاتی نظیر مردم و خلق هم متفاوتند و به تبع آن تغییر می کنند.

در همین راستاست که همان گونه که بر پایه جامعه های تاریخا کهن و قرون وسطایی و به این معنا فئودالی - و نه الزاما روستایی بل که هم جامعه شهری - نظام های روبنایی و سیاسی برپا می شوند به همان گونه هم بر پایه جامعه های روبه رشد تاریخا جدید برای تکمیل خود، نیاز به روبنا های سیاسی در آنها پدیدار می شود.

ما اگر از این منظر به تغییر عصر فئودالیته - در شهر و روستا - به سوی عصر بورژوایی تاریخ نظر افکنیم متوجه خواهیم شد آن انقلاب سیاسی که با این دگردیسی تاریخی بسوی مدرنیته ملازم است در اساس و در پایه اجتماعی خود با یک تحول اجتماعی یعنی با یک تغییر و تبدیل از جامعه های تاریخا زوال یافته و قرون وسطایی - در شهر و روستا - و موجود به جامعه های نوین و مطابق با عصر بورژوایی و لذا روبه رشد و در حال تکوین متناظر می باشد.

از این منظر تاریخی این تحولات اجتماعی و تاریخی می باشند که هرباره اساسی می باشند وپیامد های این تحول تاریخی و اساسی که بروی مناسبات اجتماعی متبارز می شوند از درجات ثانوی اهمیت برخوردارند.

به این معنا این طور نیست که اگر در عصر تاریخی فئودالیته رابطه اجتماعی سرمایه داری وجود داشت و در عصر بورژوایی هم سرمایه داری وجود دارد -و درواقع با تحول اجتماعی و تاریخی از تاریخ فئودالیته به تاریخ بورژوایی رابطه اجتماعی سرمایه داری باز تولید می شود - پس لذا بایستی این نتیجه غلط را گرفت که این تحول تاریخی و اجتماعی نظر به ثابت ماندن مناسبات سرمایه داری حائز اهمیت تاریخی نبوده و لذا باید از آن گذر کرد.

این نگرش یک جانبه که به تنهایی و مطلق اندیشانه به روابط اجتماعی سرمایه داری نظر دوخته است و در این نگرش،روابط اجتماعی سرمایه داری را هرباره فقط می بیند اما تحول اجتماعی و تاریخی که از مرحله فئودالیته به مرحله بورژوایی تاریخ روی میدهد را از نظر می افکند در حقیقت همان رویکردی است که کمونیسم کارگری برآن استوار می باشد و رفیق منصور حکمت مبلغ و مروج آن بوده است.


از این زاویه یکسویه اگر به مسائل بنگرید آنگاه فقط میماند کارگر و سرمایه دار. فقط سرمایه داری و ظالمانه بودن سرمایه داری در نظر جلوه میکند.

من این مسائل را از این زاویه مطرح می کنم که تغییر مرحله انقلاب و تاریخ بر پایه تغییر کورس از چپ رادیکال به کمونیسم کارگری نه تنها در مفاهیم خلق و مردم بل که همه کاسه و کوزه ها را در هم می شکند و چنان آشفتگی و آنارشی خلق می کند که آنچه من اکنون به آن اشاره کردم تنها نمونه کوچکی از آن است .

ما در چپ رادیکال بر پایه سنتمان نه تنها خلق و مردم را از دیگر اهالی تاریخا جدا می کنیم بل که از این جدایی تاریخی اهالی انفکاک اجتماعی اهالی را هم نتیجه می گیریم.

روبنای سیاسی دمکراسی نوین از این رو نه تنها خلقی و مدرن است بل که همچنین بر شالوده جامعه روبه رشد و توسعه استوار است و بر این اساس با جامعه های محتضر و رو به زوال کشور در تصادم و تقابل تاریخی قرار می گیرد.

برای ما انقلاب و تحول بورژوا - دمکراتیک، لیبرال دمکراسی و دیگر مفاهیم و عبارات مشابه تنها یک حرکت سیاسی و روبنایی نیست بل که در عین حال یک حرکت اجتماعی یعنی از این جامعه به آن جامعه شدن است.

بر همین اساس هم است نگرش چپ رادیکال اومانیستی و انسان گرایانه نیست. او دولت مطلوب خود را بر اساس انسان دوستی و انسانیت و .... تشکیل نمی دهد. او نه ازآزادی چنین برداشت به اصطلاح تمام خلقی دارد و نه از دمکراسی.من نمی خواهم بگویم نگرش او تاریخ گرایانه است- چرا که چنین نسبتی به چپ رادیکال و نگرش تاریخی آن اشتباه خواهد بود - بل که تاریخی و مرحله ای است.

او اهالی کشور را به خلق و ضد خلق تقسیم می کند. و در این تقسیم بندی کشور به دو اردوگاه مردم و ضد مردم مبنای نگرشش تحول تاریخی و اجتماعی است. به این اعتبار او پیوسته از مردم تعبیر ترقی خواهانه و ساختار شکنانه دارد...

اما همان گونه که گفته شد آنچه که برای او در یک دوره تاریخی و جاری خلقی و مردمی است در دوره عالی تر تاریخی دیگر دارای آن اعتبار گذشته نیست.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هفدهم


در شماره قبل دیدیم رفیق منصور حکمت از معنای تاریخی و به این علت شناور مقوله "مردم" و یا "خلق" ابراز ابهام می نمایند:

  • منصور حکمت:در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است.

بهر حال ایشان دلایلی ارائه می دهند که در شماره پیشین درج است و درصورت لزوم می توان به آن مراجعه کرد. به نظر من این ابراز ابهام و ناروشنی پیرامون مقوله مردم و خلق ناشی از نگرش جزمی و غیر تاریخی رفیق منصور حکمت است که نه تنها در ارتباط با مفاهیمی قببل مردم و خلق بلکه بطور اساسی از ارکان بینش او در حیطه مسائل اجتماعی را تشکیل می دهد. کمونیسم کارگری در واقع حیات خود را مرهون همین جزم اندیشی به تاریخ و جامعه، مردم و انسان ه، آزادی و... است.

از همین رو در همین رابطه است که رفیق منصور حکمت این انتقاد را اساسا به شناور و تاریخی بودن مقوله خلق و مردم وارد می دانند که از پیش برایشان مفاهیم ثابتی وجود ندارند و در هر دوره تاریخی این مقولات مفاهیم دیگری به خود می گیرند. بطور نمونه در دوران تاریخی فئودالی مردم و خلق به غیر از مرحله بورژوایی تاریخ و در دوران کارگری تاریخ به غیر از دوران بورژوایی معنا می دهند.

از همین زاویه هم است که در دوران بورژوایی تکامل و در عصر دمکراسی نوین و بورژوایی تاریخ مردم و خلق گروه های اجتماعی دیگری از انسان ها و اهالی یک کشور را مشتمل می شوند تا در دوران فئودالی. این امر چنان است که به موازات تغییر در مراحل تاریخی و در دوران تحولات حتی خود انسان های یک کشور در این که کدامیک از گروه های انسانی از مردم و خلق ند و کدامیک نه با هم مدام در چالش در می افتند. ما نمونه آن را در مبارزات رهایی اهالی آلمان شرقی می بینیم که معترضین با شعار" ما مردم هستیم" در برابر ادعای حکومت مستبده شان که ادعای خلقی و مردمی داشت وارد صحنه سیاسی و مبارزاتی کشور شدند.

حال در مورد ایران هم به همین نحو است. در ایران هم بر حول و حوش مقولات مردم و خلق و این که این ها کدام اهالی و گروه های اجتماعی در کشور را شامل می شوند نزاع بی وقفه، آشکار و پنهان وجود دارد. بین ایرانیان که در پس جمهوری اسلامی مجتمع اند و خود را به این ترتیب مردم می خوانند تا مردمی که برای دمکراسی نوین و دمکراسی با بنیان های نوین تاریخی و اجتماعی هستند، فرق وجود دارد.

راه دوری نرویم همین رفیق منصور حکمت هم مقوله مردم را به مفهوم دیگری و بیشتر با غلظت کارگری و ضد بورژوایی و ضد بورژوازی آن بکار می برند تا به مفهموم اجتماعی از گروه های اجتماعی که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی به منزله گروهای انسانی بالنده محسوب می شوند نظیر بورژوازی روبه رشد، کارگران در حال رشد .

این مقوله روبه رشد که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی در کشور مطرح است ودر مفاهیم و تعاریف مقولاتی نظیر مردم و خلق متبارز میشود نظیر بورژوازی روبه رشد، کارگران روبه رشد، جامعه روبه رشد و... ابداعات و اختراعاتی از اذهان بیماری نیستند که بتوان - آنگونه که رفیق منصور انجام می دهد - به سادگی از کنارشان گذشت.

  • منصور حکمت:در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند.

در دوران بورژوایی تاریخ مقوله هایی نظیر رشد و توسعه، ترقی و پیشرفت، تحول و انقلاب، تاریخ و حرکت و.... برای تعاریف مفاهیمی نظیر مردم و خلق، حکومت و دمکراسی، جمهوری و ... مهم و تعیین کننده اند.

من متاسفم از این که رفیق بدون توجه به این جهات مهم که در سنت چپ رادیکال وجود داشته اند با مسامحه از کنار این مقولات و مسائل گذر نموده و با انتشار ابهام و شک و تردید پیرامون آنها به پای نقد آن چپی می نشینند که ما در ایران رویکرد تاریخی به مسائل اجتماعی را مدیون آن هستیم.

متاسفانه در اوج بحرانی که این چپ رادیکال را بطور گسترده فرا گرفته بود و در سایه سرکوب هایی که جمهوری اسلامی بر این چپ تحمیل نمود چپ رادیکال هرگز فرصت این را نیافت در فرصتی مناسب به پالایش خود برداخته و در مسیر و سنتی که داشته خود را تکامل دهد و در عوض با حرکتی مواجهه گشت که از همان اوان در رویارویی با چپ رادیکال با نفوذ در محافل و گروه های آن قصد فروپاشی درونی آن را داشت.

در این مکان پیش از ادامه بحث پیرامون شناور و تاریخی بودن مقولات خلق و مردم و درست بودن چنین امری نگاهی گذرا به این بیافکنیم که آیا در عمل و نه در حرف خود رفیق منصور حکمت مقوله مردم را به صورت تاریخی آن بکار نمی برده اند؟


  • منصور حکمت :بعلاوه، بخاطر بياوريم که چگونه، بخصوص با انقلاب انفورماتيک و الکترونيک چند دهه اخير، رسانه هاى جمعى و ژورناليسم رسمى بار اصلى تحميق و تهديد مردم را، که قبلا کار کليسا و ارتش و پليس بود، به اشکال مدرن تر و "بدون دخالت دست" بر عهده گرفته اند.
  • در کشورهايى که سوسياليسم بورژوايى در اشکال مختلف دست بالا داشته، شوروى سابق يا اروپاى شمالى براى مثال، فرد ايمن تر و مطمئن تر است، اما به همان درجه به دولت بورژوايى وابسته تر و در زندگى خود از آن متاثرتر است. اختيارات حقوقى دولت بورژوايى در دست بردن به پارامترهاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى زندگى مردم وسيع تر است.
  • مادام که جامعه طبقاتى است، مادام که دولت و ايدئولوژى حاکم بورژوايى و ابزار سيادت طبقه بورژواست، مکاتب بورژوايى هر تعريفى از آزادى بدهند جزئى از مکانيسم و دم و دستگاه محدود کردن آزادى توده مردم کارکن در جامعه اند. نميتوان طبقه حاکمه داشت و آزادى سياسى واقعى هم داشت. جامعه طبقاتى نميتواند جامعه اى آزاد باشد.

ادامه دارد...

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت شانزدهم


اما در پاسخ به این پرسش آیا کارگران دمکراتند؟ این پاسخ با یک نه و آری ممکن نیست. کارگران در مرحله بورژوایی تاریخ و مرحله دمکراتیزه کردن دولت از دمکراسی پشتیبانی میکنند و به این معنا دمکراتند.

اما کارگران نظر به لیبرال بودن موافق هیچ حکومت و قدرتی نیستند. از این منظر دمکراتیک ترین حکومت ها امر کارگری نیست و با آرمان های لیبرالی کارگران مطابقت ندارد.

برای فهم این مطلب باید پیش از همه میان حوزه سیاست و مدیریت اجتماعی از یکسو- مداخله در سیاست و اداره کشور و از سوی دیگر دولت و حکومت فرق قائل شد. اگر اولی از الزامات هستی اجتماعی است و به این معنا قدیم اما دومی پدیده ایی است حادث.

مدیریت و سیاست و به این اعتبار حق طبیعی انسان در تعیین سرنوشت و اداره اجتماعی خود از انسان و جامعه انسانی جدایی ناپذیر است. اما از زمانی که این حق از گروهی از انسان ها سلب شد در حیطه مدیریت اجتماعی مقوله حکومت و قدرت پدیدار گشت .

بر این پایه امر حکومت و دولت از امر سلب و محرمیت جدایی ناپذیر است. دمکراسی به منزله یک نوع حکومت از این اصل و تعریف دولت و حکومت مستثنی نیست.

در دمکراسی نوین یعنی دمکراسی بورژوایی که در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی و تاریخ اجتماعی مطرح است چون دمکراسی نوین یک حکومت و قدرت است این اعمال قوه حکومتی متوجه آن نیروهای اجتماعی است که نظر به تحول تاریخی و اجتماعی قدرت و اداره امور کشور از آن سلب شده است.

بنا بر این تعاریف رفیق فقید منصور حکمت به خوبی متوجه شده است که در دمکراسی نوین که منشاء قدرت و حاکمیت را انسان و مردم می داند - اصل جمهوریت - برای مفهوم مقوله مردم و خلق هم تعبیر تاریخی و تعبیر بورژوایی وجود دارد.

قبل ورود به این مبحث اجازه دهید پیش از همه به افتراق جمهوری یعنی منشا حقانیت سیاست و حاکمیت از یکسو و از سوی دیگر دمکراسی که به مفهوم مشارکت در امر اداره است اشاره کنم.

رفیق منصور حکمت کل مباحث جمهوری و دمکراسی را تحت عنوان دمکراتیزم و در زیر چتر مقوله دمکراسی پیش می برند.

بهر حال در زیر ایشان پیرامون دمکراسی و ریشه های حقانیت آن - جمهوریت - چنین می گویند:

  • منصور حکمت: دموکراسى به معنى حکومت مردم تعبيرى بود که در قرن ١٨ و ١٩ در برابر سلطنتهاى مطلقه و استبدادهاى مبتنى به سلطنت و کليساى مسيحيت ميدان پيدا کرد. در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است.
  • اولا، فرم عملى دخالت مردم در قدرت سياسى و دولت چه بايد باشد، و ثانيا، مقوله "مردم" شامل چه کسانى هست.
  • تا همين نسل ما، بخشهاى زياد و در مواردى حتى اکثريت آدمها، مانند زنان، سياهان، مهاجرين، و غيره در اين يا آن دموکراسى جزو "مردم" به حساب نيامده اند.
  • خيلى وقت نيست که آدم مزدبگير از نظر پروسه دموکراتيک جزو مردم تعريف شده است.
  • هر دوى اين عرصه ها، يعنى ساختار حکومت و رابطه عملى مردم با قدرت دولتى، و دامنه شمول دموکراسى به اقشار مختلف مردم، عرصه هاى جدى مبارزه سياسى بوده اند و نتايج اين مبارزات چهره عملى دموکراسى را در خود جامعه اروپايى و آمريکايى تا حد زيادى تغيير داده است. اما بهرحال يک واقعيت ابژکتيو در مفهوم دموکراسى وجود دارد و آن رد حاکميتى است که منشاء قدرت در آن ماوراء جامعه و يا غير قابل توضيح باشد. نه فقط زور شمشير و خون اشرافى يا نبوت و امامت و امثالهم از نقطه نظر دموکراسى و تفکر دموکراتيک بعنوان منشاء قدرت سياسى نامشروع است، بلکه قدرت غيرقابل پس گيرى بطور کلى، حتى اگر در منشاء اوليه خود انتخابى بوده باشد، غير دموکراتيک محسوب ميشود

منصور حکمت همین نگرش را هم پیرامون دمکراسی نوین و دمکراسی خلق دارند و می گویند


  • منصور حکمت: اين نگرش دولتگرايانه و خلقى به دموکراسى هم زمينه هاى اجتماعى خود را داشت. اين چيزى جز ناسيونال رفرميسم ضد امپرياليستى خرده بورژوازى و روشنفکران ناراضى از عقب ماندگى اقتصادى در اينگونه کشورها نبود. دموکراکسی خلق قرار بود رژيم سياسى معطوف به رشد اقتصادى و صنعتى، قطع وابستگى به غرب، کسب "استقلال" اقتصادى و ارتقاء حيثيت سياسى کشور باشد. زيرا توسعه اقتصادى و استقلال سياسى تمايلات مشخص کننده خلق و اقشار خلقى به حساب ميامد.
  • منصور حکمت: در سير تحريف مارکسيسم در شوروى دوره استالين و بعد و در تجربه چين و و عروج مائوئيسم، رابطه مقوله دموکراسى با حق و آزادى هاى مدنى از يک طرف و با اعمال اراده از پائين اقشار فرودست کاملا گسيخته ميشود.
  • از يک طرف دموکراسى به اسم مستعار اقشار اجتماعى خاصى تبديل ميشود که مستقل از سياست و اهداف اجتماعى و سياسى شان به اعتبار جايگاه اقتصادى شان "دموکرات" محسوب ميشوند، و از طرف ديگر خود اين اقشار، چه در تبيين سياسى و چه در دنياى واقعى با نيروهاى سياسى و دولتهايى که "نماينده" طبقاتى آنها هستند جايگزين ميشوند.
  • خيلى ساده وضعيت دموکراتيک، که در اين مکاتب دموکراسى خلق يا توده اى ناميده ميشود، وضعيتى است که در آن احزاب "خلقى" قدرت را در دست دارند. در اين نوع دموکراسى ها، که فرم حکومتى اصلى کشورهاى مختلف در بلوک شوروى و چين و اقمار سياسى دور نزديک آنها بود، فرض خلقى بودن دولت است که توجيه دموکراتيک خوانده شدن رژيم به حساب ميايد و نه وجود آزاديهاى فردى و سياسى و مدنى و يا نهادهاى محلى تصميم گيرى توده اى و غيره. اين تبيين دولتى - خلقى اساس درک چپ ضد امپرياليست جهان سومى از دموکراسى بود.
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت پانزدهم


این قسمت از بررسی کمونیسم کارگری بر اساس مصاحبه انترناسیونال با رفیق فقید منصور حکمت را پی می گیریم با مفاهیم لیبرالیته و دمکراسی و این که آیا ما کارگران لیبرالیم و یا دمکرات؟

اجازه بدهید من این مطلب را با لیبرالیته و آزادی شروع کنم. گرچه این سنت رواج ندارد که کارگران خود را لیبرال بنامند اما بطور کلی این نگرش درستی است که ما این را و بخصوص در ایران رواج دهیم که کارگران لیبرال هستند.

رفیق منصور حکمت هم می پذیرد که وقتی سخن از آزادی و لیبرالیته است سخن از مکتب لیبرالیسم نمودن امر بیهوده ایست. بطور کلی باید بپذیریم که در این مبحث بررسی کمونیسم کارگری اصلا از مکاتب مطلبی ما وارد ننمودیم. بحث ما در این مکان حول و حوش مکاتبی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیزم نیست.

اما پیرامون آزادی و لیبرالیته که مغایر با مقوله دمکراسی است نگرش های اجتماعی یکسانی میان کارگران و بورژوازی در عصر بورژوایی تکامل اجتماعی وجود ندارد.

بورژوازی نوین یعنی بورژوازی این عصر به امر آزادی به گونه دیگر نظر می افکند تا کارگران نوین.

از نظر کارگران نوین آزادی و لیبرالیته محدودیت های تاریخی بورژوایی را ندارد. این آزادی اصیل تر، انسانی تر و فراتر از مراحل تاریخی و به این معنا طبیعی تر است.

از نظر کارگران نوین آزادی امری طبیعی است . آزادی که منوط به این و یا آن فرماسیون اجتماعی، و وابسته به این و یا آن جامعه و این و یا آن مالکیت بر اقتصاد اجتماعی شد مبدل به یک امر اجتماعی خواهد شد. و از زمانی که آزادی به امر اجتماعی مبدل شد امر رهایی اجتماعی به امری برای اعاده حقوق طبیعی مبدل خواهد شد.

رفیق فقید منصور حکمت در این رابطه جمله شیرینی دارد:

  • منصور حکمت : کسى که انسانها را به صرف وابسته نبودن به زمين و داشتن حق معامله مال و کارشان در بازار و راى داشتن در انتخابات مجلس، آزاد ميپندارد مشکل بتواند به ديدگاهى که حتى در آزاد ترين دموکراسى ها حقارت انسانها را در برابر قدرت همه جانبه سرمايه افشاء ميکند چيز بدرد بخورى اضافه کند.
او به این ترتیب به آزادی بوروژوایی، عدم وابستگی فئودالی به زمین، حق تجارت، حق مالکیت بر اقتصاد عمومی و اجتماعی، حق رای، آزادی فکر، آزادی عقیده و آزادی فردی و اجتماعی اشاره می کند در عصر بورژوایی مطرح اند اما همگی دارای این نقصان تاریخی اند که محدود به آزادی جامعه بورژوایی و آزادی او برتسلط بر جامعه کارگری استوارند.

به هر حال در عصر بورژوایی تاریخ تکامل اجتماعی اعاده حقوق طبیعی انسان نه به شکل کامل و به شکل رهایی از ستم انسان بر انسان، محو و زوال جامعه فرودست و بالا دست اما به شکلی ناکامل و بورژوایی متحقق می شود.


نظر به این تحقق و نظر به مشارکت در پروسه تحقق کامل اعاده حقوق طبیعی و آزادی انسان و محو استثمار انسان از انسان است که مشارکت فعال کارگران نوین در مرحله بورژوایی تاریخ با هدف حذف شرایط های اجتماعی و انسانی و به ارث رسیده از مراحل تاریخی ماقبل بورژوایی که حقوق و آزادی را از انسان سلب نموده اند ، الزامی وضروری است.

این در واقع همان رویکرد مرحله ایی و تاریخی است که خود را با نگرش جزمی که کمونیسم کارگری که رفیق منصور حکمت آنرا نمایندگی می کند متمایز می کند.


بنابراین انتقاد های تاریخی و عدالت خواهانه ایی که ما کارگران از نقصان های تاریخی مرحله بورژوایی تکامل اجتماعی انسان در کشور داریم نه از سر حمایت از ابقای شرایط های اجتماعی و سیاسی که منجر به حذف مطلقه حقوق انسانی و طبیعی می گردند بل که از زاویه نیرویی در کشور است که در حین مبارزه برای تحقق این حقوق، پیگیرانه تا فرجام نهایی و کامل تحقق آزادی و حقوق انسانی یعنی رفع ستم اجتماعی و استقرار برابری اجتماعی است به مبارزه و تلاش خود ادامه خواهد داد.

به عبارت ساده تر ما به خاطر فقدان دوچشم یک چشم را ازدست نخواهیم داد. در این جا سخن بر سر بسنده کردن به یک چشم نیست بل که بازیابی مرحله ایی و کامل بینایی از راه دستیابی به یک چشم است.

ادامه دارد....


ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت چهاردهم


همان طور که قبلا هم اشاره کردم. منظور رفیق منصور حکمت کاملا روشن است:

او می گوید ما لیبرالیم. ما دمکرات نیستیم. او در ادامه می گوید: رگه اصلی هویت سیاسی چپ رادیکال حتی دمکراسی هم نیست از این گذشته که اینها اصلا لیبرال هم نیستند. این ها آنچه را که می خواهند تنها در یک دیکتاتوری نظامی یافت میشود: یعنی توسعه صنعتی کشور.

اندیشه پیوند توسعه صنعتی و دیکتاتوری نظامی اندیشه ایی است که منصور حکمت را راحت نمی گذارد.

او به این نظر است

  • منصور حکمت :خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است.

پس چون چنین است ادامه منطقی این گفتمان آنگاه آن خواهد بود که او سپس چنین عنوانش می کند

  • پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند....اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود.

او سپس یک نتیجه عمومی از این صادر می کند


  • حاکميت بورژوازى اساسا به اعمال خشونت و يا تهديد به اعمال خشونت عليه مردم متکى است. سرکوب، ارعاب و تحميق محور حکومت بورژوايى است. نيروى مسلح سرکوب، اعم از ارتش و پليس علنى يا نهادهاى سرکوب مخفى، دادگاهها و زندانها و کل سيستم محاکمه و مجازات، اينها کانالهاى اصلى اعمال قدرت و ضامن حفظ آن هستند. تصميمات سياسى اصلى در آرايش هاى محفلى و کانونى متنوع طبقه حاکمه، و از طريق نهادها و مراجع غير رسمى بورژوايى گرفته ميشود که شغل وکالت مجلس بخودى خود حتى جوازى براى خبر شدن وکيل مربوطه از فعل و انفعالات آنها، تا چه رسد به شرکت در آنها، نيست. مجلس حتى در بسيارى موارد ابزار اصلى خوراندن اين سياستهاى مصوب به مردم در نظام دموکراتيک هم نيست. اين اساسا کار رسانه ها و دستگاههاى تبليغاتى طبقه حاکم است.
او سپس نکته ایی را مطرح می کند که در این رابطه خواندنی است:

  • منصور حکمت: بنظر من کارگر در ايران بايد به اين فکر کند که کداميک از اينها واقعى و کداميک اتوپى است: اينکه پارلمان در ايران مستقر شود و آزادى اعتصاب و تشکل و فعاليت کارگرى و کمونيستى قانونيت پيدا کند و سرمايه دار داخلى و خارجى و ارتش بورژوايى و گانگسترهاى سياسى مسلح، از جريانات پان اسلامى حزب الله تا ناسيونال اسلامى ها و سلطنت طلب ها و فاشيستها و عظمت طلبها اين وضعيت جديد را قبول کنند و اسلحه شان را تحويل بدهند و اودکلن بزنند و به مجلس بيايند، يا اينکه کارگر قدرت را بدست بگيرد و به کمک کارگر آلمانى و فرانسوى و آمريکايى از درگيرى از موضع ضعف در يک جنگ ناخواسته اجتناب کند؟

اما او به همین گفتار ها بسنده نمی کند. باز چیزی در آستین دارد:


  • منصور حکمت: پشت همه اينها ميشد تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند.
اما بعد او اضافه میکند

  • منصور حکمت: امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده.
  • حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند
ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت سیزدهم


ایشان در رابطه فقدان لیبرالیته و آزادی خواهی مخالفین شان می گویند:


  • منصور حکمت : اين نگرش دولتگرايانه و خلقى به دموکراسى هم زمينه هاى اجتماعى خود را داشت. اين چيزى جز ناسيونال رفرميسم ضد امپرياليستى خرده بورژوازى و روشنفکران ناراضى از عقب ماندگى اقتصادى در اينگونه کشورها نبود. دموکراسى خلق قرار بود رژيم سياسى معطوف به رشد اقتصادى و صنعتى، قطع وابستگى به غرب، کسب "استقلال" اقتصادى و ارتقاء حيثيت سياسى کشور باشد. زيرا توسعه اقتصادى و استقلال سياسى تمايلات مشخص کننده خلق و اقشار خلقى به حساب ميامد. در مقابل، آزادى فردى، گشايش فرهنگى، بالا رفتن سطح و تنوع مصرف، اينها تمايلات بورژوايى و مغاير با منافع خلق محسوب ميشدند

  • منصور حکمت: مردم عليه رژيم استبداد سلطنتى انقلاب ميکردند و آزادى ميخواستند و بخش اعظم چپ، عملا در پامنبرى احزاب اصلى بورژوازى و خرده بورژوازى، به اين توهم مردم دامن ميزد که گويا ايجاد يک رژيم سياسى غير سرکوبگر، و به تعبير عامه دموکراتيک، بدون خلع يد از بورژوازى بطور کلى، بدون زدن ريشه سرمايه دارى در ايران ممکن است. حال يکى حکومت دمکراتيک را حکومت مخلوقات اساطيرى اى مانند بورژوازى ملى و يا خرده بورژوازى ضد - امپرياليست ميديد و ديگرى خودش و يا طبقه کارگر را عامل اجرايى اين تحول دمکراتيک تلقى ميکرد. يکى احتمالا مدلش را از اروپا و غرب ميگرفت و يکى از انقلابات خلقى در جهان سوم. يکى ليبرال بود و ديگرى دولت گرا و خلقى.

  • منصور حکمت : فکر ميکنم حقانيت آن بحثها و آن هشدارها براى هر کس که آزادى سياسى، ولو با تعبير ليبرالى و دموکراتيک، درد واقعى اش باشد قابل مشاهده است. اگر تتمه چپ راديکال بنظر ميرسد باز دارد، اينبار حتى به شکل ساده لوحانه ترى ، وعده يک ايران بورژوايى دموکراتيک را به مردم ميدهد از آن روست که حتى دموکراسى امر واقعى اش نيست. ناسيوناليسم و آرمان توسعه صنعتى رگه اصلى در تعريف هويت سياسى اينهاست. دموکراسى براى اينها به معنى "دولت قابل تحمل" است و برقرارى اين به زعم خيلى هايشان از عهده جناحهايى از حکومت موجود و يا شاخه هايى از اپوزيسيون بورژوايى برميايد


پس اگر ناسیونالیسم و آرمان توسعه صنعتی رگه اصلی در تعریف هویت سیاسی این چپ رادیکال است یعنی همان چپی که کمونیسم کارگری انحلال آن را در ازای اصلاح آن وظیفه خود قرار داده است پس اجازه دهید در ادامه به وجه دیگر این جمعبندی یعنی امر توسعه بیردازیم. همان گونه که دوستان مطلعند و من در آغاز این جمع بندی در شماره یازدهم عرض کردم و در این جا آن را در زیر دوباره تکرار می کنم



چنان که از این مصاحبه مستفاد می شود رفیق منصور حکمت فرجام مرحله بورژوایی مرحله تکامل اجتماعی در ایران - که به اختصار مرحله انقلاب موسوم بوده است - و در سنت کارگری از دیر باز رواج داشته است را به دو عامل مرتبط می سازند


  • در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در کشورهایی که تا دیروز در آنها مرحله انقلاب بورژوایی جاری بود به بن بست رسيده است. و این تاریخ بر می گردد به دهه هفتاد میلادی و آغاز دهه هشتاد که با سقوط رژیم شاهنشاهی در ایران مصادف بوده است.
  • با پيدايش و بعد ورشکستگى مقوله دموکراسى خلق که در دوران توسعه نامبرده در جنبش کارگری ایران مطرح بوده دوران ور رفتن کارگر با مقوله دموکراسى بطور کلی ديگر رسما تمام ميشود و عصر تاریخی کارگری از تاریخ و انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور آغاز می گردد.که همزمان با پیدایش و عروج کمونیسم کارگری درایران است .


پس از بررسی پیدایش و بعد ورشکستگی چپ رادیکال در عصر دیکتاتوری نظامی و عصر توسعه از نظر منصور حکمت عصر جدیدی آغاز می گردد که او آنرا عصر کمونیسم کارگری می داند.

از مولفه های این عصر نوین این است که در این عصر امر توسعه صنعتی یعنی این رگه اصلی در هویت چپ رادیکال به بن بست می رسد. از نظر روبنای سیاسی عصر توسعه صنعتی نظیر رژیم پهلوی دیکتاتوری نظامی است و برعکس روبنای سیاسی عصر پایان توسعه ، اختتام دولت گرایی، آغاز دمکراسی پارلمانی و خصوصی کردن ها و.. می باشد.

از منصور حکمت پایان عصر توسعه صنعتی و دمکراسی خلقی و دولت گرایی و به تبع آن عصر دمکراسی و دمکراسی پارلمانی و پایان توسعه از دهه هشتاد آغاز و تاکنون تا بهار عربی جریان دارد.

من در ادامه سعی می کنم به اختصار نظریات رفیق و چرایی این که کمونیسم کارگری ، راه کارگر در عصر نوین است را بیان کنم.


  • منصور حکمت :جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است. مشکل قديمى اين کشورها اساسا توسعه اقتصادى است. خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است. امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده. حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند. بهرحال دموکراسى، به اين معنى اى که ميگويند امروز پيروز شده است، آنتى تز ظلم و استبداد نيست، بلکه فقط به معنى وجود نوعى مجلس سراسرى نمايندگان بر مبناى انتخابات عمومى (و نه لزوما آزاد) است. اين حتما به حکومت علنى ارتش و پليس ترجيح دارد چون حتى تظاهر بورژوازى به آزاد بودن جامعه هم از نظر سياسى و فکرى فرجه هايى براى طبقه کارگر و اقشار محروم و مدافعان آزادى فراهم ميکند.

  • منصور حکمت : اين واقعيت که دور جديد محبوبيت دموکراسى که در اين چند ساله شاهد آن بوده ايم، رسما در متن تقدس بازار و تمجيد کاپيتاليسم شکل ميگيرد، خود گواه اين است که دوران راديکاليزه کردن و "اصيل" کردن و کارگرى کردن مقوله دموکراسى توسط سوسياليستها ديگر بسر رسيده است. دموکراسى در هر دوره يک محصول مشخص تاريخى است و تا هر جا مفسرين آن بخواهند کش نميايد. ما ديگر نه در دوره مارکس و چشم گشودن کارگر به حقوق سياسى و مدنى هستيم و نه در دوره لنين و اولين انقلابات کارگرى براى کسب قدرت. اين دوره جديدى است. گند کار سرمايه دارى و اقتصاد و سياستش درآمده است. هر کس مختار است هر کلمه اى منظورش را بيان ميکند بکار ببرد. اما بنظر من، براى کمونيسم کارگرى مفهوم و مقوله دموکراسى راهگشا نيست.
  • منصور حکمت: دموکراسى ليبرالى در ايران از حکومت آخوندى دور از ذهن تر و ناممکن تر نيست. سوال، همچنانکه در مورد رژيم اسلامى هم طرح ميشود، اينست که تا چه حد چنين رژيم سياسى اى ميتواند يک روبناى بازتوليد شونده براى جامعه و ظرف و ساختار پابرجاى فعل و انفعال سياسى در کشور باشد. رژيم اسلامى يکبار بنا به شرايط سياسى مشخص و در پاسخ به ضرورتهاى تاريخى معينى پيدا شده است. اما هرگز، حتى بعد از گذشت کمابيش يک و نيم دهـه به ساختار سياسى پذيرفته شده و روتين کاپيتاليسم در ايران تبديل نشده است. جمهورى اسلامى براى هر روز ماندنش بايد از نو خون بريزد، سرکوب کند و طرح داشته باشد. پارلمان و قانون اساسى ليبرالى هم ممکن است تحت شرايط تاريخى ديگرى بعنوان يک واقعه و يک تصادف سياسى در ايران ظهور کند. ممکن است زور نسل معينى از پارلمانتاريستها، بى آلترناتيوى اپوزيسيونها، مداخله نظامى حاميان بين المللى هيات حاکمه وقت و دهها فاکتور غير قابل پيش بينى ديگر حتى اجازه بدهد که اين پارلمان و موازين ليبرالى چند صباحى هم بر قرار بماند. اما واقعيتى که در اين ميان نبايد فراموش شود اينست که اين نظام پارلمانى در اقتصاد سياسى جامعه و مشخصا در روش ابراز وجود سياسى بورژازى ايران و نحوه مواجهه سياسى طبقه حاکم با کارگر ريشه ندارد و در متن آن از نو ساخته نميشود.
  • اين پارلمان را هم بايد کسانى بزور، و عليرغم ميل بدنه اصلى طبقه بورژوا که در قلمرو اقتصاد فعال است، سرپا نگهدارند و گرنه از چپ يا راست چيز ديگرى جايش را ميگيرد. مشکل بعدى، اما اينجاست که نفس پيدايش نظام پارلمانى و ليبرالى ولو بعنوان يک تصادف تاريخى بهرحال احتياج به وجود احزاب ليبرال و سنت مبارزه ليبرالى دارد، و اين در جامعه ايران ناموجود است.
  • نظام ليبرالى بهرحال به چندتايى آدم ليبرال احتياج دارد! کسانى که امروز در اپوزيسيون ايران سهوا به آنها ليبرال اطلاق ميشود، در واقع جمهوريخواهان ناسيوناليست و مکلا (و نه حتى لزوما سکولار و غير مذهبى) هستند که تا امروز کوچکترين تعلق خاطرى به موازين و اصول ليبراليسم، حال هر ارزشى که دارد، از خود نشان نداده اند. وقتى اينها از پارلمان و پلوراليسم حرف ميزنند منظورشان چيزى شبيه کره جنوبى يا ترکيه است. بنابراين خلاصه حرف من در پاسخ به اين سوال اينست که دموکراسى و سيستم پارلمانى ليبرال نه با نيازهاى اقتصادى سرمايه و بورژوازى ايران خوانايى دارد، نه به هيچ معنى جدى کلمه توسط بخشى از اين طبقه مطالبه ميشود. همه اينها يعنى احتمال پيدايش آن کم و احتمال بقاء آن بعنوان واقعيتى پابرجا و بازتوليد شونده در حيات سياسى جامعه صفر است.
ادامه دارد...