۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

محور با جامعه است



این نوشته به دو بخش است. بخش نخستین مربوط میشود به محوریت جامعه، اساسی بودن اقتصاد و روبنایی بودن سیاست. در بخش دوم همین مطلب به گونه دیگر و با در نطر داشت شکاف اجتماعی و تقسیم انسان ها به جامعه بالا دست و جامعه فرودست مطرح شده است.



بخش اول

انسان موجودی اجتماعی است. جامعه انسانی اول و پایان همه مباحث حول انسان است. این مفهوم  در این جا در قالب جامعه محوری و یا محوریت جامعه بیان میشود.

هر جامعه انسانی دارای یک پایه و شالوده اقتصادی و مادی است. جامعه انسانی بدون اقتصاد متصور نیست. به این اقتصاد که پایه و اساس جامعه انسانی است اقتصاد اجتماعی می گویند.

اقتصاد اجتماعی از آن رو پایه و شالوده جامعه است چرا که تغییرات اقتصادی منجر به تغییر ات اجتماعی می گردند.

اما جامعه محور دارای یک روبنای سیاسی هم است.

این تغییرات در جامعه محور است که شعور سیاسی را تعیین می کند. از آنجاییکه  هستی اقتصادی- اقتصاد اجتماعی-  تغییرات جامعه محور را معین می کند پس می توان گفت در تحلیل نهایی این  تغییرات  در هستی اقتصادی و مادی است که تعیین کننده تغییرات در سطح شعور سیاسی انسان می باشد.

انسان اساس تاریخ انسانی است. این همان مفهوم محوریت جامعه انسانی است. اما پایه و شالوده این محور اقتصاد اجتماعی و روبنای آن شعور سیاسی است.

پس در این جا سه نکته مطرح اند:

1- جامعه انسانی که محوری است و اساس تاریخ انسانی است

2- پایه و شالوده این محور اجتماعی که اقتصاد است

3- شعور سیاسی انسان که حکم روبنای اجتماعی را دارا است.

در تاریخ انسان همه چیز حول محور اجتماعی یعنی جامعه انسانی در گردشند.

این جامعه است که مسائل و اکسیون های اقتصادی دارد. این جامعه است که دارای شعور سیاسی است و متوسل به اکسیون های سیاسی میشود.

پس باید این جامعه را دریافت. این جامعه است که در مرکز و در کانون توجه قرار دارد. این جامعه همان بنایی است که مورد نظر ماست.

این جامعه است که از خود می گوید،  این جامعه است که  در تارنما های فرهنگی اش هرباره راهی برای بیان خود پیدا می کند.

گفتیم برای این جامعه اقتصاد بطور بنیادین تعیین کننده است و سیاست حکم روبنا را دارد.

اقتصاد از راه وسایل اقتصادی و ابزار کار در مالکیت جامعه است. با به عبارت دیگر حلقه واسط میان اقتصاد و جامعه مالکیت است. مالکیت بر وسایل کار یعنی سرمایه یک امر مربوط به جامعه است. جامعه از راه مالکیت سرمایه های اقتصادی را در دست خود دارد.

این جامعه است که جنگ راه می اندازد. این جامعه است که تجارت دارد. این جامعه است که به طبقات و گروه های درونی خود تفسیم می شود. این جامعه است که مالکیت در دورن خود را خصوصی و عمومی می کند. این جامعه است که در سطح کشوری و در سطح غیر کشوری با جامعه های دیگر- که کم و بیش همین وضعیت را دارند - در ارتباط است.


در سطح کشوری اما تنوع جامعه ها- که همزمان تنوع اقتصاد ها و سیاست هاست -  منجر به پیچیدگی هایی میشود.

هر کشور به نوعی موید یک دولت است. اما ترکیب اجتماعی یک کشور به سادگی و وحدانیت  یک دولت نیست.

البته در آغاز کشورها از ترکیب اجتماعی پیچیده ای برخوردار نبودند. اما امروزه نظر به پیشرفت های تاریخی غالب کشورها ودولت ها دارای ترکیب پچیده اجتماعی اند. این پیچیدگی به این معنا است که  در کشورها و در دولت های امروزی تنها یک جامعه و به تبع آن یک اقتصاد و یک سیاست وجود ندارد.


نظر به ترکیب پیچیده اجتماعی و تعدد جامعه ها در یک دولت واحد پیوسته این پرسش مطرح بوده که نحوه دولت و نوع دولت باید دمکراتیک و کثرت محور باشد یا  مطلقه و تک محور؟


در بخش دوم می پردازیم به این مسئله  که دمکراتیک بودن دولت در سطح کشوری با امر و مسئله دمکراتیک بودن یک جامعه متفاوت است.

بخش دوم

این امکان وجود دارد که جامعه ها- ایلاتی, روستایی و صنعتی - در روند پیشرفت و تکامل خود به طبقات درونی منقسم شوند.

این امکان وجود دارد در سطح کشوری و داخلی یک جامعه - با و بدون طبقات درونی خود- دولت واحد آن کشور را -  با همراهی و یا بدون همراهی دیگر جامعه ها در آن کشور - در دست خود بگیرد.

این امکان وجود دارد که جامعه ها در سیر تکامل خود مانند زالو بر گرده جامعه  دیگر سوار گردند.


به این مورد آخری می پردازیم که به آن مورد مضاعف می گویند. در حالت مضاعف  یک جامعه  بر جامعه دیگر سوار است. نخستن جامعه های مضاعف روستایی بودند .

این نخستین جامعه های مضاعف روستایی برده داری را بوجود آوردند.

در حالت مضاعف اجتماعی جامعه فرودست و موازی به حساب نمی آید.

جامعه موازی و فرودست به صورت هزینه های اقتصادی و مادی و به شکل یک فاکتور و عامل اقتصادی وارد میگردند.

ما همه آنچه در بخش اول در مورد جامعه گفتیم می توانیم در یخش دوم در مورد جامعه مضاعف تکرار کنیم. اما با این توضیح که همه این موارد گفته شده درمورد جامعه تنها در خصوص جامعه سواره و جامعه انگل و زالو مصداق می یابد.

برای روشن تر شدن مطلب اجازه دهید مطالب بخش اول و دوم را در یک سنتز درهم بیامیزیم.


از منظر جامعه فرودست اگر به مسئله نگاه کنیم این جامعه که می گویند محور است، اقتصاد  در آن زیربناست و سیاست روبناست همان جامعه سواره و جامعه زالوست.

این طبقاتی که احیانا با هم در کشاکش یک دمکراسی اند همان طبقات درونی جامعه زالو و جامعه سواره است.


این جامعه سواره و جامعه زالو ست که در یک مبارزه اجتماعی, اقتصادی و سیاسی با جامعه های دیگر در سطح کشوری و در سطح بین المللی به قدرت متمایل است.

اما در عوض جامعه فرودست و موازی در هریک از این مبارزات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تنها به شکل موازی و تنها به صورت مضاعف مطرح است.

از همین جاست که هر مبارزه اجتماعی از این دست عملا بطور مضاعف مطرح است و از این راه هر ماهیتی به دو شکل و فرم بروز می یابد.


  • شکل بالادست
  • شکل پایین دست
این دوشکل در واقعیت دو فرم از یک ماهیت اند. به عبارت دیگر این دو فرم دو سر از یک رابطه اجتماعی و از یک جامعه مضاعف اند.

اما هر باره و در هر مرحله تکاملی از حیات جامعه مضاعف این ماهیت و کلیت است که معتبر است.

ما می بینیم که عملا تاکنون این جامعه سواره و جامعه انگل است که در یک رابطه اجتماعی مضاعف وقتی از "جامعه ما" می گوید مد نظر او همان جامعه بالادست و سواره است.

در عمل این جامعه سواره و جامعه انگل است که رهبری رابطه اجتماعی مضاعف را در دست دارد. این جامعه بالادست است به فکر اقتصاد و سیاست است.

بنابر این ما می توانیم نتیجه گیری کنیم: در یک رابطه مضاعف جامعه سواره از راه مالکیت بر سرمایه های مادی و اقتصادی است که بر مقام سوارگری و انگلی رسیده است.

ما می توانیم در ادامه نتیجه گیری کنیم آن اقتصاد و سیاستی که  در یک رابطه اجتماعی مضاعف مطرح است  به دو صورت مضاعف مطرح است

1- اقتصاد وسیاست بالا دستان
2- اقتصاد و سیاست فرودستان

به عبارت دیگر هر مرحله تکاملی از این روابط مضاعف،  بطور   دوگانه و مضاعف  نمودار میگردد.

بطور مثال برده و برده دار، رعیت و ارباب، کارگر و کاپیتالیست هریک دو شکل از یک ماهیت و از یک رابطه مضاعف و از یک تاریخند.

و هر مرحله از تاریخ هر باره به شکل مضاعف و دوگانه، بالا و پایین، سفیدی و سیاهی، و خوبی و زشتی و الهی و شیطانی اش مطرح است.