۱۳۹۱ مهر ۲۷, پنجشنبه

بخش نهم - کارایی اقتصادی و جامعه




شاید اولین نمونه یک شی عتیقه بطور مثال متعلق به عصر ناصری باشد. مگر یک آفتابه مسی چنین عصری در زمانه خود چقدر ارزش و چقدر بهاء داشته است؟ شاید در زمانه خود ارزشش یک ریال و بهاء اش که تابع قوانین بازار نوسان داشته  میان یک ریال و دو ریال بوده است و شاید هم در مواقعی بها یش حتی پایین تر از ارزش واقعی اش یعنی یک ریال بوده است. توجه داشته باشید این ارقامی که به ریال بکار برده شده اند از سوی من همه ابداعی هستند. اصل مطلب این ارقام فرضی نیستند بلکه رابطه ها و تناسب ها هستند.

حال با این فرض اگر چنین آفتابه ایی را شما در گنیچنه های مادربزرگتان پیدا کنید و بخواهید وارد بازار کنید . صرف نظر از تبدیل به زمانه کردن ریال عصر ناصری به ریال عصر خودمان- بطور نمونه 1000 تومان- بی شک این آفتابه مسی عصر ناصری هرگز به بهای 1000 تومان- یعنی یک ریال عصر ناصری- خرید و فروش نخواهد شد. حال فرض  100 هزار تومان بهائش باشد.

باید در نظر داشت این 100 هزارتومانی که بهای کنونی و حاضرین این آفتابه مسی عصر ناصری است در حقیقت دارد به یک حساب سرانگشتی 100 برابر ارزش واقعی اش در عصر ما خرید و فروش می شود. چرا؟ چگونه می توان این فاصله میان ارزش واقعی و بهای امروزی اش را توضیح داد؟

آری. برپایه قوانین عرصه و تقاضا و قوانین بازار. امروز این آفتابه شی قیمتی است. چون عتیقه و نایاب است. عرضه اش قلیل است و تقاضای بالایی دارد. اما آیا در ارزش واقعی اش تغییری ایجاد شده است؟ خیر. این آفتابه به پول امروزی ما 1 هزارتومان و به پول آنروزی فقط 1 ریال ارزش دارد. یعنی با همه محاسبات سرمایه و بهره ایی و... یک ریال برایش کارشده و ....


نمونه دیگر می آوریم.

هیچ تردیدی نیست بهای فلزات قیمتی نظیر طلا برپایه ارزش واقعی شان یعنی کار و سرمایه نهفته در درونشان نیست. این فلزات در هیچ عصری- مگر در میان اعصار اولیه که اهمیت این فلز ناشناخته بود - به ارزش واقعی یعنی بر پایه کار و سرمایه نهفته در درونشان که مصروف استخراجشان شده است مبادله نشده اند.


در مبادله طلا و نقره و... همواره کمیابی، جاودانگی و .. و صفاتی از این قبیل مطرح بودند که منجر به این شده اند که این فلزات خارج از کار و سرمایه نهفته در درونشان که صرف استخراجشان در معادن شده است مبادله شوند. یعنی به عبارت دیگر پیوسته قوانین بازار و عرصه و تقاضا چیره بوده اند.


هیچ شکی نیست در چشم انسان هایی که برای این فلزات ارزشی فراتر از ارزش واقعی شان قائل نیستند طلا وغیره  قابل مقایسه با سنگ نمک است و باید با سنگ نمک بر حساب ارزش واقعی شان وارد مبادله گردد. اما وجود چنین انسان هایی تاکنون آنقدر قلیل بوده که طلا و غیره از این که ارزش اسمی اش- بها - از ارزش واقعی اش فاصله فاحشی داشته است را مدیون انسان هایی بوده اند که در اکثریت اند و برایشان طلا و نقره و... نمود دیگری  دارد.



ادامه دارد...

بخش هشتم - کارایی اقتصادی و جامعه




بهر حال اگر غارت و تقلب و... ثروت های دیگران راهی برای  افزایش ثروت های ما باشد برای مبحث ما که در رابطه است با تفاوت ارزش مبادله و ثروت یعنی ارزش مصرف چنین راهی مفید فایده نیست.


به هنگام مبادله ثروت ها باید ارزش مبادلاتی ثروتی که در دست داریم با ثروت طرف تجاری خود مقایسه و مورد سنجش قرار دهیم.

از این جا در کنار مقوله ارزش- تجاری - مقوله بهاء و یا قیمت هویدا می شود. شما وقتی دو فراورده را باهم مبادله و مقایسه می کنید

1- اولا باید تمام هزینه هایی که این فراورده داشته است را محاسبه کنید. به این می گویند محاسبه سرمایه ایی که در این فراورده نهفته است.
2-اگر مبادله شما مبادله ساده و بدوی نباشد باید بهره کاری یعنی ارزش کاری-  که به آن ارزش افزوده می گویند - به ارزش سرمایه و گفته شده در بند اول را به آن بیافزایید.

3-در عالم تجارت تنها محاسبه ارزش سرمایه و ارزش کاری - سرمایه و بهره - کافی نیست. ما اگر موارد بند یک و دو را ارزش واقعی فراوردها بنایم معمولا فراوردها دارای یک ارزش اسمی می شوند که تایع قوانین عرضه و تقاضا می باشد و به آن ارزش اسمی و صوری می گویند.

بی آن که وارد تاریخ پیدایش و توسعه مبادله شویم لاکن ضروری است که بر بستر چنین تاریخی موارد بند 3-1 فهمیده شوند. بی شک بر زمینه چنین تاریخی- مبادله و تجارت - در آغاز مبادلات تنها با نظرداشت ملاحضات سرمایه ایی و هزینه ایی محاسبه می شدند. لاکن بعدها رفته رفته ملاحضات بهره ایی و بازاری- عرضه و تقاضا- وارد مبادلات شده اند.

چون مبحث ما پیرامون بهره است و در پرتو آن مباحثات ارزش و بهاء و ثروت مطرح گردیده اند لذا بجا خواهد بود در همین سه بند گفته شده در بالا به موضوع بهره باز گردیم.

از سه بند بالا یهره موضوع بند دو می باشد. ما قبلا به این نکته اشاره نمودیم و در این جا در بند یک تکرارش نمودیم  هر کالایی که تولید می شود در اساس از دو بخش کلی تشکیل یافته است:

1-اولا بازتولید کننده- حفظ دوگانه - اجتماعی و اقتصادی است
2-دوما یک تولید و یک کار جدید و یک ارزش جدید می باشد

در یک نگاه کلی و کلان هیچ اقتصادی از سوی هیچ جامعه ایی در بازدهی اش بدون بهره نیست. اما بهره از زمانی به بار می نشیند و روی می نمایاند که حجم  تولید و کار به میزانی باشد که ضمن جانشینی آنچه در حین تولید مصرف شد - اعم از اقتصادی و اجتماعی - پس مانده و اضافه ایی باقی گذارده باشد.

 به عبارت دیگر گرچه هر فراورده ناقل یک بهره و ارزش افزوده در سطح میکرو می باشد اما در سطح ماکرو بهره دهی تولید  است که تازه این ارزش اضافی خود را در اضافه تولید و یا ارزش اضافی  نشان می دهد.

اضافه تولید در این جا مفهوم مازاد بر بازتولید و مازاد بر سرمایه است. و برای روشن تر شدن مطلب باید اضافه نمود این سرمایه که در این جا و در بند یک از آن سخن است یک موجود دوگانه ایی که به زبان آدام اسمتی اگر بیان شود مرکب از سرمایه ثابت و سرمایه متغیر است و به زبان خودمان هم برای بازتولید اقتصادی و هم باز تولید اجتماعی در فعالیت است.


با این احتساب هر کالایی که تولید می شود از یکسو یک ارزش قدیمی است و یک ارزش جدید. ارزش قدیمی همان ارزشی است که به عنوان هزینه برای بازتولید می باشد و ارزش جدید همان است که بهره و ارزش افزوده نامیده میشود

ارزش افزوده و بهره در واقعیت امر ارزش هویت دهنده هر فرارورده ایی است. هر تولیدی بر پایه ارزش جدید دارای یک هویت جدید و یک تولید نوین گشته است. ارزش های قدیمی و سرمایه ایی در آن در واقع هزینه ها و موادی هستند که به کار گرفته شده اند.

چنانکه می بینید در این مباحث موضوعات مربوط به عرضه و تقاضا و بهاء و قیمت مطرح نیستند. چرا؟. چون این که فراروده ها در روند بازار ارزش های واقعی خود یعنی ارزشهای بند و یک و دو را از دست می دهند و دارای یک ارزش اسمی و منوط به عرضه و تقاضا می شوند در واقع یک مبحث آغازین نیست بل که موضوع ثانوی است .

و از همین جاست که تفاوت معانی میان مقولات ارزش مبادلاتی که بر پایه سرمایه وبهره سنجیده میشود و بهاء ویا قیمت که تابع قوانین عرضه و تقاضا است پدیدار می شود

نمونه هایی می آوریم.



ادامه دارد...


بخش هفتم - کارایی اقتصادی و جامعه




برای پیشبرد و تدقیق مبحث بهره نیازمندیم پیشتر نکاتی چند پیرامون مقولات ارزش- میادله -، قیمت ، ثروت اضافه کنیم و سپس به بهره سرمایه بازگردیم.

همانگونه که میدانیم ثروت و ارزش- مبادله -  مقولات مترادفی نیستند. برای مبحث اقتصادی - اجتماعی ما ثروت عبارت است فراورده ها و تولیداتی که ما خلق و تولید می کنیم. ثروت های مادی با کارایی و قوای مولده رابطه مستقیم دارند. هرقدر به توانایی های قوای مولده افزوده می شود- پرودوکتیویته - به همان میزان به ثروت های مادی  جامعه افزوده می گردد. اما برعکس. رابطه پرودوکتیویته و ارزش- مبادله - رابطه معکوسی است. به عبارت دیگر هرقدر به کارایی قوای مولده افزوده می گردد از ارزش فراورده ها کاسته می گردد.

برای روشن تر شدن تفاوت میان ثروت و ارزش چند نمونه می آوریم.

شما اگر دارای یک اتومبیل هستید به اندازه یک اتومبیل ثروت دارید. اما این مورد که ارزش اتومبیل شما چقدر است و این که به مرور زمان به ارزش آن افزوده و یا کاسته می شود موضوع دیگری است.

خانه شما در شمار ثروتی است که شما دارید. اما ارزش ثروت شما یعنی ارزش خانه شماموضوع جدا از ثروتی است که در دست دارید.

ثروت های یک کشور برپایه تولیدات سالانه آن کشور محاسبه میشوند. این که اما به سببی از ارزش این ثروت های ملی و کشوری کاسته و یا به آن افزوده می گردند موضوع دیگری است.


ما اگر از ثروت های طبیعی بگذریم کولتور - فرهنگ و پرورش - عبارت است از خلاقیت ها و آفرینش های غیر طبیعی و ثروت های که انسان خالق آن است.

بنابراین میان ثروت های طبیعی و ثروت های فرهنگی رابطه متضاد وجود دارد.

اما با این وجود این فرمول بندی به سهم خود نادرست نیست که اقتصاد، کار، تولید و فرهنگ منبع ثروت های انسانی است. لاکن درست تر آن است گفته شود کار یکی از منابع ثروت ماست.

اما به ظاهر ما به این ثروت قانع نیستیم. خواه ثروت های طبیعی و خواه ثروت های فرهنگی خود  را با یکدیگر به مبادله می گذاریم تا از این راه تنوعی به ثروت های  خود ببخشیم.

می گویم تنوع چرا که در مبادله به کمیت و مقدار ثروت های ما افزوده نمیشود. کمیت ثابت می ماند . تنها از یکنواختی موجود به تنوع بیشتر دست می یابیم.

پس آنچه که بطور طبیعی و بطور فرهنگی در سرزمین خود داریم ثروت ما محسوب میشوند که از راه مبادله حجیم تر نمی شوند بل که متنوع تر میشوند.

بطور معمول ما برای فرودن ثروت های خود باید بطور طبیعی و فرهنگی تولیدات خود را غنی تر سازیم. باید هم طبعیت ما حاصل خیز تر شوند اما بازدهی کار و اقتصاد و تولید ما بیشتر گردد.

والا غارت ثروت های دیگران، توسل به نیرنگ و... برای افزایش ثروت ها راه های اصلی نیستند.


ادامه دارد...