۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

چرا سندیکا و چرا حزب کارگری مستقل - قسمت دوم


اما همان‌گونه که دوستان مستحضرند در رابطه با سیاست و احزاب سیاسی و پیوست کارگران به آن‌ها نظریات گوناگون و گاه متضادی میان کارگران وجود دارد.
به عبارت دیگر دو نظر کلی وجود دارد:
1- نظر اول به این باور هستند که تشکیل حزب مستقل کارگری بی‌معنی است
2- دسته دوم پیرو تشکیل احزاب مستقل کارگری هستند
ما امروز بهتر از هر زمانی میدانیم که مفهوم استقلال سیاسی کارگری باید نه تنها ظاهری بلکه از نظر محتوای هم باشد.
از همین رو برای سهولت کلام اجازه دهید که من در اینجا به استقلال سیاسی کارگران به لحاظ ماهوی و باطنی و معنوی و … بپردازم.
تا جای که من متوجه شده‌ام پیروان استقلال سیاسی کارگران بطور ماهوی به دو دسته می‌باشند

1- دسته نخست آن دسته از سیاسیون می باشندکه به این نظرند که مرحله کنونی انقلاب ایران کارگری است
2- دسته دوم به این نظرند که مرحله حاضرین انقلاب دمکراتیک است
حال برای سهولت کلام فرض بر این بگذاریم که هر دو این گروه به این نظر باشند که راه استقرار این یا نظام سیاسی- خواه دمکراتیک و خواه کارگری – سرنگونی جمهوری اسلامی ایران باشد.
طبیعی است که به این ترتیب میان این دو گروه سیاسی بر سر محتوای حزب مستقل کارگری و پیرامون استقرار نظامی که جایگزین جمهوری اسلامی می‌گردد وحدت نظر وجود ندارد.بر سر همین اختلافات سیاسی است که این دو گروه یکدیگر را به این و یا آن سیاست ضد کارگری متهم می کنند.
من به سهم خود به تحقیق به این نظر رسیده‌ام که حزب سیاسی و مستقل کارگری در سرنگونی جمهوری اسلامی باید هدف استقرار نظام دمکراتیک را دنبال کند.از نظر من استقرار یک حکومت و نظام کارگری نمی‌تواند جامعه کارگری فعلی ایران ر ا به اهدافی که دارد هدایت کند.
برخلاف تصور مخالفین سیاسی این نظر – یعنی پیروان انقلاب کارگری – این به معنا تأیید سرمایه داری و جامعه سرمایه داران و..از سوی من و از سوی این نظر نیست.
من برای نیل به این نظر سیاسی مبانی دارم که با مبانی نظری مخالفین سیاسی ام فرق دارند که در پایین به تشریح آن می پردازم.

  • 1- از نظر من آنچه که ما سرمایه داری می‌خوانیم و یک رابطه اجتماعی است از نظر تاریخی اشکال مختلفی دارد. اگر ما بخواهیم این اشکال را نایده انگاریم و تنها از این نقطه حرکت کنیم که سرمایه داری یک رابطه اجتماعی ظالمانه است نتیجتاً همین می‌شود که مخالفین سیاسی و پیروان انقلاب کارگری مطرح می کنند.
  • 2-من میان سرمایه داری به منزله یک رابطه اجتماعی – صرف نظر از ماهیت تاریخی آن – و نظام و سیستم سرمایه داری فرق قائلم. از نظر من یک سیستم و یا ساختار اجتماعی مجموعه ایی است از رابطه‌های اجتماعی.
  • 3- در ادامه من به این نظرم که تحول ساختاری در سرمایه داری عبارت است از تبدیل تاریخی یک ساختار و نظام از سرمایه داری به ساختار و نظام عالی تر اجتماعی از سرمایه داری که این مهم وظیفه ایی است که در تاریخ کشور در تبدیل از عصر قرون میانه به عصر نو به آن مشغول می‌گردد
  • 4- از نظر من مقطع کنونی تحول اجتماعی و تاریخی کشور همین تبدیل از نظام قرون میانه سرمایه داری به نظام عالی تر سرمایه داری است
  • 5-من برای هر سطحی از این نظام سرمایه داری- به منزبه یک پدیده تاریخی و اجتماعی – سطحی معینی از تکامل نیروهای مولده کشور را قائل هستم که هرباره در سایه نظام سرمایه داری رشد و توسعه می کنند.
  • 6-به این ترتیب من نتیجه می‌گیرم که در شرایط کنونی و تاریخی کشور تنها نظام اجتماعی و تاریخی ممکن و عملی نظام سرمایه داری از مدل نوین آن است.
  • 7-بر پایه این نتیجه‌گیری مخالفت خود را با این نظر اعلام می‌دارم که به این باور است که سرمایه داری و به تبع آن نظام سرمایه داری خود بخود از یک سو یک نظام اقتصادی و از سوی دیگر یک نظام سیاسی است.این در حقیقت همان نظریه است که وقتی از نظام سرمایه داری سخن می‌گوید در پیروی از یک اتوماسیون به این نظر است که این نظام اقتصادی بطور اتوماتیک دارای حاکمیت و به تبع آن دارای نظام سیاسی است.این نظر از همین رو پیوسته از حاکمیت نظام سرمایه داری بر پایه صرف وجودی نظام سرمایه داری سخن می گوید.
  • 8- نظریه اتوماسیون حاکمیت نظام سرمایه داری بر پایه وجودی صرف نظام سرمایه داری یک بینش قدیمی است.
  • 9- از نظر من صرف وجودی نظام سرمایه داری و ساختار سرمایه داری در یک کشور به معنای حاکمیت سرمایه داران و حاکمیت سرمایه داری نیست.
  • 10- بطور مثال در قرون وسطای حاکمیت و نظام سیاسی کشور در دست اشرافیت و بزرگ زمینداران فئودال بوده است. اما در همان زمان نظام سرمایه داری صنفی وجود داشته است که از حاکمیت برخوردار نبوده است.
  • 11- بنابراین من مسأله حاکمیت نظام سرمایه داری را از مسئله صرف موجودیت نظام سرمایه داری جدا می کنم. از نظر من نظام سرمایه خواه در عصر فئودالیته و خواه در عصر نو برای دست یابی به حاکمیت - که یک مقوله سیاسی است - در وهله باید اراده نشان دهد و بطور اتوماتیک صرف وجودی نظام سیاسی در یک کشور به معنای حاکمیت نظام سرمایه داری در آن کشور نیست.
  • 12- برعکس ما می‌بینیم که پیروان انقلاب کارگری و مخالفین انقلاب جاری، دارای مبانی دیگری هستند.
آن‌ها
  • 1- اولاً رابطه سرمایه داری را از نظام و ساختار سرمایه داری جدا نمی‌کنند
  • 2- ثانیاً نظام سرمایه داری از نظر تاریخی واجتماعی و تکاملی متمایز نمی گردانند.
  • 3-ثالثا نظام سرمایه داری به یک نظام سیاسی و به یک نظام اقتصادی مبدل می‌گردد و بر پایه اتوماسیون ذکر شده صرف وجودی نظام سرمایه داری در کشور به حاکمیت نظام سرمایه داری مبدل می گردد.

  • 13- درست بخاطر این علل است که پیروان انقلاب کارگری در مقطع کنونی تکامل اجتماعی کشور صرف موجود نظام سرمایه داری در کشور به این نتیجه می‌رسند که نظام سیاسی و نظام حکومتی کشور یک نظام سیاسی پشتیبان نظام سرمایه داری نوین و صنعتی است. و حتی از این فراتر با بسنده کردن به اینکه جمهوری اسلامی حاکمیت سرمایه داری در کشور است از کنار این مسأله می گذرند که رژیم قرون وسطایی حاکم مخالف سرسخت تکامل در نظام سرمایه داری از صورت قرون وسطایی و صنفی و بازاری آن به صورت مدرن و صنعتی و پیشرفته آن است.
  • 14-در مبحث استقلال سیاسی حزب سیاسی و کارگری این اختلاف در مبانی و در نظریه مرحله انقلاب به این‌گونه تجلی می کند که پیروان انقلاب کارگری کارگران را در برابر یک دو راهی قرار می‌دهند یا نابودی سرمایه داری – صرف نظر از نظام بندی و صرف نظر از درجات تکاملی آن – ولذا پایان بخشی به حاکمیت سرمایه داری در کشور و یا همراهی با سرمایه داری و همراه با حاکمیت سرمایه داری!!!
  • 15-و این در حالی است چنانکه دیدیم همراه با تکامل اجتماعی کشور در مرحله سرمایه داری آن به معنای همراهی با حاکمیت سرمایه داری و حاکمیت نظام سرمایه داری نیست.
  • 16-من پوشیده نمی‌دارم در نظام دمکراتیک که هرباره سخن بر سر این است که آیا این جامعه سرمایه است که حاکمیت دارد و یا این جامعه کارگری است که حکومت می‌کند نظر به موجودیت و غلبه سرمایه داری و نظام سرمایه داری – نه حاکمیت – در نهایت امربرغم حکومت هرباره کارگری این سرمایه داری است که به حیات اجتماعی خود ادامه می دهد.
  • 17- من از مطلب اظهار شده در بند 16 به این نتیجه می‌رسم که در کشوری که حاکمیت کارگری است اما سرمایه داری و نظام سرمایه داری موجود است و حتی غلبه دارد، صرف وجود جامعه کارگری و صرف وجود حکومت کارگری- که از راه دمکراتیک حکومت می‌کند – به معنای این است که در آن کشور هنوز سرمایه داری برخور دار است.
  • 18- از همین رو در برابر کارگران که خواهان محو سرمایه داری و نظام سرمایه داری هستند دو راه باقی می‌ماند

  • 1- یا بطور دمکراتیک حکومت کنند
  • 2- یا به شکل غیر دمکراتیک اعمال قدرت نمایند
  • اما در هردو حالت باید پیرو قانون‌مندی های تکامل اجتماعی باقی بمانند

  • 19- یک حکومت کارگری خواه به شکل دمکراتیک و خواه به شکل غیر دمکراتیک تنها از راه سیاسی قادر به نابودی سرمایه داری و نظام سرمایه داری در یک کشور نیست
  • 20-نابودی سرمایه داری و نابودی نظام سرمایه داری ماحصل رسیدن روند تکامل نیروهای مولد و اقتصادی کشور به عالی ترین مدراج تکاملی است.
  • 21- نظام اجتماعی و سیاسی واقتصادی آلترناتیو نظام سرمایه داری عالی ترین نظام اجتماعی ، سیاسی است که بر عالی ترین شیوه‌های تولیدی متکی است
  • 22- نظام آلترناتیو سرمایه داری، امر رشد و توسعه نظام اقتصادی و فنی را بعهده ندارد بل که خود محصول عالی ترین درجات رشد و توسعه فنی است.
  • 23- رشد و توسعه اقتصادی در قالب نظام های سرمایه داری صورت پذیر می‌گردند .
ادامه  در قسمت سوم...

http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_09.html

چرا سندیکا و چرا حزب کارگری مستقل - قسمت اول


به نظر من و تا جایی که مشاهدات و تجارب و معلومات من قد می‌دهد این اشتباه بزرگی است وقتی سخن جامعه کارگری و کارگر است به این اشتباه در بغلطیم که سخن در اینجا از یک جامعه اقتصادی و به این معنا صنفی است. به همان صورت هم این اشتباه خواهد بود بپنداریم جامعه سرمایه – جامعه سرمایه داران- یک جامعه اقتصادی است و به طریق اولی روابط میان کارگر و سرمایه دار- که در کشور ما سرمایه داری خوانده می‌شود - یک رابطه اقتصادی است و به تبع آن هم سرمایه داری یک شیوه تولید و اقتصادی.


اما از سوی دیگر این نگرش متأسفانه از چندین دهه متمادی است که در میان ما کارگران غلبه یافته و در این رابطه است که اگر از من بپرسید به این نظرم که باید سرانجام در عبرت پذیری از تاریخ به حیات چنین بینش‌هایی که حاصلی برای ما ندارند پایان دهیم.


در رابطه با سندیکا که نهاد اجتماعی و مردمی است یعنی به این اعتبار همان جامعه کارگری به شکل ارگانیک و سازماندهی شده است، همین بینش اشتباه و قدیمی و غالب است که بیش از همه خود را بروز می دهد. و این علت شده است که من در ریشه‌یابی برخورد های اشتباه آمیز به سندیکا به آن اشاره کوتاه داشته باشم.

بنابر این من خواهشم از دوستان کارگر و متمایل به حل مسائل کارگری این است که تجدید نظری در بینش‌های گذشته و غالب داشته باشند و شالوده های درستی را انتخاب کنند که بر اساس آن بنای نظری شان درست استوار گردد. از نظر من اینکه سندیکا یک نهاد اقتصادی است شالوده نظری درستی نیست.

من همان‌گونه که در بالا عرض نمودم سندیکا یک نهاد اجتماعی و در واقعیت امر همان جامعه کارگری ما به شکل سازماندهی شده است. برخی به این می‌گویند سندیکا یک نهاد مردمی است. اما اگر سندیکا یک نهاد مردمی است . آنگاه باید گفت اما این تنها یک سوی قضیه ایی به نام سندیکا و نهاد مردمی است. سوی دیگر جامعه کارگری رابطه این جامعه با سیاست، با نظام سیاسی ، احزاب سیاسی و … در کشور است.

همان‌گونه که دوستان کارگر مستحضرند برخی مخالف مداخله کارگران در امور سیاسی می باشند. این دسته این مخالفت خود را به گونه های گوناگونی بروز می‌دهند و یک شکل آن هم تبدیل سازی سندیکا و جامعه کارگری به یک نهاد و نیروی اقتصادی است.

اجازه دهید راه دوری نرویم. اینکه گفته میشود جامعه کارگری این جامعه انسانی تنها یک نیروی اقتصادی است که با دستمزدی که به آنها داده می‌شود - و در بسیار مواقع هم داده نمی‌شود ، - جبران زحمتشان می‌گردد و غیره این گفتمان همان نگرش سرمایه داری و همان نظامی است که ما آنرا سرمایه داری می خوانیم. پس این سرمایه داری است که نه تنها از کارگران یک ابزار تولید و اقتصادی یعنی یک شئ ساخته است بل که این همان سرمایه داری است که به تبع شئ سازی کارگران از آن‌ها می‌خواهد که در امور سیاسی و اداری کشور یعنی در امور کارگری مداخله نکنند.

چرا می‌گویم یعنی در امور کارگری دخالت نکنند برای اینکه امور سیاسی و اداری کشور یعنی امور نفوس همان کشور و.کارگران اگر شی نیستند و از نفوس کشورند پس به همان ترتیب هم حق مداخله در امور سیاسی کشور برایشان محفوظ باقی می ماند.

اما در مورد مداخله در سیاست و اینکه این حق طبیعی و انسانی کارگران است اجازه دهید در اینجا نکاتی را به عرضتان برسانم .

به نظر من اگر کارگران بر خلاف میل سرمایه داران و سرمایه داری بخواهند در سیاست مداخله کنند بهتر است برای این منظور به احزاب سیاسی بپیوندند، حزب سیاسی- کارگری دایر کنند و...

بر پایه این نظر من به سهم خود مخالف این هستم که نهاد مردمی و اجتماعی به نام سندیکا به سود جامعه سیاسی و بسود حزب سیاسی منحل گردد.یعنی همان‌گونه که اشتباه بوده است احزاب سیاسی را بسود سندیکا منحل کرد عکس آنهم اشتباه است و بسود کارگران نیست.

...ادامه درقسمت دوم

http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_7582.html