۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

سکولاریسم ، به روایت آیت الله بروجردی


مقاله سکولاریسم،


چکیده ایاز مطالبي است که مقرر بود آقای بروجردی در "پنجمين كنفرانس سالانه صلح و مذهب – 26 و 27 مارس 2009" به دعوت دانشگاه KSU در امریکا، ارائه نمایند. ايشان به علت زنداني بودن در ايران، موفق به انجام سخنراني مذكور نشدند.http://bameazadi14.blogspot.com/2009/10/normal-0-false-false-false-en-us-x-none.html




سکولاریسم، اندیشه ای ایده آل برای خلاصی انسان از تشکیک معنوی است.آدمی با تفکرات الهی مانوس بوده و روند تکاملی فکری و طبیعی او، ایجاب می کند که هر نوع نگرشی که ابهامات اجتماعی را دامن می زند و یاس دینی را عارض مي نماید ازپیش پای او برداشته شود.چنانچه به مضرات مذهب دولتی بیندیشیم، در می یابیم که آثار منفی و مخرب آن به قدری گسترده و عمیق است که هرگونه غرور و افتخاری را بر بانیان و مبشران آن میخشکاند.در احکام اجرائی دین سیاسی، میدان عمل و اختیار جامعه به تنگنا رفته و سوء ظن همگانی بر محوریت مقدسات دینی می آید.سکولار شدن ایران، تنها راه خلاصی ملت از عقبگردهای معنوی و مادي است.زیان و ضرری که مردم از دین ستیزی و مذهب زدائی می بینند آنچنان سنگین و سخت است که نسلهای بسیاری را متلاشی می کند و فصلهای خطرناکي را در مقاطع تاریخی بازمی نماید که در آن، عدالت، صلح و وجدان بی رنگ می گردد.بی گمان، دستورات اسلامی را حصارها و مرزهائی فرا گرفته که نیاز به بازگشائی هاي نوین در هر عصری دارد تا با توجیه به موقع و مدبرانه منطقه ای و عاطفی، رهگشایپیروانش باشد و از سرخوردگیها و دلزدگیهای اجتناب ناپذیر حفظ شود.هر حکومتي با اعمال قوانین اجتماعی و درون محیطی مي تواند نظم و آسودگی را به ارمغان آورد، ولي در اثر اختلاطش با قواعد اسلامی، به یک معجون ناهمگون و ناهنجاریمبدل می شود.راه رهائی رعیت از فلاکت استبداد، تقریر خواسته ها و نیازهای عامه مردم در موضوعیت دموکراتیک است.در وضع قوانين كشور، مي بايد به علائق و گرایشات همه جانبه ملت توجه داشت تا حقوقی از آحاد اهل میهن ضایع نگردد و آنگاه مجموعه ایده ها و نظرات اراده های خلایق اینمرز و بوم، به عنوان حاکمیت مطلقه مطرح شود.آنچه که از تجربیات این سی سال به دست می آید، بی حوصلگی اقشار از فرامین تند دینی است و عدم اقبال اکثریت از توصیه ها و توقعات مذهبی می باشد.اینک روزگار خشونت و سخت گیری تحت نام آیات آسمانی به سر آمده و بشریت را طاقت بایدها و نبایدهای بی دلیل و منطق، سرریز گشته و سرگذشت حکومتهای دینی، ازپیش از این نیز بر نفرت و انزجار اهالی ولایات و ممالک دیگر، حکایت داشته.جمهوریت در جهان امروز، ملعبه دستهای پنهان دیکتاتوران نامحسوس قرار گرفته و اعصاب ملتها از تقدم خواسته های حکام بر امیال آنها خراب شده.امروز پیدا کردن یک جمهوری که به واقع کلمه زمامداری مردم را بر مردم و به خاطر مردم، تثبیت کند در همه دنیا کمیاب است و صد خجلت که آمیختن نام جمهوری، با اسلامی،طنز بی نمکی را تحویل داده که انتهایش بی آبروئی خدا و لوث مقدسات آسمانی گشته است.برای خروج یک ملت تحت ستم از قیود استبدادی با لعاب مذهب، رفراندومی نیاز است به دور از معادلات رایج و حاکم که اصلاح اخلاق ویران شده جامعه کند و پادزهری برسموم تزریق شده بر پیکر وطن محروم از عدالت از ناحیه شریعت مآبان دروغین باشد که در این رای گیری، هر ایرانی حق انتخاب متد و مدلی از رژیم سیاسی و اجرائی دلخواهرا داشته باشد.عموما نبض جامعه فعلی در مشرب آزادی فکر و استقلال عقیده و رهائی از تفتیش مذهبی و دوری از حصارهای خشک دینی می تپد.خستگی مفرط مردم از روند مبانی سوخته اسلامی به حدی است که هر نوع تعهد دیرینه و پدری را در زمینه آموزه های دینی بی رمق کرده و ملتی که سی سال قبل به عشق علیو حسین و رضا، شهره بودند اینک از نامگذاری فرزندانشان به این اسامی هم، ابا دارند.برای نیل به اهداف خیرخواهانه و بشر دوستانه باید به یک اجماع جهانی رسید که مردم اسیر در تارهای عنکبوتی استبداد را همیاری به اقامه دعاوی حقیقی و حقوقي نمود و ازتداوم خودکامگی و خودخواهی مجریان قلدر کاست و این مهم میسر نشود مگر به تعدیل قوای حاکم و عقب نشینی های موثر از مواضع زورگویانه و جسورانه او، و شاید نیاز بهیک جراحی بین المللی شود تا موازنه قدرت بین حاکم و محکوم، حق نفس کشیدن را به رعیت بی نفس بازگرداند.گرد آمدن حقوق دانان زبردست و جامعه شناسان حاذق و مصلحین صادق، در یک مجمع و حضور معتمدین و موثقین ملت و نظارت مدافعین صلح و آزادی، راه را برای کشاندنمدعیان دیانت، به گردن نهی به خواسته ها و نیازهای مردم، هموار می سازد.وجود روحانیون آزادیخواه و مستقل و راست اندیش در چنین جوامعی تاثیر گذار بر اقشار مذهبی خواهد بود، چرا که باورداشتهای ناصحیح و نادرست دینی که معلول شانتاژکاریو مغلطه کاری های ملاهاي درباری بوده، سبب مسخ عقاید روحانی گشته و سرابی از تلقینات بی پایه و اساس را در تفکرات به ظاهر دینی معتقدان به اسلام ایجاد نموده و موجببسط اقتدار زالوهای مذهبی شده که خون جامعه را به اسم دیانت و معنویت می مکند و به جایش سموم خطرناکی را به نام عبادت، در شریان اجتماع منتقل می سازند که ریشهخداگرائی را می سوزاند و ملتی را به نیستی می برد.آنقدر دیون کاذبی را بر ذمه اهل اسلام هموار کرده اند که هر نوع اطاعت کورکورانه ای را برابر با اصل ما فرض الله قلمداد می نمایند.پس این پرده گشائی و رازدري را دوای بیماری دین زدگی می دانیم و دوران انتقالی از موقعیت وابستگی های ناسالم مذهبی به واقع گرائی دینی، مقدمه ورود به دموکراسی نجاتبخش خواهد بود.اینجاست که نقش فعال و خلاق ما نمودار می شود و عدم توجه جهانیان به مواضع من، به وي‍ژه در طول این سه سال گذشته، ابزار تقویتی در سرکوب داخلی را فراهم آورده، فلذاهم صدائی بین المللی با این پیشوای زندانی و اجماع نهادهای قدرتمند جهانی در تحکیم شعائر و اهدافم روزنه های سکولاریسم و دموکراسی را بازگشائی مي نماید.

سيد حسين كاظميني بروجردي

پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنی صدر
عکس بنی صدر

جنبش به سازش می انجامد یا به تغییر؟

جناب آقای بنی صدر

با درود فراوان و سلامتی برای شما،

چند روزی است بفکر فرو رفته ام که سرنوشت این جنبش به کجا ختم میشود. شاید ترس سئوال کنندگان از آینده باعث شده است که من بدنبال یک پاسخ درستی باشم. وقتی دوستان از ایران زنگ می زنند می پرسند ما که در مبارزه هستیم ولی آینده چه میشود؟. البته شما به صور مختلف تلاش نموده اید از نظر تئوری به این مسئله پاسخ دهید. اما سئوال کنندگان پاسخ ملموس می خواهند. تا آنجائی که در توان فکریم است به دوستان و خود پاسخ می دهم و حتی قصد داشتم در این زمینه مقاله ای بنویسم. ولی باز قانع نمی شدم و به شما استاد خود رجوع کرده ام تا با کمک شما بتوانم پاسخ شایسته ای پیدا نمایم.

قبل از وارد شدن به سئوال، شرایط جنبش را من به دوحالت تقسیم می کنم.

1- احتمال اول اینست که سازشی در بگیرد. مثلاً با کنار گذاشتن احمدی نژاد یا هر کار دیگری. واقعیت اینست که حتی رادیکالترین بخش اصلاح طلبی که گنجی نمونه اش است، در عمق تفکرشان با این نظام چندان اختلافی ندارند. اینان در نهایت با خامنه ای ( سلطان حاکم ) مخالف هستند و درک نا چیزی از حاکمیت مردم و حق و آزادی دارند. آقای کدیور علاوه بر اینکه با جدائی دین از حکومت موافق نیست، هنوز معتقد است در جامعه دینی مثل ایران، بالاخره عالمان دینی باید بر سیاست نظارت داشته باشند. و یا برای نمونه، آقای گنجی بطور زیرکانه ای وقتی می خواهد روشنفکران را تقسیم کند از کلماتی مثل با دین و بی دین استفاده می کند و بی دین در فرهنگ عمومی ایرانیان، برابر با کافر است و کافر هم در فقه ارسطوئی تکلیف اش مشخص است. بیانیه اخیر موسوی و حتی بیانیه 5 تن در خارج کشور، قدری بوی سازشی را می دهند که می تواند انجام پذیرد. چگونه میشود آقای گنجی که قصد دارد آقای خامنه ای را به اتهام ارتکاب جنایت علیه بشریت به دادگاه بین المللی بکشاند، یکمرتبه طرفدار مذاکره با این جنایت کار میشود و در برنامه تفسیر خبر شنبه شب صدای آمریکا می گوید بله میر حسین می تواند با حاکمین به مذاکره ( مصالحه، از من است) بپردازد. خدا عالم است الان پشت پرده چه می گذرد. استعفای حسینیان و متهم کردن مرتضوی و نامه محسن رضائی به خامنه ای شاید نشانه هائی باشند از سازشی در حال وقوع. این سازش، شاید مردم را بطور موقت آرام کند، ولی مشکل رهائی از استبداد مافیاها را حل نمی کند.

2 – احتمال دوم، احتمالی است که بنظر من، وقوعش دارد قطعی می شود. مردم مصمم به مبارزه خود ادامه می دهند همانطورکه در این 7 ماه با رادیکالتر و جدی تر کردن مبارزه خود به جهان پیام داده اند ما قصد استقامت را تا پایان دادن به این رژیم و برقرار کردن دموکراسی را داریم. این احتمال همان است که دوستانم در ایران هم وقوع آن را قطعی تر می دانند.

حال سئوال را بر حالت دوم قرار می دهیم.

1- جنبش در روز عاشورا را مبنا قرار دهیم: در این روز، قریب به دو میلیون تهرانی در جنبش شرکت کرده اند. حال اگر این دو میلیون، سه میلیون بشود و مردم بروند رادیو و تلویزیون و چند تا پادگان را تصرف کنند و بخشی از ارتش و پاسداران به مردم ملحق شوند، در صورت تحقق این فرض، چه افرادی و چه ارگان و سازمانی می خواهد مدیریت مردم را در دست بگیرد و تکلیف چیست؟

2 - اکنون جنبش با دو چالش روبرو است که عبارتند از:

الف) ضعف مدیریت و سازماندهی جنبش.

ب) نا روشن بودن استراتژی جنبش.

باور بفرمائید یکی از علل سراسری نشدن جنبش در ایران این است که مردم بدرستی ایمان چندانی به این رهبری یا سمبل ها ندارند و بسیاری در شهرستانها فکر می کنند این جنبش به سازش کشیده میشود. برای نمونه دوستان شهرستانی ام نسبت به تهرانی ها بیشتر بر این باورند که رژیم سرنگون نمی شود. و یکسری بدرستی وحشت دارند که دوباره این جناح بیاید و آنان را به دوران طلائی امام ببرند یعنی هیچ.

سئوال دوم من اینست چگونه عملاً می توانیم به این دو چالش پاسخ دهیم؟

بهرحال سئوال درستی امروز مطرح است که آینده چه میشود و واقعاً برخی وحشت دارند که نکند این بار امام دیگری از این جناح بر آنان مستولی شود؟. نظر بر این مبنا است که افراد این جناح هم در قدرت بوده اند و بخشی از سپاه و وزارت خانه ها را دارند و هم سرانشان سابقه حکومت کردن را دارند و هم بخشی از مردم و روشنفکران ( جمهوری اسلامی خواهان) را با خود بهمراه دارند. پس اگر باند خامنه ای و احمدی نژاد سرنگون شدند، چه اطمینانی می توان داشت که دموکراسی بر قرار کنند و وقتی صریح می گویند 200 سال دیگر هم دموکراسی در ایران برقرار نمی شود؟

پیروز و پایدار باشید

فرید راستگو