۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش پایانی



حکایت رویکرد اجتماعی در رابطه با کاپیتالیسم صنتعی در ایران حکایت این شعر است:
گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری

نمی دانم در کجای این  کره خاکی ظاهرا تاریخ به پایان رسیده و ظاهرا کاپیتالیسم به پایان رشد وتکامل  خود رسیده  و دیگر قادر به رشد اقتصادی و رشد نیروهای مولده کشور در آن نقطه دنیا نیست، از این ها  رویکرد تاریخی در ایران به این نتیجه و حکم رسیده باید گردن کاپیتالیسم صنعتی را در ایران زد.

تازه آنی هم که می گوید کاپیتالیسم صنعتی در شرایط اقتصادی کنونی ایران مترقی است و قادر به رشد نیروهای مولده می باشد به جهت دیگر به این نظر است چون امپریالیسم  آخرین مرحله کاپیتالیسم است و ما در عصر امپریالیسم هستیم ، در عصر امپریالیسم رشد کاپیتالیسم صنعتی در کشورهای بازار ممکن نیست. برای رشد باید راه خلاف سرمایه داری پیش گرفت.

یعنی به یک طریق با آسمان و ریسمان کردن ، با بلخ و شوشتر کردن سرانجام به این نتیجه کذایی می رسند که رویکرد اجتماعی به آن می رسد و در بالا به آن پرداخته شد.

.در واقع از نگاه کلی رویکرد اجتماعی حائز کمترین وجوه علمی نیست. و به کمترین مبانی جامعه شناسی مدرن پای بند می باشد.
البته منظورم این نیست که طبقات اجتماعی متعهدند که هویت اجتماعی شان را تابع قوانین علمی کنند.

بل منظورم این است صرف نظر از این که چه طبقات اجتماعی حامل و ناقل رویکرد اجتماعی در کشورند، حتی از نگاه علمی هم به موضوع بنگریم این مطالبی که رویکرد اجتماعی مطرح می کند قابل دفاع نیست.

  • اول از همه مبحث مناسبات اجتماعی با مبحث ساختار اجتماعی یکی نیست.  هر ساختار اجتماعی و هر فرماسیون اجتماعی و هرجامعه کلیت معین و مشخص تاریخی از یکسری مناسبات اجتماعی است. به این مفهوم رابطه مناسبات اجتماعی با جامعه رابطه جزء و کل می باشد. اگر بخواهیم این مطالب را در قالب مناسبات و جامعه کاپیتالیستی بیان کنیم هر سطح از توسعه مناسبات کاپیتالیستی به مفهوم وجود یک جامعه کاپیتالیستی نیست.
  • دوما. این کدام مناسبات و جامعه کاپیتالیستی است که در ایران کنونی در حال فروپاشی و این کدام مناسبات و جامعه کاپیتالیستی است که در ایران کنونی در حال تکوین می باشد. شما بیایید به این تحول اجتماعی و تاریخی که بطور کنکرت جاری است توجه کنید و به پرسشها پیرامون مسئله این دگردیسی پاسخ دهید
  • سوما. این که می گویید از نظر حقوقی و از نطر اجتماعی کاپیتالیسم به نفسه ناعادلانه و ظالمانه و غیر انسانی و.. است درست. اما سوال هرباره این است:  حال چرا به ما که رسید نگاه حقوقی و اجتماعی به رشد و تکامل کاپیتالیسم مهم شد و در دیگر کشور ها وقتی این رشد و تکامل جاری بود به وجوه ترقی خواهی اش می نگریدند؟
  • این که می گویند در دیگر کشور کاپیتالیسم صنعتی به کاپیتالیسم انحصاری و مالی مبدل شده است چه ربطی به وضعیت کاپیتالیسم در ایران دارد. در ایران چنین نیست و این مهم است.
  • این که عصر امپریالیسم و عصر گندیگی کاپیتالیسم است، دیده درستی نیست. هر کشوری عصر خود و زمان خود را دارد
  • این که می گویند درعصر امپریالیسم تحول از کاپیتالیسم مادون به کاپیتالیسم صنعتی ممکن نیست. درست نیست. نمونه چین. ما اگر به جای این منفی بافی ها بیشتر وقتمان را صرف این می کردیم چگونه در دنیا کنونی به رشد و تکامل اقتصادی و به تبع آن اجتماعی برسیم مطمئن باشید بیشتر موفق بودیم تا حال
  • هفتما. این شرایط اقتصادی است که شرایط اجتماعی و به طبع آن شرایط سیاسی را تعیین می کند.
  • هشتما. رشد اقتصادی در ایران عملا رشد کاپیتالیسم صنعتی است. اشکال دولتی، فردی و کلکتیو تغییری در این اصل رشد ایجاد نمی کند
  • نهما. رشد دولتی اقتصاد کنونی به مفهوم یک رشد اجتماعی عادلانه و به زعم رویکرد اجتماعی سوسیالیستی نخواهد بود و نمی تواند باشد. هر سطح رشد اقتصادی متناظر با سطح رشد اجتماعی معینی است.

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش پنجم




اما این که مبحث نیروهای مولده و مباحث اقتصادی در کشور چه میشود؟ این مبحث که در قالب شکل صنعتی از کاپیتالیسم اقتصاد کشور قادر به رشد و تکامل می باشد و یا این نتیجه از آن که   کاپیتالیسم صنعتی در کشور از اینرو مترقی میباشد و یا سرآخر این مطلب که هرباره این شرایط اقتصادی است که شرایط اجتماعی را تعیین می کند بطوری که در تناسب با هر سطح و فرم از اقتصاد کشور یک سطح و فرماسیون اجتماعی وجود دارد بحدی که شرایط اقتصادی کنونی کشور تنها فرماسیون کاپیتالیستی را الزامی و بوجود می آورد.

راستی این آخری به چه معناست؟

این به این معناست  اگر روزی از روزهای امروز ما کارگران و تمام نیات عادلانه کشور  دست به دست هم بدهند و بخواهند از یکسو کاپیتالیسم صنعتی را در کشور ازبین ببرند اما از سوی دیگر اقتصاد کشور را از سطح حاضرین به سطح عالی تر جهانی رشد و تکامل بدهند این رشد اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر آن ازبین بردن کاپیتالیسم صنعتی با هم سازگار نیست و تناسب ندارد.

یعنی سطح اقتصادی حاضرین کشور در هر فردای هر رشد خود   کاپیتالیسم صنعتی را به شکلی از اشکل احیاء خواهد کرد و در این مورد خاص چون بدست کارگران و حزب کارگری صورت می گیرد آنگاه کاپیتالیسم صنعتی در شکل دولتی، و مالکیت خصوصی بر وسایل دولتی در شکل حزبی - دولتی آن مانند چین کنونی احیا و ابقاء خواهد شد. این یک حکم تاریخی است و تا این حد   ارتباطی هم با نیات حسنه و عدالت جویانه و عدالت خواهانه شما و من ندارد..


 شاید در جواب  بگویند راه حل در این است که رشد نباشد. چرا که رشد مولد کاپیتالیسم صنعتی است و  جامعه مطلوب کارگری نیازی به رشد ندارد ودر اصل متکی به رشد نیست بلکه  میوه چین عالی ترین رشد اقتصادی کشور است.

اما کدام عالی ترین رشد اقتصادی کشور؟ میوه چینی از کدام رشد عالی؟

این عدالت اجتماعی بدون رشد اقتصادی، این نابودی کاپیتالیسم بدون رشد اقتصادی ، براستی در ایران این کدام نیروهای اجتماعی اند خواهان چنین مطالباتی اند؟

ادامه دارد...

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش چهارم

همان گونه که عنوان شد و تکرار می کنم رویکرد های اقتصادی و رویکرد های اجتماعی به تاریخ که در این سری جستارها مطرحند اسامی ابداعی از سوی من برای اختصار مطالب می باشند.

 در واقعیت امر من در این جا  بر این تلاشم  با ابداع این  اسامی نشان دهم در برخورد به تاریخ اجتماعی بشر دو برخورد کلی وجود دارد

برخورد اول یک برخورد مادی- اقتصادی است که نقطه عزیمت خود را بر اقتصاد کشور استوار می کند و برخورد دوم متکی بر مناسبات اجتماعی و مناسبات طبقاتی در جزء و ساختار اجتماعی در کل  در یک کشور می باشد که من این آخری را از این رو برخورد اجتماعی و آن اولی را برخورد اقتصادی به تاریخ نام نهاده ام.

در حیطه وطنی و کشوری برای برخورد اجتماعی، سطح تکامل اقتصادی کشور و در این رابطه آن مناسبات اجتماعی در جزء و  آن ساختار اجتماعی در کل که در قالب آنها هرباره اقتصاد کشور تکامل و ارتقاء می یابد ازاهمیت برخورد نیست بل که هر باره مرکز ثقل   حقانیت حقوقی مناسبات اجتماعی مسلط  کشورمی باشد . بطور نمونه کاپیتالیسم به مثابه مناسبات اجتماعی مسلط کشور دارای حقانیت تاریخی نیست چون به لحاط حقوقی و اجتماعی ناعادلانه و ظالمانه می باشد.

اما این که
  • کاپیتالیسم در جزء و در سطح مناسبات اجتماعی با کاپیتالیسم در کل و در سطح یک جامعه و ساختار اجتماعی با هم فرق دارند
  • کاپیتالیسم در مرحله فئودالی و مادون با دیگر مراحل تکامل کاپیتالیسم این فرق را دارد که در مرحله فئودالی با سطح تکامل اقتصاد نازل و بسته در مرحله فئودالی همراه می باشد
  • اشکال صنعتی  از کاپیتالیسم در مرحله تاریخی و حاضرین کشور مترقی اند چرا که اقتصاد کشور در قاالب این اشکال از کاپیتالیسم در ایران امکان رشد و توسعه را می یابند
  • پیدایش فرماسیون های عالی اجتماعی در کشور ارتباط مستقیم با رشد و تکامل شرایط اقتصادی کشور دارد

این ها وجوه ایی که چندان و یا اصلا مورد توجه برخورد اجتماعی به تاریخ نمی باشند.

همان گونه که پیشتر گفته شد، برخورد اجتماعی به تاریخ کار را خلاصه و محدود به مباحث حقوقی و ناعادلانه نبودن کاپیتالیسم به منزله فرزند ناخواسته تاریخ  ایران نموده است. و از اینرو کاپیتالیسم در ایران یا نیست و یا اگر هست در هر سطح و شکل محکوم است و باید برود و این از بین رفتن  بسته به سطح آگاهی وسطح ذهنی و تشکل حزبی و سیاسی کارگران ایران داشته و با بهبود این شرایط ذهنی و طبقاتی هم  از بین خواهد رفت. همین.

ادامه دارد....


پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش سوم



در عوض از منظر اقتصادی - برخلاف رویکرد اجتماعی - عامل نیروهای مولده در رابطه با فرماسیون اجتماعی تعیین کننده است.

از این منظر تنها دیدن مناسبات اجتماعی و بطور اخص کاپیتالیسم کافی نیست. مهم هرباره این است بدانیم این مناسبات اجتماعی و یا این کاپیتالیسم در چه مرحله از تکامل خویش است.

بطور نمونه کاپیتالیسم در مرحله فئودالی و استبدادی رشد با کاپیتالیسم در مرحله لیبرال دموکراسی رشد، یا کاپیتالیسم در مرحله امپریالیستی رشد .. این ها هرباره در هر کشور از هم متمایز می گردند.

از منظر رویکرد تاریخی فرماسیون های اجتماعی به موازات رشد نیروهای مولده کشور و در رابطه با آنها پیدا و حقانیت تاریخی خود را می یابند.

این به چه معناست؟

این به این معناست که هر جامعه واقعی و تاریخی - نه تخیلی و مکتبی و.. -  با سطحی از تکامل نیروهای مولده و اقتصادی متناظر است. این جامعه متناظر واقعی به شکل آن مناسبات اجتماعی در جزء می باشد که در قالب آن ها این نیروهای مولده و اقتصادی کشور می باشند که هرباره پیدا ورشد و توسعه می یابند و  از دیگر سو  این جامعه در کلیت  و این مناسبات اجتماعی در جزء  تا موقعی دارای حقانیت تاریخی می باشند که رشد و توسعه نیروهای مولده کشور در قالب آنها ممکن و عملی  باشد.


چنانکه توجه می کنید در رویکرد اقتصادی مبنای حقانیت مناسبات اجتماعی در جزء  و یک جامعه و یک ساختار اجتماعی در کل - بطور نمونه کاپیتالیسم - هرباره رابطه آن با نیروهای مولده کشور است.

در عوض در رویکرد اجتماعی این مبنا - حقانیت  تاریخی یعنی لگیتیمه -به سطح و دایره اجتماعی و حقوقی منتقل میشود و بطور نمونه کاپیتالیسم در نطفه دارای حقانیت تاریخی نیست و چون در جوهر خود بر اختلاف و تضاد طبقاتی استوار است.
 و ناعادلانه است و چون   اجتماعا و بطور حقوقی دارای حقانیت نیست لذا هم مانند یک طفل غیر حقوقی و غیر قانونی تاریخ  از  هرگونه  حق  رشد و توسعه    در هر کشور  محروم می باشد.

ادامه دارد..

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش دوم



دربخش نخست از دو رویکرد اقتصادی و اجتماعی در برخورد به تاریخ سخن آمد. در این جا و در آغاز می خواهم این نکته را اضافه کنم که هر دوی این رویکردها مستعد این هستند که با یک مطلق نگری،   به یک محدود نگری دچار شوند. .به عبارت بهتر رویکرد اقتصادی می تواند به رویکرد اقتصاد گرایی یعنی اکونومیستی و در عوض رویکرد اجتماعی به رویکرد جامعه گرایی یعنی سوسیالیستی مبدل شود.

اما تا آنزمان که ایندو رویکرد به چنین محدود نگری هایی در حیطه خود دچار نشده اند هیچ علتی ندارد ما آنها را صرف برخورد اقتصادی و اجتماعی که به تاریخ دارند به برخوردهای اکونومییستی یا سوسیالیستی به تاریخ متهم کنیم.

با حرکت از این  یادآوری به ادامه مطلب می پردازیم. در بخش اول گفتیم رویکرد اقتصادی ، عامل شرایط عینی را تعیین کننده حرکت تاریخ می داند و رویکرد اجتماعی عامل مناسبات اجتماعی و مبارزه طبقاتی را.

گفتیم این اسامی به خاطر سهولت برگزیده شده اند والا شاید چنین اسامی هرگز شایسته محتوای این رویکردها نباشند.

چنانکه تاکنون دیدیم اختلافی که این دو رویکرد تاریخی و اجتماعی باهم دارند در حیطه های عدیده ایی است.

در کشورمان ایران هم به همین نحو است.

رویکرد اجتماعی مناسبات اجتماعی را می بیند. بطور روشن کاپیتالیسم را می بیند یعنی رابطه کارگری - سرمایه داری را می بیند و به مابقی و اشکال تاریخی و تکاملی کاپیتالیسم اعتنایی ندارد.

در این رویکرد دو دسته پیدا شده اند:
دسته نخست ایران را از نظر تاریخی در مرحله فئودالی و به قولی شان پیشا سرمایه داری می بیند که در  آن   کاپیتالیسم هنوز موجود نیست. این که در مرحله فئودالی می تواند کاپیتالیسم موجود باشد به خاطرشان خطور نمی کند.

این دسته  به این نظرند که در مرحله پیشا سرمایه داری یعنی مرحله کنونی ایران نظر به سلطه امپریالیسم گذار به مرحله کاپیتالیستی و عالی تر اجتماعی برای کشور ممکن نیست.امیریالیسم مانع رشد و پیدایش بورژوازی و پرولتاریا در ایران است. راه حل راه رشد غیر سرمایه داری.

دست دوم از رویکرد اجتماعی برخلاف دسته نخست به این نظر است در ایران کاپیتالیسم موجود است. رفرم ارضی شده است و.. از این دیده مرحله کنونی تاریخ ایران مرحله کاپیتالیستی است. عمده در ایران کنونی کاپیتالیسم موجود است نه عمدگی امپریالیسم. کاپیتالیسم باید نابود کرد و نابودی آن منوط به شرط ذهنی و اجتماعی است.

ادامه دارد...

پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته - بخش نخست




پیدایش فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته یک انقلاب اجتماعی نبود چرا که فرماسیون کاپیتالیسم در مرحله مادون خود هنوز  بر همان سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است که کلیت عصر فئودالی بر آن استوار می باشد.


در عوض انقلاب صنعتی ازآن رو آغاز گر و بانی یک انقلاب اجتماعی  است   چون  بر این پایه ، نیروهای جدید و دوران سازی از قوای مولده رو به رشد و توسعه  می نهد که در عصر فئودالی در شهر  و روستا، یعنی خواه در کاپیتالیسم مادون و خواه در مناسبات ارباب و رعیتی از موجودیت برخوردار نبودند

 ما از این چه نتیجه می گیریم؟ ما از این این نتیجه را می گیریم که یک حرکت دوران ساز و به این مفهوم برای یک انقلاب اجتماعی تنها پیدایش یک فرماسیون اجتماعی جدید کافی نیست. بل باید این فرماسیون جدید هرباره متکی بر سطح جدیدی تکاملی از قوای مولده باشد تا از این رو واقعا یک فرماسیون جدید اجتماعی و آلترناتیو تاریخی برای فرماسیون قدیمی باشد.
پس بدین سان مبحث نیروهای مولده یک مبحث مهم در رابطه با مبحث انقلاب و تکامل اجتماعی است و به سهم خود رویکردی را تشکیل می دهد که من این رویکرد به تاریخ را  به اختصار رویکرد عینی و اقتصادی به تاریخ نام می نهم و در سراسر این جستار آنرا در مقابل یک رویکرد دیگری قرار می نهم که رویکرد ذهنی و یا درست تر رویکرد اجتماعی نام می گذارم.

گرچه این مبحث بدین صورت و بدین حد بسته شده است   لاکن  چون مطلب حائز نکاتی ریز چندی   است  از اینرو انبساط آن   بی فایده نخواهد بود.

ما معمولا یک انقلاب و تحول اجتماعی را براساس تغییر و  تبدیل فرماسیون های اجتماعی به یکدیگر می شناسیم. اما در این رویکرد غالبا یک نکته که همانا  عامل نیروهای مولده است از دیده می افتد.

براستی ما فرماسیون ها اجتماعی را بر چه اساسی می شناسیم؟ بطور نمونه بر چه اساسی می گوییم یک جامعه فئودالی است و جامعه دیگر کاپیتالیستی است؟
یا بطور نمونه وقتی سخن از تحول جامعه فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است  چرا می گوییم یک تحول و انقلاب اجتماعی رو به جلو روی داده است؟

دیگرگونی های اجتماعی از یک فرماسیون تاریخی- اجتماعی به یک فرماسیون دیگر چنان میان ما جا افتاده که در حین ساده شدن لیکن  یک عامل  مهم عینی و اقتصادی  آن متاسفانه از خاطر  افتاده د و ناپدید شده است.

بطور نمونه  در رابطه با جامعه فئودالی. بسیاری جامعه فئودالی را به مفهوم سطحی از تکامل نیروهای مولده بکار می برند و از این رو فئودالیته را یک مرحله از تکامل تاریخی و سطحی از تکامل نیروهای مولده متناظر با آن می شمرند که هم در شهر و هم در روستا موجودیت بهم می رساند.

از این منظر دیگر فئودالیته یک پدیده زراعی و روستایی نیست که بطور اجتماعی رابطه ارباب - رعیتی را در خود در بردارد بل که در عین حال فئودالیته در صنعت و شهر هم ظهور می کند و آن عبارت از آنچیزی است که همین این عده آن را کاپیتالیسم فئودالی می خوانند.

کاپیتالیسم فئودالی، یا کاپیتالیسم مادون و قرون وسطایی .. اسامی بیش نیستند در تلاش برای تسمیه یک پدیده مشترک و واحد و آن همانا ظهور فرماسیون کاپیتالیسم در عصر فئودالیته. این کاپیتالیسم از این جهت فئودالی است چرا که مانند فئودالیته در زراعت متکی بر سطح واحدی از تکامل نیروهای مولده می باشد.

از منظر سطح تکامل نیروهای مولده  تفاوتی نمی کند زراعت یا صنعت، مناسبات ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری، از این منظر- برخلاف رویکرد اجتماعی - این مناسیات اجتماعی نیست که هرباره یک مرحله تاریخی و اجتماعی را تعیین می کند بل شاخص هرباره یک مرحله تکامل تاریخی سطح معینی از نیروهای مولده می باشد

در مقابل  رویکرد دیگری وجود دارد - رویکرد اجتماعی - که  نقطه ثقلش   هرباره  مناسبات اجتماعی است. از این منظر شاخص هر مرحله تکاملی روابط اجتماعی از قبیل ارباب - رعیتی یا کارگر - سرمایه داری است.

از این منظر که بسیار هم شایع است در مرحله فئودالی هیچ خبری از کاپیتالیسم نیست و تازه در مرحله کاپیتالیستی تاریخی تکامل اجتماعی است که کاپیتالیسم رو به پیدایش و توسعه می نهد.

این رویکرد به تاریخ به این نظر است یک تبدیل تاریخی از فئودالیسم به کاپیتالیسم  در عین حال یک تبدیل از فرماسیون فئودالی به جامعه کاپیتالیستی است.

چنان که می بینید در این منظر عنصر نیروهای مولده تاریخ ساز نیست. این نیرو های مولده در هر مرحله از تکاملشان نیستند که فرماسیون های اجتماعی را بهم پیوند و از هم  می گسلانند، در زیر یک چتر تاریخی و نام مشترک گرد هم می آورند و یا در یک بلوک بندی در مقابل یا در کنار هم واقع می گردانند.

 از هم روست  که   رویکرد اجتماعی دو جامعه فئودالی و جامعه کاپیتالیستی را پیوسته به صورت دو مرحله تاریخی که بدنبال هم می آیند مشاهده می کند، یعنی دو فرماسیون اجتماعی که هرگز در یک مرحله تاریخی کنارهم نمی گنجند. یعنی به عبارت دیگر چیزی بنام کاپیتالیسم مادون و فئودالی وجود ندارد.

و در ادامه از همین روست که  رویکرد اجتماعی  در ازای مرحله مادون سرمایه داری عبارت مرحله پیشا سرمایه داری را
 بکار می گیرد. و طبعا مرحله پیشا سرمایه داری از این منظر همان مرحله فئودالی که بدنبال خود مرحله کاپیتالیستی را دارد می باشد.

از این منظر در مرحله فئودالی یا پیشا سرمایه داری بی آنکه سرمایه داری موجود باشد، انباشت سرمایه روی می دهد. پیش شرط انباشت سرمایه لاکن، همان گونه که می دانیم وجود سرمایه است.

از این منظر در مرحله پیشا سرمایه داری، نظر به وجود سرمایه، انباشت سرمایه واقع می شود و انباشت سرمایه در یک فرایندی مقدمات وجود سرمایه داری را برای آغاز یک مرحله که بدنبال می آید، فراهم می کند

از این منظر تازه در مرحله جدید است که سرمایه داری پیدا می شود و روبه توسعه می نهد و در مرحله فئودالی سرمایه داری وجود ندارد. چرا که سرمایه داری یک مرحله جدید تاریخی که تازه در پس و خاتمه مرحله فئودالی آغاز می گردد.

ازدیده رویکرد اجتماعی این  واقعیت که  سرمایه داری  در مرحله فئودالی پدیدار شد و این سرمایه داری مادون و فئودالی از همان سطح از نیروهای مولده برخوردار  است که فئودالیته در سطح زراعت برخوردار بوده است و یا این نکته که این سرمایه داری  در مرحله مادون ، نخستین مرحله از تاریخ تکامل سرمایه داری را تشکیل می دهد، و به دنبال خود مراحل دیگری را دارد که ذر پی می آیند....، مطالب  در خور تکیه ایی نیستند

از این منظر مطلب خلاصه شده است به مرحله و جامعه فئودالی و مرحله وجامعه کاپیتالیستی که بدنبال هم می آیند و پس از آنها عالی ترین جامعه اشتراکی است که یگانه و جهانی است.

اما این که همین جامعه نهایی بر چه سطح از تکامل نیروهای مولده متکی است؟ آیا اساسا برای پیدایش این جامعه جهانی الزامی به رشد نهایی سطح نیروهای مولذه است یا نه؟ این مطالب اصلا مورد توجه این رویکرد نیست.

همان گونه که می دانیم مبحث نیروهای مولده مبحث شرایط مادی و اقتصادی است که در کشور ما به مبحث شرایط عینی مصطلح  می باشد.

این اصطلاح شرایط عینی انقلاب یک روی دیگری هم دارد که به آن شرایط ذهنی انقلاب نام گذارده اند.

  همان گونه که ما تاکنون دیدیم از دیده  رویکرد  اجتماعی عامل شرایط عینی انقلاب، یا عامل نیروهای مولده ، برای یک تحول و دیگرگونی تاریخی و اجتماعی تعیین کننده نیست  بل در عوض هرباره این مناسبات اجتماعی است نظیر مناسبات ارباب - رعیتی و یا کارگر - سرمایه داری که برای یک دوره تاریخی تعیین کننده می باشند. به همین ترتیب هم برای عالی ترین مرحله تکامل جامعه بشری، از این منظر عامل شرایط عینی یا به قول درست تر عامل نیروهای مولده تکامل یافته شرط عینی و تعیین کننده نیست بل هرباره این مناسبات اجتماعی و طبقاتی هستند، یعنی آنچه که  رویکرد اجتماعی آن را شرایط ذهنی می خواند تعیین کننده می باشد.


ادامه دارد...