۱۳۹۱ خرداد ۲۲, دوشنبه

چرا در کشور سرمایه انباشت نمیشود؟



در کشورهایی عقب مانده و توسعه نیافته و به عبارت دیگر کشورهایی در حال گذار و در حال توسعه نرخ سود بانکی و برآن پایه نرخ سود سرمایه بالا ست.

بر این پایه پیو.سته بالا بودن بازدهی بهره بانکی و نرخ سود سرمایه از شاخص های عقب ماندگی کشورها محسوب می شده است.

از دیگر سو این پرسش مطرح بوده است کشوری که در آن بازدهی پول و بازدهی سرمایه چنین بالا است- در ایران نرخ بهره بانکی  حدودا 17 - 20 درصد و نرخ  سود سرمایه حدود بالای 50 درصد می باشد چرا با این وجود سطح سرمایه گذاری از یکسو پایین- نازل بودن سطح انباشت سرمایه - و از دیگر سو سطح فرار و مهاجرت ثروت های پولی کشور به طرز چشمگیری بالا می باشد. گفته می شود این رغم خروج ثروت های پولی کشور بالغ بر 30 میلیارد دلار  بطور سالانه می باشد.


ما اگر از منظر کلان به این اعدادو ارقام نگاه کنیم پی خواهیم این ارقام و اعداد ارتباط ارگانیکی با هم دارند. یعنی بالا بودن ارقام سودهای بانکی و سرمایه ایی مرتبط است با سطح نازل سرمایه گذاری و سطح پایین سرمایه گذاری و انباشت سرمایه در کشور متناسب است با انباشت تورمی پول و انباشت تورمی و راکد پول مرتبط است با خروج این ثروتهای ملی به خارج و به مناطق امن.

اما در پاسخ به این پرسش چرا در کشور سرمایه گذاری نمی شود، چرا توسعه و انکشاف سرمایه وجود ندارد با این که سطح بازدهی سرمایه در کشور به طرز چشمگیری بالا است باید مسبب اصلی را آن نظامات اجتماعی وسیاسی در کشور دانست که از دیر باز بر کشور استیلا دارند و از  انسداد  سرمایه گذاری و لذا تحول اقتصادی - اجتماعی  و به تبع آن سیاسی کشور ذی نفع می باشند.

 این نظامات اجتماعی- اقتصادی و سیاسی  که از دیرباز به ما ارث رسیده اند با در دست داشتن ارکان اصلی تصمیم گیری عملا مانع در برابر انکشاف سرمایه گذاری و تولید محوری در کشور می باشند.


منفعت این زالو های اجتماعی - اقتصادی و سیاسی در همین  است که حال در آرایش و ترکیب اقتصادی- اجتماعی کشور مشاهده می کنید.

این زالوها هستند که نظام بانکی و مالی و پولی کشور را در دست دارند، از سطح نازل سرمایه گذاری به علت بالا بودن نرخ سود و پایین بودن سطح رقابت ها و.. ، نازل بودن سطح دستمزدها .... منفعت می برند.

این زالو ها برای این که نظام خودشان در کشور را حفظ و نگه داری کنند، برای این که کیسه های کشادشان مدام بیش از پیش بسادگی پر شود، برای این که یکشبه به ثروت های نجومی دست یابند ، برای اینکه ایران را به  منزله بهشت برای ثروت های باد آورده شان  حفظ کنند ، یعنی همان ایرانی که از منظر این زالوها یک ایران بی همتاست.... این زالوها  مبادرت به هر کاری می کنند تا با استفاده از اهرمهای قدرت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مانع آن شوند خللی در مراکز قدرتشان فراهم گردد.

بر این پایه در پاسخ به این پرسش چرا کشور عظیمی نظیر ایران با آن همه منابع ثروت طبیعی و انسانی  در مسیر انکشاف سرمایه در جاز زده است و چرا در عوض انباشت سرمایه، و روان شدن ثروت های مالی در شعبات اقتصادی و سرمایه گذاری این ثروت های از کشور خارج می شوند در جواب باید به یک سلطه اقتصادی- اجتماعی و سیاسی از سوی زالو های خون مکنده اشاره کرد که بر شریان اصلی کشور چسبیده اند و بعضا همین زالو ها هستند که پول ها رامکیده و در بانک های خارج پس انداز می کنند. به عبارت  دیگر هر آنچه که در نظام بانکی، سرمایه ایی و ... کشور عمل می کنند، نظام تجاری کشور را رقم می زند و... نتیجه استیلای همین زالو هاست.



کارگران و سرمایه داری



  همان گونه که در نوشته  شکل بندی سرمایه  مطرح شد  خواه سود و خواه سرمایه از مفاهیم و پداید اقتصادی اند. این دو پدیده دو جزء لایتجزای اقتصاد انسانی اند که از همان اوان،  بشریت اقتصادی را همراهی کرده اند

بنابراین اصل ساده میتوان نتبجه گرفت کارگران- که یک گروه اجتماعی اند - و به عنوان یک گروه مستقل و متمایز از گروه سرمایه داران  بعدها در گستره تاریخ پدیدار شده اند   نه با سرمایه ضدیتی دارند و نه با سود . وبه عبارت دیگر نه مخالف داشتن سرمایه اند - و به این اعتبار سرمایه داری اند -  و نه مخالف بهره برداری.

مخالفت هرباره کارگران - به منزله یک گروه اجتماعی و متمایز از گروه سرمایه داران - باز می گردد به  شکل اجتماعی از سرمایه داری - سرمایه داشتن - و شکل اجتماعی از بهره برداری.

من در پایین این شکل اجتماعی - شکل کاپیتالیستی - از سود و سرمایه را بیشتر توضیح خواهم داد.

پیش از هرچیز باید دانست موجودیت کارگران به منزله یک گروه اجتماعی متمایز ودر مقابل گروه سرمایه داران،  گویای  یک مرحله تاریخی و    دال بر وجود شکلی از  روابط اجتماعی  در تاریخ انسانی است.

 از دیگر سو  بر هر شکل از روابط اجتماعی  یک شکل از اقتصاد، و یک شکل از سرمایه داری و یک شکل از بهره برداری به عنوان شالوده مادی آن فرض است.

 بنابر این اصل پیدایش گروهی موسوم به کارگران و گروه اجتماعی دیگر موسوم به کاپیتالیست موید موجود یک شکل تکامل یافته از اقتصاد و یک شکل کمال یافته تر از جامعه انسانی است.

از این رو به این شکل خاص تاریخی از اقتصاد و جامعه - که روی هم رفته به کاپیتالیسم موسوم شده اند - باید برخورد تاریخی شود.


منظور از برخورد تاریخی این است


  • کاپیتالیسم به منزله یک مرحله از تکامل اقتصادی - اجتماعی هرباره و در همه جا یک ضرورت تاریخی است
  • کاپیتالیسم به منزله یک شکل از اقتصاد و یک شکل از جامعه  در آغاز نبوده و سپس در مناطقی از کره خاکی پدیدار شده است
  • مراحل تکامل  اقتصادی -اجتماعی انسان هرباره مولد پیدایش یک نظام اقتصادی و یک نظام اجتماعی نوین و عالی ترند
  • مراحل تکامل اقتصادی - اجتماعی انسان هرباره تاریخ ساز، دوران ساز و به این اعتبار انسان ساز می باشند 
  • این مراحل از ضرورت های تاریخی اند و باید به انجام و فرجام خود برسند

بر شالوده برخورد تاریخی در بالا ذکر شده برخورد کارگران به منزله یک گروه اجتماعی که در مقابل گروه سرمایه داران مطرح می باشند به کاپیتالیسم یک برخورد تاریخی است.

بر این اساس کارگران به منزله یک پدیده تاریخی و اجتماعی نه ضدیتی با سرمایه دارند و نه ضدیت با بهره. و به عبارت دیگر نه مخالفتی با داشتن سرمایه و نه مخالفتی با بهره برداری.

مخالفت هرباره کارگران به منزله یک گروه اجتماعی با آن مرحله تاریخی که کاپیتالیسم خوانده می شود از موضع مرحله عالی تر تاریخی است.


در مرحله عالی تر تاریخی که در هر کجا بدنیال مرحله کاپیتالیستی تاریخ خواهد آمد 

  • جامعه واحد و جهانی است
  •  مالکیت برسرمایه عمومی است
  • بهره برداری عمومی است. ثروت و یا بهره شامل همه است
  • معادله و پول وجود ندارد
  • نقش انسان ها در اقتصاد به نقش مدیران ساده آن  تنزل یافته است
  • بیکاری بی معنی است
  • انسان ها  در روابط اجتماعی شان به بهره بردار- سرمایه دار - و کارگر و لذا بی بهره تقسیم نمی شوند
  • اقتصاد در خدمت جامعه می باشد. درگذشته جامعه در خدمت اقتصاد بود
  • ...





شکلبندی سرمایه



من در این نوشته بر این تلاشم نشان دهم نظریه شکلبندی سرمایه، و یا شکل گیری سرمایه که از جمله آدام اسمیت آنرا مطرح می کند و مارکس آنرا در نظریاتش تداوم می بخشد، نظریه بی پایه ای است.

تشکیل سرمایه با نظریه انباشت سرمایه برابر نیست. شکی نیست که انباشت سرمایه نتیجه  شکل گیری سرمایه است. به عبارت  وسیعتر انباشت و توسعه سرمایه گذاری در مراحل عالی تر تاریخ  ماحصل شکل گیری سرمایه یعنی تبدیل ثروت انباشت شده - در شکل پول -  به کاپیتال است که این امر از روانه شدن پول انباشت شده  به عرصه اقتصادی صورت پذیر می گردد.


نظریه شکل بندی سرمایه بر این اساس استوار است که سرمایه وجود نداشته است و سرمایه مانند رانت زمین - در حیطه فلاحت -  پس از شکل گیری مالکیت خصوصی  در حیطه  صنعت پدیدار گشته است.

از این رو پیش شرط  نظریه شکل گیری سرمایه - سرمایه بندی  یا شکل بندی سرمایه - نظریه وجود دو مرحله تاریخی در تاریخ اجتماعی انسان است:


  • مرحله آغازین و بدوی که در آن مالکیت  بر ابزار تولید اجتماعی بود و لذا سرمایه از موجودیت برخودار نبود
  • مرحله پیشرفته که تاکنون ادامه دارد و با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و کار آغاز شد و منجر به تشکیل سرمایه گردید

نظریه پردازان  تئوری تشکیل سرمایه و وابستگی آن به مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لذا از همین رو ادعای عدم وجود کاپیتال از آغاز اقتصاد انسانی و به این معنا تشکیل سرمایه در مرحله خصوصی شدن مالکیت بر اقتصاد از این رو به این نظریه متوسل شده اند و آنرا ابداع کرده اند چرا که این تئوری معلول علت نظریه بهره این دسته می باشد 

نظریه بهره این گروه که علت نظریه شکل بندی سرمایه است بر این ادعا استوار است که بهره و یا سود در آمد سرمایه  میباشد. - در حاشیه : باید توجه داشت مارکس نظریه سود آدام اسمیت را به شکل خاص خود اصلاح نمود اما با   وجود اصلاحیه مارکس،  سود   واقعیت  کار  نهفته در فرآورده یعنی تنها چهره واقعی اش را باز نیافت.



این نظریه که مدعی است سود درآمد سرمایه است، مزد درآمد کار و رانت درآمد زمین همان نظریه ایی است که در آن سود نمی تواند از سرمایه جدا باشد.

به عبارت دیگر اگر سرمایه نباشد سود هم که درآمد سرمایه دار است وجود نخواهد داشت.

چون سود درآمد سرمایه و از این راه درآمد سرمایه دار است بنابر این،   برای این که بتوان نظریه سود را بر سر پا نگه داشت لازمه آن این است که مدعی شد تشکیل سرمایه از زمان تشکیل سرمایه دار است و از زمانی که سرمایه دار تشکیل گردید  از همان هنگام هم به حکم درآمد سرمایه برای سرمایه دار ، بهره و یا سود متصور می باشد.

بنابر این  نظریه تشکیل سرمایه و ارتباط دادن آن به شکل گیری گروه سرمایه داران در تاریخ از این رو اختراع شده است تا سرانجام به این نتیجه گیری نایل شد : 

 آن سودی که می گویند از آغاز فعالیت اقتصادی وجود نداشته است و تازه پس از تشکیل گروه سرمایه داران به عنوان کارکرد سرمایه پدیدار شده است.


پس برای نظریه تشکیل سرمایه ، این نظریه اساسی است که سود درآمد سرمایه داران و عایدی سرمایه است. سود از آغاز فعالیت اقتصادی انسان وجود نداشته است.

اما چرا این مهم است که توجه مان را معطوف سود کنیم؟ چه اشکالی دارد که سود از آغاز وجود نداشته باشد؟ و چه عیبی دارد که سود درآمد سرمایه دار، عایدی سرمایه باشد ، همان گونه که مزد درآمد کارگر است؟

دلیلش ساده است:

چون سود یا باید متعلق به کارگران باشد- که است - و یا چنانچه خواستید سود را از  صاحبان اصلیش بربایید باید برای این ربایش تان تئوری سازی کنید که سود درآمد سرمایه است.

پس بنابراین نظریه سود درآمد سرمایه داران و عایدی سرمایه است برای پوشش دادن به این واقعیت است که سود همان کار نهفته در فرآورده هاست.

چون سود کار نهفته در فرآورده هاست ، لذا سود ماحصل کار کارگران است و لذا از اینرو سود متعلق به کارگر است و این کارگر است که صاحب کار یعنی صاحب سود است.

اما در عالم واقع ما می بینیم  کسی که صاحب سرمایه یعنی صاحب وسایل تولید است از راه این تصاحب و مالکیت بر سرمایه صاحب کار و صاحب سود هم میشود.


مالکیت بر سرمایه و بر وسایل کار و تولید از همان آغاز وجود داشت. همان گونه که از همان آغاز وسایل کار و تولید یعنی سرمایه  از موجودیت برخورداربود.

همان گونه که از آغاز اقتصاد انسانی متکی بر وسایل تولید یعنی متکی بر کاپیتال- سرمایه - بود به همان گونه هم از همان آغاز سود هم - که همان کار است - از موجودیت برخوردار بوده است.

لاکن با این توضیح که در آغاز شکل مالکیت بر سرمایه و لذا شکل تصاحب سود به نحو اجتماعی و بطور عمومی بود.

از این رو برخلاف نظریه تئوری پردازان شکل بندی سرمایه و شکل گیری سود - در مراحل بعدی - از همان آغاز  خواه سرمایه از موجودیت برخوردار بوده است و  خواه سود.

شکل گیری مالکیت خصوصی بر سرمایه و سود به مفهوم پیدایش سرمایه و سود نیست بل که به مفهوم پیدایش جامعه جدیدی است که در آن سرمایه و سود- که از پدیده های اقتصادی اند - من بعد به شکل خصوصی تصاحب میشوند.

بنابراین سرمایه و سود از موضوعات علم اقتصاد ند و پدیده های اقتصادی اند اما شکل هرباره تصاحب سرمایه و تصاحب سود از موضوعات جامعه شناختی و از پداید اجتماعی اند.


مارکس که متوجه  اشتباهی بودن نظریه سود - نظریه بهره - آدام اسمیت میشود لاکن از معلول های  ابداع این نظریه بهره -که یکی  هم همین تشکیل سرمایه است -  را از نظر دور می اندازد و خود او  از این شروع می کند که سرمایه- کاپیتال - در آغاز وجود نداشته است و سرمایه در نتیجه تبدیل پول به کاپیتال بوجود آمده است.

 و به این نحو مارکس نظریه پیدایش کاپیتال را پایه نظریه پیدایش کاپیتالیسم  خویش می سازد

 در این رابطه باید توجه داشت  مارکس به شخصه از واژه کاپیتالیسم استفاده نمی کند بل که او هرباره واژه های  کاپیتالیست و شیوه تولید کاپیتالیستی را مورد بهره برداری ادبی  اش قرار می دهد و  بعدها پس از مرگ او این انگلس است  واژه کاپیتالیسم را وارد می سازد.


از سودی دیگر باید دانست کاپیتالیسم و یا سرمایه گرایی همان سرمایه داری مانیست. این که می گویم ایندو یکی نیستند از نظر محتواست والا از نظر رواج و اصطلاح متداول ایندو یکی هستند.

برای توضیح باید در نظر داشت اگر سرمایه - کاپیتال - در کنار سود از همان آغاز اقتصادی بشر وجود داشته  لاکن در عوض از همان آغاز سخن نه بر سر  داشتن سرمایه و به این مفهوم سرمایه داری بل که شکل خصوصی و یا شکل اجتماعی سرمایه  و سرمایه داری بوده است.


از این گذشته آنچه از نظر محتوای مد نظر مارکس است سرمایه داری نیست بل که سرمایه گرایی یعنی کاپیتالیسم است. سرمایه گرایی شکل خاصی از سرمایه داری - داشتن سرمایه - است و در اینجا باید به آدام اسمیت و مارکس حق داد این شکل از سرمایه داری در گذشته وجود نداشته است و سپس در مراحل پیشرفته تاریخی پدیدار گشته است.