من در این نوشته بر این تلاشم نشان دهم نظریه شکلبندی سرمایه، و یا شکل گیری سرمایه که از جمله آدام اسمیت آنرا مطرح می کند و مارکس آنرا در نظریاتش تداوم می بخشد، نظریه بی پایه ای است.
تشکیل سرمایه با نظریه انباشت سرمایه برابر نیست. شکی نیست که انباشت سرمایه نتیجه شکل گیری سرمایه است. به عبارت وسیعتر انباشت و توسعه سرمایه گذاری در مراحل عالی تر تاریخ ماحصل شکل گیری سرمایه یعنی تبدیل ثروت انباشت شده - در شکل پول - به کاپیتال است که این امر از روانه شدن پول انباشت شده به عرصه اقتصادی صورت پذیر می گردد.
نظریه شکل بندی سرمایه بر این اساس استوار است که سرمایه وجود نداشته است و سرمایه مانند رانت زمین - در حیطه فلاحت - پس از شکل گیری مالکیت خصوصی در حیطه صنعت پدیدار گشته است.
از این رو پیش شرط نظریه شکل گیری سرمایه - سرمایه بندی یا شکل بندی سرمایه - نظریه وجود دو مرحله تاریخی در تاریخ اجتماعی انسان است:
- مرحله آغازین و بدوی که در آن مالکیت بر ابزار تولید اجتماعی بود و لذا سرمایه از موجودیت برخودار نبود
- مرحله پیشرفته که تاکنون ادامه دارد و با مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و کار آغاز شد و منجر به تشکیل سرمایه گردید
نظریه پردازان تئوری تشکیل سرمایه و وابستگی آن به مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و لذا از همین رو ادعای عدم وجود کاپیتال از آغاز اقتصاد انسانی و به این معنا تشکیل سرمایه در مرحله خصوصی شدن مالکیت بر اقتصاد از این رو به این نظریه متوسل شده اند و آنرا ابداع کرده اند چرا که این تئوری معلول علت نظریه بهره این دسته می باشد
نظریه بهره این گروه که علت نظریه شکل بندی سرمایه است بر این ادعا استوار است که بهره و یا سود در آمد سرمایه میباشد. - در حاشیه : باید توجه داشت مارکس نظریه سود آدام اسمیت را به شکل خاص خود اصلاح نمود اما با وجود اصلاحیه مارکس، سود واقعیت کار نهفته در فرآورده یعنی تنها چهره واقعی اش را باز نیافت.
این نظریه که مدعی است سود درآمد سرمایه است، مزد درآمد کار و رانت درآمد زمین همان نظریه ایی است که در آن سود نمی تواند از سرمایه جدا باشد.
به عبارت دیگر اگر سرمایه نباشد سود هم که درآمد سرمایه دار است وجود نخواهد داشت.
چون سود درآمد سرمایه و از این راه درآمد سرمایه دار است بنابر این، برای این که بتوان نظریه سود را بر سر پا نگه داشت لازمه آن این است که مدعی شد تشکیل سرمایه از زمان تشکیل سرمایه دار است و از زمانی که سرمایه دار تشکیل گردید از همان هنگام هم به حکم درآمد سرمایه برای سرمایه دار ، بهره و یا سود متصور می باشد.
بنابر این نظریه تشکیل سرمایه و ارتباط دادن آن به شکل گیری گروه سرمایه داران در تاریخ از این رو اختراع شده است تا سرانجام به این نتیجه گیری نایل شد :
آن سودی که می گویند از آغاز فعالیت اقتصادی وجود نداشته است و تازه پس از تشکیل گروه سرمایه داران به عنوان کارکرد سرمایه پدیدار شده است.
پس برای نظریه تشکیل سرمایه ، این نظریه اساسی است که سود درآمد سرمایه داران و عایدی سرمایه است. سود از آغاز فعالیت اقتصادی انسان وجود نداشته است.
اما چرا این مهم است که توجه مان را معطوف سود کنیم؟ چه اشکالی دارد که سود از آغاز وجود نداشته باشد؟ و چه عیبی دارد که سود درآمد سرمایه دار، عایدی سرمایه باشد ، همان گونه که مزد درآمد کارگر است؟
دلیلش ساده است:
چون سود یا باید متعلق به کارگران باشد- که است - و یا چنانچه خواستید سود را از صاحبان اصلیش بربایید باید برای این ربایش تان تئوری سازی کنید که سود درآمد سرمایه است.
پس بنابراین نظریه سود درآمد سرمایه داران و عایدی سرمایه است برای پوشش دادن به این واقعیت است که سود همان کار نهفته در فرآورده هاست.
چون سود کار نهفته در فرآورده هاست ، لذا سود ماحصل کار کارگران است و لذا از اینرو سود متعلق به کارگر است و این کارگر است که صاحب کار یعنی صاحب سود است.
اما در عالم واقع ما می بینیم کسی که صاحب سرمایه یعنی صاحب وسایل تولید است از راه این تصاحب و مالکیت بر سرمایه صاحب کار و صاحب سود هم میشود.
مالکیت بر سرمایه و بر وسایل کار و تولید از همان آغاز وجود داشت. همان گونه که از همان آغاز وسایل کار و تولید یعنی سرمایه از موجودیت برخورداربود.
همان گونه که از آغاز اقتصاد انسانی متکی بر وسایل تولید یعنی متکی بر کاپیتال- سرمایه - بود به همان گونه هم از همان آغاز سود هم - که همان کار است - از موجودیت برخوردار بوده است.
لاکن با این توضیح که در آغاز شکل مالکیت بر سرمایه و لذا شکل تصاحب سود به نحو اجتماعی و بطور عمومی بود.
از این رو برخلاف نظریه تئوری پردازان شکل بندی سرمایه و شکل گیری سود - در مراحل بعدی - از همان آغاز خواه سرمایه از موجودیت برخوردار بوده است و خواه سود.
شکل گیری مالکیت خصوصی بر سرمایه و سود به مفهوم پیدایش سرمایه و سود نیست بل که به مفهوم پیدایش جامعه جدیدی است که در آن سرمایه و سود- که از پدیده های اقتصادی اند - من بعد به شکل خصوصی تصاحب میشوند.
بنابراین سرمایه و سود از موضوعات علم اقتصاد ند و پدیده های اقتصادی اند اما شکل هرباره تصاحب سرمایه و تصاحب سود از موضوعات جامعه شناختی و از پداید اجتماعی اند.
مارکس که متوجه اشتباهی بودن نظریه سود - نظریه بهره - آدام اسمیت میشود لاکن از معلول های ابداع این نظریه بهره -که یکی هم همین تشکیل سرمایه است - را از نظر دور می اندازد و خود او از این شروع می کند که سرمایه- کاپیتال - در آغاز وجود نداشته است و سرمایه در نتیجه تبدیل پول به کاپیتال بوجود آمده است.
و به این نحو مارکس نظریه پیدایش کاپیتال را پایه نظریه پیدایش کاپیتالیسم خویش می سازد
در این رابطه باید توجه داشت مارکس به شخصه از واژه کاپیتالیسم استفاده نمی کند بل که او هرباره واژه های کاپیتالیست و شیوه تولید کاپیتالیستی را مورد بهره برداری ادبی اش قرار می دهد و بعدها پس از مرگ او این انگلس است واژه کاپیتالیسم را وارد می سازد.
از سودی دیگر باید دانست کاپیتالیسم و یا سرمایه گرایی همان سرمایه داری مانیست. این که می گویم ایندو یکی نیستند از نظر محتواست والا از نظر رواج و اصطلاح متداول ایندو یکی هستند.
برای توضیح باید در نظر داشت اگر سرمایه - کاپیتال - در کنار سود از همان آغاز اقتصادی بشر وجود داشته لاکن در عوض از همان آغاز سخن نه بر سر داشتن سرمایه و به این مفهوم سرمایه داری بل که شکل خصوصی و یا شکل اجتماعی سرمایه و سرمایه داری بوده است.
از این گذشته آنچه از نظر محتوای مد نظر مارکس است سرمایه داری نیست بل که سرمایه گرایی یعنی کاپیتالیسم است. سرمایه گرایی شکل خاصی از سرمایه داری - داشتن سرمایه - است و در اینجا باید به آدام اسمیت و مارکس حق داد این شکل از سرمایه داری در گذشته وجود نداشته است و سپس در مراحل پیشرفته تاریخی پدیدار گشته است.