۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

نه، اين ديگر معمای مهندس موسوی نيست



von Farhad Vakof, Sonntag, 16. Mai 2010 um 17:12
در نگارش این نوشته از سه منبع مختف الهام گرفته ام.

1- نوشته آقای جمشید طاهری پور

http://barayehvatan.blogspot.com/2010/05/blog-post_12.html

2- نوشته آقای اسماعیل نوری علا

http://www.facebook.com/home.php?ref=home#!/note.php?note_id=394404402244&id=588887603&ref=mf

3- نوشته نگارنده

http://www.facebook.com/notes.php?drafts&id=1784497101#!/note.php?note_id=395009420687

عنوان این نوشته از عبارتی است از نوشته جالب و خواندنی آقای اسماعیل نوری علا. من با الهام از نوشته آقای جمشید طاهری پور به این نظرم که ما باید میان فرم طبقاتی راه امید سبز و محتوای طبقاتی جنبش سبز فرق قائل شویم. در مورد فرم طبقاتی راه امید سبز که در رژیم و نظام جمهوری اسلامی ریشه دارد باید جدا از محتوای جنبش سبز که در طبقه متوسط ایران ریشه دارد به بحث و تحلیل نشست. همانطور که آقای جمشید طاهر پور به درستی مطرح نمودند علی الظاهر یک هم آهنگی میان این فرم و آن محتوای وجود دارد. ایشان در این رابطه می نویسید:

از ویژگی های جنبش سبز، پیدائی و پایداری آن بر بنیاد نافرمانی مدنی مردم و پایبندی سران نمادین -اش به قانون اساسی و مطالبه -ی اجرای بدون تنازل آن است.

راستش من به شخصه به این نظر نیستم و نیوده ام که اهمیت این جنبش سبز صرف نظر از ضعف مورد سوال بودن رهبری راه سبز امید آن که گفتیم اینها دوتا اند و یکی نیستند در نفس خود این جنبش طبقه متوسط و علی الخصوص سنتی آن بلکه در تاثیری است که این جنبش سنتی بر روی جنبش سایر طبقات مترقی که برای رسیدن به آزادی و حقوق مدنی و حاکمیت ملی موثرترند می تواند داشته باشد. صاحبان امید راه دمکراسی و ترقی اجتماعی نه طبقه متوسط و خرده مالکان سنتی ایران بلکه در انقلاب دمکراتیک و مدنی طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار لیبرال و طبقه متوسط نوین می باشد. تنها در تشکیل یک بلوک میان این طبقات مدرن و مدنی و بعهده گرفتن رهبری آلترناتیو تاریخی فادر خواهد بود طبقه متوسط سنتی را بدنبال خود به سوی آرمانهای آزادی و حقوق مدنی در یک جامعه مدرن سوق دهند. سپردن رهبری انقلاب دمکراتیک به طبقه متوسط سنتی یعنی سرانجامی است که در سالهای 57-56 تجربه کردیم. در شرایطی که این خرده ملکی رهبری بلوک لیبرال - دموکراتیک بعهده گیرد و نه برعکس یرانجام آن همین است که می بینیم.
من در اینجا با حرکت از همین رویکرد سعی می کنم به مسئله جنبش سبز مردمی و رهبری راه امید سبز که در نظام جمهوری اسلامی ریشه دارد بپردازم.
برای این منظور اجازه دهید در این رابطه میان جنبش مردمی سبز و فرم آن از شکل حاکمانه این جنبش مردمی آغاز کنم. در مورد این مسئله که چرا این جنبش مردمی در چارچوب این نظام پیش میرود نظرها کم نیستند.
1-شاید مهمترین این نکته ماهیت اجتماعی و طبقاتی مردمی است که این جنبش را راه انداخته اند. طبقه متوسط سنتی که رهبری این جنبش را بعهده دارد از پایگاه مردمی این رژیم استبدادی و سنتی است. این طبقه از متحدین جمهوری روحانیت متشرع و از نیروهایی بوده که این رژیم استقزار خود را مدیون آن است. این طبقه تنها زمانی از نظام های استبدادی و سنتی عبور میکند وقتی نه در صدر جنبش بلکه در ته آن قرار گیرد و در یک جنبش لیبرال و مردمی به همراه کشیده شود.

2-نظر به قطبندی شدید در کشور و بخصوص در جامعه سنتی رزیم حمهوری اسلامی در یک روند طولانی از حیات ننگین خود در پی از دست دادن هرچه بیشتر متحدین خود در میان طبقه متوسط و سنتی است. رژیم اکنون در منظر حتی طبقه متوسط سنتی یک رژیم متکی بر تجارو اصناف و سرمایه داران انگلی و عالی است که در اشکال مختلفه خصوصی، دولتی ، بنیادها و ... در بند وبست با سرمایه داری رانتخوار و درآمدهای هنگفت نفتی بخش جمهوری نظام را به ریشخند و هیچ بودگی گرفته است. این احساس هیچ بودگی نظر به همه اتفاقات درون کشوری به طبقه متوسط سنتی در شهر و روستا مسلم شده است. آنها خود را برغم همه مشارکت در استقرار این رژیم دار و تازیانه در جایگاه انسانهایی میبینند که بهشان خیانت شده است. آنها جمهوری خود را می خواهند بازپس بگیرند.

3-طغیان این طبقه متوسط سنتی تنها در چارچوب این نظام خواهد بود و نمیتواند از آن عیور کند. و این طبقه در حال طغیان است. دمکراسی مورد نظر این طبقه مشارکت طبقاتی در چارچوبی است که مرزهای آن جامعه سنتی است. ارزشهای جامعه سنتی و نظر به وجود طبقات عالیه آن جایی برای حاکمیت مستقل طبقاتی این طبقه باقی نمیگذارد. این طبقه تابع نظام حقوقی اخلاقی سیاسی و اقتصادی جامعه کهنسال سنتی است. در این نظام ها روحانیت متشرع نماینده کلاسیک نظام حقوقی و فقهی جامعه سنتی و زوال یابنده است که حیات طبقه متوسط سنتی در انواع رشته های حقوقی و قانونی و اخلاقی و سیاسی به آن پیوند خورده است.

4-رژیم از وقوع یک طغیان عمومی مطلع است. وجود یک نهاد امنیتی عریض و طویل متکی بر کارشناسان تحصیلکرده خارجی و داخلی و سیستم و دستگاه های پیشرفته کامپیوتری به رژیم امکان اطلاع گیری لازم از اوضاع را اعطا میکند. گذشته از این مسئله دستگاه امنیتی ایران جایگاه تعیین کننده ای در اوضاع سیاسی کشور دارا است. او در مهندسی حرکت رفرم و به موازات آن قتل های زنجیره ایی که مکمل آن بود نقش برجسته ایی را به کمک اصلاح طلبان داشته است. نظر به این مسائل می توان گفت و نتیجه گرفت که شکست حرکت خود ساخته و مهندسی شده اصلاحات از چشم سازمان امنیت کشور پنهان نماند. من همان طور که در منبع فوق الذکر یادآور شده ام حرکتی که با نام دولت نهم و دهم در ایران حاکم است یک برنامه مهندسی شده دیگر سازمان امنیت کشور و اگر اشتباه نکرده باشم درگیری های فعلی گویای یک نزاع درون سازمانی است. در پی شکست برنامه اصلاحات که بهمراه خود شکست اصلاح طلبان را هم در سازمان امنیت کشور بدنبال داشت رهبری و دیگر نهادها از سپردن سیر امور به دست اصلاح طلبان نا امید شدند. نظر به تشدید فقر و بی عدالتی اجتماعی و از دیگر سو اشرافیت و رشوه خواری و .... بحشی از مدیران کشور و سازمان امنیت در صدد آن بر آمدند حرکت دیگری رادر فضای خلای جنبش اصلاحات مهندسی کنند. هدف این جنبش وامگیری از ضعف های رهبران حرکت اصلاحات و پایگاه طبقاتی و اجتماعی آن و پیوند دادن آن با مطالبات قشری ترین افراد کشور سازمان دادن حرکتی بر علیه مدرنیته و لیبرالیته و مدنیت آن بوده است. این حرکت از همان آغاز در پی آن شد تا در کنار تضعیف ساختار اجرایی و حقوقی کشور و اعمال خشونت و تحقیر برخی از طبقات مرفه از اختلافات طبقاتی به نفع رهاکردن تیر خلاصی بر کالبد نیمه جان جنبش اصلاحات بهره گیری کند.

5-برای تکمیل این حرکت مهندسی شده و سپردن ابتکار عمل تمام کمال بدست این جریان جناح دیگر و سابقا اصلاح طلب حرکت واکنشی دیگری در مقابل این حرکت سازمان داد. این حرکت واکنشی هم اکنون روال حرکت راه سبز امیدرا تعیین میکند. حرکت راه سبز امید همان طور که می دانیم در مراسم تدفین حرکت اصلاحات حضور رسانده و از مدبریت تشکیلات گورستان برای همراهی نهائی میت اصلاح به دیار باقی است. جالب توجه در این میان این است که مردم در طی همکاری با این تشکیلات حکومتی با دست خود گور خود را می کنند و حرکتی را که خود خالق اولیه آن بودند با حرکتی دیگر به گور می سپارند. اما اینکه چطور شد که ناگهان چنین شد ظاهرا کسی نمی داند. همان گونه که ناگهان احمدی نژاد از دیار آذربایجان و سپس شهرداری تهران آرام آرام سبز شد و به مقام ریاست جمهوری را بدست گرفت و همان طور هم آقای موسوی پیدایش شد. اسماعیل نوری علا در این باره می نویسد:

در واقع، شايد بتوان گفت که مهندس موسوی بی رغبت ترين و اتفاقی ترين و نابجاترين «رهبری» است که، در لحظه سرآمدن تحمل يک ملت، از راه رسيده و با رفتار و گفتار خود چنان کرده است که يک جنبش ميليونی در فاصلهء هفت ـ هشت ماه به سکوت و سکون برسد؛ «رهبری» که اول و آخر داستان زندگی اش هيچ با هم نمی خواند، «قهرمانی» که با حدوث انقلاب اسلامی قلمويش را کنار می گذارد و آتليه اش را تعطيل می کند، لباس چريکی می پوشد، نخست وزير سال های خونبار عهد خمينی می شود، سپس بيست سال تمام را در مجمع تشخيص مصلحت نظام جا خوش می کند و نظام هم بر پايهء «تشخيص» های او و همگنانش رشد کرده و فربه می شود، اما در سی ام سال حکومتی که او خود از پايه های اصلی اش بوده است يکباره، گوئی که خواب نما شده باشد، در فرصتی انتخاباتی، اعتراض کنان از کنج عافيت بدر می آيد و خود را نامزد رياست جمهوری حکومت اسلامی می کند ـ آن هم با اين وعدهء بزرگ که آمده است آزادی و دموکراسی مطلوب خانم آغداشلو را بر ايران مستولی کرده و دست لشگر اشرار و اوباش مدرسهء حقانی و انجمن حجتيه و مرکز مصباحيه را از امور مملکت کوتاه کند. و چون نتايج انتخابات اعلام می شود و مردم به اعتراض به کوچه و خيابان می ريزند و بی مشورت او نامش را صدا می کنند، با احتياط و تلواسه اين رهبری را با دست پس می زند و با پا پيش می کشد و طی يازده ماه به نعل و به ميخ زدن راهکارش آن می شود که جنبشيان بايد حزبی تشکيل دهند که وزارت کشور رژيم آن را ثبت کرده و به رسميت بشناسد. و بابت اين خدمات بعنوان يکی از چند قهرمان سال 2009 هم شناخته شود.

6-کسی که از منظر و جایگاه رفیع شورای مصلحت نظام کشور از پستوهای ریاست فرهنگستان هنر به مسائل کشور و شکست جنبش اصلاحات نظر می افکند حضور ناگهانی اش در صحنه انتخابات که منجر به ترک ناگهانی تر خاتمی می شود نمیتواند چندان ناگهانی باشد و ناگهانی و اتفاقی نیست. مهم اکنون این است که ببینیم این آقایان برای ما مردم درمانده و خسته چه آشی پخته اند.

7- نوری علا در این رابطه گمانه ایی داهیانه می زند:
براستی که اگر آنچه پيش آمده جزئی از يک سناريوی گسترده تر نباشد که طی آن، حکومت اسلامی (با راهنمائی های بگيريم روس ها و بعضی از کشورهای اروپایی) هر از چندگاه يکبار آشوب هائی را می آفريند تا ناراضیان دگرگونی خواه و رهبران بالقوهء جنبش های ضد حکومتی را شناسائی و معدوم کند، بايد گفت که عمل مهندس موسوی، از فردای صبح اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوری، حکم پا نهادن در مسيری را داشته که او ذره ای توانائی و استعداد راهپيمائی در آن را دارا نبوده است.
8-آنچه مهندس موسوی از اعضای تشکیلات گورستان در مراسم تدفین جنبش اصلاحات می گوید تمام متوجه حرکت ایذایی دولت نهم و دهم و در این عبارت خلاصه می شود: اتمام تضعیف ساختار حقیقی و اجرایی و اعمال خشونت بیهوده و بازگشت به عصر طلایی امام خمینی یعنی به دورانی که میت اکنون در حال به حاکسپارسی است متولد شده بود. این میثاق ملی آقای مهندس است که یک معما شده است. این نرم افرار به ظاهر کلاه قانونی و شرعی است بر سر یک سخت افزار بنام جنبش راه سبز که گفتیم از خمیره دیگری است.
9- در منطق آقای جمشید طاهری پور اما این سخت افزار و آن نرم افزار تا کنون در یک همگرایی برای رسیدن به آزادی و دمکراسی بوده اند. او البته مدت زمان این همگرایی را به یک معما مبدل می کند و از خود می پرسد و جواب هم می دهد:
کنون باید صبر کرد و دید، در سالروز کودتا جنبش چگونه بر می خیزد!

-آیا تفاهم و همسوئی – آنگونه که تا کنون بوده- میان راه سبز امید و جنبش سبز ادامه خواهد یافت؟

بنظر می رسد ادامه خواهد یافت.
10- نکته حالب در این رابطه محدود و محصور ماندن چنین مباحثاتی در دایره حکومت و طبقه متوسط سنتی است. یعنی به مخیله کمتر تحلیل گرانی عیور از این محدوده و سیر به آفاق دیگر خطور میکند. جالب اینکه این مسائل خارج از محدوده توسط نیروهای خارج از محدوده عنوان می شود
11- نیروهای خارج از محدوده تاکنون به دو دسته بوده اند. 1- ایندسته نظربه مسائل گفته شده حرکت جنبش راه سبز را خواه بعلل طبقاتی و خواه بعلت تنازع درون حکومتی به مثابه حرکتی ارتجاعی رد میکنند 2- دسته دوم ضمن اطلاع از این مسئله چون به رهبری طبقه کارگر در انقلاب دمکراتیک باپبندند در پی بسیج این طبقه هستند.
13-نکته تعیین کننده یعنی آلترناتیو تاریخی که در مباحث دیگر از آن یاد آوری می شود هرگونه پیوند خود را با این مباحث خواه درون محدوده و خواه خارج از محدوده از دست می دهد. یعنی مثل اینکه ایرانیان دچار شکاف شخصیت شده باشند به هنگام هر مبحث پیرامون ضرورت سرنگونی رژیم یک جواب حاضر و آماده ایی وجود دارد که می گوید در فقدان آلترناتیو تاریخی سرنگونی رژیم نظر به تجربه قبلی منجر به دیکتاتوری بدتری خواهد شد. اما در آماده سازی این آلترناتیو تاریخی که در تشکیل یک بلوک بندی میان اقشار و طبقات مدرن و مدنی اعم از طبقه کار گر و سرمایه دار و متوسط چه اقدامی شده و می شود کسی چیزی نمیگوید و انجام هم نمی دهد.
14-در مورد این بلوک بندی لیبرال دمکراتیک که در برگیرنده اقشار و طبقات گوناگون جامعه مدرن در ایران است بگذارید در یادداشتی دیگر به آن بپردازیم تا بگونه ای به این شکاف شخصیت پایان داده باشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر