۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

پیرامون سکولاریته 2


von Farhad Vakof, Montag, 7. Juni 2010 um 13:44

ادامه-

در یک نگاه کلی سکولاریته هیچ نیست جز یک جریان یکدست. منشای این جریان فقط یک چیز است جدای میان دین و جامعه، علم و فرهنگ که یک جدایی فطری است مورد ملاحضه قرا گیرد. برای اینکه اشتباه نشود ناگزیر به تکرار این مطلبم که این جدایی خواهی و امانسیپاسیون که سکولاریزم نامیده می شود و لائیسیته را هم در بطن خود همراه دارد به معنای دین ستیزی نیست اگر که در عدم دین پروری از سوی علم ، جامعه و فرهنگ ریشه دارد. چون سکولاریته دین ستیز نیست پس بدینسان در پی مخالفت با رویارویی و چالش دین با جامعه و علم و فرهنگ هم نیست. در حالیکه مفهوم دین در همین چالش خواهی با جامعه ، دین و فرهنگ است. اگر از پنچره دین به مسائل دنیوی نگریسته شود دین در پی اثر گذاری منفی و به زعم خود مثبت الهی و دینی است. از این زاویه دین مستحق یک فعالیت و یک رویکرد و لذا یک اثر گذاری است. اما این در تکالیف سکولاریته نیست که در مقابله با این اثر گذاری بر خیزد و قد علم کند. سکولاریته اگر قد علم گری در برابر دین و اثرات منفی دین نیست آنگاه بر عکس سکولاریته دین پرور هم نیست. دین پروری از تکالیف نهاد های دینی و مذهبی است. سکولاریته به این معنا تفکیک میان تکالیف نهاد های دینی و مذهبی از یک سو و از سوی دیگر نهاد های حکومتی است. از زمانی که در یک فراداد اجتماعی نهاد های حکومتی از تکالیف دینی و مذهبی پرهیز می کنند بی آنکه انجام این تکالیف را که در عهده نهاد های دینی و مقدس است را نفی کنند و با مساجد و کلیساها و .... در افتند در شمار تکالیف خود می بینند که به مسائل دنیوی بپردازند و غیر آن را به نهاد ها و سازمانهای مذهبی و دینی کماکان محول کنند. البته که حکومت در شمار تکالیف خود نمی داند که جلوی موسسات علمی و فرهنگی را در دین ستیزی مسدود کند. آنچه جامعه علم و فرهنگ در قبال دین انجام می دهد مربوط به وظایف حکومت نیست. گرچه حکومت از این سه منشا بر می خیزد اما آن نهادی است که با نهاد های دینی و مذهبی بر سر این تفاق می رسد که من بعد میان نهاد های مذهبی و دینی از یکسو و نهادهای حکومتی از سوی دیگر جدای باشد.

اما معنای این جدایی این نیست که نهاد های دینی و مذهبی از حکوت این انتظار را داشته باشند یک حکومت سکولار نباشد و جلوی جامعه ، علم و فرهنگ را که او نمایندگی می کند در پیشرفت مسدود کند. از همین جا است ما در کنار اصل اول سکولاریته به اصل دومی از سکولاریته بر می خوریم که موسوم به اصل جدایی دین و حکومت است. اصل دوم سکولاریته جدا از اصل اول نیست. در این اصل دوم گفته می شود که نه تنها میان نهادها جدایی وجود دارد بلکه همچنین میان حکومت و دین جدایی موجود است. یعنی به عبارت دیگرحکومت در پی انساد علم، جامعه و فرهنگ از پیشرفت نیست. بنابر اصل جدایی دین و حکومت آنگاه خواهیم داشت که حکومت موظف به رعایت علمی ، فرهنگی و اجتماعی شعائر دینی و مذهبی نیست. یعنی اگر حکومت دین ستیز نیست دین پرور هم نیست. در انجام وظایف دنیوی خود تحت شعار آنچه پیش آمد خوش آمد عمل میکند. این اصل دوم در واقع ادامه اصل اول و جدا از آن نیست. اما یک اصل سومی هم داریم. این اصل سوم می گوید : دین و سیاست از هم جدایند. این اصل سوم و آخری در واقع نخستین اصل و زیر بنایی ترین اصل سکولاریته است. این اصل ناظر بر این امر است که میان موضوعات عقیدتی و مفدسات و مسائل سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و علمی ودر یک کلام مسائل دنیوی فرق و جدایی وجود دارد.

پس بدینسان ناخواسته سه اصل از یک جریان یکدست بنام سکولاریته بر روی دست ما گذاشته می شود. سوالی که در این جا مطرح می شود این است این سه تفکیک از یک جریان یکدست معرف چه چیزی است. اما قبل از توضیح بار دیگر این سه اصل را در کنار هم یکجا مرور کنیم

1-جدایی نهادهای حکومتی از نهاد های دینی و مذهبی
2-جدایی دین و حکومت
3-جدایی دین و سیاست

در نظر من این تفکیک یک سکولاریته یه سه سکولاریته در مقاومتی ریشه دارد که سکولاریته از آن برخوردار است. به عبارت دیگر این تفکیک سکولاریته به سه سکولاریته ناشی از عدم خواست سکولاریته و نشانه عدم پذیرش آن است. تنها آن جریاناتی که پذیرای درخت سکولاریته نیتسند آنرا به سه شاخه و نهال تقسیم میکنند تا با این تکثیر بتوانند از لابلای آن خود را نجات دهند. معنای این است که اگر سکولاریته یک جریان یکدست است اما از نظر اجرای سکولاریته که یک روند طولانی اجتماعی فرهنگی و علمی است ما وارد فاز بندیها و مرحله بندیها و شاخه به شاخه شدنها می شویم. شما می توانید برای سهولت مطلب نگاه اول و یکدست را مورد نظری سکولاریته نام نهید و نگرش دوم را نگرش عملی به سکولاریته بخوانید.

از اینرو اگر ما بخواهیم از نظر عملی به سکولاریته نظر افکنیم نظر به مقاومتی که در ایران- البته نه تنها در ایران- در برابر سکولاریته و انجام آن وجود دارد سکولاریته به سه شاخه تقسیم می شود و بر هر شاخه هم هوادارنی وجود دارند.

علی الظاهر اکثریت ایرانیان حاضر به تفافق با یکدیگر و امضای پیمان اجتماعی زیر می باشند:

آنها با هم برغم امیال روحانیت حاکم و متشرع با هم در این پیمان اجتماعی و ملی با هم به توافق می رسند که در ایران من بعد میان نهادهای حکومتی از یکسو و نهاد های دینی و مذهبی جدایی موجود مراعات گردد و به عبارت دیگر از هم جدا باشند و این پیمان ملی هیچ وقت شکسته نشود و شکست آن نشانه خیانت و مستوجب مجازات باشد. نظر به این پیمان ملی با عودت گران ادغام نهادها به شدت برخورد خواهد شد.



به نظر من از نظر عملی چنانچه ما ایرانیها صرف نظر از شکل حکومتی آتی در این اصل اگر باهم به توافق برسیم آنگاه به حق می توان انتظار داشت که گام بزرگی در تحول اجتماعی به جلو بر داشته شده و باید آنرا به فال نیک گرفت. در این اصل حداقل و زیر بنایی و عملی چنانکه می بینید بخش وسیعی ازما ایرانیان بلقوه قادر در مشارکت در آن هستیم یعنی به عبارت دیگر هم آن ایرانیانی که دین و سیاست را از هم جدا نمی کنند و هم آن دسته که خواهان آنند که حکومت از دین جدا نباشد می توانند امضای خود را زیر پای این قرارداد اجتماعی حک کنند. نتیجه بعد آن میشود که آقای ابراهیم یزدی در بالا فرمودند. به عبارت دیگر کشور و حکومت ایران در امر سکولاریزاسیون وارد یک مرحله طولانی اجرای آن میشود.
در گام اول که مورد توافق همه به استثنای روحانیت متشرع و حاکم است نهادهای حکومتی از نهادی مقدس جدا می شوند. اما این که برای برخی دین کماکان همان سیاست است و برعکس بافی می ماند. و از حمله این امر باقی می ماند که حکومت از دین جدا نمی شود یعنی فقط نهادهای حکومتی و نهاد های سیاسی از هم جدا می شوند. و چون دین و جکومت از هم بلکل جدا نیستند حکومت مراعات شعار دینی و مذهبی را می کند. در این جا حالتی پیش می اید مثل کشورهای غربی و نظیر زمان شاه. رابطه حکومت با مراجع باقی است ضمن اینکه رابطه حکومت با مراجع تندرو حکومت خواه و حکومت گر قطع است.

در نظر من پس از تشکیل چنین حکومتی گرچه حکومت سکولار حاکم است اما حکومت چندان هم سکولار نیست و از آزادی های مذهبی چندان خبری نیست. در چنین حکومت سکولاری حکومت کماکان در چنگال مراجع متشرع گرفتار است. و کماکان نیروهای دینی در پی اثر گذاری بر حکومت هستند و حکومت گرفتار دین داران و دینکاران است. اما در عوض ما قدمی به جلو برداشته ایم و آخوندها را از حکومت مستقیم محروم کرده ایم تا آنها غیر مستقیم بر ما حکومت کنند و یا آنطور که آقای ابراهیم یزدی می خواهنند همان آخوندها در لفافه حزب و حزبیت در مجلس شورا نشسته و لایحه های خود را برای تصویب به درگاه ملت ارائه دهند. که ممکن است تصویب و ممکن است هم تصویب نشود. بطور مثال لایحه قصاص و یا لایحه طلاق و حجاب و....

در نظر من این همه مشکلات و این همه مرحله بندی و آرام جویدنها در عوض غورت دادن همانطور که عرض شد به خاطر مقاومتی است که در ایران در برابر سکولاریته و سکولاریزه کردن کشور وجود دارد. و درست به این حاطر هم باید نظر به این مقاومتها و سطح واکنش ها تغییرات و سطح تغییرات را به سود گامهای بعدی ارتقاء داد. یعنی به این معنا در سطح ارتقای جنبش سکولار کوشید و پیمانهای سکولاریته را غنی تر و وسیعتر نمود

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر