۱۳۹۰ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

خوب کجا رفت آن همه همت برای تحریم انتخابات؟

از الزامات یک تحریم انتخاباتی فعال حضور بلافصل پس از انتخابات، ارائه تحلیل از نتایج آن، جمع بندی از فعالیت های انجام شده، دعوت به اکسیون بعدی و غیره می باشد.

در این رابطه مهم این است که نشان دهیم که حرکت تحریم یک حرکت با برنامه و هدف دار بوده است و  عدم حضور به معنای بی اعتنایی سیاسی بل که بر عکس از سر عنایت و هدفمندی و آگاهانه بوده است.

آیا ما اکنون از سوی فعالین تحریم شاهد چنین اقدامی نستیم. بجز معدودی که این جا و آنجا این پیروزی بزرگ را به مردم تبریک گفتند مابقی مانند لشکر از تاب افتاده از هرگونه حضور سیاسی در رابطه با انتخابات خود داری میکنند.

براستی علت در چیست؟ مگر ما بازنده این اقدام هستیم که این گونه سکوت کرده و  پی کار خود رفته ایم؟

از چه ناراحتیم؟ از این که حرکت 2 خرداد و سران را غافل گیرانه و موزیانه صفوف حرکت را شکسته وبدون اطلاع گسترده قبلی از  قصد مشارکت بدون لیست وبدون کاندیدی که در پیش دارند در انتخابات مجلس نهم شرکت کرده اند؟ من غالب نوشتجاتی را پس از انتخابات  بدستم رسید در همین رابطه بوده و انگار مطلب مهمتری وجود نداشته است.

راستی پیروز این انتخابات کدام فراکسیون از جناح های در قدرت می باشند؟ جبهه اصول گرایان و رهبری یا جبهه پایداری و حرکت انحرافی؟
 عواقب این انتخابات بر جنگ قدرت میان این انحصار طلبان در شرایط تحریم چه خواهد بود؟

بخشی از این آرامش پس از انتخابات را ما مدیون قول و قرار هایی باید بدانیم که حکومتیان در خفا میان هم گذاشته اند و در این میان حرکت 2 خرداد برای کسب امتیاز با این بازی همراه است.

شما اگر به نشریات حکومتی پس از انتخابات نگاه کنید این دستجات و ازجمله  2 خردادی ها متحدانه صدایی از خود در نمی آورند. به نظر می آید با تفاوق قبلی با رعایت عدالت کرسی های مجلس را میان خود تقسیم کرده باشند و در این میان این اصلاح طلبان سهم شان برای این سکوت هم یک چند کاندید  شده است

بهر حال ما کشورمان را خوب می شناسیم. این سکوت ها را باید هرباره به فال یک آرامش پیش از طوفان تلقی کرد. من از آن مطئنم.

فرق میان حرکت لیبرال دمکراتیک و حرکت شبه لیبرال و شبه دمکراتیک - 5

همان گونه که قبلا هم اشاره شد بخش وسیعی از ادبیات سیاسی که در ایران منتشر میشوند را ما مدیون این سوسیالیسم ارتجاعی و ضدیت شان با لیبرال دمکراسی در ایران، و از همین رو لیبرال دمکرات خواندن حرکت 2 خرداد به عنوان نماینده چنین حرکتی می باشیم.


همان گفته شد ادبیاتی از این قبیل به دو دسته سوسیال دمکراتیک - به سبک حزب طراز نوین - و ادبیات سوسیالیسم کارگری منقسم میشوند و این دو هر یک به شکل خود حرکت 2 خرداد در ایران را به عنوان یک حرکت لیبرال دمکراتیک به دنیا معرفی میکنند و از این راه بهترین خدمت ها را به این جریان نموده و می نمایند.

من در این جا در پی این هستم فرق میان لیبرال دمکراسی در ایران و حرکت اصلاحات رسمی را مطرح کنم. لذا برای یک جمع بندی هم که شده بار دیگر باز گردیم به افتراق برخورد میان دو چپ که هر دو از میراث های اجتماعی قرون وسطی در کشورمان می باشند در رابطه با حرکت  2 خرداد.

به ظاهر این هردو چپ نقاط مشترکی هم دارند. این دو در این نظر متفق القولند که حرکت 2 خرداد یک حرکت لیبرال دمکراتیک است.

در حالی که سوسیال دمکراسی رسمی - خواه آنها که  پیرامون فریبرز رئیس دانا در داخل گردهم آمده اند و خواه توده ایی و اکثریتی های خارج کشور -  فراکسیون 2 خرداد از نظام را به لیبرالیسم، نئولیبرالیسم و دیگر مکاتب سیاسی نسبت می دهند و پیرامون این به اندیشه مینشینند که آیا اصلا لیبرالیسم مولود همزاد کاپیتالیسم است و یا نه؟ و در همین گیرو دار خواهان سوسیالیسم، نابودی کاپیتالیسم  و عدم پیروی ایران از الگوهای غربی می شوند . این ها از هم اکنون صدای ناقوس  مرگ کاپیتالیسم را که در وال استریت  طنین  افکنده  از فاصله های دور تاریخی  در ایران شنیده اند و از هم اکنون با کسب موجوز در تهران و تبریز با برپایی نشست های سخنرانی به استقبال آن شتافته اند.

دسته دیگر از همین سنتی ها چپ که رادیکال تر تشریف دارند بیشتر به آزادی و رهایی جامعه کار در ایران سنتی از قید سلطه جامعه بورژوایی می اندیشند.

این ها هم به سهم خود حرکت 2 خرداد را نماینده آن بورژوازی در ایران می بیند که خواهان ترقی و انقلاب صنعتی و تحول اجتماعی است.

اما این ها همان گونه که جامعه کارگری در پی رهایی و آزادی از قید جامعه بورژوایی است از همان آغاز در پی یافتن مدینه گم گشته شان در نظام جمهوری اسلامی ایران بر نیامده اند.

این ها از همان آغاز رژیم را نماینده رسمی کل کاپیتالیسم در ایران، و کلیت بورژوازی در ایران خوانده و با نقد نظری و عملی به سوسیال دمکراسی رسمی و توده ایی راه خود را هم از رژیم و هم از توده ای ها جدا ساختند.

بر این ها هم مسلم است که ایران نباید راه پیروی از الگو های غربی را پیروی کند لا کن آنها میان آن سوسیالیسم کارگری که نمایندگی اش می کنند با سوسیال دمکراسی بورژوایی حزب طراز نوین از مدل روسی اش فرق قائل اند.

اما از همین منبع به سهم خود سیلی از ادبیات برعلیه لیبرالیسم، دمکراتیسم و دیگر مکاتب روان است تا در سایه افشای این فرقه ها و مکاتب سیاسی ایرانیان را از رهنمونی بسوی انقلاب صنعتی و مدرنیته و ... برحذر دارند.

در منظر این سوسیالیسم هم، حرکت 2 خرداد محکوم است و محکومیت او در این خلاصه می شود که در وابستگی از مکاتب سیاسی لیبرالیستی نماینده بورژوازی صنعتی و ترقی خواه در ایران است.

این ها هم به سهم خود واقعیت اجتماعی را به سطوح مکاتب  و پیروی از مکاتب و اندیشه ها انتزاع داده و در ازای نقد عملی و واقعی به نقد مکاتب سیاسی و فکری که هر باره مطرح می شوند مشغول میگردند.

سر آخر نباید فراموش کرد که نیروهای ارتجاعی در ایران  از هر رنگ و پرچم  از رویارویی مستقیم با هم گریزانند. آنها اختلاف در هستی اجتماع شان را هر باره در اختلاف در سطح اندیشه انتزاع کرده و در سطح مکاتب و عقیده ها بطور غیر مستقیم به نزاع با یکدیگر می پردازند.

فرق میان حرکت لیبرال دمکراتیک و حرکت شبه لیبرال و شبه دمکراتیک - 4

 از همین رو هم نظر به فرقی که میان پرولتاریای جامعه بورژوایی و خرد و سنتی از یکسو و از سوی دیگر جامعه کارگری سنتی وجود دارد میان دو سوسیال دمکراسی و دو نوع از عدالت خواهی اجتماعی که  در عصر قرون وسطی پیدا شده اند فرق وجود دارد.

همان گونه که در شماره نخست هم اشاره شد سنتی چپ به دو فراکسیون تقسیم میشود. این دو فراکسیون در واقعیت امر مبانی اجتماعی خود را در حیطه  سوسیالیسم سنتی و ارتجاعی که  آنرا مشترکا نمایندگی می کنند، مدیون همین افتراق موجود میان جامعه کارگری از یک سو و از سوی دیگر پرولتاری جامعه بورژوایی و خرد و سنتی  میباشند.

همان گونه که جامعه کارگری سنتی در تضاد با جامعه بورژوایی و خرد وسنتی قرار دارد به همان گونه هم آن سوسیالیسمی که این جامعه کارگری را در سطح آرمان های اجتماعی تبارز می دهد در تضاد با سوسیالیسم و یا آن سوسیال دمکراسی رسمی  می باشد که نماینده جامعه بورژوایی و عدالت خواهی بورژوایی است.

از همین رو سوسیالیسم کارگری و سنتی پیوسته در تلاش این بوده است که در همه جا بر تضاد موجود میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در قرون وسطی پای بفشارد و تلاش سوسیال دمکراسی رسمی و توده ایی در لاپوشانی این تضاد را برملا سازد.

این رادیکالیته در واقع برخاسته از آن رادیکالیته است که جامعه کارگری سنتی برعلیه جامعه بورژوایی و خرد و سنتی در همه جا با خود به همراه می آورد.

بر درفش این سوسیالیسم رادیکال و کارگری نوشته شده است: کاپیتالیسم درایران باید فورا نابود کرد و برای نابودی کاپیتالیسم نیازی به فرجام انقلاب صنعتی و انقلاب لیبرال دمکراتیک و.... نیست.

این سوسیالیسم رادیکال و کارگری اختلاف میان سوسیال دمکراسی رسمی و لیبرال دمکراسی حکومتی را در چارچوب  اختلاف میان دو بورژوازی ارزیابی می کند.
او کلیت اختلافات درونی رژیم جمهوری اسلامی را بازتابی از اختلافات میان دو جامعه و دو نظام بورژوایی می داند که یکی از دل دیگری در حال تحول است.

از آنجاییکه این سوسیالیسم کارگری ارتجاعی است نظر به درجات ارتجاعی بودن خود در انتظار و همراهی با  فرجام این تحول بورژوایی- از یک جامعه بورژوایی به جامعه دیگر و به طبع آن تحول جامعه کارگری سنتی به جامعه کارگری مدرن - نیست.

این سوسیالیسم ویژگی خود را در بی اعتنایی به انقلاب صنعتی و بورژوایی و ضدیت با آن در ایران می بیند . در واقع ویژگی این سوسیالیسم در همین ارتجاعی بودن آن است.

ما در ایران تحلیل هایی را مدیون این سوسیالیسم ارتجاعی هستیم که منتهی به این می شوند که حرکت 2 خرداد نماینده بورژوازی کلان و صنعتی، نماینده جامعه بورژوایی نوین، نماینده لیبرال دمکراسی در کشور و از این راه بخشی از رژیم آخوندی عملا به یک جناح ترقی خواه و خواهان تحول و مدرنیته و ... مبدل میشود.

این سوسیالیسم ابایی ندارد که خود را بخشی از یک حرکت لیبرال و آزادی خواهانه برای رهایی و برای آزادی و.... بنامد . اما شدیدا دمکراسی به عنوان یک تفسیم قدرت میان طبقات بورژوایی را  رد می کند. او خواهان رهایی از سلطه جامعه بورژوایی است نه تقسیم قدرت میان دو جامعه کارگری و جامعه بورژوایی.

ادامه دارد..


فرق میان حرکت لیبرال دمکراتیک و حرکت شبه لیبرال و شبه دمکراتیک - 3

بهر حال ما بخشی قابل توجه ایی از ادبیات سیاسی که از سوی ایرانیان تولید میشود را مدیون این سوسیالیستها و لیبرالیستها، این سوسیال دمکرات ها و لیبرال دمکرات های درون نظام میباشیم که در پستوهای  خلوت رژیم پنهان هستند.

سوسیال دمکرات" و" لیبرال دمکرات" این ها بهر حال  اسامی هستند که این ها بروی خود نهاده اند".

براستی اهداف سوسیال دمکراسی  و لیبرال دمکراسی رسمی در چیست؟ این سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی که در سایه اصلاح رژیم آخوندی و ولایت مطلقه  هرباره ممکن می شوند  از چه تیره می باشند؟

هیچ شکی نیست که این دو جریان بازتابی از یک جامعه بورژوایی در ایران میباشند. این هر دو به این اعتبار یک حرکت بورژوایی  را در ایران نمایندگی می کنند. اما این بورژوازی ، بورژوازی کلان و مدرن و صنعتی نیست و از همین رو هم این دو جریان بازتاب منافع لایه ها و اقشار و طبقات گوناگون درون جامعه  خرده بورژوایی و سنتی ایران است.

ما بطور متداول این جامعه خرد و بورژوایی و سنتی را به نام طبقه متوسط سنتی می شناسیم.

جامعه بورژوایی، خرد و سنتی که پدیده نوظهوری در ایران نیست از لایه ها و اقشار و طبقات مختلف اجتماعی ترکیب یافته است. نظر به این ترکیب تقسیم آن به سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی امری طبیعی است.

لیبرال دمکراسی بر خلاف سوسیال دمکراسی بیشتر در میان اقشار و طبقات عالی تر این جامعه مدنی و سنتی متداول است. سوسیال دمکراسی نظر به عدالت خواهی اش بیشتر نماینده آرمان های اجتماعی اقشار و طبقات پایین جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یعنی پرولتر این جامعه است.

جامعه بورژوایی و خرد و سنتی یک مولود همزاد دیگری هم دارد- یعنی همان گونه که بهمن همزاد اهریمن است -. این موجود همزاد جامعه مدنی ، جامعه کارگری و سنتی است که به موازات جامعه بورژوایی و سنتی در قرون وسطی شکل گرفت.

به عبارت دیگر همان گونه که در قرون وسطی کاپیتالیسم پدیدار شد - کاپیتالیسم ماقبل انقلاب صنعتی - به همان گونه هم برای تظاهر اجتماعی این کاپیتالیسم دو جامعه بورژوایی و کارگری در کنار و موازات هم در شهرها پدیدار شدند.

جامعه کارگری در قرون وسطی که در تقابل با جامعه بورژوایی پدیدار شد در همه جا جدا از جامعه بورژوایی و سازمان و لایه ها و اقشار درونی آن بود.

در این رابطه این بزرگترین اشتباه تحلیلی است که ما جامعه کارگری را که به موازات و در خارج از جامعه بورژوایی پدیدار شده را به سر حد یکی از طبقات درونی جامعه بورژوایی مبدل سازیم.

اما این اشتباه تحلیلی وجود دارد و مارکس هم به آن دامن زده است. بهرحال جامعه کارگری در قرون وسطی با پیدایش کاپیتالیسم در آن عصر به مثابه یک طبقه از طبقات درونی جامعه بورژوایی- یعنی همان گونه که در عصر باستان  پرولتاریا یه متزله یکی از طبقات درونی جامعه برده دار بود - پا به عرصه وجود ننهاد.

نباید فراموش کرد پرولتاریای باستان یک طبقه از طبقات جامعه ایی بود که کلیت این جامعه بر گرده جامعه فرودست استوار بود.

این پرولتاریا که بطور ادبی از جامعه باستان به عصر قرون وسطی منتقل شده در واقعیت قرون وسطی جامعه کارگری آن عصر نیست بل که بخشی از جامعه بورژوایی است که به فقر گراییده و به سطح جامعه کارگری تنزل کرده است.

ادامه دارد....

فرق میان حرکت لیبرال دمکراتیک و حرکت شبه لیبرال و شبه دمکراتیک -2

حال چه اصراری است که حرکت اصلاح حکومتی را می خواهند به این نحو یک حرکت لیبرالی و یا یک حرکت بورژوا - دمکراتیک  قلمداد کنند؟

این که این حرکت به نام نامی لیبرال دمکراسی انجام می گیرد علت نمی تواند باشد. بسیاری نیروهای سیاسی خود را به اسامی وارونه می نامند و این در عالم سیاست پدیده تازه ایی نیست.

از آن دسته چپ ها شروع کنیم که امروز در ایران گرد فریبرز رئیس دانا گرد آمده اند. رویه این دسته از چپ ها که در درون نظامند رویه ناآشنایی نیست.

همان گونه بر ناظرین سیاسی آشنا است حرکت اصلاحات حکومتی گرچه حرکتی است در تداوم خود از این چپ فاصله گرفت اما نباید از نظر دور داشت که این چپ در بنیان ها ی خود کماکان به عنوان یک حرکت اصلاح حکومتی معتبر است.

به هر حال به رغم انشعاب در چپ حکومتی و چرخش بخشی از چپ که خود را در حرکت 2 خرداد متبلور میسازد به حرکت شبه لیبرالی که نهضت آزادی آنرا در نظام نمایندگی می کند اما کلیت این چپ به منزله یک حرکت اصلاحات حکومتی به اعبتار خود باقی می ماند.

در شرایط کنونی این دو حرکت اصلاح حکومتی در زیر چتر حرکت سبز گردهم آمده اند و حلقه واصل و وحدت دهنده حرکت سبز می باشد.

منازعاتی که در سطوح ادبیاتی میان پیروان حرکت 2 خرداد که حول نشریه های نظیر مهرنامه، آسمان, شهروند امروز .... از یکسو و از سوی دیگر چپ مارکسیستی حکومت یعنی طیف حول فریبرز رئیس دانا جاری است و نظر به مشارکت 2 خردادی ها در انتخابات تحریم شده از کلیت سبز به درجات عالی خود رسید، گویای این است کشمکش میان سوسیالیسم حکومتی و لیبرالیسم درون نظام در پی خاتمه یافتن نیست.

سوسیالیستهای حکومتی که از سوی حربف چپ های توده ایی و یا چپ های مارکسیست خوانده می شوند درهر فرصت با تهاجم به مکاتب لیبرالیستی، با حمله به آنچه این چپ کاپیتالیسم می خواند، با حمله به غرب، با هم آوایی با حرکت وال استریت، در مخالفت آشکار با روند خصوصی کردن ها در ایران، با حمله به حذف سوبسید، با نشان دادن فقر وفائقه روز افزون ، با طرح همیشگی عدالت اجتماعی و حذف شکاف های طبقاتی و... درصدد می آیند  آرامش را از حریف سیاسی خود در نظام سلب کنند.

در جواب پیروان حرکت 2 خرداد ساکت ننشسته و با استفاده از آرشیو دولتی و برملا کردن اسناد خیانت های چپ توده ایی و علل رسوایی شکست سوسیالیسم واقعی در اتحاد جماهیر شوروی، استالینیسم وجاسوسی کاگ ب در ایران و...در صدد آن بر می آیدبا مانع تراشی راه های توسعه و برآمد این چپ در نظام و در کشور را مسدود کند.

علی الظاهر  در چنین فضایی از کشمکش ها درون  نظام نقطه مشترک میان ایندو فراکسیون درون نظام امر دمکراسی است. یعنی در واقعیت امر این دمکراسی و اصول اداره مشترک است که هرباره تنظیم کننده روابط و رفتار سیاسی این دو فراکسیون میباشد. توقع مشترک این دمکرات های درون نظام در این است که نظر به حفظ فضای دمکراتیک منازعات سیاسی نباید خطوط قرمز نظام را پشت سر نهد.

در چنین فضای دمکراتیکی که این دو فراکسیون اصلاح طلب در پستوهای  رژیم برای خود ساخته اند، در سایه ولایت مطلقه و دستگاه پلیسی-  امنیتی آن، که این پستوها را در زیر کنترل دارد دمکراسی پیش از  این که یک واقعیت باشد بیشتر امید به اصلاح و گشوده شدن فضای سیاسی بیشتر برای فعالیت این دستجات متعهد به نظام، کاسته شدن از سایه سنگین دیگر جناح های پرقدرت حکومتی و... می باشد

ادامه دارد...