۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

به جای پاسخ! قسمت چهارم و ادامه


زمانی چنین مرسوم بود که در حمله به جامعه فئودالی که هم از نظر اجتماعی مسلط و هم از نظر سیاسی حاکم در قرون وسطای بود  دشمنان تاریخی اش که در این جا و آنجا سر برآورده بودند فیلسوفان و تئوری پردازانی علم کردند که این فیلسوفان چنان که شغلشان ایجاب می کند به جای  این که حملات مستقیم خود را متوجه جامعه فئودالی گردانند   از این باور برانگیخته بودند که جامعه فئودالی و جامعه واقعی ماحصل جامعه دینی و جامعه اسلامی و یا جامعه مسیحی است.


به عبارت دیگر این فیلسوفان به این اندیشه افتاده بودند که جامعه هایی که در قرون وسطای وجود داشته ماحصل اسلام و مسیحیت و... می باشند.

از همین رو این فیلسوفان  تاریخ اجتماعی بشر را  به دو مرحله دینی که در یک مرحله نخستین آن خرافات دینی سلطه داشت و جامعه دینی بود و عصر مابعد آن که عصر فیلسوفان و اندیشمندان و... بود، تقسیم می نمودند.

در عصر جدید این اندیشمندان و مصلحان  وعده می دادند که  در آن ها من بعد جامعه ها بر پایه خرد و اندیشه  استوار  خواهند بود یعنی اگر در عوض در مرحله پیشین بر پایه مکاتب دینی استوار بودند.


تهاجم بر علیه  مکاتب دینی- که این فیلسوفان می اندیشیند اساس جامعه های فئودالی می باشند امروزه یاد آور آن تهاجمی است که اکنون اخلاف این فیلسوفان  بر علیه تئوری هایی بر انداخته اند که در جامعه کارگری جاری است و این ها کماکان بر این پندارند که  اساس جامعه کارگری را تشکیل می دهند


برای همین فیلسوفان جامعه بالادست به مساعدت آن تجاربی که در توشه داشتند و  زمانی دن کیشوت مآبانه در مبارزه بر علیه آسیاب بادی تئوری ها و مکاتب قرون وسطایی و بزعم خودشان بانی و شالوده استقرار جامعه های فئودالی و روابط فئودالی همراه آن در قرون وسطی جمع آوری کرده بودند  در عصری که خود به حکام مبدل شده بودند به جنگ  مکاتب و تئوری ها یی رفتند که می پنداشتند موجب های اصلی جامعه کارگری و به همراه آن روابط کاپیتالیستی می باشند .

در این جنگی که این فیلسوفان مجرب و کهنه کار بر علیه جامعه کارگری اعلام کرده بودند با هر تیری که رد می کردند و به هدف می خورد و این و یا تئوری و مکتب در جامعه کارگری متلاشی میشد  به این صرافت می افتادند که شادمانه نابودی قریب الوقوع جامعه کارگری و به همراه آن کاپیتالیسم را اعلام کنند.

در همین راستا بود که جنگ بر علیه مکتب مارکسیسم و تئوری های مارکسیستی با هدف نابودی جامعه کارگری و روابط اجتماعی همراه و به تبع آن آرمان های اجتماعی این نیروی اجتماعی در این روابط کاپیتالیستی آغاز گردید....

ادامه دارد....

به جای پاسخ! - قسمت سوم و ادامه

از این نسبت های وهن آمیز که خسته شده اند، سرانجام درپی این می افتند با کرنش ریا آمیز در برابر منطق تاریخی اعلام کنند :

 این درست جامعه های بشری حائز روند تکاملی اند و این واقعیت است و ما همراه با  جامعه کارگری آنرا  پذیراییم.  اما   اگر این واقعیت را دارونیسم تاریخی بناییم آنگاه متاسفانه باید به جامعه کارگری ابراز داریم تاریخ اجتماعی انسان با کاپیتالیسم و مراحل تکاملی آن به اوج قله تکامل خود رسیده است: رابطه کاپیتالیسم با پایان تاریخ اجتماعی   نظیر رابطه  انسانی است  که  فرجام روند طبیعی از دل دنیای میمونها سربرآورد.

 این حکایت، حکایت همان ابر و باد و مه و خورشید و فلک  در کارند می باشد. این ها همه وسایل اوهام دینی، فلسفی و ریاکاری های تاریخی را به کمک می گیرند تا حریف اجتماعی را سرانجام از عمل بازدارند و این هم در یک رابطه اجتماعی مبتنی بر تضاد امری طبیعی است.

از این جا باز گردیم به مبحث نگرش های کارگری و ضرورت تجدید نظر و اصلاحات در آن.

پیش از هر چیز باید دانست جامعه کارگری یک فرقه و یک مکتب فرقه ایی نیست که دارای دگم ها و اصولی باشد. جامعه کارگری یک گروه اجتماعی و به عبارت صحیح تر یک نیروی اجتماعی است.


منافع اصلی و تاریخی  این نیروی اجتماعی با رهایی و انحلال  آن در فرجام روند تکامل اجتماعی در سطح جهانی تامین میشود. و این در واقع ریشه  پیگیری انقلابی گری در این  نیرو در سطح جهانی است. جامعه های تاکنونی به گونه ایی منافعشان در تحفیظ و ابقایشان بود اما در جامعه کارگری برعکس منافعش زمانی تامین میشود که این جامعه منحل گردد و همین امر یک انقلابی گری پیگیر  به این جامعه اعطاء می کند.

بر این پایه از همان  از ازمنه های دیرین پیوسته گفته شده است که جامعه کارگری  در واقعیت چیزی جز زنجیرهای بندگی که بر پا دارد چیز دیگری برای ازدست دادن ندارد و درعوض آن این رهایی از بوغ بردگی است که سرانجام نصیب او میگردد.

از این رو تامین منافع کارگری نه در بقای جامعه سرمایه داری و  بالادست است و نه در حفظ آن روابط اجتماعی - کاییتالیسم - که منجر به بقای جامعه کارگری است.

منافع جامعه کارکری از زمانی جامه عمل می پوشد که جامعه واحد جهانی مستقر گردد ودر سطح جهانی به تقسیم اجتماعی انسان ها به جامعه های بالادست و فرودست پایان داده شود.

این ها را می گویم تا از ما نخواهند که ما  در این دیدگاه تجدید نظری کنیم. این ها از مسلمات است و به اصطلاح اصول مکتبی و دگما های دینی نیستند. این ها با حیات جامعه کارگری در ارتباطند.

عرض کردم این که  بالایی می خواهند مسلمان شوند، به اندیشه های فلسفی روی آورند و یا با کرنش ریاکارانه پایان تاریخ تکامل اجتماعی انسان در کاپیتالیسم را اعلام کنند ، مسئله جامعه کارگری نیست. این ها مسائل بالایی هاست. اگر به منفعت جامعه کارگری نیست که به چنین رویه های روی آورد و به آینده عالی تر اجتماعی نظر دوخته به همان گونه به منفعت بالایی هاست که به اسلام روی آورند، فلسفه بافی کنند و...

اما اگر می خواهند منطق اجتماعی ما را بدانند عرض می کنیم بر پایه شواهد و قراین عینی ما به این نظرنیستیم.

از نظر جامعه کارگری انقلاب صنعتی نوین و آغاز مرحله نو امپریالیستی که همراه با انقلاب نو صنعتی و .. است دلالتی بر پایان    اعبتارآرمان های تاریخی و اجتماعی  جامعه کارگری نیست.

البته این احتمال وجود دارد که این امور دلالت بر پایان اعبتار این و یا آن تئوری باشد که زمانی در میان جامعه کارگری در گردش بوده است و هنوز هم است اما دلالتی بر عدم حقانیت آرمان های اجتماعی و تاریخی جامعه کارگری ندارد که هیچ بل که برعکس در مسیر تایید آن است.

ادامه دارد...





به جای پاسخ! - بخش دوم و ادامه

در این رابطه پیوسته این روابط اجتماعی ناعادلانه  و این تقسیم به جامعه بالادست و جامعه فرودست است که مبنا است.

از این مبنا که حرکت کنید مابقی یعنی آن گفته ها و آن توضیحات که این و آن برای تشریح این مبنای اجتماعی هرباره در طول حیات جامعه کارگری به آن متوسل شده و میشوند و خواهند شد در حکم جایگاه فرعی و غیر اصلی است.

ماباید بدانیم نه تنها جامعه کارگری- که جامعه فرو دست است - بل که جامعه سرمایه داری و سرمایه داران  هم هریک به نوبه خود میان آنچه هستند و آنچه درباره خود می گویند پیوسته یک رابطه مستقیم وجود ندارد.

و بر این اساس هرباره نه حرف ها، تئوری ها و ایدئولوژی ها و... بل که مبنا آن هستی اجتماعی است که بطور واقعی وجود دارد.

از واقعیت های اجتماعی هر طرف اگر هرباره حرکت کنیم ما به یک تضاد و اختلاف در منافع و مصالح دو جامعه کارگری و جامعه سرمایه داران بر می خوریم.

این اختلاف در موقعیت و منافع اجتماعی بدون عواقب اجتماعی باقی نمی ماند.

بر همین اساس صرف نظر از این که این و آن از دو طرف چه فرمایشی داشته پیوسته این اختلاف اجتماعی است که در روابط اجتماعی این دو گروه اجتماعی مستولی است.

از کانون همین اختلافات در موقعیت و منافع اجتماعی است که پیوسته نسبت به این نکته آیا روزی جامعه های بشری در سرانجام تکامل خود به نقطه ایی برسند که به حیات ظالمانه بودن روابط اجتماعی میان خود پایان دهند یا نه.. اختلاف نظر تاریخی میان این دو گروه وجود داشته است.

بدیهی است آنها که بر سر خر مراد سوارند و وجود یک رابطه ظالمانه اجتماعی ذی نفع است حتی در خواب هم تصور نابودی اش را نمی کند تا چه رسد در عالم واقع اظهار به نابودشدنی آن نماید.


به همان سان هم فهمیدنی است که چنین انسان سواره در واقع تمایلی سنگواره نمودن،به تقدیس و دگماتیزه سازی آن روبط اجتماعی دارد که او در آن سوار می باشد.

ما اگر این منطق اجتماعی و مشابهات را وارد تحلیلات اجتماعی خود هرباره کنیم مابقی یعنی بطور نمونه این که حال در منظر کارگری جامعه عادلانه آتی چگونه از دل روابط اجتماعی کنونی مانند یک پروانه از دل کرم سر برخواهد آورد و از این حرف ها دیگر حائز اهمیت اساسی نیست.

در این موارد غیر اساسی هر کارگری می تواند دچار اشتباهات تحلیلی باشد و یا نباشد. این ها مهم و اساسی نیستند.. مهم و اساسی همان گونه که پیشترهم ابراز شد همواره این است که موقعیت و منافع اجتماعی کارگران موجب هایی هستند که او را هر باره به شکل منطقی به آینده های عادلانه اجتماعی امیدوار نگه میدارند.

این امیدواری آن گونه به او نسبت می دهند نه دارای پایه دینی است- انقلاب آخرزمان- نه پایه فلسفی- یعنی ماحصل اندیشه اندیشمندان مصلح جهان.

ادامه دارد....




به جای پاسخ ! - بخش اول

این نوشته در آغاز به منظور پاسخی به دوست گرامی گژدم تهیه شده بوده است. لاکن نظر به اهمیت آن و شکلی که این جوابیه در عمل به خود گرفت ترجیح دادم آنرا بطور مستقل منتشر نمایم و از این راه توجه دوست عزیزمان به آن جلب می نمایم.

ما همه بگونه ایی اظهار داریم که انقلاب نوین اقتصادی و به همراه آن  عصر امپریالیسم نو که با این انقلاب نوین صنعتی همراه است موجباتی گشته اند که یک تجدید نظر در دیدگاه های گذشته که محصول انقلاب صنعتی پیشین و عصر ما قبل امیرپالیسم بوده اند را پیش از پیش ضروری گردانیده اند.

ضمن این که امر تجدید نظر و اصلاح در دیدگاه های گذشتگان در جامعه کارگری روشن است لاکن حدود ودامنه این اصلاحات چندان روشن نیست.

از آنجاییکه دیدگاه های گذشتگان بدون دشمنی ها  نبوده و این امر دریک مبارزه اجتماعی امر طبیعی است حال نظر به تغییرات اجتماعی و اقتصادی که هنگامه  مرحله نوینی در عصر نو را نوید میدهند این تجدید نظر را بیش از پیش به یک ضرورت تاریخی مبدل گردانیده است

از سوی دیگر هر تغییری در واقعیت ها حتی به قدر سر سوزنی مخالفین را از دیرباز مرغب به اعلام اشتباه بودن دیدگاه هایی نموده است که در جامعه کارگری از گذشته های دور رفته رفته شکل گرفته اند.

اما براستی این دیدگاه ها که جامعه کارگری را هرباره به خود مشغول میدارند کدامند؟ تغییر و تحولات جاری چه اصلاحاتی را در چه زمینه هایی در این دیدگاه های ضروری گردانیده است؟

همان گونه می دانیم در میانه یک مناسبات اجتماعی این یک امر طبیعی است که  یک طرف رابطه که بر خر مراد سوار است  تغییر و تحولات جاری در روابط انسانی  را وسیله ایی جهت حقانیت تاریخی و اجتماعی آن روابط و نظام اقتصادی و اجتماعی گردانند که در آن جامعه کارگری طرف مظلوم و  تحت ستم  است: یعنی کاپیتالیسم.


بهر حال از آغاز از سوی جامعه کارگری تلاش هایی در جهت توضیح علل وضعیت رقت بار کارگری و راه رهایی از این شرایط رقبت بار وجود داشته است.

این درست نیست که ما حال بیاییم همه این تلاش ها را  که در جهت روشنگری بوده اند در یک جا درست بدانیم. در این روند اشخاص کمی نبوده اند که تحقیقات نموده و اکتشافات و افشاگری هایی داشته اند.

از این روشنگری ها می توان به تلاش های مارکس اشاره نمود که به سهم خود برای مدتی طولانی کارگران جهان رامجذوب خود نمود.

نکته تعیین کننده در این رابطه پیوسته این افراد و راه ها نبوده اند بل که در اساس تلاش های بی وفقه جامعه کارگری در سطح جهانی برای یافتن راهی برای رهایی خود از یوغ روابط اجتماعی ناعادلانه ای بوده است که او در آن گرفتار است.

یعنی در واقع این همت بلند انسان کارگر و این تسلیم نشدن او و این از دست ندادن امید و این در پی توجیه روابط ظالمانه و ناعادلانه بر نیامدن هاست که ستودنی و باقی ماندنی می باشند...

ادامه دارد....



پاسخ سوم - کژدم گزنده و زمانی که «حماقت»؛ « فضیلت» نامیده میشود



با عرض ادب دوباره خدمت دوست گرامی کژدم عزیز!

موضوع رشد اقتصادی که شما مطرح می کنید یک موضوع بسیار جدی و مهمی است.  اهمیت آغاز یک انقلاب صنعتی- اقتصادی عظیم دیگر پس از آن عظمتی که لنگه آن در انقلاب ماشین یافت می شود، به نظر می آید  برهمگان چنان باید و شاید روشن نباشد.

این انقلاب اقتصادی نظیر انقلاب سلف خود  هستی اجتماعی ما را  دستخوش دیگرگونی های بسیاری خواهد  نمود. در راستای همین تحولات اجتماعی روابط اجتماعی ما انسان ها دستخوش تغییر و تحولات فراوانی خواهند شد.

این انقلاب اقتصادی نو که با کاربرد خلاقیت های نوین فنی آغاز گشته همان گونه که شما بدرستی اشاره نمودید شیوه های کهن - صنعت دودکش ها-  اقتصادی و به تبع آن روابط کهن اجتماعی که در تناسب با این شیوه های اقتصادی کهن واقع بود هاند - درهم شکسته و بساطشان را در هر مرحله از پیشرفت خویش برخواهد چید.

به  یک کلام:  انقلاب اقتصادی نو نوید دهنده یک شیوه اقتصادی نو ویک نظام اقتصادی نو و به تبع و بر اساس آن یک روابط اجتماعی نو می باشد.

بنابراین باید نگاه های محققین به شکل تجربی و علمی بایستی هرباره معطوف بر این انقلاب اقتصادی و به تبع آن انقلاب اجتماعی حاصله از آن باشد.

من در نگاه به این پدیده اقتصادی - اجتماعی به این  جمع بندی نمی رسم که ما سرانجام به این نتیجه خواهیم رسید که روند های اقتصادی حائز جایگاه زیربنایی در روند های اجتماعی و سیاسی نیستند.

بل که برعکس به این نظرم تجدید نظری در نحوه نگرش مادی - اقتصادی مان به تاریخ الزامی نیست. چرا که انقلاب اقتصادی نو سند و گواه دیگری به صحت نگرش مادی بر تاریخ اجتماعی انسان است.

البته این به این معنا نیست که نباید اصلاحات در نگرش ها گذشته انجام پذیر گردند  لاکن به این نظرم حیطه این اصلاحات  خود نگرش مادی به تاریخ  را شامل نمیشود.

از مورد درستی که شما به آن اشاره می کنید شروع کنیم.

شما می نویسید:

 اکنون رشد تکنولوژی حتی در جوامع بسیار عقب مانده نیز با نوعی از اوتوماسیون همراه است و این امر نیاز به کارگرانی متخصص دارد و یا اینکه کارگرانی که کارشان در حد فشار دادن چند سویچ میباشد.


این یک واقعیت است. ما همه به حقانیت این فاکت اظهار داریم. این آینده ما در حیطه اقتصادی و این شیوه تولیدی آینده ماست. همان گونه که شما به درستی اشاره می کنید این شیوه جدید اقتصادی روابط کار و سرمایه را دیگرگون خواهد کرد. این شیوه نوین اقتصادی به جای روابط کهن کار و سرمایه - کاپیتالیسم کهن و متعلق به صنعت دود کش ها - یعنی کاپیتالیسم ماشیتی و مکانیکی - یک کاپیتنالیسم نوین برپا خواهد ساخت .

در کاپیتالیسم نوین و در روابط اجتماعی نو در یک سو کارگران متخصص و در سو دیگر کاپیتالیست ها قرار دارند که متمرکز تر و فراملیتی تر از گذشته حضور به هم خواهند رساند .

پس مشترکا می توانیم از پیش اعلام کنیم شیوه اقتصادی نوین که محصول انقلاب نوین در اقتصاد و صنعت است انقلابی در جامعه کارگری و جامعه سرمایه داری ایجاد خواهد کرد.

در حیطه جامعه سرمایه داران این انقلاب به حیات طبقات درونی و طبقات پایین و متوسط آن بسود طبقات عالیه آن خاتمه خواهد داد.

معنای عملی آن این است که شیوه های جدید اقتصادی روند تمرکز سرمایه در دست کاپیتالیست ها را تشدید خواهد کرد.

باید توجه داشت شیوه های جدید اقتصادی تنها محدود بر کاربرد صنایع جدید نیست بل که سازماندهی های متمرکزتر که هرباره جهانی تر می شوندهم می باشد.

روند پیدایش انحصارات که خیلی پیشتر از انقلاب نوین آغاز گشته اکنون با انقلاب نوین اقتصادی وارد مرحله جدیدی گشته است - امپریالیسم نو -

نظر به این تغییر و تحولات اقتصادی عملا بخش وسیعی از سرمایه داران از سطح جامعه سرمایه داری به سطح جامعه کارگری تنزل خواهند کرد و من بعد در آتیه به شکل کارگران نوین متخصص اشتغال خواهند یافت.

این فرآیند سقوط به صفوف جامعه کارگری و به همراه آن سقوط گروه های اجتماعی میانی که تاکنون میان دو جامعه سرمایه داری و کارگری قرار داشته اند  آن انقلابی  که در جامعه کارگری جاری است - محو کارگران غیر متخصص - را محتوای انسانی جدیدی خواهد بخشید.

در یک کلام انقلاب نوین در حیطه اقتصادی رواتبط کار وسرمایه را در نتیجه تحولی که مسبب آن است پولاریزه تر از سلف خود - یعنی انقلاب دود کش ها - خواهد نمود.

این جمعبندی در عین حال به این معنا خواهد بود که انقلاب نوین اقتصادی  کاپیتالیسم دودکش ها را به کاپیتالیسم نوین متحول خواهد ساخت.

این امر بی شک منجر به کاهش آن  جمعیت انسانی خواهد شد که به سهم خود اقتصاد دودکش ها فرا خوانده بود. اما کاهش روند جمعیت انسانی به هر قدر باشد و به هر قدر پولاریزاسیون شدید باشد آنگونه که برخی می پندارند شیوه های جدید اقتصاد -اتوماسیون - قادر به نابودی کاپیتالیسم نیست بل که زمینه های نابودی کاییتالیسم را بطرز فاحشی فراهم  خواهد کرد.

حال که مبحث به این جا رسید اجازه دهید بر شالوده فاکت های جدید تاریخی نگاهی بیافاکنیم به نظریاتی که در گذشته در عرصه جامعه شناختی و تاریخ مطرح بوده اند بپردازیم و تجدید نظر های لازمه را در آن انجام دهیم.