۱۳۹۱ فروردین ۲۶, شنبه

اسناد و مدارک گواهی میدهند...

اسناد و مدارک گواهی از مداخله دول خارجی ذی نفع در کشور در رویدادهای  حوادث قیام علیه رژیم سطنتی می دهند. مطابق این اسناد این دول برهبری دولت ایالات متحده آمریکا در پیروی سیاست دیرینه دولت انگلیس  از برپایی یک حکومت اسلامی در ایران موفق شدند این حکومت را سرانجام در کشور برپا سازند.

ارتجاع سیاه برهبری خمینی در ادامه همین سیاست قادر می گردد با استفاده از ناآرامی و قیام سرانجام حکومت اسلامی مطلوب را در کشور برقرار کند.

واکنش نیروهای اجتماعی کشور به  این تلاش های کشور برباد ده یکسان نبوده است.

در مقابل و در تضاد با این مساعی که نافی استقرار حکومت ملی، مستقل، پیرو انقلاب صنعتی و مدرن و دمکرات و آزاد ... بوده است طیف نیروهای ترقی خواه، لیبرال دمکرات واقع بودند.

این نیروها از همان آغاز هم در  برابر ارتجاع داخلی برهبری خمینی قرار داشتند و هم در برابر دول ذی نفع در ایران برهبری آمریکا.

از منظر نیروهای ترقی خواه، آزادی خواه و خواهان مردم سالاری اگر بخواهیم به ارتجاع داخلی و دول ذی نفع در ایران بنگریم آنگاه باید گفت نه ارتجاع داخلی در کشور نیروهای اجتماعی یکدستی را تشکیل می دادند و نه دول ذی نفع خارجی.

در این رابطه نکته ایی که تاکنون هم مطرح است برخورد نیروهای لیبرال دمکرات در قبال نیروهای ارتجاعی کشور در شهر و روستا می باشد.

در برابر نیروهای ارتجاعی کشور و حرکاتشان و منازعات درونی شان و سرانجام اتحادشان بر علیه لیبرال دمکرات ها
من تنها قادرم یک نکته را پس از این همه کشمکش ها و فراز و نشیب ها عنوان کنم.

مهترین ضربه ایی که بر پیکر نحیف لیبرال دمکراسی تا کنون در این رابطه وارد آمده ناشی از تکیه بر نیروهای ارتجاعی، در ازای تکیه بر اتحاد درونی نیروهای ترقی خواه و لیبرال دمکرات بوده است.

در توجیه تاکتیک اتکاء بر نیروهای ارتجاعی معمولارویه «حرکت همه چیر هدف هیچ چیز»  یاری دهنده بوده است. این نظر گاه معمولا اهداف نهایی لیبرال دمکراسی را قربانی تاکتیک و حرکت می کند و تا جایی پیش می رود که صرف مخالفت و صرف قیام و اعتراض نیروهای اجتماعی کافی است که ماهیت ارتجاعی و اهداف شوم تاریخی این نیروها که برضد لیبرال دمکراسی است نایده انگاشته شوند.

از همین رویه است که مطالبه آزادی مطلق و بی قید و شرط سیاسی ناشی می شود.

این بینش عملا عنایتی به ماهیت  نیروهای ارتجاعی ندارد. صرف اعتراض و مخالفت این نیروها ارتجاعی پیوسته موجبی است که به بهانه های گوناگون اتحاد عمل و حتی پیروی از نیروهای ارتجاعی و انتقال آنها به صفوف انقلاب و حرکت آزادی و. دمکراسی خواهی تجویز شود.

بطور مثال ماهیت ارتجاع سیاه و اتحاد شوم این ارتجاع با دول ذی نفع  در صورت لزوم برای بر پایی یک حکومت اسلامی در ایران یک پدیده نا آزموده و نا شناخته ایی را تشکیل نمی داده است. نسل ها در ایران دست های پنهان استعمار در پس ارتجاع سیاه و شیخ و شاه را تجربه کرده بودند.

پس چگونه است به سرعت ماهیت ارتجاع سیاه برهبری خمینی و تلاش او در سرکوب انقلاب و لیبرال دمکراسی در کشور نادیده انگاشته شده و  از همان آغاز نیروهای لیبرال دمکرات متحدانه بر علیه این ارتجاع دست به مقاومت و قیام نمی زنند؟

برای پاسخ به این پرسش لازم می دانم به نقش نیروهای میانه نیشین و دو آلیستی اشاره کنم که به نام ملی و مذهبی میان ارتجاع و انقلاب در نوسان بودند و بر اساس نوسانات و تزلزل اجتماعی شان بذر آشتی و مماشات و به همان اندازه توهم نسبت به ارتجاع را درمیان صفوف انقلاب و لیبرال دمکراسی  پراکنده می کرده اند.

نباید فراموش کرد ارتجاع سیاه برهبری خمینی با مساعدات این نیروهای سانتریستی موفق شد ارتجاع و ضد انقلاب در کشور را در جامه انقلاب  بار دیگر مستقر سازد و در ادامه موفق شد حرکت مردم بسوی آزادی و دمکراسی را مسدود سازد و حکومت ارتجاع و نعلین را  از نو از پستوهای تاریخ کشور بیرون آورده و در کشور بازسازی کند.

خمینی و ارتجاع سیاه که از همان آغاز با مساعدت آمریکا مترصد به قدرت رسیدن و سرکوب انقلاب و لیبرال دمکراسی درکشور بود هرگز به مقاصد خود بدون کمک ملی - مذهبی ها که میان ارتجاع سیاه و لیبرال دمکراسی مانند پلی ایستاده اند نمی توانست دست یابد.

این نیروهای میانه نشین تا به امروز از عوامل توهم پراکنی پیرامون حوادث ایران، نقش ارتجاع سیاه، دول ذی نفع و.... می باشند.
جالب توجه در این رابطه نحوه تاریخ نویسی این میانه نشینان از وقایع انقلاب و... در ایران است.

این ها خوانندگان را در انبوه از رویدادهای منفرد سرگرم و سرانجام چنین جلوه می دهند که توگویی این ها نه از ماهیت ارتجاع سیاه در ایران چیزی می دانستند و نه از ماهیت دول ذی نفع.

به ظاهر بر این ها نظر به ناآگاهی در تنه انقلاب رابطه پنهایی دول ذی نفع با ارتجاع به رهبری خمینی و مقاصد ایندو در سرکوب انقلاب و لیبرال دمکراسی روشن می گردد.

این ها بطور مثال حرکت نمایشی سفارت گیری که شوی نمایشی و محصول همکاری آمریکا و ارتجاع سیاه برای گمراهی مردم بوده است را این چنین جلوه می دهند که توگویی آمریکا عامدانه برای وارد کردن ضربه بر چهره انقلاب و اتهام حکومت به تروریسم خود از صحنه گردانان پنهانی این گروگانگیری بوده است.

به یک عبارت دیگر ارتجاع سیاهی که از دیرباز توسط آمریکا در آب نمک خوابیده شده و به عنوان آلترناتیو برای روز مبادا در نظر گرفته شده با این که مدت زمانی است که در اتحاد با آمریکاست و با این که طرح حکومت اسلامی در ایران از دهه ها پیش طراحی شده و از ماه ها در کشور به مرحله اجرا درآمده و کلیت بازگشت دوباره خمینی نیتجه همین اجرا طرح قدیمی است این ها مسائل را این گونه جلوه می دهند که توگویی در سینه حوادث براین ها طرح توطئه آمریکا و خمینی بر علیه نیروهای ملی مذهبی و بطور مثال علیه آقای بنی صدر و یا بازرگان و... آشکار شده است.

و به این نحو کلیه این اقدامات از پیش تعیین شده و دیرینه تا سرحد یک سری توطئه علیه قهرمان ملی و مذهبی تنزل داده میشود. ماجرای گروگان گیری به همین گونه در چارچوب اقدامی مشابه علیه پرستیژ همین نیروها جلوه داده می شود...

در این جاست که باید گفت نه تنها اقدامات سازش کارانه  ملی مذهبی با ارتجاع سیاه برای کشور خانمانسوز بوده است بل که این توهم پراکنی ها که این ها به نام تاریخ نویسی و یا بهتر بگوییم قهرمان سازی و شخصیت سازی راه انداخته هیچ ثمری برای کشور نخواهد داشت.

در ازای این ما باید امروز به ضعف نیروهای لیبرال دمکرات و چرایی عدم اتحاد هرباره شان و عدم مقاومت متحدانه آنها در برابر ارتجاع و مداخله گران خارجی که کمر به سرکوبشان بسته بودند و موفق هم شدند  بیافکنیم و این علل را جستجو و پیداو برطرف سازیم.

والا تن دادن به توهم پراکنی ها ملی مذهبی که کلیه در راستای توجیه خودشان و در راستای قهرمان سازی و راه اندازی کیش شخصیت برای قهرمان رمان خودشان می باشد  انقلاب و لیبرال دمکراسی را به جایی راهنمون نخواهد شد.