۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

قسمت هیجدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


به عبارت دیگر این رژیم که ما حالاداریم در واقعیت امر محصول آن محافظه کاری و آن جریان دست راستی و سنتی در ایران است که رادیکالیزه شده و به خشونت روی آورده و در روند رادیکالیزاسیون و روی آوری به خشونت بوده که خود را در هنگامه انقلاب ضد سلطنتی مصحلت جویانه و برای آنکه نان را به نرخ روزش مصرف کند و از حوادث جاری کشور بطور پوپولیستی به سود خود سواری گیرد، خود را به دروغ انقللابی و تحول خواه و ساختار شکن و... جلوه داد

این مسئله که می گویم در همه جای دنیا به همین نحو است. در همین نروژ هم که وقتی آن فرد دست راستی از حزب " پیشرفت " به چپی های کشور خودبا هدف قتل عام عمومی شان حمله ور شد برای توجیه اقدامش به این استدلال متوسل شد که در نتیجه بی فایده بودن رویه های "اصلاحاتی" برای حذف غده چرکینی که "چپ" نام دارد باید لاجرم به یک اقدام انقلابی متوسل شد و از اینرو او اقدام خود را یک «انقلاب محافظه کارانه» نامید.

در 33 سال پیش از این در کشور ما هم همین حوادث نظیر نروژ امروزی در حال روی دادن بود. این که قیام و خیزش مردمی به داد این محافظه کاران رادیکال رسید مطلب من در این جانیست. اما در حقیقت در آن سالها این دیگ محافظه کاران سنتی ایرانی بود که نظر به حوادث کشور مدام در حال جوشیدن و رادیکالیزه شدن بود.

حال قیام مردمی نتیجه هر چه بود عملا این شد که این محافظه کاران رادیکال نظر به بار رادیکالیته که در آن ها به تدریج انباشت شده بود سرانجام بیش از پیش به این روش متمایل گردند که برای حذف غده چرکینی که روند انقلاب و تحول اجتماعی کشور بسوی مدرنیته نام داشت و در برابر چشمانشان جاری بود باید دست به کار شد و با همراهی با انقلاب مردمی و به نام آن به جان انقلابیون افتاد و آنرا از پیشروی بیشتر جلو گرفت که دیدیم موفق هم شدند.

لاکن اگر در همان زمان - و این مبحث من در این جاست تا بر پایه آن اصلاح طلبان حکومتی را بهتر بشناسیم - دسته دیگر از محافظه کاران که تابع رویه "اصلاح" و پرهیز از خشونت و... بودند دست بالا می گرفتند آنوقت هرگز پیروان رویه خشونت و رادیکالیته و به اصطلاح امروزی انقلابی هرگز شانس این را نمی یافتند که در ادامه انقلاب مردمی رژیم خودشان را مستقر کنند.

در آنوقت نتیجه این میشد که یا یه اصلاح رژیم شاهنشاهی بپردازند و یا در هنگامه انقلاب شاهد این باشند که چگونه رژیم شاهنشاهی عملا به دست نیروهایی غیر خودی می افتاد.

اما ما دیدیم که نظر به عوامل عدیده ایی که در کشور در جریان بود محافظه کاری متمایل به رویه رادیکال و پیروی از مشی اعمال خشونت در دست یابی به اهداف خود گردید و نتیجه این شد که رژیم کنونی در ایران نطفه اش بسته شد که شگرد حکومتی اشت معرف حضورماست.

وانگهی تازه در روند حوادث بعدی است که در میان محافظه کاران حکومتی درنحوه اداره نظامشان که گفتیم نطفه اش بر یرهیز از راه "اصلاح" بسته شده بود اختلاف بروز نمود و برخی از رادیکال ها دیروزی به پیروی از مدل ملی - مذهبی ها راه اعتدال را پیشه خود قرار دادند.


اما این که ملی - مذهبی چه نیروهایی بوده و هستند که چنین مرتب از آن ها در نظم حاکن الگو برداری میشود و فرقشان با نیروهای مذهبی - قشری و رادیکال از یکسو و نیروهای ملی و لییرال از سوی دیگر در چیست؟ پاسخ ها به این پرسشها را به آینده موکول نماییم و در این جا به منظور پایه گذاری بحث های آتی قدری پیرامون رویه پرهیز از خشونت و اصلاح و ... توقف کنیم.

من بارها در طول این نوشته ها عرض کردم این یک اشتباه بزرگی است که ما ایرانیان مرتکب خواهیم شد هر آنگاه ما به هر علتی که است این هنگامه عظیم انقلاب و تحولی را - نام مهم نیست- که در کشور ما جاری است با طرح رنگ ها ، با طرح دین، با طرح یک انقلاب دیگر که عالی تر است و غیره در صدد برآییم که نادیده انگاریم، آنرا برکنار نهیم، و....

من با صلابت و با یقین این را می گویم لاپوشانی تحول اجتماعی جاری کشور پیوسته از زاویه ضدیت با آن بوده است و این محافظه کاران ایرانی در رنگ ها گوناگون بودند که پیوسته به گونه ایی در صدد این برامدند با آن چه که مدرنیته خوانده می شود و مشکل داشتند و قادر به هضم آن نبودند با مخفی کاری و با لاپوشانی خود به مقابله با آن بپردازند.

این ها در این راستا هرگز موفق نشدند که آشکارا وصریحا با مدرنیته مخالفت خوانی کنند بی آن که درصورت ابراز چنین مخالفتی هر قدر هم کوچک با انگ مرتجع و عقب مانده و امل مواجه نگشته باشند


ادامه دارد...


قسمت هفدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابراین این روش که با لجن اصلاح طلبان حکومتی - که توصیفشان در پی خواهد آمد - حریف بورژوایی رادر مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک از میدان بدر کردن یک روش دمکراتیک نیست و بیهوده هم نیست که در منشاء خود این شیوه های برخورد از سوی نیروهایی دامن زده می شوند که اداعای دمکرات بودن را هم ندارند و در واقعیت امر هم دمکرات نیستند.

این ها پیروان انقلاب سوسیالیستی اند و به این معنی تعهد و وظایفی هم در انقلاب جاری ایران ندارند و بر عکس به این نظرند که تضعیف هرچه بیشتر این انقلاب واقعی بسود انقلابی است که خود در سر می پرورانند.


اما همان گونه که گفته شد بعد ها در سیر حوادث سیاسی آتی این ها به این صرافت افتادند و آنهم برای تضعیف لیبرال ها این را ابداع کرده اند که اصلاح طلبان حکومتی از لییرال ها و از بورژوازی لیبرال ایران هستند.


وانگهی چنان که پیشتر گفتیم این ادعا که اصلاح طلبان حکومتی نمایندگان بورژوازی لیبرال ایران هستند در واقعیت امر بیشتر به آن برداشتی که این جزم گرایان نسبت به سرمایه داری، و جامعه سرمایه داری و .... دارند درتناسب قرار می گیرد تا این که با واقعیت ایران مطابقت داشته باشد.

در عوض کسانی که واقعیت رویدادهای ایران را دنبال می کنند به خوبی می دانند که نه اصلاح طلبان حکومتی بل که نیروهای ملی - مذهبی نظیر نهضت آزادی ایران هستند که مطرحند و این اصلاح طلبان در واقع جناحی از رژیم بوده که به تدریچ به سمت این نیروهای ملی مذهبی تغییر جهت داده اند.

لاکن برغم این تغییر جهت در جناح چپ رژیم بسوی ملی - مذهبی های حکومتی و پارلمانی و... شکاف ایندو هیچگاه از بین نرفت. اما با این وجود می توان گفت در روند اوضاع کشوری این نیروهای ملی مذهبی بودند که برنده واقعی بوده اند.

اما این نیروها از همان آغاز تاسیس نظام حاکم به اشکال گوناگون برای بخش قشری نظام یک مسئله حل ناشدنی باقی ماندند.

شما از ملی - مذهبی ها که عبور کنید تازه می رسید به لیبرال ها و جبهه ملی و ... به عقب که بازگردید به اصلاح طلبان حکومتی نظیر خاتمی و تاج زاده و... بر می خورید که گفتیم از ملی - مذهبی ها تقلید می کنند.

در چشم قشریون رژیم فرقی نمی کند کدام گروه از این دستجات نامبرده بطور کلی همه این ها در یک دم لیبرال خوانده می شوند و این رویکرد قشری در مقابل لیبرال ها از همان آغاز تاسیس نظام وجود داشت و این ها مانند جن از بسم الله از لیبرال ها وحشت داشتند و بجا و بی جا هر کسی را که از خودشان نبود و در برابر قشری گری موضع داشت متهم به لیبرال بودن می کردند.

بر پایه همین قشری گری بود که نه تنها حزب توده - کیانوری- بل که بعد ها همین جزم گرایان پیرو انقلاب سوسیالیستی هر مرد و نامردی را که از راه می رسید و قشری نبود و ازجمله اصلاح طلبان حکومتی را که گفتیم اسوه و الگوشان ملی - مذهبی ها بودند لیبرال و سرانجام پایگاه سرمایه داری جهانی شده یعنی امپریالیسم و به قول این ها این دشمن اصلی انقلاب محافظه کار و مذهبی ایران می خواندند.

شما تصورش را بکنید در کشوری که انقلاب و تحول اجتماعی بسوی مدرنیته جریان دارد از سوی محافظه کاران سنتی" انقلابی" علیه مدرنیته فراخوانده می شود. اینها این "انقلاب" خود را یک انقلاب مذهبی و اسلامی و به این معنا یک انقلاب فرهنگی می خوانند که ما می دانیم که در اهداف اجتماعی خود تحول تاریخی و اجتماعی کشور بسوی لیبرال دمکراسی را که توصیفش دربالا آمد نشانه گرفته است.

بر شالوده همین هدف گذاری های محافظه کارانه است که ضدیت شدید این نیروها با لیبرال دمکراسی در ایران و به تبع آن با لیبرال ها و دمکرات ها و... معنا می یابد.

آنها ضمن این که از انقلاب و تحول جاری کشور بسوی مدرنیته بیزارند به نام انقلابی - یک انقلاب محافظه کار و دست راستی - یعنی به نام اقدامات رادیکال و پرهیز از آنچه ما در ایران به غلط اصلاح طلبی می خوانیم رژیم شان را در کشور مستقر کرده اند.

اما در عوض در برابر این رادیکال ها و "انقللابیون" دسته دیگری از محافظه کاران و سنتوین وطنی قرار دارند که از روش های انقلابی و رادیکال برای تحقق اهداف اجتماعی خویش ابا دارند و آنرا مذموم میشمرند.


طبیعی است که این رژیم حاصل کارکرد رادیکال ها و نه اصلاح طلبان بوده است . اما این که در روند موجودیت این نظام رادیکال یک نوع روش اصلاح طلبی در برخورد با مسائل کشوری شکل گرفته است این خود محصول حوادث و فضای ملتهب کشور است .

والا اگر از گذشته در محافظه کاران و سنتیون وطنی رویه اصلاح طلبی و پرهیر از روشهای رادیکال و به اصطلاح غلط امروزی انقلابی غلبه نداشت ما حالا اصلا رژیمی بنام جمهوری اسلامی در ایران نداشتیم...


ادامه دارد...



۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

قسمت شانزدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران

به این ترتیب باید بر ادعاهای دیرینه مالکیت بر انقلاب لیبرال دمکراتیک که منافی اصول دمکراسی وسیع است پایان داد. انقلاب لیبرال دمکراتیک را از آن بورژوازی لیبرال دانستن یعنی آنرا انقلاب بورژوا دمکراتیک خواندن به همان میزان بر انقلاب و تحول اجتماعی جاری در ایران ضربه وارد می سازد که که ما بخواهیم آنرا برعکس انقلابی برای کارگران و به سود کارگران تلقی کنیم.

وانگهی هر گروه اجتماعی مجاز است و طبیعی است که انتظارات و مطالبات خاص اجتماعی خود را از انقلاب و تحول جاری در کشور داشته باشد. جلو مردم را از آن گونه که هستند نمی توان گرفت مگر کمر به نابودی شان بست.

در غیر این صورت هر هستی اجتماعی شیوه خاص خود را از زیست اجتماعی دارد و لذا انتظارات و توقعات اجتماعی خود را و رویکرد مربوط به خود را داراست که آنرا هم تا مادام که هست وارد انقلاب و تحول اجتماعی و فضای کشور می کند

در عوض احساس مالکیت - بر انقلاب - که بوجود آمد آنوقت است که هر گروه مدعی مالکیت سعی خواهد نمود گروه حریف را از میدان بدر کند و این چون منافی دمکراسی وسیع است انقلاب را هم در برابر مخالفینش شکننده و ضربه پذیر خواهد کرد.

حال که سخن به مبحث مالکیت بر انقلاب کشید همان گونه که می دانید در انقلاب دمکراتیک یا ادعای مالکیت کارگری بر انقلاب وجود دارد و یا ادعای بورژوایی.

این هردو ادعای مالکانه به اشکال گوناکون خود را نشان میدهند که نمونه بارز آن ها همان ادعای رهبری و حکومتی است. بطور مثال انقلاب بورژوا دمکراتیک و یا انقلاب دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر و...


این جزم گرایی که در طول این جستارها مکررا به آن اشاره شد و خود را درتئوری انقلاب سوسیالیستی متجلی می کند و گفتیم به عنوان "نیروی سوم" در پی جهش و دور زدن از مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک در ازای به فرجام رساندن آن است در حقیقت امر به این نظر است که ادعا های لیبرالیستی از مالکیت بورژوایی بر انقلاب لیبرال دمکراتیک حقیقت دارند و این نکته ایست که قبلا در بالا به آن پرداختیم.

ممکن است پاردوکسی جلوه کند اما حقیقت دارد که جزم گرایان و پیروان انقلاب سوسیالیستی بر این نظرند که ادعای لیبرالیستی دایر بر بورژوایی بودن انقلاب دمکراتیک و یا انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری بورژوازی لیبرال بر حق است.

چون این ها این ادعا را برحق و مدعوین آن را بر نظرشان صائب می دانند لذا بر این باورند که بهتراست به شکل جزم گرایانه راه خود را گرفته و در ازای ادعای حریف، خود مدعی انقلاب سوسیالیستی شوند و مرحله تاریخی مطلوب کارگران را از سر گیرند بی آنکه در این راه ملزم به این باشند که به زمینه های مادی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ضروری برای مرحله عالی تر تکامل اجتماعی کشور توجه کنند.

یه این میگویند در واقع انقلاب وارداتی و یا انقلاب بر پایه آرزوها نه بر پایه واقعیت کشوری. از همین روست به محض این که سخن از انقلاب لیبرال دمکراتیک، آزادی و دمکراسی در ایران که به میان آمد این جزم گرایان سریعا و بلافاصله به سراغ بورژوازی لیبرال رفته و یقه او را بابت سست عنصری و تزلزل در برابر ارتجاع می گیرند. اما این که خودمان- کارگران - برای این انقلاب چه کار کرده ایم و می کنیم به این نحو مستور باقی می ماند.

بنابراین در چارچوب مباحث این بخش شایسته است که در این نقطه باردیگر به این نکته اشاره شود که این یک رویه شایسته ایی نیست که ما کمبود هایی که در زمینه انجام انقلاب است را مانند توپ فوتبال به زمین حریف بورژوا پرتاب کنیم، بی آن که در این ما قدری به خودمان بیاندیشیم.

از سوی دیگر باید توجه داشت که در موارد بسیاری منشا چنین یکجانبه نگری ها به مسائل انقلاب و تحول دمکراتیک بر می گردد به این جزم گرایی که در این جستارها بارها از آن سخن رفت .

علت امر در این نهفته است که در واقع پیروان انقلاب سوسیالیستی مجبورند با بزرگ نمایی نقش بورژوایی لیبرال و پذیرش رهبری او در انقلاب دمکراتیک از یکسو بطور یکجانبه این بورژوازی را به خاطر سستی هایش در انقلاب مورد مذمت قراردهند و از سوی دیگر یعنی پس از رسیدن به این خواسته شان به این نتیجه گیری غلط برسند که این انقلاب تحفه ایی برای کارگران نیست پس همان بهتر که ما انقلاب خودمان را که عالی تر، و حتی برای عدالت اجتماعی و حل تضاد کار و سرمایه مناسب است، براه بیانداریم.

این در واقع شد حکایت همان که حالا که جستجوگر در پی یافتن مفقوده بی ارزش و عینی ماست چطور ما هم یک آدرس بنابر خواست و ذهنیت خود بدهیم تاشاید شی عالی تری از آنچه که گم کرده ایم یافت شد. این ها این گونه در پی مزاح با تاریخ کشورند.

درست به همین خاطر است که جزم گرایان و پیروان انقلاب سوسیالیستی از آن دیده تحقیر آمیزی که در خود نسبت به پروسه دمکراسی و آزادی در ایران می پرورانند و از آن رهبری که برای بورژوازی لیبرال در مرحله انقلاب جاری قائلند به این صرافت می افتند که اصلاح طلبان حکومتی را - که مبحث آتی ما به آنها اختصاص داده شده - با یک بزرگ نمایی درکانون نقادی های خود قرار دهند.

در واقع این انتقادها از بورژوازی لیبرال که به غلط به آدرس اصلاح طلبان حکومتی روانه می شوند ناشی از همان تحقیر نسبت به دمکراسی و توامان با تجلیلی است - که گفتیم به رغم پارادوکسی حقیقت دارد - که این جزم گرایان نسبت به بورژوازی لیبرال و نسبت به جایگاه او در انقلاب لیبرال دمکراتیک دارا هستند. بیشتر پیرامون این مطلب را در قسمت های دیگر راجع به اصلاح طلبان حکومتی پی خواهیم گرفت...

ادامه دارد...

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

قسمت پانزدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران

پس بیاییم باهم از گذشته ها عبرت بگیریم و از همین آلان از نو شروع کنیم. امرزو ما بیش از هر زمانی بهتر میدانیم که نظام لیبرال دمکراتیک در ایران هرگز مستقر نخواهد شد مگر بر پایه اردوگاهی از کارگران و صاحبان سرمایه واقتصاد نوین که در ساختار بالنده اجتماعی سازماندهی شده اند.

این مردمان با خانواده شان در مجموع با همه جوانب و حواشی شان، ایران امروز و ایران فردا را تشکیل می دهند. این ایران با همه تضاد کار و سرمایه درونی آن در تناسب قرار دارد با سطح جدید و مدرنی از اقثصاد کشور که عملا قابل رشد و نمو و عملا قابل دست یابی می باشد.

سکان دار و پایه های جمهوری، آزادی، دمکراسی وسیع ، استقلال و حاکمیت ایرانی و حقوق جهانی بشر در کشور ما همین مردم هستند.

این مردمان باید برغم همه اختلافات اجتماعی درونی با هم بر پایه پرنسیب های در فوق گفته شده از جمهوری ، آزادی و.... با هم متحد شود و نظام جدید سیاسی را بر پایه هستی بالنده اجتماعی خود استوار سازند.

این مردم باید مصمم شوند ، به خود نظم بدهند، از اختلافات درونی نهراساند، بازیچه دست مرتجعین نشوند، فریب سلطه جوبان خارجی را نخورند، دیگر مردمان ایران را به اراده و عزم راسخ خود برای اداره و رهبری کشور قانع سازند و....

بنابراین در این جا مخاطب سخنان من هم همین مردم هستند.

هیچ شکی نیست که نظر به تضا اجتماعی درونی در "اردوگاه تحول اجتماعی بسوی مدرنیته" اختلاف در روشها و تاکتیک ها وجود دارد.

اما این اختلافات هر قدر عظیم نباید باعث فروپاشی وحدت مدرنیته برای استقرار نظم جدید در کشور گردد.

ما باید این مسئله را از مسلمات تلقی کنیم که نظم جدید در خود از تضاد اجتماعی برخوردار خواهد بود و این شکاف اجتماعی در تمام طول حیات نظم نوین آنرا رها نخواهد کرد.

اما در همه حالات و در تمامی مشکلات کشوری مهم تر از مشاهده خود این تضاد چگونگی برخورد با آن و نحوه مهار و کنترل آن در طول تمام پروسه ایی است که این نظام نوین در حال پیاده کردن و انکشاف خوددر عرصه داخلی و در عرصه جهانی است.

از این رو شایسته است توجه ما در تمامی طول انکشاف فرآیند نظام نوین و مرحله لیبرال دمکراتیک تکامل اجتماعی و بهینه سازی تواندمندی های کشور معطوف بر عرصه و زمینه های داخلی و خارجی باشد.

ما باید نظر خود را به محیط و شرایطی که نظم نوین خود را در آن انکشاف می دهد متوجه کنیم و موانع داخلی و خارجی را جدی بگیریم و به همین علت هم به یکدیگر برای هزینه های پرداختی برای اتحاد و زحماتی که در این راه کشیده می شود امتیازات لازم را اعطاء کنیم.

در همین راستاست که باید بار نظام را مشترکا بر دوش بکشیم و تقسیم اجتماعی کشور نباید باعث گردد که وظایفی را که تاریخ مشترکا بر دوش همه ما نهاده به یکدیگر حواله دهیم.

در این راه باید سرمایه داران کارگران متحد خود را و کارگران سرمایه داران متحد خود را برغم تضاد اجتماعی موجود درک کنند

معنای دمکراسی وسیع عبارت است از مشارکت کارگران و سرمایه داران با هم در اداره امور کشور بر اساس انتخابات آزاد. لذا این انتخابات آزاد است که تعیین میکند که نظام کشور در هر دوره انتخاباتی با کدام روش اجتماعی - کارگری و یا بورژوایی اداره شود.

فراموش نباید کرد در تمام دورانی که نظام لیبرال دمکراتیک در حال انکشاف خود است صرف نظر از شکل آن- کارگری و یا سرمایه داری - در اصل و اساس تنها یک تاریخ و یک مرحله تکاملی است که به دو شکل در جریان است و ایندو شکل در اصل یکی می باشند و از هم جدایی ناپذیرند.

معنای دمکراسی وسیع این است که نظام رهبری - حکومتی - که انتخاباتی و پارلمانی است از پیش به رهبری و حکومت هیچ گروه اجتماعی تعیین نشود. به این اعتبار باید به مطالبه رهبری اتقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری این و یا آن گروه اجتماعی پایان داد.

باید دانست که مفهوم انقلاب لیبرال دمکراتیک نه آن است که لیبرالیسم از دولت لیبرال - سرمایه دار برای سرمایه داران فرموله می کند و کارگران از آن بیزارند و نه آن گونه که سوسیالیستها در ذهن خودمی پرورانند و سرمایه داران از آن متتفرند...

ادامه دارد...


قسمت چهاردهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


این مبحث اقتصاد و جامعه را پیش از بستن اجازه دهید در قالب کلمات دیگری ریخته و بگونه دیگری مطرح کنیم. بر بسیاری از خوانندگان مبحث رابطه سطح نیروهای مولده و سطح مناسبات اجتماعی مبحث دیر آشنایی است. رابطه اقتصاد و جامعه ایی که در شماره پیشین داشتیم در واقع همین مبحث رابطه میان سطح نیروهای مولده و سطح مناسبات اجتماعی است. از دیرباز در ارتباط با مبحث نیروهای مولده که امروزه از آن با عنوان نظام اقتصادی و یا شیوه های اقتصادی و تولیدی نام می بریم این مطاب مطرح بوده که تناسبی میان شیوه - فرماسیون - اقتصادی و فرماسیون اجتماعی وجود دارد. اهمیت این تناسب به قدری است که شیوه اقتصادی و تولیدی و یا هر سطح از تکامل اقتصاد کشور همواره با سطحی از تکامل اجتماعی یعنی با فرمی از جامعه بشری در تناسب و هم آهنگی قرارداشته است.

از اینرو گفته میشود که انسان ها - جامعه انسانی - به هنگام اقتصاد و تولید با نظمی خاصی اجتماعی وارد اقتصاد می شوند که نوع و سطح این نظام اجتماعی در تناسب قرار دارد با سطح تکامل اقتصاد و با شیوه ایی که با آن اقتصاد می شود. آن شیوه اقتصادی که در دل این نظام اجتماعی رشد می یابد تا زمانی که تناسب اقتصاد و جامعه حفظ شود به رشد و نمو خود ادامه میدهد. اما از زمانی که رشد نیروهای مولده و اقتصادی به درجاتی رسید که تناسبی با سطح تکامل نظام اجتماعی ندارد هنگامه انقلاب و تحول شروع میشود و در هنگامه انقلاب و تحول آن نظام اجتماعی که به نیروهای مولده و اقتصادی جدید پوشش می دهد نقش نیروهای انقلابی - اجتماعی جدید را ایفا می کند.

در این مبحث همان گونه که می بینید سخن از تضاد کار و سرمایه و یا ناعادلانه بودن و یا عادلانه بودن مناسبات اجتماعی و به تیع آن جامعه و نظم جدید نیست. بل که سخن بطور کلی از تناسب اقتصاد اجتماعی و جامعه انسانی است.

برای این بحث مهم این است که بدانیم مبحث انقلاب لیبرال دمکراتیک ایران یک مبحثی از تناسب اقتصاد و نیروهای مولده کشور از یکسو و از سوی دیگر جامعه انسانی در کشور است.

ما اگر بخواهیم سطح نیروهای مولده و اقتصادی کشور از "آن چه که هست" به آنچه که تاریخا باید باشد به مرحله عالی تر ارتقا دهیم به تناسب با سطح جدید نیروهای مولده و اقتصاد درکشور آن مناسبات اجتماعی و نظام اجتماعی پدیدار خواهد شد که با سطح جدید اقتصاد کشور در هم آهنگی قرار دارد آنگاه چنین نظامی در عمل صرف نظر از فرم و شکل آن سرمایه داری خواهد بود.

ما این مبحث را در ارتباط با راه رشد غیر سرمایه داری و سرمایه داری دولتی قبلا داشته ایم. اما این که این جزم گرایان برغم این دستاوردهای به اصطلاح تئوریک با رد همه این مباحث ارزنده به تکه های تئوری قدیمی انقلاب سوسیالیستی چنگ زده اند این مبحث دیگری و ریشه ها و علل خود را دارد.

به این ترتیب باز گردیم به مبحث رابطه درونی اردوگاه انقلاب و به دو تاکتیک کارگری و بورژوایی از انقلاب لیبرال دمکراتیک.
من قبلا هم اشاره کردم توپ انتقاد را به زمین هم پرتاب کردن بی آن که در این میان به ضعف های خود و به ضعف های عمومی توجه کنیم حلال مشکلات انقلاب ما نیست.

من معلوماتم قد نمی کند که ما از چه زمانی تلاش نمودیم مفهوم چنین اردوگاهی از نیروهی ترقی خواه - خواه کارگری و خواه بورژوایی - را درک کرده و بر پایه روح آن از همین حالا شالوده های دولت آینده را پایه گذاری کنیم.

براستی تاریخ نزدیکی کارگران و بورژوازی لییرال بر حول پرنسیب های انقلاب لیبرال دمکراتیک به چه زمانی باز می گردد؟ آیا چنین اردوگاهی اصلا تشکیل شده است؟ اگر آری علل از هم پاشیدگی آن چه بوده است؟ کوشش های بعدی در احیای آن چرا به نتیجه نرسیده اند؟ اگر این اتحاد احیاء نمی شود پس چگونه می توان با این وجود از استقرار نظام لیبرال دمکراتیک آتی سخن راند؟

ادامه دارد...

قسمت سیزدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


برای پی بردن هرچه بیشتر به بی پایه بودن چنین جزمی گری ها اجازه دهید بیش از همه وارد یک مبحث اصولی و به اصطلاح تئوریک شویم که به جهاتی کهنه تشت این جزمی گری در ایران را از بام هفتم به پایین خواهد افکند

همان گونه که میدانید - که حداقل جزمی گرایان آنرا می پذیرند - این هستی مادی - اقتصادی - انسان است که هستی اجتماعی - جامعه انسانی - را تعیین می کند. این اصل اول ناظر بر مناسبات اقتصاد اجتماعی و جامعه انسانی است. اصل دوم ناظر بر رابطه جامعه انسانی و نظام سیاسی است. بر پایه اصل دوم این هستی اجتماعی است که نظام سیاسی کشور را تعیین می کند.

اصل اول - فرم هستی اقتصادی انسان فرم هستی اجتماعی او را تعیین می کند - به شکل کوتاه شده: اقتصاد جامعه را تعیین می کند.

عکس این رابطه این خواهد بود که این جامعه است که اقتصاد را تعیین می کند.

حال چرا این اصل و اصول برای میارزه ما علیه جزم گرایی مهم هستند.

چون این اصل به ما می گوید که اقتصاد اجتماعی انسان از پویایی برخورداراست. چون در این جا از اقتصاد اجتماعی بشر به شکل یک کلیت انتظامی سخن به میان می باشد نظر به این پویایی و دینامیک نظام های اقثصاد اجتماعی می توانیم سرانجام چنین نتیجه گیری کنیم که نظام های اقتصادی دارای تاریخ تکاملی مخصوص به خود می باشند که چون این روند تاریخی - اقتصادی به مراحلی از سفلی به علیا تقسیم بندی می شود آنگاه در آن خودبخود هر مرحله اقتصادی و تاریخی گویای یک فرماسیون و شیوه اقتصادی خواهد بود.

ما قبلا هم به این نکته اشاره کرده بودیم که سرمایه داری که مد نظر ماست یک نظام اجتماعی و به این معنا یک جامعه است که در شکل منفرد آن از مناسبات اجتماعی تشکیل یافته است. بر شالوده صحبتی که ما در این جا داریم - برپایه اصل اول یعنی رابطه اقتصاد و جامعه - جامعه سرمایه داری درتناسب قرار می گیرد با یک فرم از اقتصاد اجتماعی که آنرا تعیین می کند.

به عبارت اولی یک فرم و سطحی از تکامل اقتصاد اجتماعی درتناسب قرار دارد با یکی از اشکال جامعه سرمایه داری.

شما اگر به این اصل و نتیجه گیری از آن توجه کنید پی خواهید برد که برخلاف تصور جزمی گرایی جامعه های سرمایه داری و به تبع آن اقتصاد هایی که این جامعه ها در شالوده خود دارند و بر آن استوارند با هم و در قیاس با هم یکی نیستند.

به این اعتبار جامعه سرمایه داری سنتی برابر با جامعه سرمایه داری مدرن نیست. چرا که هر یک از این جامعه ها- سرمایه داری - نمودار و گویای اجتماعی و تاریخی یک مرحله اقتصادی و مادی در کشور ما می باشند.

پس چنانچه از نظر اقتصادی و مراحل تکاملی آن به جامعه های سرمایه داری بنگریم هرگز به این نتیجه جزمی نخواهیم رسید که جامعه های سرمایه داری در ایران اعم از سنتی و مدرن باهم و در کنار هم و بدون تفاوت تاریخی از یک کلیت واحدی هستند که تفاوت تنها در این است که هریک لایه و یا قشری از یک کلیت اجتماعی واحد می باشد.

از این گذشته بر پایه اصل دوم داشتیم: این جامعه است که سیاست را تعیین می کند. بر این شالوده به نظام جمهوری اسلامی بنگرید. نظام سیاسی حاکم بر ایران بر اساس اصل دوم نمی تواند ازسوی یک جامعه ایی تعیین شده باشد که تاریخا وجود خارجی ندارد و تنها بطور تجریدی و از جمع بست دو جامعه سرمایه داری تاریخا و اقتصادا متفاوت برپایه جوهر مشترک سرمایه داری بوجود آمده است.

این که دو جامعه سرمایه داری به لحاظ اصل رابطه کار و سرمایه داری جوهر مشترکی هستند تنها یک تجریدی است که ما برپایه اصل و جوهر مشترک ایندو جامعه ها انجام می دهیم اما در عالم واقع این ها دو جامعه متفاوت و از هم جدا هستند و چنانکه در ایران می بینیم حتی با هم در یک منازعه تاریخی قرار دارند.

ادامه دارد....


قسمت دوازدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بر گردیم به این مسئله که صرف نظر از خاستگاه اجتماعی این جزم گرایان رویکردشان ارتباطی با رویکرد کارگری ندارد.در طول این پروسه کشدار انقلاب که بیش از یک قرن و نیم طول کشیده است نه می توان جامعه کارگری را مصون از ضعف ها دانست و نه بورژوازی لیبرال - که در اردوگاه مدرن علیه سنت مطرح است - از این ضعف ها مبرا بوده است.


بهر حال این یک ضعف عمومی است که کل این اردوگاه اجتماعی و تاریخی را به عللی در بر گرفته است. نظر به تضاد درونی - تضاد کار و سرمایه - این اردوگاه بر کسی پوشیده نیست که میان روش کارگری و روش بورژوایی در انقلاب لیبرال دمکراتیک اختلاف وجود دارد. اما این اختلافات هر قدر هم فاحش باشند نباید روزی وحدت شکن گردتد.

از این دیده که انکار مرحله تکامل اجتماعی ایران عملی نیست ، یعنی از منظر ضرورت تاریخی حل تضاد موجود میان سنت و مدرنیته و لذا پیشبرد انقلاب و تکامل جاری کشور، از منظر چنین رویکرد تاریخی - که ما آن را به سهولت چنین می نامیم - به اختلافات و وحدت های میان اردوگاه مدرنیته نظر افکندن، آنگاه داده هایی حاصل می شوند که بر شالوده آن فرقی و مرزی ایچاد میشود با داده های منظری که جزمی است و به این اختلافات و وحدت ها در اردوگاه انقلاب از زاویه جزمی خود نظر می افکند

جزم گرایان در اصل و اساس خود انقلاب لیبرال دمکراتیک و مرحله همراه با آن را پذیرا نیستند. بر این پایه طبیعی است که چون از منظر تضاد کار و سرمایه مطلقا به مسائل اردوگاه ترقی خواهان نگریسته میشود اولا نه تنها این اردوگاه وجود خارجی نمی یابد و به تیع آن فقط تضاد کار و سرمایه مطرح است ثانیا چون هدف مشترک و وحدت بخشی که انقلاب و تحول اجتماعی لیبرال دمکراتیک باشد - و بر این پایه منافع مشترک - وجود خارجی ندارد آنگاه آنچه که به چشم می آید اختلافاتی است که گرچه از حقانیت برخوردارند اما عمده کردن آن عملا مانعی است در برابر منافع مشترک و حل آن.

بر این اعتبار هم است که از منظر جزمی روش های کارگری و روش های بورژوایی در انقلاب لیبرال دمکراتیک مطرح نیستند چرا که نتیجه منطقی این است که تاکتیک های مختلف پیوسته بر شالوده اهداف مشترک شکل می گیرندو زمانی که استراتژی واحد و وحدت بخشی وجود ندارد، هنگامی که ما- کارگران - خودمان را با بورژوازی لیبرال در یک اردوگاه بر علیه سنتی ها احساس نکنیم و تنها از منظر کار و سرمایه آنها را می بینیم آنگاه طبیعی است که با آنها هم اختلافی بر سر روشها و تاکتیکهای پیشبرد انقلاب لیبرال دمکراتیک نداریم.

به این ترتیب - یعنی بر شالوده منظر جزمی - آنگاه طبیعی است که عملا دو اردوگاه شکل می گیرند که یکی اردوگاه سرمایه داران است که در آن بورژوازی لیبرال به همراه بورژوازی سنتی مکان گرفته اند و دیگر اردوگاه کار است که کارگران با دیگر متحدان به اصطلاح زحمتکش خود در آن واقع اند.

به این ترتیب است که همه چیز پیرامون دو تاریخ و دو مرحله تاریخی و دو جامعه از سرمایه داری به هم میریزند. و من بعد دیگر دو بورژوازی و دو نیروی اجتماعی و طبقاتی که تاریخا و اجتماعا از هم مجزا هستند وجود نخواهند داشت . من بعد رویکرد تاریخی از وجود خارجی برخوردار نخواهد بود. من بعد فرقی میان مرحله تاریخی قرون وسطایی و مرحله نوین تاریخی وجود ندارند. من بعد این دو، دو جامعه متفاوت نیستند.
من بعد کل تاریخ بشری یه صورت جزمی مبدل می شود به تضاد اساسی کار و سرمایه که گفتیم یک مناسبات و روابط اجتماعی است. و به این ترتیب جامعه ها و نظام ها تا سر حد روابط و مناسبات اجتماعی شان فروکش می کنند و ....

بیهوده نیست که از منظر رویکرد جزمی دو بورژوازی ایران - سنتی و مدرن که از دو اردوگاه مختاف تاریخی و اجتماعی اند - در یک کاسه اجتماعی ریخته می شوند و هریک به سهم خود مبدل به دو قشر از اقشار مختلف یک طبقه واحد یعنی بورژوازی مبدل میگردند.

اما این بورژوازی که ماحصل وحدت این درهم ریزی جزمی است یک موجود تاریخی نیست. بل که یک موجود جزمی و انتزاعی است که برپایه تجریدات و انتزاعات فلسفه مآبانه و بر پایه جوهر مشترک سرمایه شکل گرفته است والا در عمل و در پراکسیس دارای وجود و هستی خارجی نیست.

بسیاری از خوانندگان از مواضع جزم گرایان پیرامون جمهوری اسلامی و جنگ قدرت درون آن مطلعند. از زمانی که یک بورژوازی در کارخانه تجرید و انتزاع زاده شد آنگاه تا زمانی که جمهوری اسلامی نظام سیاسی این بورژوازی تجریدی و جزمی مبدل شود فاصله ایی نخواهد بود.

بر پایه همین انتساب نظام حاکم به بورژوازی تجریدی است که جنگ قدرت میان سنتیون که در اردوگاه مرتجعین جاری است و منتسب به لایه های درونی بورژوازی سنتی در ایران می باشد مبدل به اختلافات و منازعات درونی میان اقشار و لایه های گوناگون بورژوازی تجریدی و جزمی می گردد.

جالب این است که بر پایه این منظر جزمی، بورژوازی تجریدی از دو لایه و قشر سنتی و مدرن تشکیل یافته و یکی خواهان ارجاع ایران و دیگری خواهان ترقی کشور می باشد و همین اختلافات منافع و رویکرد میان اقشار گوناگون بورژوازی تجریدی به میان جمهوری اسلامی ایران هم منعکس می گردد و آنرا مبدل به نظامی می سازد که تاریخا دارای ماهیت دوگانه است.

اما همان گونه که می دانید از این منظر تجریدی، آنچه اکنون عمده می باشد ، تضاد اساسی کار و سرمایه و رابطه کارگر و سرمایه داراست. بر پایه این تضاد نظام جمهوری اسلامی ایران نماینده سیاسی بورژوازی تجریدی و جامعه سرمایه داری تجریدی است. جامعه ایران سرمایه داری است و چون در ایران جامعه سرمایه داری غالب است به تبع آن نظام سیاسی آن هم که جمهوری اسلامی است نماینده جامعه غالب می باشد.

در ادامه می دانیم که این ها می گویند دیکتاتوری و دمکراسی دو روی یک سکه واحدند. دیکتاتوری از جامعه سرمایه داری جدایی ناپذیر است چرا که این دیکتاتوری یک دمکراسی برای جامعه سرمایه داری است. تمام لایه های بورژوازی اعم از مستبدین و دمکرات بر اعمال استبداد بر کارگران وحدت نظر دارند. و آن ترقی خواهی که فشر بورژوازی لیبرال می گوید تنها گفتمانی جهت فریب کارگران بیش نیست. ترقی و رهایی از یوغ وابستگی و غیره از رویاههای بورژوازی لیبرال است و اسطوره بیش نیست چرا که سرمایه داری یعنی وابستگی و وابستگی یعنی سرمایه داری و دیکتاتوری و سرکوب و..

ادامه دارد...



قسمت یازدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابراین این نیروی سوم از دوجهت مورد توجه قرار می گرفت و می گیرد. این دو مولفه " نیروی سوم" یکی این است که این تئوری یک نظریه کهنه اروپایی می باشد که در ایران همان گونه که گفته شد از اوایل قرون بیستم از سوی سلطان زاده و شرکاء مطرح میشد و از این بابت هچ ارتباطی به رویدادهای ایران پس از مشروطه و ناپیگیری گروه های مدرنیته در انجام اتقلاب دمکراتیک نداشت و هنوز هم ندارد. من بیشتر پیرامون این مسئله پایین تر صحبت خواهم کرد که چرا این مبحث ناپیگیری بورژوازی نوین در انجام انقلاب دمکراتیک از یکسو پر بها دادن و لذا کم بها دادن به این و یا آن نیروی مترقی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک است و ازدیگر سو توجیه ایی است برای پوشش دادن به جزمیت و ضدیت با رویکرد تاریخی که در این نگره اساسی است. و مولفه دیگر این "نیروی سوم" در این بود و است که این نیرو از آن رو خود را نیروی سوم یعنی نه جزو اردوگاه نیروهای سنتی- که چپ سنتی هم را شامل می شود - و نه ازشمار جبهه نیروهای مدرن - که کارگران و سرمایه داران مدرن را در بر می گیرد که با هم برعلیه سنت در یک اردوگاه قرار دارند- می خواندند که با زرنگی در پی جهش از روی تضاد جاری و موجود میان این دو اردوگاه نامبرده تاریخی بودند و هستند. یعنی در ازای تلاش و فراخواندن کارگران در حل این تضاد می خواهند آنرا با کم اهمیت جلوه دادن به اصطلاح خودشان دور بزنند. یعنی به عبارت عامیانه اگر این مطلب را بیان کنیم می خواهند به این ترتیب بگویند: ما - کارگران - نخواستیم این تضاد سنت و مدرنیته را، ما- یعنی کارگران- نخواستیم این تحول اجتماعی را ، این تضاد و این مرحله انقلاب بورژوایی است، کارگری نیست. از این رو کارگران بهتر است به مرحله انقلابی عالی تر خود، به حل تضاد کار و سرمایه بپردازند و وقت و انرژی شان را مصروف این انقلاب و تحول بی اهمیت و بورژوایی نسازند که برایشان ارمغانی نداردو...

من در این جا بارها به این نکته اشاره کردم: این تضاد تاریخی و اجتماعی که در این مقطع از انقلاب و تحول تاریخی و اجتماعی کشور- که لیبرال دمکراسی نام دارد - مطرح می باشد نظر به عوامل عدیده داخلی و خارجی حل آن به پروسه کشدار و ملالت آور و حتی بسیار مایوس کننده ایی مبدل شده است. این یک واقعیت است. باید پیرامون این واقعیت مکث کرد و چاره ایی اندیشید. باید در این رابطه به این پرسش پاسخ داد که آیا در عصر حاضر نظر به موانع یادشده انجام انقلاب لیبرال دمکراتیک و تکمیل روند تحول اجتماعی ایران بسوی مدرنیته و ... عملی است و یا نه؟ آیا نابودی ایرانی و مستحیل شدن آن در نظام های اجتماعی عالی تر سرمایه داری اروپایی از پیش برنامه ریزی شده نیست؟ ایا الزاما باید ایران هم به تنها و مستقلانه مانند برخی از کشورهای اروپایی به جامعه عالی تر مانند جامعه اروپایی خود را ترقی دهد و یا این که بهتر نیست که پروسه حل شدن در آن جوامع و فرهنگ ها را در پیش گیرد؟ ...

این ها همه پرسش های برحقی می باشند که در جای خود مطرح هستند. اما این پرسش ها به یک سو از سوی دیگر تئوری زنگ زده ایی مطرح است که در تمام طول این پروسه که ایرانی مدرن در مبارزه علیه سنت در تلاش برای ارتقاء اجتماعی ایران است مرتب و یکریز با نق زدن، با طرح تضاد های دیگر که حل شان در درجه اول در گرو همین تضاد میان سنت و مدرنیته است و غیره در پی این است که مدرنیته و ازجمله کارگران صنعتی از پرداختن به انقلاب لیبرال دمکراتیک سر باز زنند. من میان این آیه یاس خواندن ها که یک قرن بیشتر ادامه دارند و به سهم خود باعث طویل تر شدن پروسه انقلاب لیبرال دمکراتیک شده است از یکسو و از سوی دیگر آن چاره جویی هایی که در قرن حاضر پس از طولانی تر شدن راه انقلاب و تحول به ذهن دلسوزان آزادی و دمکراسی در ایران خطور می کند فرق قائلم و فرق هم دارند.

من نمی خواهم به این ترتیب نقش این گروه های سوم را در طولانی کردن این پروسه که گفتیم کشدار شده است بیشتر از آنچه که هست جلوه دهم. اما تصورش سخت نیست که اگر ما بخصوص در عرص 33 سال جمهوری اسلامی ایران تلاش می کردیم که انرژی خود را صرف انقلاب لیبرال دمکراتیک می کردیم و هی مرتب کارگران را بر سر دو راهی دمکراسی و یا سوسیالیسم قرار نمی دادیم مسلما تا حال در مبارزه علیه سنت وبرای مدرنتیه در ایران گام ها جلو تر از این واقع می شدیم که حالا در آن واقع هستیم.

اما برغم این خواست من نباید ساده لوح بود و زمانی از تحلیل منشاء اجتماعی و به اصطلاح طبقاتی این گونه تئوری ها مضایقه نمود.
در کشوری که مبارزه سنت و مدرنیته در نتیجه طولانی شدن آن این گونه به وضعیت رقت بار و مایوس کننده رسیده است چنین تئوری های خدمت گذار ارتجاع سنتی و یا امپریالیسم اگر هم از سوی آنها نباشند از سوی آنها همواره مورد استقبال قرار می گیرند.

حتی اگر چنین نسبت دادن هایی به جزم گرایان عاری از مبالغه نباشد در نهایت امر این می ماند که این ها را بخشی از اردوگاه مدرنیته نسبت دهیم که نظر به ضعف تاریخی و اجتماعی مدرنیته - کارگری - همین حالات ضعف را بخصوص در جنبش کارگری تبارز می دهند..

نباید فراموش کرد که کارگران نوین در هاله ایی از مردمانی در آغوش گرفته شده اند که زمانی ازسوی اردوگاه مخالف به سوی جامعه کارگری پرتاب شده اند البته بی آنکه هرگز فرصت آنرا بیایند که جذب کارگران شوند و از این رو یا در همان حالت حاشیه ایی و هاله ایی باقی می مانند و یا دوباره به وضعیت پیشین باز می گردند.

این میلیون ها انسان که بر نگین کارگری حلقه زده اند نسبت به راه و هستی و لذا آرمان های کارگری از ناپیگیر ترین انسان هایی اند که بر این پایه مرتب راه و آرمان ها، تردید ها و امیدها و... برگرفته ازهستی اجتماعی گذشته خودشان شان را که در هستی کارگری کماکان حفظ کرده اند، وارد جامعه کارگری می کنند .


ادامه دارد....

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

قسمت دهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


روی هم رفته و در یک جمع بندی نهایی می توانیم اکنون عنوان داریم آن محتوای عینی از شرایط متحولی ایران را که در زیر سلطه جامعه های سرمایه داری پیشرفته در حال گذار به آن جامعه نوینی از سرمایه داری است که نمونه هایش اکنون حی و حاضر در کشور های مادر از قبل وجود دارند، هرچه باشد و هرچه نباشد ، این که ما قادر به بیان کلیت آن باشیم و یا نباشیم در یکسو از سوی دیگر آنرا در قالب " سرمایه داری وایسته" تبیین کردن و نام گذاری کردن اگر نشانه کچ سلیقی نباشد نشانه غرض ورزی بوده است.

به عبارت دیگر این وضعیت که برخی کشور های دنیا نظیر ایران با آن مواجهه اند پدیده عجیب و غریبی نیست. ما به علل داخلی که مربوط می شود به مسئله روند تحول اجتماعی و تاریخی ایران در اتحاد با علل خارجی که در ارتباط قرار دارد با یک سری مسائل بسیار قدیمی در دنیا یعنی سلطه برخی بر برخی دیگر و آنهم در برهه ایی از زمان تاریخ که کشور های سلطه گر خود از نظر اجتماعی بر ما برترند- یعنی این گونه نظیر اعراب و ترک ها و مغول ها نیستند که از حیث اجتماعی بر ما پایین تر باشند و ....- این ها دست به دست هم می دهند و بر ما وضعیتی را مستولی می کنند که منجر به آن میشود که ما قادر به اتمام مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک خود به این سادگی ها و به این زودی ها نباشیم و در این راه مدام به مشکلات عدیده داخلی و خارجی برخورد کنیم که به سهم خود منجر به طویل شدن فرایندی گردد که ما آنرا انقلاب لیبرال دمکراتیک، مدرنیزه و دمکراتیزه و لیبرالیزه کردن کشور در سایه صنعتی کردن کشور نام داده ایم.

خوب این ها همه نام گذاری اند. همان گونه که سرمایه داری وایسته هم یک نام گذاری بود. اما سرمایه داری وابسته چنان مفهوم و مقوله گل و گشادی بود که هر کس که از راه می رسید مفهوم و معنای خود را در آن می چپانید.

بطور نمونه عرض می کنم. از دید بخشی از ایرانیان سرمایه داری وابسته همان سرمایه داری نوینی بود که به زعم اینها امپریالیستها وارد ایران کرده بودند. با یک عوام فریبی خاص این گروه این ها سعی می کردند چنین جلوه دهند توسعه اقتصادی و اجتماعی ایران یعنی امر تحول اجتماعی بسوی مدرنیته - مرحله انقلاب اجتماعی جاری - منجر به وابستگی هر چه بیشتر ایران خواهد شد.

این ها اساسا از یک موضع عقب گرایانه و ارتجاعی به این دیده بودند که جامعه های میرا و محتضر قدیمی ایران مظهر استقلال اجتماعی و سیاسی و اقتصادی کشور بودند.

دسته دیگر برای جالب کردن بیشتر مبحث به این نظر بودند که اساسا وابستگی و سرمایه داری از هم جدایی ناپذیرند. این ها می گفتند سرمایه داری یعنی وابستگی و وابستگی یعنی سرمایه داری. و در ادامه چنین نتیجه می گرفتند دیکتاتوری و استبداد در کشور محصول سرمایه داری است. دمکراسی و سرمایه داری قابل جمع بستن نیستند. وجود دیکتاتوری و استبداد دیرینه در ایران نتیجه سرمایه داری است.

جالب در این نگرش ها در این بود که کلیه این ها به این نظر بودند که سرمایه داری وایسته یک نظام و یک جامعه در خود است و از این رو از نظام و جامعه سرمایه داری وابسته سخن می راندند که در آن از نظر سیاسی دیکتاتوری و استبداد حاکم است و ....

در خصوص مقوله تشکیل اردوگاه مردمی و یا خلقی هم اتفاق نظر وجود نداشت. همواره چنین بوده که در کشور های در حال گذار و توسعه بسوی جامعه عالی تر یعنی در گذرگاه هایی تحول اجتماعی از یک جامعه پایین تر به جامعه عالی تر مفاهیم نظیر مردم و خلق هم به تبع آن متحول میشوند. در نتیجه این تحول است که آنچه تا کنون مردم و خلق خوانده می شده اند من بعد به ضد خود مبدل می گردند و مردم و خلق جدیدی که در حال شکل گیری هستند من بعد مدعی این میگردند که آن مردم و خلقی که می گویند خود این ها هستند.

بر پایه این اصل هم ، طبیعی است که در کشور در حال گذاری نظیر ایران در اثنای منازعه میان سنت و مدرنیته مانند موارد بسیار دیگری نظیر آزادی، دمکراسی و ... در مورد واژگان نظیر مردم و خلق و ملت هم جامعه جدید و بالنده مدعی آن گردد که این مفاهیم متحول شده اند و مفاهیم قدیمی وسنتی دیگر دارای اعتبار سابق خود نیستند

از این رو پیوسته میان رویکرد های سنتی از مردم و خلق و ملت و نگرش های جدید در کشور از این مقولات و مفاهیم بر پایه همان منازعه های قدیمی سنت و مدرنیته اختلاف نظر وجود داشت که بطور طبیعی هم در قاموس "سرمایه داری وایسته" خودرا منعکس می ساخت.
از دیگر سو تضاد خلق و امپریالیسم مطرح بود که نظر به سلطه ایی که امپریالیستها در کشور داشتند نمی توانست هم مطرح نباشد. اما همان گونه که گفتیم نه در مفهوم خلق که گفتیم میان سنتیون و مدرن ها وحدت نظر وجود داشت و نه در برخورد با امپریالیستها.

اساسا این امپریالیستی که می گفتند و برای آن هم پایگاه و حضوری در کشور قائل میشدند در کشمکش میان سنت و مدرنیته مبدل شده بود به توپ فوتبالی که آنرا هر یک به سهم خود به زمین حریف مقابل پرتاب می نمود. در این فضا بیش از همه این سنتوین بودند که جامعه مدرن و در حال تکوین کشور رامتهم به ارتباط و وابستگی به امپریالیسم می نمودند و خلق را هم که معلوم بود کدام مردم بودند دعوت به اتحاد خلق علیه امپریالیستها و پایگاه مدرن و به اصطلاح خودشان غربی اش در کشور می نمودند .

شما تصورش را بکنید در چنین فضایی که هیچ چیزش مشخص نیست و هردو حریف سنت و مدرنیته در مقابل هم صف آرایی کرده اند و هریک داعیه مردمی و خلقی بودن و ضدیت با سلطه گری و ... دارد، نیروی سومی از بایگانی های تاریخ جهانی و جنبش کارگری -بخصوص اروپا- تئوری انقلاب سوسیالیستی که مبتنی است بر نفی هر دو طرف منازعه - خواه سنت و خواه مدرنیته - راعلم می کند و اتفاقا هم در سایه سرکوب های جمهوری اسلامی که بر هر حال به بسیاری از منازعات تئوریک در پس سرمایه داری وابسته در کشور پایان داده بود به پیروزی هم می رسد و خود را وسیعا در اذهان چپ ایران مسلط می سازد...

ادامه دارد...





قسمت نهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


مسلما بسیاری از خوانندگان از نظریه " سرمایه داری وابسته " که پس از انجام اصلاحات ارضی و الغای فئودالیته در کشور میان چپ ها مسلط شد باخبرند. این تئوری در کشور ما دارای حیات چندان طولانی نبود. مرگ این تئوری مترادف شد با استقرار جمهوری اسلامی ایران که نظر به سرکوب ها و ... عملا در فضای خفقان حاصله با دست بالا گرفتن نظریه انقلاب سوسیالیستی و کارگری در میان چپ ها به بایگانی تاریخ سپرده شد.

در مبحثی که ما حالا در این جا پیرامون مرحله جاری انقلاب و تکامل اجتماعی در ایران داریم در بخش مربوط به جزم گرایی و پیروان انقلاب سوسیالیستی لاجرم باید باز گردیم به تئوری شکست خورده" سرمایه داری وابسته " تا از این راه نشان دهیم که چرا پیروزی نظریه جزمی حاضر محصول رفع غلبه تئوری" سرمایه داری وایسته" بوده و چرا برخی از چپ ها در ازای حل نهای مشکلات ما پیرامون تحلیل انقلاب جاری ایران به تئوری کهنه و جزمی ایی متوسل شدند که همان گونه که در جایی دیگر گفته شد از زمان سلطان زاده یعنی اوایل قرن گذشته در ایران مطرح بوده و حتی هوادارانی برای خود داشته است.

برای این منظور اجازه دهید تا جایی که حوصله این جستارها اجازه می دهند نگاه کوتاهی به تئوری سرمایه داری وایسته بیاندازیم و سپس بینیم چرا نظریه جزمی انقلاب سوسیالیستی پاسخ شایسته ایی به تئوری سرمایه داری وابسته نبود و نیست.

من برای این منظور بحث را کوتاه می کنم. تئوری سرمایه داری از این رو پاسخ گوی تبیین مرحله انقلاب ایران نبود چون این تئوری در درون خود در حال ادغام دو مقوله متفاوت یعنی یکی سرمایه داری و دیگری وابستگی باهم بود.

همان گونه که ما می دانیم و تجارب عدیده به ما نشان میدهد مناسبات اجتماعی سرمایه داری - در جزء آن یعنی نه جامعه سرمایه داری - صرف نظر از شکل آن در حیطه اقتصادی کشور در حول مالکیت بر نهاد اقتصادی شکل می گیرد که منجر به تقسیم سرمایه دار و کارگر می شود. در این رابطه سرمایه دار کسی است که برخلاف کارگر صاحب نهاد های اقتصاد اجتماعی است . مبحث کارکرد سرمایه داری و لذا کارگری موسع تر از این ها است اما در این جا و برای بحث ما پیرامون مرحله انقلاب جاری در ایران همین قدر مهم است که بدانیم این فونکسیون با همه ملزومات همراه به آن مکانیزمی اطلاق می شود که در همه اجزاء سرمایه داری یعنی در کلیه مناسبات اجتماعی سرمایه داری صرف نظر از شکل تاریخی آن حضور بهم می رساند. به عبارت ساده تر سرمایه داری، سرمایه داری است فرقی نمی کند جه سنتی و صنفی که ماقبل انقلاب صنعتی وجود داشت و چه آن سرمایه داری که به منزله رابطه اجتماعی در سطح فابریک ها و ... رو به گسترش نهاد و ما آنرا تا کنون در مباحثات خود از آن به سرمایه داری آزاد و نوین یاد کردیم.

به این معنا سرمایه داری و به همراه آن جامعه سرمایه داری - که گفتیم جامعه سرمایه داری کلیتی اجتماعی از اجزاء منفرد مناسبات و روابط سرمایه داری است . مانند رابطه درخت و جنگل - برای خود تاریخ جداگانه ایی دارد که در آن روابط سرمایه داری و جامعه سرمایه داری از سطوح سفلی به سطوح علیا فراشد می نماید که به آن تاریخ تکامل سرمایه داری می نامند و چنان که مشهور است امپریالیسم به منزله بالاترین مرحله تکامل جامعه سرمایه داری خوانده میشود.

اما از دیگر سو مسئله وابستگی مطرح است. این مسئله وابستگی که مقابل آن استقلال می باشد در واقع اشاره ایی بوده است به سلطه و به این معنا عدم آزادی و لذا قیمومیت کشور به کشور سلطه گر که در عصر ما کشور ها و جامعه های امپریالیستی بودند.

ازبازی با لغات که بگذریم مشاهدات عینی جهانی به بسیاری از ناظران سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و.... می فهماند که از کشور های سرمایه داری پیشرفته و امپریالیستی و سلطه گر که بگذریم در رابطه با آن ها و زیر سلطه چنین کشور هایی، از قرار معلوم دیگر کشور هایی قرار دارند که گرچه در آنها سرمایه داری غالب است و گرچه جامعه سرمایه داری در این کشور ها عقب مانده و قرون وسطایی است و گرچه در این کشور ها جامعه سرمایه داری نوین در حال پیدایش است یعنی گرچه نظر به تحول اجتماعی جاری در این کشور ها که از یک جامعه سرمایه داری به جامعه عالی تر سرمایه داری است و ما توصیف آن را بارها در این سلسله جستارها داشته ایم، لاکن برخلاف کشور ها و جامعه های سری اول یعنی سلطه گر و به این معنا آزاد کشورهای وابسته به امپریالیسم و در شمار اذناب آن ها محسوب می شوند .

برای توضح این رابطه آقا و نوکر از بسیاری تمثیل ها استفاده میشد که ما از ذکر همه آنها در این جا می گذریم. اما برای بحث ما مهم این است که بدانیم از توصیفات و نحوه بیان مطلب که بگذریم نه واقعیت سلطه گری امپریالیستها یک اسطوره بود و نه واقعیت زیر سلطه و به این معنا وابستگی این کشورها. این واقعیت های بودن و هستند که تا به امروز تنها امپریالیستها و نوکران شان در کشور های تحت سلطه منکر آن هستند و آنرا افسانه و اوهام مردم استقلال خواه این کشور ها می خوانند.

لاکن با این وچود ما امروزه درک مان از وابستگی و استقلال و به این معنا رهایی و آزادی خواهی در سطوح سیاسی و خواه اقتصادی به گونه دیگر است.

در مورد استقلال سیاسی و حاکمیت ملی ما می دانیم که در یک کشور در حال دیگرگونی و تحول اجتماعی مطالبه حاکمیت ملی و استقلال منحصر به تنها ترقی خواهان نیست. اما در عمل و بنابر تجربه حاکمیت ملی و استقلال تنها در سایه آن نیروهایی اجتماعی ممکن است که در حال بالندگی هستند.

نه تنها در زمینه استقلال سیاسی کشور بل که در خیلی دیگر از زمینه ها نظیر آزادی و جمهوریت، دمکراسی و حقوق بشر ما عملا می بینیم که وزنه سیاسی بسود جامعه بالنده تغییر کرده است و مبارزان آزادی و دمکراسی من بعد از صفوف مدرن ها برمی خیزند و در عوض قدما و سنتیون عملا تاب ایستادگی در برابر سلطه را نداشته و در عمل با کسب حاکمیت ملی آن را قربانی خواهند کرد.

در مورد وابستگی اقتصاد عملا یا استقلال اقتصادی به مفهوم خودکفایی هیچ گاه وجود خارجی نداشته و یا آن استقلال اقتصادی که معقولانه مد نظر است استقلالی می باشد که کسب آن در گرو مدرنیزه کردن اقتصاد و لذا ادامه تحول اقتصادی کشور بر پایه اصول انقلاب صنعتی است که می دانیم درعمل به معنای حذف جامعه سرمایه داری پیشین و پیدایش جامعه سرمایه داری نوین می باشد.

ادامه دارد....


قسمت هشتم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابر این
چنانچه بخواهیم بر شالوده "آنچه که هست " در پی پاسخ های شایسته برای پرسش های در بالا مطرح شده ، بر آییم و در این میان آن چه را که در کشور عملا در حال فروپاشی و متعاقب آن در حال شکل گیری است در نظر داشته باشیم، یعنی آن جامعه ایی که در کشور در حال حاضر در حال احتضار و آن جامعه ایی که در حال بالندگی است، آن کشمکش و تنازع تاریخی و انقلابی که در این مقطع از مراحل تکامل اجتماعی کشور جاری است و حوادث روزمره کشور را به خود اختصاص می دهد و... آنگاه چنین خواهیم داشت که پس از اصلاحات ارضی شاهانه و نابودی فئودالیته در کشور در شهر و روستا هایی ایران انقلابی از یک جامعه سرمایه داری که غالب اما میرا است به جامعه سرمایه داری نوین دیگری که عالی تر و بالنده است در جریان می باشد.

بر این اعتبارچنان که می بینید هر خواسته نابودی جامعه سرمایه داری در کشور در گیرو دار این کشمکش و تحول انقلابی در عمل به سود جامعه سرمایه داری نوین مبدل خواهدشد.

علت این امر معلوم است. چون در ایران در حال تحول و توسعه به جامعه سرمایه داری نوین و به تیع آن جامعه کارگری نوین تنها آن جامعه ایی از سرمایه داری که واقعا هست جامعه ایی است که تاکنون از هستی برخوردار بوده.

اما با این وجود چناتچه خواسته باشید جامعه ایی را نابود کنید که هنوز در حال هستی یافتن است مثل این می ماند که شما در صدد آن برآیید نطفه ایی را در رحم مادر خفه کنید که در حال تشخص می باشد. فراموش نکنید این مادر که در این جا از آن سخن است همان تاریخ اجتماعی کشور ما بطور کنکرت می باشد و آن نطفه تمثیلی جامعه نوینی است که تاریخ ما در حال حاضر آبستن آن است.

خوب. پرسش این جا این است حال چرا می خواهید چرخه تاریخ را از حرکت و زایش باز دارید و چرا و به چه منفعتی برای کشور و مردمان آن در پی آن هستید جلوی این تحول تاریخی و انقلابی را بگیرید؟

اگر شما - خطاب به جزم گرایان - به من بگویید که این پیشگیری تحول اجتماعی در ایران از یک جامعه سرمایه داری به جامعه سرمایه داری عالی تر بسود جامعه کارگری است، من در جواب خواهم گفت کدام جامعه کارگری؟

منظور نظر شما همان جامعه کارگری است که محصول همین زایش و تحول انقلابی است که شما مرتجعانه جلو دار آن شده اید؟

منظور شما همان کارگرانی هستند که در طی این روند تحولی و انقلابی از این جامعه سرمایه داری به جامعه سرمایه داری عالی تر رفته رفته در حال جان و هستی گرفتن هستند؟

اگر منظور شما این کارگران هستند که در حال بالندگی هستند، این کارگران تنها زمانی می توانند قطب اجتماعی مقابل خود را نابود کنند که پیش تر چنین جامعه ایی موجود باشد و این در حالی است که گفتیم جامعه سرمایه داری نوین در نتیجه زایش تاریخی در حال هستی گرفتن است.

پس بدینسان چگونه کارگرانی که خود در نتیجه توسعه مناسبات اجتماعی به یک کلیت اجتماعی در حال شکل گیری هستند در شرایطی قرار می گیرند جلوی چنین توسعه و تکوین کلیتی را بگیرند؟

آیا این گونه نیست که پروسه تکوین جامعه مدرن سرمایه داری در عین حال پروسه پیدایش آن نیروی انقلابی و تحول خواه آتی است که ما مشترکا جامعه کارگری می خوانیم؟

نظر به این پروسه تکوین، پیدایش جامعه سرمایه داری نوین را دیدن اما نیمه دیگر یعنی تکوین جامعه اتقلابی کارگران را ندیدن مثل این می ماند که شما یک لیوان آب نیمه پر را قسمت خالیش را ببینید اما قسمت پرش را از نظر بیاندازید.

اما در تاریخ اجتماعی کشور از چنین بد بینی و سیاه اندیشی این کارگران نوین و در حال پیدایش نیستند که از آن منتفع می شوند.

من می بینیم که در این و آنجا به ما می گویند در نطقه خفه کردن مولود منفوری که جامعه سرمایه داری نوین نام دارد و در ایران در حال سامانه پذیری است نظیر این است که جلوی ضرر را هروقت بگیریم منفعت باشد. و به ما می گویند که ما- پیروان انقلاب لیبرال دمکراتیک - بسود بورژوازی لیبرال و ملی خواهان توسعه و سامانه پذیری جامعه سرمایه داری نوین می باشیم آنها یعنی جزم گیران خواهان محو هرگونه آثار سرمایه داری در کشور می باشند.

من قبلا هم در یک رابطه دیگر عرض کردم که این جزم گرایان که خود را پیرو انقلاب کارگری در شرایط کنونی کشور که انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری است می دانند از این رو خود را تندرو و زیرک می خوانند چون می پندارند با جهش و پریدن از مرحله کنونی انقلاب و تحول اجتماعی به مرحله عالی تر و کارگری می خواهند کارگران کشور را از درد و رنج هایی که جامعه سرمایه داری نوین به همراه دارد رهایی بخشند.

اما ماحصل این زرنگی عملا رنگ زرد است و شرمساری در پیشگاه تاریخ کشور. چرا که این ها که چنین جرات می یایند که در یک کشور ثروت مند شده برشالوده درآمدهای هنگفت نفتی و بدون پیمودن راه توسعه و بهینه سازی توان مندی ها و پتانسیل های اقتصادی و مادی و اجتماعی کشورخواهان اجرای بلافاصله تقسیم عادلانه ثروت کشور باشند در عمل مجبور می شوند همه آن ضعف ها و خلا هایی که در نتیجه ضعف هستی اجتماعی کشور به دولت کارگری هجوم می آورد را با دولت گرایی و حزب گرایی، آموزش های حزبی و .... برطرف و پر کنند

در عمل این جزم گرایان مجبور می شوند یا در همان مسیر تکامل و تحول اجتماعی که تاریخ به آنها دیکته می کند عمل کنند و آن گاه در واقع صرف نظر از فرم آن همین می شود که منظور نظر انقلاب لیبرال دمکراتیک است که در غالب راه رشد سوسیالیستی و غیر سرمایه داری عملی خواهد شد و یا این که نه و از بهینه سازی و رشد و توسعه پرهیز کرده و مانند جمهوری اسلامی با اتکاء به درآمدهای هنگفت نفتی به ماجراجویی در منطقه مشغول خواهند شد.

من در این جا از مابقی مباحث عملی پیرامون این که این جزم گرایان با نصف مابقی جمعیت ایران که کارگر نیستند چه خواهند کرد و چگونه جامعه عالی تر را که در پی حذف کار و کارگری، روابط پولی و کالایی و ... است را سازمان خواهند داد آگاهانه می گذرم. و در این رابطه تنها خواننده را به روشی حزبی و دولتی اشاره می دهم که که جزم گرایان پیروان راه آن هستند. فراموش نکنید از نظر جزم گرایان هر دمکراسی در عین حال یک دیکتاتوری است و زمان عروسی کارگران روز عزای مابقی خواهد بود...

ادامه دارد...









قسمت هفتم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


من در شماره پیشین از یک رابطه منطقی میان جزء "مناسبات اجتماعی" و کل "جامعه" سخن راندم و اکنون در این مجال شایسته است که به این مبحث بازگردم و با صحبت هایی که پیرامون اصول انقلاب و تحول اجتماعی داشتیم از آن در ارتباط با انقلاب جاری ایران مورد بهره برداری قرار دهم.

برخلاف پنداشت جزم گرایان انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری کشور محدود به محصور به ادعاها و باورها و رویا های اسطوره ایی و بی پایه یک بورژوازی بالنده و به اصطلاح ملی و لیبرال نیست که در سودای یک سرمایه داری توسعه یافته و ملی و ایرانی در کشوری تحت سلطه و و توسعه نیافته در عصر سطه جهانی امپریالیسم می باشد.

خیر. چنان که تا کنون دیدیم این مهم بیش از هر چیز بخشی از تاریخ و مرتبه ایی از مراتب تاریخ فراشد اجتماعی کشور ماست که به جامعه و تاریخ اجتماعی ایرانی در تمامیت آن مربوط می شود و حتی چنانچه از منظر منافع آتی و عدالت خواهانه کارگران هم که شده به انقلاب لیبرال دمکراتیک جاری بنگریم این مرحله باید به اجراء در آید و این تکه از تاریخ کشور باید طی شود و پشت سر گذاشته شود.

اتفاقا در این مسیر است که بر پایه همان مکانیسم تخریب و سازندگی گفته شده در بالا از دل توسعه مناسبات اجتماعی منفردا موجود و نوین کلیت تازه ایی پدیدار می گردد که جامعه نوین نام دارد. این جامعه و ساختار نوین نظر به پویایی تاریخ اجتماعی انسان پس از پیدایش بار دیگر و این بار از نو دستخوش قضاوت تاریخی می گردد و متعاقب آن عصر حقانیت آن به پایان می رسد و زمینه برای جامعه نوین دیگری بر اساس همان خشت امکاناتی که جامعه پیشین در کشور نهاده است بوجودمی آید.

اما جزم گرایان وطنی ما خشت بروی خشت نهادن های تاریخی را ، این تبدیل جزء های مناسبات اجتماعی به کلیت یک جامعه را نمی بینند و نمی بینند که در هر مرحله از تاریخ تکامل اجتماعی یک کشور سطحی از نیروها مولده و پتانسیل اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و.. کشور ایجاد می شود که در تعاقب آن سطح عالی تر و مرحله عالی اجتماعی سپس براه خواهد افتاد.

برای روشن تر شدن مطلب عرض می کنم. به این اعتبار ما مجاز نیستیم چون خود را نظربه زمانه مان در کشور مدرن و لیبرال دمکرات می خوانیم در انتقاد به مراحل پیشین تاریخی مان یعنی به مراحلی که پیش از ما آمدند و رفتند و غیره بنای ناسپاسی را بنهیم.

فراموش نباید کرد که گذشتگان خشت هایی را قبل از ما بر زمین این کشور نهاده اند که ما اکنون توانا می سازد که با بهره برداری از آنها بتوانیم خشت های خود را بروی آنها بنهیم و ایران را به مرحله عالی تری از" آنچه هست " از نظر اجتماعی ارتقاء دهیم.

من در این عبارت تاکید دارم به "آن چه هست". این هستی اجتماعی که ما جامعه اش می خوانیم در صورت زوال یافتن و کهنه شدن که تاکنون پیرامون آن سخن رانده ایم، به این معنا نیست که تا کنون برای تاریخ تکامل اجتماعی کشور دستاوردی به ارمغان نیاورده است. چنین از تاریخ گذشته فهمیدن این ضرر را دارد که ما اهمیت و جایگاه انقلاب خودمان را به خوبی ادراک نکنیم و در آینده سازی هم بمانیم.

در خطاب به جزم گرایان این را می گویم. ما باید "آن چه را که هست" در همه حالات مد نظر خود قرار دهیم. فرقی نمی کند خواه در مقام مخرب و خواه در مقام سازنده. چراکه شما در هر مقطع از تکامل تاریخ اجتماعی کشور تان تنها قادرید" آنچه را که هست " نابود کنید و بر پایه امکاناتی که او به اختیار شما قرار می دهد بنای اجتماعی خود را استوار سازید.

شما می خواهید جامعه سرمایه داری را در کشور تان نابود کنید - تاکید می کنم نه جزء به جزء مناسبات اجتماعی سرمایه داری را که جامعه سرمایه داری در کلیتش از آن سر بیرون می آورد - در این رابطه به مثال درخت و جنگلی که قبلا گفته شد، توجه کنید - آنگاه شما مجبورید تنها در صورتی جامعه سرمایه داری در کشورتان را نابود کنید که این جامعه محتضر از قبل از هستی برخوردار باشد.

والا چگونه می توان جامعه ایی را در کشور نابود کرد که تاریخ هنوز در حال ساختن آن است. و تحول و انقلاب اجتماعی کشور هنوز با همه مصائب داخلی و خارجی در پی ایجاد و هستی بخشدین به آن است؟

مگر چنین جامعه ایی در واقعیت کشور از وجود خارجی برخوردار است که شما در پی نابودی آن هستید؟

مگر در هر مقطع از تحول و انقلاب اجتماعی در کشور چنین نیست که جامعه ایی که کهنه است، چون دارای حقانیت تاریخی نیست ، لذا باید برود و جامعه نوینی باید زاده می شود که جایگزین آن گردد؟ اگر چتین است پس آنگاه به ما بگویید در مقطع کنونی کشور قابله تاریخ در پی زایش کدام جامعه است؟ یا بهتر بگوییم در پی تخریب کدام جامعه موجود است و در پی سازندگی کدام جامعه نوین می باشد؟

این دیگردیسی از کدام حالت تاریخی موجود به کدام حالت تاریخی مطلوب در جریان است؟

این که در جواب گفته می شود جامعه سرمایه داری باید نابود گردد در ما این پرسش را بر می انگیزاند این کدام جامعه سرمایه داری است که در کشور موجود است و از هستی برخوردار است و باید نابود گردد؟

و متعاقب آن این کدام جامعه نوین است که بر ویرانه های جامعه و بنای سرمایه داری کهن باید مستقر شود؟

بگذارید برای پاسخ به این پرسش ها به تاریخ جاری و حاضرین کشور خودمان مراجعه کنیم یعنی بر پایه "آنجه هست"و نه از روی خواسته ها و مطالبات و آرزوی هایی که از نابودی جامعه سرمایه داری و استقرار عدالت اجتماعی در پهنه گیتی بطور کلی در سر داریم حرکت کنیم و دنبال پاسخی باشیم...

ادامه دارد...


قسمت ششم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


نکته دیگر که از زاویه منافع آتی - در قبال منافع آنی یعنی مناقع لیبرال دمکراتیک کارگران- باید به آن توجه کنیم و تلوحیا هم تا کنون به آن اشاره شد مسئله مربوط به مفهوم "جامعه" و تفاوت آن با مفهوم" مناسبات اجتماعی" است.

رابطه "مناسبات اجتماعی" با "جامعه" نظیر نسبت "درخت" و "جنگل" است که در منطق به آن رابطه جزء و کل می گویند. حال طرح این مسئله در ارتباط با تشخیص مرحله انقلاب چرا اینقدر مهم است بلافاصله ذکر خواهم کرد.

همان گونه که می دانیم هر تحول و انقلاب اجتماعی در تاریخ اجتماعی بشر صرف نظر از مقطع های آن عبارت است از یک دیگرگونی از جامعه میرا و زوال یافته و تاریخا نامطلوب و لذا غیر برحق به جامعه عالی تر و تاریخا برحق و بالنده. به این دیگر دیسی تحول و انقلاب اجتماعی می گویند که در طی یک پروسه کم و بیش طولانی صورت پذیر می گردد. این یک اصل است و ما آن را برای سهولت مطلب اصل انقلاب و تحول اجتماعی نام می گذاریم.

پس برخلاف تصور بسیاری از ما تحول و انقلاب دارای یک پروسه و فرایند کم و بیش طولانی است. و این طور نیست که چون سخن از تحول و انقلاب ساختاری و اجتماعی است - یعنی انقلاب و تحول در جامعه و ساختار اجتماعی - پس آنگاه آن گونه که برخی مدعی اند از پروسه و فرایند خبری نیست.

از دیگر سو بنابر اصل انقلاب و تحول اجتماعی دیگر گونی و تحول پروسه وار جامعه میرا به جامعه بالنده و نه بر عکس یعنی عقب رفت تغییر و تحولات انقلابی و تاریخی مد نظر است. این نکته مهم است که بدان توجه شود که انقلاب هر گونه تحول اجتماعی و هرگونه حالت به حالت شدن اجتماعی نیست.

انقلاب پروسه وار که در بستر تاریخ تکامل اجتماعی انسان مطرح است و کشور ما تا کنون مراحلی از آن را از سطوح بدوی تا سطوح فعلی آن پشت سر نهاده حرکتی بسوی جلو و پیشروانه و ترفی خواهانه است.

در مسیر و فرآیند همین تغییرات تدریجی و کمی است که جامعه میرا از بین می رود و به تناسب آن جامعه بالنده شکل می گیرد.

در سیر این تغییر و تحولات تدریجی که انقلاب در جریان است و کشور به لحاظ اجتماعی از سطوح پایین به سطوح عالی تر ارتقاء می یابد باید به این نکته مهم توجه داشت که در این اثنا دو عمل در حال صورت پذیری است:

جامعه میرا روند اضمحلال خود را طی می کند و جامعه بالنده روند پیدایش خود را می پیماید.

به این اعتبار عمل انقلاب و دیگر گونی اجتماعی یک عمل با دو پروسه متقابل سازندگی و تخریب است. یعنی در هر انقلابی جامعه ایی ساخته و جامعه ایی تخریب می شود.

بر پایه تمام آنچه در این بخش تا کنون گفته شد این طور می توان سرانجام نتیجه گرفت که که عمل تحول وانقلاب اجتماعی امر مشاطه و یا مرمت بنای کهنه جامعه میرا و در حال تخریب نیست بل که بر عکس تخریب ساختار و ساختمان بنای کهنه و فرسوده اجتماعی و در کنار و به جای آن احداث یک بنای نوین اجتماعی است.

این مبحث به این نحو هم در مباحثه ما با جزم گرایان که حالا مطرح است مهم است و هم در مباحثه با اصلاح طلبان حکومتی که در پی مرمت جامعه فرسوده قرون وسطایی ما هستند.

گفتگو با اصلاح طلبان را وعده دادیم که در آینده پی گیری کنیم . اما در این جا در ارتباط با جزم گرایان مهم است که بدانیم انقلاب و تحول تاریخی لیبرال دمکراتیکی که در این مقطع از تاریخ فراشد اجتماعی انسان ایرانی از آن سخن است از این قواعد و اصول مستثنی نیست.

لذا ما باید توجه داشته باشیم انقلاب لیبرال دمکراتیکی که در این مقطع از تاریخ اجتماعی کشور در برابر چشمان ما در جریان است انقلابی است که در حال تخریب جامعه و جامعه های کهنه ایرانی و همزمان در پی ساختن جامعه واحدی از کلیه این جامعه های قرون وسطایی در یک کشوری است که کثرالمله است و لذا به تعداد قومیت های آن جامعه های ملی از موجودیت برخوردارند.


شما برای فهم بیشتر مطلب به این تحول عظیمی که در برابر چشمان ما جاری است و ما آن را به سهولت انقلاب لیبرال دمکراتیک می نامیم نگاه کنید.

دراین تحول تاریخی در یک سو جامعه های کهن و فرسوده ما قرار دارند که تاریخا محتضرند و لذا میرنده اند و در سوی دیگر و در مقابل آن جامعه واحد ایرانی از تمام قومیت های ایرانی یه نام ملت ایران در حال شکل گیری است که تاریخا بالنده و برحق می باشد...

ادامه دارد....

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

قسمت پنجم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


در ادامه می خواهم در راستای مطالب پیشین و به منظور برجسته تر ساختن صحت رویکرد انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله تنها مرحله واقعی و جاری از سیر تکامل اجتماعی کشور در اینجا چنین استدلال کنم که چرا مشارکت جامعه کارگری در امر دمکراسی و آزادی وسیع حتی از نظر منافع آتی و نهایی یعنی از دیده منافع عدالت جویانه کارگران یک ضرورت تاریخی است.

یعنی به این معنا در این جا مایلم چنین استدلال کنم که جامعه کارگری نه تنها به خاطر نفس خود آزادی و دمکراسی که در خود مهم است بل که به خاطر منافع حداکثری و به اصطلاح سوسیالیستی و ... هم که شده بایستی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک مشارکت فعال کند و آنرا جزیی از خویشتن خویش تلقی کند.

مبنای استدلال من را مطالب ساده ایی تشکیل میدهد. از قدیم گفته اند که برای پای گذاری به مرحله مویز شدن باید از قبل وارد مرحله غوره شد. این حکمت مراحل تکامل اجتماعی است. باید خشت بروی خشت گذارد. باید گام به گام به پیش رفت. به این می گویند تاریخ اجتماعی و رشد تدریجی وگام به گام تاریخی. در این مدرسه تاریخ است که انسان ها رشد اجتماعی می یابند. در این مدرسه عینی تاریخ است که کارگران ارتقاء می یایند.

در این رابطه دو نکته به خاطرم می رسد که باید توضیح بدهم. یکی همان جزم گرایی و رویکرد ضد تاریخی است و دیگری برخورد اصلاح طلبان حکومتی در رابطه با تغییرات تدریجی و پرهیز از انقلاب و می باشد که بدان از فصل 16 به بعد پرداخته میشود. ....


مورد اول، جزم گرایی است. یکی از مواردی که پیروان انقلاب سوسیالیستی در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی کشور در رابطه با با آموزش کارگری و ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران به آن توجه ندارند همین ضرورت تاریخی تحول و تکوین اجتماعی در کشور است.

زمانی این ضرورت تاریخی و اهمیت وقوع آن نفی شد آنگاه است که اهمیت پروپاگاند های حزبی و کلاس های حزبی در ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران صد چندان می گردد.

یعنی در واقع میان این دو یعنی از یکسو میان ضرورت روند تاریخی و ضرورت مدرسه عینی تاریخ و از سوی دیگر مبالغه در نقش حزب و به اصطلاح آگاهی سیاسی - این واژه آگاهی سیاسی با شعور سیاسی یکی نیست و واژگان آگاهی سیاسی به غلط به جای شعور اجتماعی و سیاسی از سوی پیروان انقلاب سوسیالیستی استفاده می شود - رابطه منطقی وجود دارد.

پیوسته چنین بوده است که زمانی که از نقش یک طرف یعنی عینیت تاریخی کاسته شد بر به همان میزان و حتی بیشتر بر نقش و جایگاه دیگری یعنی ذهنیت افزوده میشود تا خلاء تاریخی و عینی موجود از طریق ذهنیت پر شود

پس یکی از مولودات همین رویکرد جزم گرایی که آن را رها نمی کند همین حزب گرایی و تکیه وافر و مبالغه آمیز به نقش حزب در رابطه با کارگران و دیگری که در همین راستا است همان دولت گرایی است که ویژه گی برجسته همین این جزم گرایان است.

این ها می خواهند با تکیه به حزب و دولت و با پر بها دادن به نظم حکومتی خلاء های موجود اجتماعی و تاریخی را پر کنند. یعنی آنچه را که تکامل اجتماعی باید رفته رفته احداث کند ، آنجه را که جمهور مردم و جامعه باید به تدریج و در حین سازندگی و تحول اجتماعی به آن برسند این ها می خواهند همان دستاورد ها را به کمک دولت و حزب به خورد مردم بدهند و به اصطلاح یکشیه به آن برسند.

پس اختلاف میان رویکرد تاریخی و رویکرد جزمی وسیع تر از اختلاف صرف بر سر کدامین مرحله انقلاب ایران است. در این جا ما با دو دنیای مختلف روبرو هستیم.

در یکسو پیروان دمکراسی وسیع قرار دارند که با شرکت دادن جامعه کارگری در قدرت سیاسی و دمکراسی نه تنها در پی آموزش عملی کار گران در اداره کشور برای نظم آتی انسانی می باشند بل که همچنین از این راه در پی مقابله با منطق دولت و نظام سیاسی می باشند که با وسیع تر شدن عملا از صورت کلاسیک آن خارج شده و راه باطل شدن ر ا می پیماید و از سوی دیگر پیروان جزم گرایی قرار دارند که عملا درپی پیروی از منطق دولت طبقاتی و یکسویه می باشند که به دنبال خود عربض و طویل کردن بساط دستگاه دولتی این ماشین بوروکراسی را همراه دارد.

از این گذشته آن دستاورد های مبارزاتی و تجارب گرانبهایی که کارگران در طول سازندگی و تحول اجتماعی کشور بدست می آورند، آن ارتقاء سطح زندگی و رفاه که جامعه کارگری با مشارکت سیاسی خود و با مبارزه سندیکایی اش بادست خود کسب می کند را شما نباید اهمیت شان در برابر آنچه را که حزب در صورت انقلاب سوسیالیستی در یک کشور نقتی و در حال توسعه ازمحل درآمد های هنگفت نفتی به کارگران هدیه می دهد و به قولی درآمد نفت را بر سر سفره کارگران می آورد مقایسه کنید و آنرا دست کم بگیرید.

اولی مدرسه واقعی تاریخی است و دومی تنبلی و کاهلی که دیکتاتوری حزبی نام دارد...

ادامه دارد...

قسمت چهارم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


به این نحو دارم نظر خوانند گان را به تدریج به این نکته مهم و حساس جلب می کنم که منظور نظر از رویکرد تاریخی که در آغاز از آن سخن به میان آمد و در برابر جزم گرایی قرار داده شد برخلاف تصور پیروان انقلاب سوسیالیستی برابر با تقدیر گرایی و دیترمینیسم و تاریخ گرایی نیست که در آن انسان های کارگر آلت دست بی اراده مرحله تاریخی خود هستند.

برعکس. برای جامعه کارگری در انقلاب لیبرال دمکراتیک درمیان اردوگاهی که با جامعه سرمایه داری لیبرال دمکراتیک بسته است نقش فعال و برابر و دمکراتیک قائل شوید ، این نقش فعال انسانی را به آن ها اعطاء کنید و از آن ها بخواهید که در امر آزادی و دمکراسی کنار نکشند، از حریف متحد خود نهراسند، در مقابلشان جا نزنند، جا را برای آنها خالی نکنند، با هم در یک اردوگاه متحد از سرمایه داری و کارگری تلاش کنند ایران را بسازند و سپس بر سر میوه های آن با هم به نزاع بپردازند و ... این ها آن گاه به معنای در نظر داشت نقش فعال انسانی در عرصه تاریخی و اجتماعی است و آنگاه در عمل به معنای پرهیز از اتوماسیون و تاریخ گرایی و قدر گرایی است.

اگر این کار ها را که گفته شد انجام ندهید اگر نقش فعال کارگران را به خاطر فرمول بندی ها و قانون مندی های انقلاب و تکامل اجتماعی نادیده انگارید آن گاه است که عملا قربانی تاریخ خواهید شد. آنگاه عملا جامعه کارگری مبدل به آلت پاسیو و منفعل فاعلی بنام سرمایه داری و تاریخ آن خواهد شد.

اما براستی این خواسته کیست که کارگران فعالانه در امر آزادی و دمکراسی مشارکت نداشته باشند؟ براستی منبع و ماخذ این رویکرد های مسخ شده تاریخی، جبر گرایی و جزم گرایی و ... چه کسی به جز خود سرمایه داری است؟


پس بدینسان می بینیم تز بورژوایی بودن انقلاب لیبرال دمکراتیک و به تبع آن تز انقلاب کارگری در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی ایران - که گفتیم این دو به هم نان قرض می دهند ازابداعاتی است که سرانجام آن ریشه اش در خود جامعه کارگری ایران نیست.

از این دو تز به هم وابسته به سند خود تجارب ایران این جامعه کارگری ایران نیست که منتفع می شود. در عوض گفتیم این مشارکت فعال کارگری در امر آزادی و دمکراسی در کشور است که آزادی و دمکراسی در ایران را سرانجام متحقق خواهد ساخت.

و تلویحا گفتیم در این امر هر تئوری که منافی این الزام تاریخی باشد یا باید خود را با این الزام تطبیق دهد و یا غیر این صورت پشیزی نمی ارزد و باید از حیطه اعتبار خارج گردد.

و تئوری های تاکنونی متاسفانه هریک به سهم خود سعی داشته اند که این نقش فعال جامعه کارگری در استقرار نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک را به گونه ایی نفی کنند.

و دراینجا برای تاکید دوباره هم شده عرض می کنم منظور نظر من از مشارکت جامعه کارگری در انقلاب دمکراتیک همان تز و تئوری قدیمی انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر نیست.

چرا که نظام رهبری در هر کشور همان نظام حکومتی و سیاسی آن است. و به این ترتیب آن که خواهان انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری و دولت دائمی کارگری است از مبانی دمکراسی و آزادی چیزی نمی فهمد والا از پیش چنین رهبری و حکومتی را که باید به شکل دمکراتیک و در یک انتخابات آزاد تعیین شود به دست جامعه کارگری نمی سپارد.

در واقع این قبضه سازی امر حکومت و نظام سیاسی در دست این و یا آن جامعه، یا در دست جامعه سرمایه داری که در بالا دربرخورد با لیبرالیسم به آن اشاره شد و یا به دست جامعه کارگری که در این جا به آن اشاره میشود ناقض آشکار مفهوم دمکراسی وسیع می باشد که در این مکان مد نظرما است...

ادامه دارد...



قسمت سوم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


چنانکه مشاهده می کنید مشکل اصلی که ما با جزم گرایان و پیروان انقلاب سوسیالیستی در ایران کنونی خودمان داریم تا حد زیادی باز می گردد به ادراکی که در برداشت از آزادی و دمکراسی در انقلاب لیبرال دمکراتیک مسلط است .

اگر قرار بر این باشد که در کشور ما کسانی باشند به دلایل خاص خود امر آزادی و مردم سالاری را- یعنی نظام سیاسی لیبرال دمکراسی را - امری مختص جامعه سرمایه داری آزاد و نوین بدانند و لییرالیته و دمکراسی را به این نحو مبدل به نظام سیاسی مختص جامعه سرمایه داری نمایند، آنگاه طبیعی است که چون کارگران به این نحو به پستوی ها خانه ها فرستاده می شوند و یا از آنها فقط به شکل گوشت دم توپ و گلوله ارتجاع برای استقرار آزادی و دمکراسی سرمایه داران استفاده شود . آنگاه طبیعی است که چنین کارگرانی روزی به خود بگویند: امید به آزادی و دمکراسی در هنگام غلبه سرمایه داری بستن ساده لوحی است و من را بهتر که به فکر انقلاب کارگری خود باشم که به مراتب بهتر از آزادی و دمکراسی سرمایه داران است.

طبیعی است که در نتیجه چنین برخورد اجتماعی کارگران ایران امر آزادی و مردم سالاری را در مقابل امر عدالت اجتماعی قرار دهند و چون اجبارا بر سر دو راهی گزینش یا آزادی و دمکراسی و یا عدالت اجتماعی واقع شده اند تن به گزینش عدالت اجتماعی دهند.

اما در واقع برغم چنین برخورد های غلط و متداول اجتماعی جاری براستی دو امر و دو مرحله تکامل اجتماعی چنین در برابر و در عرض هم قرار دارند به جای این که در طول هم و مکمل هم باشند؟

آیا براستی راه عدالت اجتماعی از منزلگاه آزادی و دمکراسی و ثبات و استقرار آن در کشور نمی گذرد؟

چرا نباید کارگران که از ستون های آزادی و دمکراسی در کشور هستند این مقام خود را در تمام مراحل حیات نظام لیبرال دمکراتیک حفظ کنند؟

کدام نیروی اجتماعی کارکران را در امر مشارکت در نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک باز می دارد؟

استدلال می شود چون در مقطع تکامل اجتماعی کنونی سرمایه داری سرانجام سرمایه داری لیبرال غلبه خواهد کرد بطور اتومانیک از این غلبه اجتماعی حاکمیت سیاسی آن جامعه هم نتبجه میشود. فرمول بندی چنین است: نظام سیاسی هر کشور از آن جامعه غالب آن است.

خوب. این اتوماسیون منتهای آرزوی جامعه سرمایه داری غالب است که غلبه اجتماعی خود را بطور مکانیکی هم به حاکمیت سیاسی مبدل سازد و اگر هم جلو آن گرفته نشود بدیهی است که این اتوماسیون را عملی خواهد کرد و در بسیار جاها و در یسیاری از مقاطع زمانی هم چنین کرده است. اما براستی نقش کارگران در پیش گیری از این اتوماسیون خودخواسته سرمایه داری در چیست؟

آیا نمی توان عملا مفاهیم آزادی و دمکراسی در یک کشور برغم غلیه اجتماعی یک جامعه بر جامعه دیگر- برغم غلبه جامعه سرمایه داری بر جامعه کارگری - به مفاهیمی با آن چنان گستره اجتماعی مبدل ساخت که عملا دولت و حاکمیت - نظام سیاسی - در سایه غلبه اجتماعی متضرر نشود؟

آیا نمی شود مانع از آن شد که نظام سیاسی کشور بر غم غلبه اجتماعی بدست سرمایه داران نبافتد وجامعه کارگری با مشارکت در قدرت سیاسی از همین حالا کنترل جامعه را بدست خود درآورد؟

تاکید می کنم. بطور مشارکت و نه به تنهایی. مگر آن دمکراسی که می گویند درمفهوم وسیع آن در همین مشارکت جامعه کارگری در نظام حکومتی کشور نیست؟

خوب اگر قرار باشد که دمکراسی و آزادی این باشد که سرمایه داری می خواهد آن گاه این خواهد شد که می دانیم. نظام سیاسی در تناسب قرار می گیرد با جامعه غالب و کشور مبدل می شود به بهشت سرمایه داری.

اما این درصورتی است که اول از همه کارگران را قانع کنند که دست از این بهشت زمینی سرمایه داری بردارند و به قولی یا به عنوان هیچ بودگان همکاری کنند اما از قدرت و مراکز تصمیم گیری به کنار بمانند و یا آن طور که پیروان انقلاب کارگری می گویند به فکر این باشند گلیم مندرس خود را به تنهایی از آب بیرون بکشند.

ادامه دارد...

قسمت دوم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


هدف من در این نوشته ها مدافعه از بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نیست. گرچه پیروان رویکرد جزمی مدافعان انقلاب لیبرال دمکراتیک را پیوسته در مظان این اتهام خود قرار می دهند که آ نها در کلیت خود پیروان و مدافعان بورژوازی ملی و لیبرال می باشند.

این اتهام بی جهت نیست. بطور کلی از مرحله لییرال دمکراتیک تکامل اجتماعی کشور تا کنون این نظر مسلط بوده است که نظر به این که این مرحله تکامل کارگری نیست و درواقع مرحله ماقبل سوسیالیستی است لذا انقلابی است تماما و به شکل غیر دمکراتیک در دست بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی.

ما برای فهم هرچه بیشتر ابعاد و جوانب انقلاب لیبرال دمکراتیک بهتر است قدری پیرامون این تز در ارتباط با مرحله لیبرال دمکراتیک تکامل اجتماعی مکث کنیم.

همان گونه که در بالا عرض شد نظریه مسلط از انقلاب لیبرال دمکراتیک دلایل کافی در دست دارد که در نهایت مدعی آن باشد که انقلاب لیبرال دمکراتیک یک کلیت تمام بسته در دست بورژوازی و سرمایه داری لیبرال و ملی است.

چون فهم نظریه جزمی انقلاب سوسیالیستی و برخورد به آن برای تدقیق نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک مهم است من توجه شما را به این ترتیب به این نکته جلب می کنم که این رویکرد که مبتنی است بر این که کلیت انقلاب لیبرال دمکراتیک در دست بورژوازی لیبرال و ملی است در واقع نظریه است که همچنین مورد پذیرش پیروان انقلاب سوسیالیستی می باشد. اما با این تفاوت که جزم گرایان به این نظرند چون در انقلاب لیبرال دمکراتیک کارگران محلی از اعراب ندارند وچون انقلاب لیبرال دمکراتیک از نظر اجتماعی متکی به جامعه غالب یعنی سرمایه داری نوین است و چون لیبرال دمکراسی در کلیت آن در دست بورژوازی است و به این اعتبار مفاهیم بورژوایی و غیر کارگری است و چون کارگران از آزادی و دمکراسی بورژوایی طرفی نمی برد لذا به این علل گفته شده کارگران از مشارکت در این فاز تاریخی سر باز زده و به نحو جزم گرایانه در پی انقلاب سوسیالیستی و کارگری خود خواهند بود که در آن در ازای آزادی و دمکراسی دروغین بورژوازی عدالت اجتماعی و حکومت شورایی و .... از موجودیت برخورداراست ....


یعنی بدینسان تز لیبرالیستی از مطالقیت بورژوایی انقلاب لیبرال دمکراتیک دارای چنان مقبولیت عامه شده است که در حقیقت مورد پذیرش پیروان انقلاب سوسیالیستی هم واقع گردیده است. چون این تز مهم است اجازه دهید در اطراف آن بیشتر مکث کنیم.

ما اگر بتوانیم زمانی این تز را که به انقلاب لیبرال دمکراتیک مطلقیتی در دست بورژوازی لیبرال و ملی می دهد را رد کنیم و نشان دهیم که مفهوم لیبرال دمکراتیک انقلاب جاری ایران به این معنا نیست که این یک آزادی و دمکراسی در دست مطلقه جامعه سرمایه داری غالب است یعنی آن طور که لیبرالیسم مدعی انقلاب لیبرال دمکراتیک است آنگاه ما به این ترتیب نه تنها ضربه به لیبرالبیسم وادعای مطلق گرایانه و مالکانه اش از دمکراسی وارد نموده لیم بل که به سهم خود هم فرش را از زیر
پای پیروان انقلاب سوسیالیستی کشیده ایم.

همان گونه که قبلا ذکر شد از دیر باز لیبرالییسم که یک مکتب بورژوایی است در تلاش این بوده که از آزادی و دمکراسی مفاهیمی را به دنیا ارائه دهد که در آن هیچ جایی برای کارگران کشور نباشد. آنها برای بیرون راندن کارگران از جبهه آزادی و دمکراسی که حتی آن را در بسیاری از حکومت های لیبرال خود در سطح دنیا عملی ساخته اند و سپس هم همان پراکسیس خود را به سطح تئوری های دانشگاهی کشانده اند در همه جا مدعی این شدند که عصر نو عصر انقلابات سرمایه داری و انقلابات بورژوا - دمکراتیک است و در این عصر نه تنها جامعه سرمایه داری نوین "غالب "است بل که همچنین این تنها بورژوا ها هستند که "حاکم" می باشند.

از همین جاست که در قاموس بسیاری از زبان های دنیا و از جمله در زبان فارسی خودمان مفاهیم غلبه اجتماعی مترادف عبارات حاکمیت سیاسی گردیده است.

و از همین جاست که پیرامون تئوریزه کردن مقوله دولت گفته شده است که آن جامعه غالب در هر دوره تاریخی - از راه غلبه اجتماعی خود حاکمیت سیاسی را هم - دولت را هم - از آن خود می کند.

وقتی این امر به این گونه شماتیزه و دگماتیزه گشت و به صورت یک اصل در آمد آنگاه نتیجه منطقی آن برای مشارکت کارگران ایرانی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک به یکی از دو شکل کنونی است

1-امرحاکمیت در مرحله انقلاب لییرال دمکراتیک امری متعلق به جامعه غالب یعنی سرمایه داری است. لذا در استقرار دولت سرمایه داری کارگران باید به ارتش پیاده نظام برای استقرار حاکمیت سرمایه داری مبدل شوند. مشارکت در دولت سرمایه داری امر کارگران نیست. دولت باید متعلق به سرمایه داران باقی بماندو دمکراسی و لیبرالیته در واقع تقسیم قدرت میان لایه ها و اقشار مختلف سرمایه داران است.

2- در این شکل دوم پذیرفته می شود که شکل نخست درست می باشد لذا بر کارگران است که به آزادی و دمکراسی که امری بورژوایی است پشت پا زده و راه استقرار دولت کارگری را پیشی گیرند . آزادی و دمکراسی امر کارگری نیست .


ادامه دارد...

قسمت اول - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


تعیین مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران یعنی تعیین مرحله حاضرین انقلاب اجتماعی ایران از مطالب بسیار حیاتی و اساسی است. همان گونه که می دانید مبنا و روش تعیین مرحله انقلاب جاری یک کشور امری عینی و نه ذهنی و بر پایه خواسته ها و آرزوهاست.

ما برای مشخص کردن مرحله حاضرین انقلاب کشورمان بر پایه روش های عینی و تجربی در برابر دو پرسش کلی قرار گرفته ایم:

آیا مرحله کنونی انقلاب ایران مرحله سوسیالیستی و کارگری است؟

آیا مرحله حاضرین تکامل اجتماعی ایران مرحله لیبرال دمکراتیک با غلبه اجتماعی سرمایه داری پیشرفته است؟

در واقع در پاسخ به پرسش مرحله جاری انقلاب اجتماعی ایران ما با شق ثالثی مواجه نیستیم. در اشکال رنگی و یا دینی که مطرح هستند در کل یکی از این دو احتمال ممکن است که در سر راه انقلاب اجتماعی ما قرار دارد:

لیبرال دمکراتیک

کارگری و سوسیالیستی

مشاهدات من از مقطع کنونی انقلاب ایران به من نشان می دهد که انقلاب حاضرین کشور که منجر به غلبه نوعی از جامعه سرمایه داری در کشور خواهد شد یک انقلاب لیبرال دمکراتیک می باشد.

بنابر این مشاهدات در کشور ما هنوز این نوع از جامعه سرمایه داری که به سهم خود پایه اجتماعی نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک آتی در کشور می باشد غلبه ندارد.

به این اعتبار جامعه عالی تر سرمایه داری که مورد نظر می باشد نظر به جاری بودن انقلاب صنعتی در یک کشور در حال توسعه هنوز در حال شکل گیری است. همان گونه که میدانید به موازات این جامعه در حال تکوین سرمایه داری جامعه نوینی از کارگران در فرایند انقلاب صنعتی در حال شکل گیری است که سخن از آن نظر به تعیین مرحله حاضرین انقلاب در ایران حائز اهمیت می باشد.

این دو نظر که یکی پیرو انقلاب لیبرال دمکراتیک و دیگری جانبدار انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری و ضد لیبرال دمکراتیک است در حقیقیت دو نظریه هستند که در فرایند انقلاب صنعتی و بر اساس شکل گیری دو جامعه سرمایه داری آزاد و جامعه نوین کارگری مطرح می شوند، یطوری که هر یک از این دو نظر بر یکی از این دو جامعه در حال تکوین متکی می باشند

نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک در حقیقت متکی بر یک رویکرد تاریخی است. بر پایه رویکرد تاریخی هر انقلابی از جمله انقلاب سوسیالیستی و کارگری در هر مقطع از تکامل اجتماعی کشور عملی نیست. از این رو پیروان نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک به رویکرد تاریخی مراجعه می کنند تا بر اساس فاکت های عینی مرحله انقلاب اجتماعی و مقطع حاضرین تکامل اجتماعی کشور را تعیین و مشخص نمایند.

بر پایه رویکرد تاریخی در هر مقطع از تکامل اجتماعی جامعه و جامعه های غالب و مغلوب قدیمی در شهر و روستا فروپاشیده ودرنتیجه تحول اجتماعی جاری در طی یک فرایند کم و بیش طولانی در نبرد با جامعه و جامعه های کهن و غالب و مغلوب جامعه و جامعه های غالب و مغلوب جدیدی شکل می گیرند.

بطور کنکرت در ایران کنونی این تحول از جامعه سرمایه داری غالب و سنتی به سوی جامعه سرمایه داری آزاد در جربان است. همان گونه که می دانید در نتیجه باطل شدن جامعه غالب فلاحتی درپی اصلاحات ارضی این جامعه شهری و سرمایه داری کهنه است که مهد ارتجاع و سنگر تحجر جامعه های قرون وسطایی در کشور محسوب می شود. بر این اعتبار در مقطع کنونی تکامل اجتماعی از مرحله قرون میانه به قرون جدید در واقع این یک تحولی است از جامعه سرمایه داری کهن و غالب و به جامعه سرمایه داری نوین و درآتی غالب. و به موازات هر دو از این جامعه سرمایه داری خواه میرا و خواه بالنده دو جامعه کارگری به تناسب آن وجود دارند که تحول یکی به دیگری از نتایح انقلاب صنعتی در کشور است.

پیروان انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله مرحله حاضرین و عینی تکامل اجتماعی کشور الزاما از مخالفین انقلاب سوسیالیستی و کارگری یطور کلی و مجرد نیستند. البته آنها که مخالف این انقلاب در آتیه کشور هستند متعلق به بخش سرمایه داری و بورژوایی آن هستند که موسوم به جناح راست می باشند. اما بخش چپ و کارگری که به موازات بخش راست موجود است در مرحله حاضرین انقللاب و تکامل اجتماعی کشور به مرحله حاضرین تکیه دارد و این مرحله در صورت تحقق خود می تواند به مرحله کارگری و عالی تر تکامل و انقلاب اجتماعی کشور مبدل شود.


مهم در این جا این است که در نظر داشته باشیم درک مرحله کنونی تکامل اجتماعی کشور حائز اهمییت بسیار است و مهم این است که بدانیم چرا بر خلاف خواسته ما مقطع حاضرین تکامل و انقلاب جامعه ما کارگری و سوسیالیستی نیست.

برای درک بیشتر چرایی مسئله به استدلات پیروان انقلاب کارگری در ایران مراجعه کنید.

نظریه انقلاب سوسیالیستی در ایران متکی بر یک رویکرد تاریخی و مرحله بندی تکامل اجتماعی کشور بطور مشخص و دیگر قواعد و اصول مشمول این رویکرد ازجمله این که در هر مرحله از انقلاب و تکامل جامعه ایی میرود و جامعه نوینی غالب می شود نیست.

این نظریه با رویکرد تاریخی و اصول و قواعد تکاملی آن بی گانه است. از منظر جزم اندیشی که نظریه انقلاب سوسیالیستی بر آن استوار است رویکرد تاریخی همان تاریخ گرایی و هیستوریسم و دیترمینیسم و قدرگرایی افلاطونی و قدیمی است که باید مذموم تلقی گردد.

اساس نظریه انقلاب سوسیالیستی تضاد موجود و غیر قابل انکار کار و سرمایه از بدو پیدایش آن تا کنون می باشد و بس. این نظریه مناسبات سرمایه داری را می بیند یعنی درخت را می بیند اما جامعه سرمایه داری و جنگل و مراحل تکامل جامعه سرمایه داری یعنی تاریخ اجتماعی سرمایه داری را از نظر می افکند.

جزم اندیشی چون بطور کنکرت به تحولات اجتماعی و به تاریخ تکامل از یک جامعه به جامعه عالی تر در یک کشور نمی اندیشد لذا پیوسته تضاد غیر قابل انکار کار و سرمایه در سطح جزء مناسبات سرمایه داری را علم می کند.

از این منظر تضاد کار و سرمایه یعنی دوقطب متضاد و غیر قابل جمع در یک کشور و لذا این کافی است که این تضاد اجتماعی از بین باید برود بی آنکه تاریخ به آن پیشتر فرصت توسعه و انکشاف را بدست دهد .

بنابر این مراحل تکاملی و درجات تکامل اجتماعی و .... مهم نیستند. مهم مناسبات اجتماعی کار و سرمایه است که در اساس خود ظالمانه است.

مابقی مسائل که از سوی رویکرد اجتماعی پیرامون تاریخ کشور و مقاطع تکامل اجتماعی، افتراق جامعه و مناسبات اجتماعی سرمایه اری و... مطرح می شوند از نظر جزم گرایی مهم نیستند.

رویکرد جزم گرایی گرچه از سطح کشوری حرکت نمی کند و با چنین مبنایی بیگانه است اما سرانجام برای مطرح کردن خود در سطح کشور و برای این که خود را با رویدادهای کشور در آمیزد به سطح کشور باز می گردد. خود آنها این را پراکتیزه کردن تئوری می نامند.
در این پراکتیزه کردن تئوری است که نیم نگاهی به تاریخ کشور می اندازند. برای شناخت بیشتر رویکرد انقلاب سوسیالیستی که از زمان سلطان زاده و تقریبا از بدو قرن گذشته تا کنون در کشور مطرح است به برخورد جزم گرایان به جامعه سرمایه داری لیبرال و در حال تکوین و لذا متعاقب آن به برخورد این نظریه به صاحبان صنایع جدید یعنی بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نگاه بیاندازیم.

همان گونه که گفته شد از منظر این این رویکرد بر پایه تضاد کار و سرمایه که اساسی است باید جلوی انکشاف سرمایه داری در کشور گرفته شود و متعاقب آن باید بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نابود گردد. به این اعبتار تشکیل جبهه متحد میان جامعه کارگری نوین و صاحبان سرمایه در حال شکل گیری ممکن نیست. وانگهی برخلاف رویکرد تاریخی تشکیل دو اردوگاه از جامعه کهنه و در حال فروپاشی و میرااز یکسو و از سوی دیگر از جامعه بالنده و در حال پیدایش ممکن نیست. تقسیم تاریخی و اجتماعی کشور به چنین دو اردوگاه متضاد مخالف تضاد اساسی کار و سرمایه و مخالف قانون مندی مناسبات کار و سرمایه است و لذا ممکن نیست.

به این نحو است که از سلطان زاده به این طرف یعنی تقریبا از اوایل قرن بیستم تا کنون این رویکرد به این مدعاست که بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی یعنی صاحبان نوین صنایع که در روند انقلاب صنعتی و مدرنیزه کردن در ایران در حال تبدیل به یک جامعه و یک طبقه اجتماعی اند باید به علت مماشات گری سیاسی و زد و بند های ناشی از سرمایه در مناسبات کار نابود گردند و دراز کردن دست اتحاد از سوی جامعه نوین کارگری - که به سهولت من بعد کارگران صنعتی خوانده میشود - به سوی آنها مخالف قانون مندی های تضاد کار و سرمایه است و باید محکوم گردد.

توجه کنید این نظر دوختن به مماشات لیبرال ها نه این که خالی از واقعیت باشد امادر منظری که از پیش مرحله انقلاب ایران را بر پایه تضاد کار و سرمایه تعیین کرده اگر هم روزی خلاف آن از سوی لیبرال ها صورت پذیر گردد هرگز به چشم نمی آید و باید هم نیاید.

از این منظر تقویت مواضع لیبرال ها ضمن پشتیبانی و بلوک بندی با آنها بر پایه اهداف مرحله ایی انقلاب نباید مد نظر باشد بل که بر عکس چون تمام بار انقلاب- اما کدام انقلاب ؟؟- بر دوش کارگران قرار دارد و چون بورژوازی لیبرال متزلزل است و از روند انقلاب لیبرال دمکراتیک به جهت واهمه از کارگران می هراسد لذا نظر به تضاد اساسی کار و سرمایه که سازش و اردو بندی میان شان ممکن نیست، بایستی از هر تضعیفی که این بورژوازی وحریف پرولتاریا می بیند استثقبال کرد و بسود انقلاب کارگری تلقی کرد.

لذا بدینسان نه ضعف بورژوازی نوین و صنعتی که وجود آن بهانه ایی بیش نیست بل که وجود مناسبات سرمایه داری و تضاد اجتماعی کار و سرمایه است که اساسی و مبناست. و در این میان هم نوع مناسبات سرمایه داری، نوع جامعه سرمایه داری ، مراحل و مقاطع تکامل اجتماعی کشور و... مهم نیستند. مهم بی عدالتی است که ذاتی رابطه اجتماع کارگر با سرمایه دار است و این رابطه صرف نظر از مراحل تکاملی آن باید در مقطع کنونی از بین برود.

ادامه دارد...


۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

مقابله با احیای فاشیسم و جلو گیری از هرج و مرج احتمالی


تا مادامیکه طبقه متوسط سنتی در شهر و روستا سکان دار مبارزه در راه جمهوری و آزادی و قانون می باشد نظر به دغدغه ها و ناپیگیری های خرده بورژوازی سنتی احتمال زنده شدن دوباره فاشیسم و با رهنمون شده کشور بسوی آنارشی وجود دارد.


سی و سه سال پیش از این در نتیجه این سکان داری بود که استبداد روحانیت اشرافی با نام جمهوری اسلامی ایران برکشور حاکم گردید. و سی وسه سال بعد از آن هم در نتیجه این سکان داری نتیجه بهتری از این میارزان ناپپگیر و خرده بورژوای راه آزادی و جمهوری و قانون حاصل نخواهد شد.

در سی و سه سال پیش چپ سنتی با علم به این سکان داری خرده بورژوایی بود که از جامعه کار می خواسته که درفقدان هژمونی جبهه قدرت مندی از نیروهای دمکرات و پیگیر آزادی به بدنیال خرده بورژوازی سنتی براه افتاده و درعوض اتحاد با بورژوازی ملی و مدرن و لیبرال یعنی با این متحدان طبیعی خود در راه مدرنیته از جامعه سنتی و در حال فروپاشی در برابر فشار امپریالیسم و پایگاه داخلی آن ها لیبرال ها حمایت کند.

سی و سه سال پس از آن می بینیم که همان نیروهای چپ و خرده بورژوا در برابر همه تلاشهایی که جهت سرنگونی نظام حاکم در جهت لیبرالیزه کردن و مدرنیزه کردن آن می شود بسود جمهوری اسلامی مقاومت کرده وبه منزله پایگاه چپ نظام از آن به پشتیبانی می پرازند.

این موارد و مشابه آن به نشان می دهد که در قانون مندی های مبارزه اجتماعی موضع گیری های نیروهای اجتماعی به این سرعت تغییر نمی کنند و این گونه نیست که خرده بورژوازی سنتی در گذشته دمکرات نبوده و اما امروز به تجربه داخلی و خارجی بسوی جمهوری و آزادی روی آورده است.

تاریخ مبارزه دیرینه مردم در راه آزادی و جمهوری و قانون در کشور نشان می دهد که ما پیوسته از طبقه متوسط و سنتی که در شهر ها در برابر اشرافیت و خودسری مدافعه آزادی و جمهوری بودند برخوردار بوده ایم. اما تحولی که در این میارزه صورت پذیر شد از زمانی رخ داد که در نتیجه انقلاب صنعتی و مدنی در کشور در جانب جامعه مدنی جامعه جدیدی و در سوی جامعه کارگری جامعه نوینی از کارگران پدیدار شدند که این دو مولود اخیر برغم تضاد تاریخی شان در مبارزه برای تکمیل روند پیدایش جامعه های خود در یک کشتی نشسته بودند و دست بر قضا در همین راستا متحدانه به میارزان راه آزادی و دمکراسی با طراز نوین مبدل شدند.

از همان تاریخ که این نقطه عطف در تاریخ مبارزات مردم بر علیه اشرافیت و برای آزادی و دمکراسی پیداشد از همان هنگام هم ناپیگیری خرده بورژوازی سنتی در راه آزادی و جمهوری و قانون آشکار تر شد. در مبارزات ملی کردن نفت بخش گسترده ایی از این خرده بورژوازی سنتی میان تایید هژمونی روحانیت کاشانی و رهبری مصدق که در جبهه میارزان طراز نوین راه آزادی و دمکراسی قرار داشت در نوسان بود و سرانجام در مبارزه ضد سلطنت بسود روحانیت اشرافی و بر ضد جبهه ملی بانی تاسیس نظام استبدادی ولایت فقیه گردید.


نظر به قانون مندی های میارزه اجتماعی و سیاسی و تجارب تاریخی که ما تاکنون در دست داریم برای نیل به آزادی و جمهوری و قانون که از راه انحلال جمهوری اسلامی می گذرد الزامی است که با هدف در هم شکستن نهایی اتحاد شوم میان خرده بورژوازی سنتی و روحانیت اشرافی جبهه گسنرده ایی میان نیروهای ترقی خواه یعنی میان جامعه کارگری و جامعه مدنی نوین پدیدار گردد.

تنها در سایه این رهبری است که به شکل دمکراتیک میان نیروهای ترقی خواه پیاده می شود می توان با پیگیری خرده بورژوازی سنتی را به راه جمهوری و آزادی و شکستن بلوک بندی اش با روحانیت اشرافی هدایت کرد.

همان گونه که گفته شد از مولفه های این رهبری و دولت در مبارزه و تبعید جبهه دمکراتیکی ازنیروهای راست و چپ می باشد که در عمل سیمایی از حکومت دمکراتیک آتی ر ا به منضه ظهور می رسانند. مبنای اجتماعی این حکومت جامعه مدنی و حقوق بشری در ایران است.

از این رو چون اعمال دولت و رهبری در این جبهه دمکراتیک خواهد بود و از پیش اعمال هر گونه هژمونی از سوی جامعه کارگری و یا جامعه مدنی محکوم است. استقرار آزادی و دمکراسی در ایران تنها با استقرار یک جمهوری لیبرال دمکراتیک با تکیه بر جامعه مدنی و حقوق بشری ممکن است و این جبهه در واقع صورت جنینی همان دولت و نظام آتی است.