۱۳۹۳ آبان ۲۳, جمعه

انقلاب ملی یک انقلاب متعلق به گذشته است!




یکی از نکات مورد اختلاف مقوله جامعه است.
جامعه در واقع مجموعه ای از روابط اجتماعی است. این روابط اجتماعی را از یک دیده اقتصادی، روابط تولیدی هم گفته اند.
روابط اجتماعی در آغاز یعنی در کمون های اولیه منقسم به طبقات متخاصم نبودند.
بر هر روابط اجتماعی، یک شیوه تولید در پایه مستقر است.
  شیوه تولید کلیتی است مرکب از وسایل تولید، تقسیم کار و...
در سطح یک کشور همان گونه که شیوه های تولیدی از نقظه ای به نقطه دیگر تغییر می کنند و تنوع می یابند، به همراه آن هم روابط اجتماعی و در تحلیل نهایی جامعه هم تغییر و تنوع می بابد.
نتیجتا مقوله جامعه با مقوله کشور یکی نیست. در یک کشور نظر به تنوع شیوه های تولیدی، شرایط و روابط اجتماعی متنوعند. به این می گویند کثرت جامعه ها در یک دولت واحد.

چون سرمایه داری، یک رابطه اجتماعی است، و مجموعه ای از این روابط اجتماعی را جامعه سرمایه داری می گویند، از این رو جامعه سرمایه داری مانند هر جامعه دیگر در یک کشور با یک شیوه تولید در پایه همراه است. به این شیوه تولید می گویند شیوه تولید سرمایه داری.
برخی از شیوه تولید سرمایه داری، چنین می فهمند که سرمایه داری یک شیوه تولید است. در حالیکه چنین نیست. شیوه تولید سرمایه داری یعنی، آن شیوه تولید که در پایه بر جامعه سرمایه داری مسقر است. به عبارت دیگر جامعه سرمایه داری مانند هر جامعه دیگر در سطح زیر بنایی و تحتانی خود دارای یک شیوه تولید است که به آن شیوه تولید سرمایه داری می گویند.

شیوه تولید سرمایه داری، یعنی آن شیوه تولیدی که با جامعه سرمایه داری همراهی و تناظر دارد، یک شیوه تولید ثابت و یکسانی نیست.
شیوه تولید سرمایه داری در طول تاریخ فنی - اقتصادی بشر مدام در حال تغییر و تحول بوده است.
نتیجتا و بطور تجربی می توانیم نطر به شیوه تولید از انعطاف روابط و جامعه سرمایه داری سخن بگوییم.
در طول تاریخ فنی - اقتصادی ما می بینیم که سرمایه داری تنها با یک شیوه تولید همراهی نداشته است. سرمایه داری مدام شیوه های تولیدش را تغییر داده است و این گویای انعطاف این رابطه و نطم اجتماعی است.
در آغاز سرمایه داری بر پایه شیوه تولیدی که در قرون وسطی بود بر پا شد: صنایع دستی.
سپس با صنایع ماشینی همراه گشت. و حال ما بینیم که سرمایه داری با شیوه مدرن تولید همراهی دارد.
در تاریخ اما هر چیز حد و حدودی دارد. انعظاف سرمایه داری در برابر شیوه های تولیدی گوناگون هم مشمول همین قاعده می گردد.
سرمایه داری نمی تواند با عالی ترین شیوه های تولید همراهی کند. منظور نظر از عالی ترین شیوه های تولید ، آن شیوه تولید می باشد که در راستای تاریخی فنی - اقتصادی بشر ایجاد می شود.
در چنین شیوه تولید مدرن و آتی که در فله تاریخ فنی - اقتصادی بشر جهانی واقع است، نفش انسان در تولید و اقتصاد به مدیریت ساده کاهش می یابد و درست همین نکته است که با اصل سرمایه داری که متکی بر بهره کشی میلیاردها انسان کاری استوار است، در تضاد فراردارد.
با شیوه تولید مدرن که به تدریج از دل شیوه های تولیدی تاکنونی بیرون می آید و تکامل می یابد، انسان مولد و کاری و میلیاردی، عملا به موجودات زائدی مبدل می شوند.
این جاست که تضاد مناسبات اجتماعی - که به آن مناسبات تولیدی هم گفته اند- با شیوه تولید بیش از بیش می گردد و نافوس مرگ سرمایه داری جهانی به تدریج رساتر می گردد.
این جاست که میلیارد ها انسان های مولد به تدریج به ضرورت نابودی سرمایه داری و افکندن نظم نوین پی می برند و شیوه تولید جدید شرایط اقتصادی - فنی برای یک نظم نوین اجتماعی را به بشر جهانی اعطاء می کند.


چون با هر شیوه تولید یک رابطه اجتماعی معین همراه است، کاربرد شیوه های تولیدی جدید، عملا منجر بر کاربرد روابط اجتماعی جدید می شود!


آنهایی که مدعی اند که ما در سطح اجتماعی سرمایه داری را نابود می کنیم اما در سطح فنی - افتصادی یعنی آن شیوه تولیدی که هرباره با سرمایه داری در پایه متناظر است ، را ضرورتا باقی می گذاریم، این ها دارند شعار می دهند والا در صورت حفط شیوه تولید سرمایه داری در پایه، سرمایه داری در سطح اجتماعی دوباره احیاء خواهد شد: اما این بار در شکل دولتی و حزبی و..

اختلاف در استراتژیستهای انقلابی تاکنونی در این خلاصه شده که آیا در سطح روابط اجتماعی، نابودی سرمایه داری باید به شکل جهانی و انقلاب مداوم باشد یا به شکل محدود ملی.

این استراتژیستها، یک نکته کوچک را اما پیوسته از نظر دور می اندازند و آن این که هنگامیکه شرایط اقتصادی - فنی نابودی سرمایه داری جهانی- به آن شرایط مادی هم گفته اند - فراهم شد، هنگامه انقلاب جهانی در سطح اجتماعی فرا می رسد و در این هنگامه، دیگر جای بحث استراتژیک برای حمله جهانی و یا محدود ملی باقی نمی ماند!

انقلاب آتی و مدرن بشریت، یک انقلاب جهانی است، چون جامعه ای که این انقلاب عامل آن خواهد بود، یک جامعه واحد و جهانی است.

از این دیده، انقلابات ملی به گذشته تعلق دارند!


شیوه های تولیدی جدیدی که ما می خواهیم در سطح ملی توسعه دهیم، روابط اجتماعی جدیدی که از این راه توسعه می یابند، دولتی که از این راه بر پا می شود و... غیره همه گواهی از این می دهند که انقلابی که ما در ایران اکنون در پی انجام آن هستیم به اصطلاح کارشناسی یک انقلاب ملی است و از دیده انقلاب جهانی یک انقلاب ملی متعلق به گذشته است!


J

۱۳۹۳ آبان ۱۷, شنبه

مسئله نسبیت مسئله ساز شده!





این مسئله «نسبیت» که می گویند خیلی مسئله ساز شده. مبحث نسبیت در خیطه اخلاقی در رابطه با مقولاتی مانند خوب و بد ، این ها تا خدودی عامه فهم می باشند. بطور نمونه «چیزی» که برای من ممکن است خوب باشد، « همان چیز» ممکن است برای دیگری خوب نباشد. از این رو گفته اند: خوبی و بدی « یک چیز » نسبی است. اما نگفتند که « آن چیز » برای من « یک چیز دیگر » است و برای دیگری « چیز دیگر». بلکه گفته اند « یک چیز معین و واحد » ضمن حفظ همه خصوصیاتیش همزمان می تواند برای من نوعی خوب باشد و برای دیگزی بد باشد. بطور نمونه استثمار انسان از انسان. استثمار انسان از انسان « یک چیز واحد و معین » است، اما همین چیز واحد و معین که اسمش در مثال ما استثمار نامیده می شود، می تواند برای سرمایه دار «خوب» باشد، برای کارگر اما «بد» باشد. و الی آخر..
پس اصل نسبیت که می گویند در حوزه اخلاقی، بدی ها و خوبیها .. عامه فهم است.
اما اصل نسبیت را می توان به این سادگی برای همه حوزه های دیگر بکار برد؟
خیر!
برای فهم مطلب از همان مقوله استثمار در نمونه بالا شروع کنیم.این که گفته میشود وجود استثمار در یک کشور نسبی است، یعنی چه؟
مسلما خواهیم گفت: در آن کشور به جهاتی استثمار وجود دارد و در زمینه های دیگری استثمار از هستی برخوردارنیست. بطور نمونه در ایران استثمار مطلق نیست. در بعضی زمینه های کاری استثمار است و در بعضی نقاط که کارگر و کارفرما در یک شخص واحد جمع می باشد، و یا در روابطی که اصلا بهره دهی نمی شود، استثمار و بهره کشی هم وجود ندارد. و الی آخر..
خوب. این نسبیت در رابطه با وجود استثمار بود و در آغاز هم دیدیم بطور اخلاقی استثمار نسبی است.
اما در این جا این پرسش باز مطرح است: آیا خود استثمار به عنوان « یک چیز معین و واحد » هم نسبی است؟ یعنی « یک چیز معین و واحد » می تواند برای من استثمار باشد و برای شما استثمار نباشد؟
یک گاو برای من یک گاو است و برای شما یک الاغ؟ یعنی نسبیتی که می گویند یعنی این؟
اما مبحث نسبیت که می گویند به این سادگی ها نیست.
آیا می شود گفت مانند خوب و بد « یک چیز واحد و معین » به نسبتی که دارد می تواند به عکس خود مبدل می شود؟ بطور نمونه: حرکت به سکون، تاریکی به روشنایی، زشتی به زیبایی، کثافت به پاکیزگی، استثمار به عدالت، قتل به زایش، ....
مسلما نه. حرکت، حرکت است، سکون. سکون. ارتجاع. ارتجاع است. ترقی، ترقی . روشنایی، روشنانی است و.. الی آخر.
اما مبحث نسبیت که می گویند به این سادگی ها نیست.
یک نمونه دیگر. در مورد دیکتاتوری و دموکراسی. دموکراسی یعنی مشارکت در قدرت سیاسی. دیکتاتوری یعنی خلاف دموکراسی و عبارت است از عدم مشارکت، و به عبارت دیگر حکومت فردی.
حکومت فردی یعنی دیکتاتوری و یک حکومت فردی، مادامیکه « یک چیز واحد و معین » است، دیگر نمی تواند در عین حال دموکراسی باشد.
یعنی ما نمی توانیم بگوییم: هر دموکراسی در عین حال یک دیکتاتوری است. دموکراسی است برای سرمایه داران، دیکتاتوری است برای کارگران.
اما مبحث نسبیت که می گویند به این سادگی ها نیست.
یک نمونه دیگر. این نمونه را باز از همان دموکراسی می آوریم. در این نمونه ما فرض شده که دموکراسی در یک کشور وسیع نباشد و شامل حال کارگران نگردد.
آیا اگر من در یک جمع معین و واحد نباشم، می توانم بگویم چون من در آن جمع نیستم، آن جمع به نسبت من دیگر یک جمع نیست؟
آیا چون کارگران در یک دموکراسی بورژوایی نیستند، می توانند مدعی باشند چون ما کارگران در دموکراسی محدود بورژوایی نیستیم، پس این دموکراسی به نسبت و به دیده ما یک دیکتاتوری است؟
مسلما خیر. مسلما این محرومیت یک مفهوم دیگری دارد اما مفهومش دیکتاتوری نیست.
پس این مبحث دیکتاتوری در عین دموکراسی است و این گونه به مبحث نسبیت سایه افکنده از کجا شروع شده؟
از مبحث دیکتاتوری شروع نشده بل از مبحث سیادت اجتماعی یک گروه اجتماعی بر یک گروه دیگر شروع شده است. این هایی که اکنون مدعی اند هر دموکراسی در عین حال یک دیکتاتوری است، هرباره به همین سیادت اجتماعی توجه دارند. و از همین سیادت اجتماعی است که این ها مبحث نسبیت را به پیش می کشند.
اما در این رابطه پرسش این است:
آیا سیادت اجتماعی یک گروه بر گروه دیگر, یعنی آنچه که ما در یک روابط اجتماعی متضاد با آن هرباره مواجهیم، به مفهوم دیکتاتوری یکی بر دیگری است؟
مسلما خیر! تبدیل سیادت اجتماعی به امر دیکتاتوری و سیاسی یعنی به یک امری که مرتبط با شکل و نحوه و ساختار یک دولت است- طرز حکومت و رژیم - از بن اشتباه است و چون اشتباه است از این رو قابل توجیه با مبحث نسبیت نیست.
گفتیم و تاکید می کنیم که مبحث نسبیت به این سادگی ها نیست. به چند نمونه اشاره می کنیم. بطور نمونه مسئله ارتفاع و بلندی. مبحث ارتفاع مسلما یک مبحث نسبی است. چون آنچه که برای یک مورچه رفیع است برای انسان اصلا رفیع نیست. یا بطور نمونه مورد قوی بودن. برای هر موش حیوانی قوی تر از گزبه صحرایی پیدا نمیشود. و یا بطور مثال دوری در مسافت. براستی چه مقدار از مسافت را باید ذور یا نزدیک دانست؟ مسلما خواهیم گقت آنچه که برای یک لاک پشت چنان مسافت دوری است برای یک موشک قاره پیما اصلا به حساب نمی آید.. و الی آخر.

نتیجه از این مطلب این است: مبحث نسبیت یک مبحث کنکرت است یک مبحث انتزاعی نیست. در یک انتزاع نمی توان به این سادگی هر چیزی را همزمان به ضد آن مبدل کرد. این درست است که یک ضربه مرگ آور برای موش با یک ضربه مرگ آور برای انسان یکی نیست. اما در هر دو حالت مرگ، مرگ است و زندگی، زندگی است.

۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

تضاد گرایان پوپولیست وطنی


انقلاب صنعتی در نیمه دوم قرن 18 بوده. خیلی ها انقلاب صنعتی را موجد تضاد کار و سرمایه- به تعبیر مارکسیستی - می دانند و این در حالی است که اگر شخصی مانند آدام اسمیت کتاب معروفش- منشا ثروت ملل - را در 1764 می نویسد او این را بر پایه یک سرمایه داری که سابقه دیرینه در انگلستان دارد به نظم در می آورد. پس این تضاد کار - سرمایه که مارکسیستها می گویند پیش از انقلاب صنعتی وجود داشته است که می توانسته اساس چنین اثار مهمی مانند منشا ثروت ملل آدام اسمیت گردد.. حال از این جا باز گردیم به رویکرد تضاد کار- سرمایه مورد نظر مارکسیستها. این رویکرد که می خواهد سرمایه داری نباشد بر خلاف رویکردی که برای رشد سرمایه داری در یک کشور است، باز می گردد به دوران مانوفاکتورها و کارگاه ها یعنی به دنبال ماقبل آدام اسمیت و انقلاب صنعتی و کارخانه ها. در حالی که مارکس تازه در سال 1818 در آلمان عقب مانده و ماقبل انقلاب صنعتی بدنیا آمد یعنی زمانی که برخلاف آلمان انقلاب صنعتی در انگلستان و فرانسه.. در حال اوج گیری بود. اما انقلاب صنعتی در آلمان در قیاس با انگلستان با یک قرن تاخیر شروع می شود: نیمه دوم قرن 19. انقلاب صنعتی در ایران با 50 سال تاخیر نسبت به آلمان شروع می شود. گفتیم خواه در انگلستان و خواه در آلمان و ایران انقلاب صنعتی موجد تضاد مارکسیستی از کار و سرمایه و سرمایه داری نبود. اما در همه این کشور ها از پیش از انقلاب صنعتی و آدام اسمیت، چون سرمایه داری وجود داشت و چون تضاد کار و سرمایه - به تعبیز مارکسیستی - هم وجود داشت، از همین رو هم مخالفت با سرمایه داری هم از موجودیت برخوردار بود. لاکن موج انقلاب صنعتی که جهانی شد، مخالفت با سرمایه داری از سوی مخالفین قدیم هم بطور جهانی دوچندان شد، چون انقلاب صنعتی، سرمایه داری را  بطور جهانی دوچندان به حرکت و رشد وا داشت.
از این جاست که رویکرد مارکس به میدان می آید و این رویکرد پس از مرگ او به غلط مارکسیسم نام گرفت. در هر صورت مارکس بر خلاف مخالفان قدیمی از سرمایه داری که در پیش از انقلاب صنعتی در همه کشورها تقریبا وجود داشتند، در نگاه به انگلستان، نه به آلمان که در آن زمان هنوز انقلاب صنعتی در آن وجود نداشت - به رویکرد جبر راه رشد سرمایه داری روی می آورد و مخالفان قدیمی سرمایه داری را به مشتی مرتجع نسبت می دهد.
این مرتجعین کاری به مراحل رشد سرمایه داری در کشور ها نداشتند. و نمی خواستند هم داشته باشند. این ها از تضاد کار و سرمایه حرکت می کردند. از این حرکت می کردند که سرمایه داری هست، پس بی عدالتی هست. و سپس نتیجه می گرفتند: نباید باشد و عدالت باید بازگردد. تاکید می کنم: عدالت اجتماعی باید باز گزدد. یعنی بر گردیم به دوران ماقبل سرمایه داری.
تمام مبارزه مارکس در واقع در مبارزه با همین مرتجعین و مخالف سرمایه داری است تا مخالفت با سرمایه داری و موجود از پیش را با یک رویکرد تاریخی - اقتصادی که بعدها اسمش را ماتریالیسم تاریخی گذاشتند منطبق سازد، با این هدف که به این نظر بود پرولتاریا در حال رشد سکان دار آتی انقلاب و تکامل است نه ارتجاع ، نه واپس گرایی در مخالفت با رشد سرمایه داری و کلا سرمایه داری.
حال در کشور ما همین مرتجعین و همین مخالفان با رشد سرمایه داری و انقلاب صنعتی لباس مارکسیسم به تن کرده اند و با مسخ رویکرد مارکس دارند پشت مارکس سینه می زنند و با این ادعا که عصر سرمایه داری به پایان رسیده و از این حرفها.
در حالی که مسئله این مرتجعین به سند گفته بالا از آغاز اصلا این نبوده و حالا هم این نیست یعنی : رشد سرمایه داری و جبر رشد سرمایه داری در یک کشور.
این مرتجعین در هیچ کشوری و در هیچ زمانی کاری به رویکرد تاریخی و جبر رشد سرمایه داری نداشتند و حالا هم ندارند.
اما این که حالا همان مرتجعین مدعی اند که تاریخ رشد سرمایه داری به پایان رسیده، یعنی چنین افاضات کلی و انتزاعی، فقط از سر فرصت طلبی این هاست و بس. والا مسئله اصلی این ها هرگز رشد و مراحل رشد سرمایه داری در سطح کشوری نبوده و حالا هم نیست.
مخالفین مرتجع از سرمایه داری - یا ارتجاع در اپوزیسیون - که خواهان بازگشت به دوران ماقبل سرمایه داری در کشور ند، تضاد گرا هستند. تضاد گرایی به این مفهوم که این ها با نادیده انگاشتن هرباره جبر رشد, تضاد اجتماعی موجود میان کارگر و سرمایه دار - به تعبیر مارکسیستی : تضاد کار و سرمایه - را مطلقه می کنند. این تضاد گرایی که در پایین بیشتر پیرامون آن گفته خواهد شد، یک رویه مقابل هم دارد و به آن رشد گرایی می گویند. رشد گرایان، وجه جبر رشد سرمایه داری را مطلق می کنند. رشد گرایان عمدتا از بورژواهای ترقی خواه و هواخواه سرمایه داری می باشند.
تضاد گرایان یا هواداران مطلقه سازی تضاد اجتماعی در سرمایه داری، درخت را می بینند اما جنگل را نمی بینند. به عبارت دیگر جزء اندیش و خرده بین هستند. علاقه به جامعه، نظام و ساختار های اجتماعی ندارند. عشق شان مناسبات و روابط اجتماعی و آنهم مناسبات و روابط متضاد اجتماعی است.
چیزی که اساسا در مخیله این مرتجعین نمی گنجد: توسعه ، نظم پذیری، ساختار پذیری، تشکیل یک جامعه، توسعه روابط اجتماعی از جزء به یک کل و به یک ساختمان و جامعه است..
از این رو غالب ادبیات ارتجاع- ضد سرمایه داری در ایران وفتی از جنگل سخن می گویند، وقتی از جامعه و نظام سخن می گویند مد نظرشان هرباره مناسبات و روابط جریی است و برعکس.
از این دیده ارتجاعی، جامعه همان مناسبات توسعه نیافته است، و مناسبات توسعه نیافته همان جامعه است. جزء همان کل است و کل همان جزء. فرد همان جامعه است و جامعه همان فرد. نابودی حزء سرمایه داری همان نابودی نظام و جامعه سرمایه داری است، و نابودی جامعه سرمایه داری ، نابودی همان جزء و مناسبات سرمایه داری و الی آخر.
تضاد گرایان در کشور ما با پرچم پوپولیسم به میدان می آیند. بنابر رویکرد پوپولیستی، کشور - یعنی آنچه که پوپولیستها «جامعه ایران» می نامند - به دو قطب اقلیت یک در صدی از سرمایه داران و اکثریت 99 درصدی از کارگر ان تقسیم شده است. به همین سادگی.

این جامعه پوپولیستی، و ساده شده، از این دیده تنها حامعه موجود در ایران است. این جامعه همان جامعه سرمایه داری است که باید نابود شود و در این جامعه، با این ادعا، نضاد کار و سرمایه « حاکم » است و دولت حاکم هم نماینده این جامعه پوپولیستی است. به همین سادگی.
تضاد گرایان پوپولیست وطنی ما از طرفداران دو آتشه آوانتاریسم و حزب پیشرو اند! یعنی طرفداران بزن و بکوب یک عده آگاه و پیشرو که راه بیافتند، ترس دیگران هم می ریزد.
بهش می گویند عنصر آگاهی و عنصر ذهنی.

شرایط عینی، توسعه، رشد، مراحل تکامل تضاد های اجتماعی، رشد سرمایه داری و.. این ها از دیده تضادگرایان پوپولیست و هواداران دو آتشه حزب پیشرو، یک مشت اراجیف و توجیهات ایدئولوژیک از جانب سرمایه داری است. که حزب پیشرو نباید مرعوب آن شود!
J

۱۳۹۳ آبان ۱۳, سه‌شنبه

پیرامون برنامه کارگری و تشکیل جبهه متحده کارگری




 برای تشکیل جبهه متحده کارگری ما نیاز به یک برنامه مشترک داریم. این برنامه مشترک، الزاما برنامه ای که ما به عنوان جزء کوچکی از آن ارائه میدهیم، نیست.

همه اجزاء طبقه کارگر و همه احزاب و گروه ها می توانند برنامه پیشنهادی خود را مطرح و به بحث و تصمیم گیری بگذارند.

از پیش روشن است چنین برنامه مشترک و سراسری که برنامه جبهه متحده کارگری باشد، باید برنامه ای فراگیر و فرا گروهی و فراجناحی باشد. برای این منظور برنامه پیشنهادی ما که پیش نویش دوم آن تاکنون ارائه شده می تواند - و نباید - الگو قرار گیرد.

در این جا لازم می آید نکاتی چند پیرامون جبهه متحده و شیوه تدوین برنامه  کارگری مطرح شود.

جبهه متحده کارگری

این جبهه حزب یا سازمان و گروه خاصی نیست بل متشکل از کلیه آنها و فعالین کارگری است که آزادانه تصمیم گرفته اند جبهه متحده کارگری تشکیل دهند تا از این راه مبارزه طبقاتی کارگران سازمان داده و به پراکندگی دیرین خاتمه دهند.

از این رو بدیهی است که در جبهه متحده استقلال گروهی، سازمانی و فردی محفوظ باقی می ماند و ضرورت تشکیل جبهه متحده هرگز به مفهوم انحلال مواضع فردی و گروهی نیست.

گروه ها وافراد با حفظ مواضع مستقل نمایندگانی به جبهه می فرستتند با حق رای مساوی تشکیلات جبهه متحده را به شکل سانترال دموکراتیک از پایین تا بالا تعیین می کنند.

جبهه متحده کارگری به عنوان سخنگوی سیاسی کارگران مستقلانه عمل خواهد کرد و در برابر کارگران مسئول خواهد بود.

جبهه اساسنامه تشکیلاتی تنظیم خواهد کرد و در آن وظایف اعضا به دقت تدوین خواهد شد.

جبهه از پیش اعلام خواهد داشت که با تشکلات صنفی کارگران نظیر سندیکا و اتحادیه و.. در ارتباط مستقیم خواهد و به عنوان اهرم سیاسی تشکلات صنفی در قبال دولت عمل خواهد کرد.


این برنامه از دو قسمت تشکیل یافته: قسمت اول ناظر بر منافع کارگری است. در این قسمت طبقه کارگر ایران با کلیه کارگران جهان مشترک المنافع است. استیفای این حقوق در یکتا جامعه جهانی و اشتراکی ممکن میشود. در قسمت دوم ما به مطالبات کارگری و کشوری بر می خوریم که تابعی از شرایط مشخص ایران است. قسمت دوم برنامه متغیر است و از مرحله ای به مرحله دیگر تغییر خواهد کرد.

در شیوه نگارش سعی شده که از زبان ساده و عامه فهم استفاده شود. اسلوب تدوین برنامه، مانند اسلوب قانون اساسی کشور است و از اصول چندگانه تشکیل یافته است.

پیش نویس دوم برنامه کارگری


مقدمه
مبنای اتحاد ما طبقه ماست. محور این اتحاد طبقاتی هرباره منافع طبقاتی و مطالبات فوری ماست. برنامه کارگری ما  حاوی منافع ما و راه های هرباره نیل به  این مطالبات فوری کارگری است.


 یکتا جامعه جهانی و اشتراکی

اصول اساسی

اصل اول - لغو مالکیت خصوصی بر  سرمایه ها
اصل دوم - لغو نظام مزد بگیری
اصل سوم- لغو بازار، مبادله کلایی و پول
اصل چهارم - لغو تولید برای سود
اصل پنجم - حذف طبقاتی اجتماعی و تضمین برابری اجتماعی
اصل ششم - تبدیل کارانسانی به نظارت ساده بر امور
اصل هفتم - به هرکس بر حسب نیازش
اصل هشتم -  از هرکس به اندازه قابلیتش
اصل نهم - لغو دولت - ارتش
اصل دهم - برداشتن مرزها
اصل یازدهم - سپردن امور اداری به شوراها
اصل دوازدهم- آزادی تمام وکمال


اصول نیل به یکتا جامعه جهانی و اشتراکی

اصول سیزدهم - یکتا جامعه جهانی و اشتراکی جامعه خیالی نیست. تمام شرایط اصول  اساسی آن در دل جامعه سرمایه داری تاکنونی فراهم میشوند. 
اصل چهاردهم - توان علمی، تکنولوژیکی و تولیدی انسان امروز رفته رفته در آینده به  ابعاد عظیمی میرسد وبه سهم خود زمینه های فنی برای برپایی یکتا جامعه جهانی و اشتراکی را فراهم می سازد
  اصل پانزدهم - ارتباط جمعی به نحو گسترده ای جهانی، ساده و همگانی می گردد
اصل شانزدهم- ادغام سرمایه های به عظمت جهانی
اصل هفدهم - تبدیل نهایی جهان به تقسیم میان دو طبقه اجتماعی: کارگران جهانی و سرمایه داران

اصول مرحله انتقلالی

اصل هیجدهم - بهره برداری موقت از دولت در خدمت اهداف و اصول یکتا جامعه اشتراکی و جهان
 اصل نوزدهم - مرحله گذار دوران موقتی است که به سرعت و به ممکن باید طی شود.



برنامه کارگری برای جمهوری دموکراتیک در ایران جدا از برنامه همگانی برای تشکیل یک جمهوری در ایران نیست که   در پیش نویس ششم قانون اساسی جمهوری ایران آمده است.

این برنامه و مفاد مندرجه در پیش نویس قانون اساسی جمهوری ایران عملی نمی شود مگر با واژگونی استبداد ولایت مطلقه فقیه  و جايگزينی آن را توسط يک جمهوری دموکراتيک.

 وظيفه عاجل سياسی   ما کارگران اجرای مفاد قانون اساسی اين جمهوری را  به شرح زیر تضمين میکند:



حاکمیت مردم
تشکیل قوه قضایی مستقل

تشکیل مجلس قانون گذاری
خودگردانی محلی بطور وسیع
آزادی های نامحدود عقیده
لغو تبعیضات جنسی، دینی، نژادی و ملی
حق هر مليتی برای آموزش به زبان مادری خويش از طريق برقراری مدارس لازم به هزينه دولت و
ارگانهای خودگردان محلی؛ 
جدایی نهادهای دینی از نهادهای دولتی
آزادی بی قید و شرط ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری
آزادی اعتصاب
برچیده شدن کلیه نهادهای دست ساز دولتی از محیط کار
برپایی شوراهای کار
امنیت شغلی
توقف اخراج و بیکارسازی
لغو قراردادهای موقت 
افزایش فوری حداقل دستمزدها بر اساس اعلام نظر خود کارگران از طریق تشکلات آزاد کارگری
پرداخت فوری دستمزدهای معوقه و لغو سیستم تعویق دستمزدها
رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و افزایش مستمری
بهره مندی از خدمات تامین اجتماعی و درمانی
تدوین و تصویب قانون جدید کار با دخالت مستقیم کارگران از طریق تشکلات آزاد کارگری
برخورداری از بیمه بیکاری
تعطیلی رسمی اول ماه مه و گنجاندن آن در قانون اساسی کشور
آزادی فوری کلیه فعالین کارگری
   رشد و توسعه صنایع مدرن منطبق با برنامه توسعه
اجرای رفرم بانکی - پولی
رسیدگی به مسئله آب و آبیاری مزارع
حل مسئله زراعت
پیشگیری از رشد بی رویه شهرها
رسیدگی به محیط زیست
منع کار کودکان
حمایت از بخش دولتی

۱۳۹۳ آبان ۱۲, دوشنبه

پیش نویس اول برنامه کارگری - ادامه



برنامه کارگری برای جمهوری دموکراتیک در ایران جدا از برنامه همگانی برای تشکیل یک جمهوری در ایران نیست که   در پیش نویس ششم قانون اساسی جمهوری ایران آمده است.

این برنامه و مفاد مندرجه در پیش نویس قانون اساسی جمهوری ایران عملی نمی شود مگر با واژگونی استبداد ولایت مطلقه فقیه  و جايگزينی آن را توسط يک جمهوری دموکراتيک.

 وظيفه عاجل سياسی   ما کارگران اجرای مفاد قانون اساسی اين جمهوری را  به شرع زیر تضمين میکند:

حاکمیت مردم
تشکیل قوه قضایی مستقل
تشکیل مجلس قانون گذاری
خودگردانی محلی بطور وسیع
آزادی های نامحدود عقیده
لغو تبعیضات جنسی، دینی، نژادی و ملی
حق هر مليتی برای آموزش به زبان مادری خويش از طريق برقراری مدارس لازم به هزينه دولت و
ارگانهای خودگردان محلی؛ 
جدایی نهادهای دینی از نهادهای دولتی
 آزادی بی قید و شرط ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری
آزادی اعتصاب
برچیده شدن کلیه نهادهای دست ساز دولتی از محیط کار
برپایی شوراهای کار
امنیت شغلی
توقف اخراج و بیکارسازی
لغو قراردادهای موقت 
افزایش فوری حداقل دستمزدها بر اساس اعلام نظر خود کارگران از طریق تشکلات آزاد کارگری
پرداخت فوری دستمزدهای معوقه و لغو سیستم تعویق دستمزدها
 رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و افزایش مستمری
بهره مندی از خدمات تامین اجتماعی و درمانی
تدوین و تصویب قانون جدید کار با دخالت مستقیم کارگران از طریق تشکلات آزاد کارگری
برخورداری از بیمه بیکاری
تعطیلی رسمی اول ماه مه و گنجاندن آن در قانون اساسی کشور
آزادی فوری کلیه فعالین کارگری


ادامه دارد...
 

پیش نویس اول برنامه کارگری


مقدمه
مبنای اتحاد ما طبقه ماست. محور این اتحاد طبقاتی منافع طبقاتی ماست. برنامه کارگری ما  حاوی منافع ما و راه های هرباره نیل به مطالبات کارگری است.


 یکتا جامعه جهانی و اشتراکی

اصول اساسی

اصل اول - لغو مالکیت خصوصی بر  سرمایه ها
اصل دوم - لغو نظام مزد بگیری
اصل سوم- لغو بازار، مبادله کلایی و پول
اصل چهارم - لغو تولید برای سود
اصل پنجم - حذف طبقاتی اجتماعی و تضمین برابری اجتماعی
اصل ششم - تبدیل کارانسانی به نظارت ساده بر امور
اصل هفتم - به هرکس بر حسب نیازش
اصل هشتم -  از هرکس به اندازه قابلیتش
اصل نهم - لغو دولت - ارتش
اصل دهم - برداشتن مرزها
اصل یازدهم - سپردن امور اداری به شوراها
اصل دوازدهم- آزادی تمام وکمال


اصول نیل به یکتا جامعه جهانی و اشتراکی

اصول سیزدهم - یکتا جامعه جهانی و اشتراکی جامعه خیالی نیست. تمام شرایط اصول  اساسی آن در دل جامعه سرمایه داری تاکنونی فراهم میشوند. 
اصل چهاردهم - توان علمی، تکنولوژیکی و تولیدی انسان امروز رفته رفته در آینده به  ابعاد عظیمی میرسد وبه سهم خود زمینه های فنی برای برپایی یکتا جامعه جهانی و اشتراکی را فراهم می سازد
  اصل پانزدهم - ارتباط جمعی به نحو گسترده ای جهانی، ساده و همگانی می گردد
اصل شانزدهم- ادغام سرمایه های به عظمت جهانی
اصل هفدهم - تبدیل نهایی جهان به تقسیم میان دو طبقه اجتماعی: کارگران جهانی و سرمایه داران

اصول مرحله انتقلالی

اصل هیجدهم - بهره برداری موقت از دولت در خدمت اهداف و اصول یکتا جامعه اشتراکی و جهان
 اصل نوزدهم - مرحله گذار دوران موقتی است که به سرعت و به ممکن باید طی شود.

ادامه دارد...