دوستانی که مصاحبه معصومه قمی - مسیح علی نژاد - با رضا پهلوی را پی گرفته اند به یاد می آورند که یک از موارد این مصاحبه موضوع پادشاهی و سوگند رضا پهلوی به عنوان پادشاه ایران می باشد.
در این خصوص این پرسش مطرح شد چه ارتباطی وجود دارد میان حق انتخاب مردم برای یک نظام از یکسو و از سوی دیگر سوگند پادشاهی؟
به عبارت دیگر اگر آقای رضا پهلوی ولایت عهد ایران پس از فوت پدر و شاه ایران سوگند پادشاهی یادنموده اند و بنابر سنت و رسم پادشاهی به عنوان میراث خوار و جانشین پدر به جهانیان معرفی شده اند تا از این بار گران نظام سلطنتی را به سر منزل مقصود برسانند این از یکسو و از سوی دیگر حق مردم برای تعیین نظام آتی حکومتی یعنی جمهوری و یا سلطنت چه رابطه ایی وجود دارد؟
یعنی اگر ما سلطنت داریم و شاه هم داریم پس آنگاه دیگر مردم کارشان این می شود که به پای صندوق های رای بروند و انتخاب کنند سلطنت آری و یا نه؟
این از بابت رابطه عرضه و تقاضا کار بسیاری منطقی است. بر پایه این منطق تا مادامیکه شاهی نباشد که مدعی پادشاهی و سلطنت باشد و در این ادعا خود را به مردم عرضه کند آنگاه تقاضایی هم نخواهد بود.
یعنی اگر شاهی نبود مردم به پای صندوق بروند به کدام پادشاه رای بدهند و کدام مدعی سلطنت - که نیست - را بر سر کار بیاورند.
پس باید شاهی باشد. و فعال هم باشد و پیرو" شعار سلطنت حق من است و حق گرفتنی است " یا نظیر سابق سوار اسب و یا یه شکل امروزین از راه بیعت مردم با او بر سرزمام امور آید . یا بهتر بگوییم دوباره بر سر کار آید.
همان گونه هم که رضا پهلوی یاد آور شدند صلاح خویش را مردم باید خود بدانند. همان گونه که زمانی به سلطنت پشت نمودند و عهد شکنی نمودند زمان دیگر در صورت تمایل و تقاضا می توانند به عرضه پادشاهی مراجعه کنند و باردیگر و از نو عهد شکسته را تجدید نمایند.
بنابر این در این دو مکانیسم وجود دارد
در این خصوص این پرسش مطرح شد چه ارتباطی وجود دارد میان حق انتخاب مردم برای یک نظام از یکسو و از سوی دیگر سوگند پادشاهی؟
به عبارت دیگر اگر آقای رضا پهلوی ولایت عهد ایران پس از فوت پدر و شاه ایران سوگند پادشاهی یادنموده اند و بنابر سنت و رسم پادشاهی به عنوان میراث خوار و جانشین پدر به جهانیان معرفی شده اند تا از این بار گران نظام سلطنتی را به سر منزل مقصود برسانند این از یکسو و از سوی دیگر حق مردم برای تعیین نظام آتی حکومتی یعنی جمهوری و یا سلطنت چه رابطه ایی وجود دارد؟
یعنی اگر ما سلطنت داریم و شاه هم داریم پس آنگاه دیگر مردم کارشان این می شود که به پای صندوق های رای بروند و انتخاب کنند سلطنت آری و یا نه؟
این از بابت رابطه عرضه و تقاضا کار بسیاری منطقی است. بر پایه این منطق تا مادامیکه شاهی نباشد که مدعی پادشاهی و سلطنت باشد و در این ادعا خود را به مردم عرضه کند آنگاه تقاضایی هم نخواهد بود.
یعنی اگر شاهی نبود مردم به پای صندوق بروند به کدام پادشاه رای بدهند و کدام مدعی سلطنت - که نیست - را بر سر کار بیاورند.
پس باید شاهی باشد. و فعال هم باشد و پیرو" شعار سلطنت حق من است و حق گرفتنی است " یا نظیر سابق سوار اسب و یا یه شکل امروزین از راه بیعت مردم با او بر سرزمام امور آید . یا بهتر بگوییم دوباره بر سر کار آید.
همان گونه هم که رضا پهلوی یاد آور شدند صلاح خویش را مردم باید خود بدانند. همان گونه که زمانی به سلطنت پشت نمودند و عهد شکنی نمودند زمان دیگر در صورت تمایل و تقاضا می توانند به عرضه پادشاهی مراجعه کنند و باردیگر و از نو عهد شکسته را تجدید نمایند.
بنابر این در این دو مکانیسم وجود دارد
- نخست مکانیسم عرضه یعنی اعلام پادشاهی
- دوم مکانیسم تقاضا یعنی بیعت مردم و تجدید پیمان با پادشاهی
در این جا یک نکته ایی مطرح است که از زاویه جمهوری خواهی یعنی حاکمیت مردم قابل فهم نیست. از این زاویه تا مادامیکه مردم قیام نکنند و مطابق شعار "حاکمیت حق مردم است و حق گرفتنی است" نظام حکومتی خود را برپا نکنند آنگاه نظام جمهوری هم طبعا وجود خارجی نخواهد داشت.
یعنی این طور نیست که نظام جمهوری از پیش عرضه شود و از پیش در خارج وجود داشته باشد و آنگاه تنها این باقی بماند که مردم بروند و با این نظام و رئیسش بیعت کنند.
این مدل از جمهوری که در واقع همان سلطنت است همان نظام جمهوری پیشنهادی شورای مقاومت است که رئیسش کنون خانم مریم رجوی می باشند.
پس از این مدل جمهوری که سلطنت است بگذریم برخلاف سلطنت که از پیش وجود دارد و لذا به مردم عرضه میشود و سپس کار مردم در این خلاصه میشود که با رئیس سلطنت تجدید عهد کنند و از پیمان شکنی هایشان ابراز ندامت نمایند، در عالم واقع تا مادامیکه مردم نخواهند و بر پا نشوند هیچ نظام جمهوری نمی تواند از پیش در خارج وجود داشته باشد. چنین وجودی با منطق و فلسفه وجودی جمهوریت سازگار نیست اما با سلطنت و ولایت و امامت چرا!
همان گونه که می دانیم نظام هایی نظیر سلطنت و امامت و یا ولایت چون دارای منطق و مکانیسم های یکسانی هستند لذا به همان اساس هم یکسان عمل می کنند.
همان گونه که می دانیم ولایت و امامت در اصل به دو نوع است
- ولایت بالقوه
- ولایت بالفعل
در ولایت بلقوه مانند سلطنتی که در خارج تشکیل می گردد ولی و یا امام بر اساس ذات و بر پایه گزینش الهی و یا به هر علت غیر مردمی دیگر از پیش تعیین شده و از پیش امام هستند و ولایت دارند. پس فقط این می ماند که از راه بیعت مردمی حکومت بالقوه شان به حکومت بالفعل مبدل گردد.
این تبدیل از قوه به فعل که مردم هرباره بازگیر آن هستند در منطق این نظام ها همان دمکراسی معنی میدهد که اتفاقا آقای پهلوی هم در مصاحبه شان به همین دمکراسی اشاره می نمایند.
یعنی خواه پیروان ولایت و خواه پیروان سلطنت از دمکراسی فقط یک نکته را می فهمند و آن این که ما امامت و سلطنت خود را به مردم عرضه می کنیم و آنگاه این به عهده مردم است که انتخاب کنند وبه عبارت دیگر بیعت کنند. این ها به همین بیعت و به همین حق اعطایی به مردم برای تبدیل" قوه به فعل" را نام دمکراسی یعنی حاکمیت مردم و مردم سالاری می نهند