۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

مصاحبه شاه ایران رضا پهلوی با مسیح علی نژاد

دوستانی که مصاحبه معصومه قمی - مسیح علی نژاد -  با رضا پهلوی را پی گرفته اند به یاد می آورند که یک از  موارد این مصاحبه موضوع پادشاهی و سوگند رضا پهلوی به عنوان پادشاه ایران می باشد.

در این خصوص این پرسش مطرح شد چه  ارتباطی وجود دارد میان حق انتخاب مردم برای یک نظام از یکسو و از سوی دیگر سوگند پادشاهی؟

به عبارت دیگر اگر آقای رضا پهلوی ولایت عهد ایران   پس از فوت پدر و شاه ایران سوگند پادشاهی یادنموده اند و بنابر سنت و رسم پادشاهی به عنوان میراث خوار و جانشین پدر به جهانیان معرفی شده اند  تا از این بار گران نظام سلطنتی را به سر منزل مقصود برسانند این از یکسو و از سوی دیگر حق مردم برای تعیین نظام آتی حکومتی یعنی جمهوری و یا سلطنت چه رابطه ایی وجود دارد؟

یعنی اگر ما سلطنت داریم و شاه هم داریم  پس آنگاه دیگر مردم کارشان این می شود که به پای صندوق های رای بروند  و انتخاب کنند سلطنت آری و یا نه؟

این از بابت رابطه عرضه و تقاضا کار بسیاری منطقی است. بر پایه این منطق تا مادامیکه شاهی نباشد که مدعی پادشاهی و سلطنت باشد و در این ادعا خود را به مردم عرضه کند آنگاه تقاضایی هم نخواهد بود.

یعنی اگر شاهی نبود مردم به پای صندوق بروند به کدام پادشاه رای بدهند و کدام مدعی سلطنت - که نیست - را بر سر کار بیاورند.

پس باید شاهی باشد. و فعال هم باشد و پیرو" شعار سلطنت حق من است و حق گرفتنی است " یا نظیر سابق سوار اسب  و یا یه شکل امروزین  از راه بیعت مردم با او بر سرزمام امور آید . یا بهتر بگوییم دوباره بر سر کار آید.

همان گونه هم که رضا پهلوی یاد آور شدند  صلاح خویش را مردم باید خود بدانند. همان گونه که زمانی به سلطنت پشت نمودند و عهد شکنی نمودند زمان دیگر در صورت تمایل و تقاضا می توانند به عرضه پادشاهی مراجعه کنند و باردیگر و از نو عهد شکسته را تجدید نمایند.

بنابر این در این دو مکانیسم وجود دارد


  • نخست مکانیسم عرضه یعنی اعلام پادشاهی 
  • دوم مکانیسم تقاضا یعنی بیعت مردم و تجدید پیمان با پادشاهی

در این جا یک نکته ایی مطرح است که از زاویه جمهوری خواهی یعنی حاکمیت مردم قابل فهم نیست. از این زاویه  تا مادامیکه مردم قیام نکنند و مطابق شعار "حاکمیت حق مردم است و حق گرفتنی است" نظام حکومتی خود را برپا نکنند آنگاه نظام جمهوری  هم طبعا وجود خارجی نخواهد داشت.

یعنی این طور نیست که نظام جمهوری از پیش عرضه شود و از پیش  در خارج وجود داشته باشد و آنگاه تنها این باقی بماند که مردم بروند و با این نظام و رئیسش بیعت کنند.

این مدل از جمهوری که در واقع همان سلطنت است همان نظام جمهوری پیشنهادی شورای مقاومت است که  رئیسش  کنون خانم مریم رجوی می باشند.

پس از این مدل جمهوری که سلطنت است بگذریم برخلاف سلطنت که از پیش وجود دارد  و لذا به مردم عرضه میشود و سپس کار مردم در این خلاصه میشود که با رئیس سلطنت تجدید عهد کنند و از پیمان شکنی هایشان ابراز ندامت نمایند،  در عالم واقع تا مادامیکه مردم نخواهند و بر پا نشوند هیچ نظام جمهوری نمی تواند از پیش در خارج وجود داشته باشد. چنین وجودی با منطق و فلسفه وجودی جمهوریت سازگار نیست اما با سلطنت و ولایت و امامت چرا!


همان گونه که می دانیم نظام هایی نظیر سلطنت و امامت و یا ولایت چون دارای منطق و مکانیسم های یکسانی هستند لذا به همان اساس هم یکسان عمل می کنند.

همان گونه که می دانیم ولایت و امامت در اصل به دو نوع است

  • ولایت بالقوه
  • ولایت بالفعل
در ولایت بلقوه مانند سلطنتی که در خارج تشکیل می گردد ولی و یا امام  بر اساس ذات و بر پایه گزینش الهی و یا به هر علت غیر مردمی  دیگر از پیش تعیین شده و از پیش امام هستند و ولایت دارند. پس فقط این می ماند که از راه بیعت مردمی حکومت بالقوه شان به حکومت بالفعل مبدل گردد.

این تبدیل از قوه به فعل که مردم هرباره بازگیر آن هستند در منطق این نظام ها همان دمکراسی معنی میدهد که اتفاقا آقای پهلوی هم در مصاحبه شان به همین دمکراسی اشاره می نمایند.

یعنی خواه پیروان ولایت و خواه پیروان سلطنت از دمکراسی فقط یک نکته را می فهمند و آن این که ما امامت و سلطنت خود را  به مردم  عرضه می کنیم و آنگاه این به عهده مردم است که انتخاب کنند وبه عبارت دیگر بیعت کنند. این ها به همین بیعت و به همین حق اعطایی به مردم برای تبدیل" قوه به فعل" را  نام دمکراسی یعنی حاکمیت مردم و مردم سالاری می نهند








جنگ سرد سرمایه های ایرانی و خارجی

جنگ سرد کاپیتالیسم درایران با همنوعان خارجی اش رفته رفته وارد مراحل نهایی  و تبدیل به یک جنگ تمام عیار نظامی و آشکار میشود.

برای همه مردم دنیا و ایران که از سرمایه های کشور خود- به اصطلاح رایج سرمایه های ملی - بهره ایی نمی برند چون دارای سرمایه ایی نیستند و تنها از راه فروش کار خود روزگار می گذرانند، این جنگ سرمایه ها طبعا بی معنی  و بی حاصل است.

جنگ سرمایه های جهانی در همه اشکال و پنهان آن تنها از کارگران دنیا قربانی می گیرد و تنها منجر به وارد کردن خسارات عدیده بر جان و روحشان  خواهد گردید.

ما وقتی با این  بی میلی و بی رغبتی غیر قابل وصف بر این جنگ سرمایه های جهانی نظر می افکنیم از خود می پرسیم براستی چه مکانیسم هایی این سرمایه های جهانی را این گونه به جان هم انداخته است؟

در پاسخ به این پرسش و نظایر آن از ایران شروع کنیم.

از نقطه نظر پرسشی که مطرح است در ایران در کلیت آن از نظر تاریخی دو کاپیتالیسم از موجودیت برخوردار است

  • کاپیتالیسم سنتی و به اصطلاح ماقبل صنعتی
  • کاپیتالیسم صنعتی


از نظر فرم های اجتماعی ما به اشکال متعدتری مواجه هستیم که این دو کاپیتالیسم در ایران در آن نمود می یابند. کاپیتالیسم مورد اول یعنی کاییتالیسم سنتی همان نظامی از سرمایه است که از دیرباز در کشور موجود بوده است. در سلسله مدارج تکاملی از کاپیتالیسم این شکل از کاپیتالیسم را به کاپیتالیسم آغازین موسوم نموده اند. بطور نمونه در منظر محققین اروپایی تاریخ کاپیتالیسم آغازین در اروپا به سده های 16 -18 میلادی برمی گردد یعنی از آغاز عصر نو تا انقلاب صنعتی در آنجا.

در مورد تاریخ پیدایش این کاپیتالیسم در ایران من اطلاع دقیقی ندارم اما به این نظر هستم که تاریخ آن باز می گردد به ازمنه های پیش از  سده 16 میلادی یعنی قدیمی تر از کاپیتالیسم مشابه در اروپا. بهر حال برای  مبجث ما تعیین کننده تاریخ پیدایش کاپیتالیسم در ایران نیست مهم این است که هرباره در نظر داشته باشیم که کاپیتالیسم آغازین و ماقبل اتقلاب صنعتی - سنتی - در ایران اولا از دیر باز در کشور وجود داشته و هنوز هم  وجود دارد و تاریخ آن بازمیگردد به دوران  قبل از آغاز انقلاب صنعتی و روند ماشینی کردن صنعت و فرایند پیدایش کارخانه ها در کشور که در سده 19 آغاز گردید و دوما و این مهم است و آن این که این کاپیتالیسم برخلاف ادعای برخی که می پندارند کاپیتالیسم محصول انقلاب صنعتی است در نوع خود کاپیتالیسم است و تنها در اروپا تقریبا 3 قرن آن قاره را به خود مشغول نمود.

این مورد  دوم را در نظر داشته باشید که مربوط به مبحث کاپیتالیسم ماقبل صنعتی در ایران است و این که همین کاپیتالیسم است که اکنون در ایران از کانال روحانیت و ولایت فقیه در حاکمیت حضور فعال دارد.

در عوض و در برابر آن کاپیتالیسم دیگری  در کشور مطرح است که ماحصل انقلاب صنعتی و فرآیند مکانیزاسیون در کشور می باشد که با پیدایش کارخانه و فابریک ها در کشور شروع به توسعه نهاد که این پروسه تا کنون خواه از سوی سرمایه های سنتی و خواه از سوی سرمایه های خارجی به موانع داخلی برخورد نموده است.

 حال جنگ سردی که میان ایران و ان - ایران ادامه دارد، تاریخ آن بسیار کهن تر از این سه دهه عمر ننگین جمهوری اسلامی است. این جنگ که تنها نمودی از جنگ سرمایه ها است در ابعاد تاریخی به صورت جنگ سرمایه های داخلی با هم و بطور کلی  میان دو سکتور و بخش کاپیتالیسم سنتی و کاپیتالیسم صنعتی در جریان می باشد.

ما اگر به جنگ میان سرمایه های کاپیتالیسم سنتی با کاپیتالیسم صنعتی نگاه کنیم و همزمان به جنگ میان کاپیتالیسم سنتی با کاپیتالیسم خارجی و انحصاری نظر افکنیم آنگاه متوجه خواهیم شد که در این جا این جنگ دارای سه بعد می باشد و طرف های درگیر به شرح زیر میباشند


  • کاپیتالیسم سنتی و ایرانی
  • کاپیتالیسم صنعتی و رقابت  آزاد ایرانی
  • کاپیتالیسم امپریالیستی و انحصاری خارجی


من در این مکان برای جلوگیری از اطاله کلام مایلم به مسائل از زوایه کاپییالیسم صنعتی و آزاد ایرانی  نظر افکنم. از این پنجره اگر به مسائل نگاه کنیم آنگاه متوجه خواهیم شد که انقلاب صنعتی و به تبع آن کاپیتالیسم آزاد در ایران از دو سو زیر فشار قرار دارد

  • از سوی کاپیتالیسم سنتی و بازاری
  • از سوی کاپیتالیسم انحصاری و خارجی


جنگ سردی که در دوران حیات ننگین جمهوری اسلامی بر ایران تحمیل شد در واقع  از آنجاییکه شیرازه امور سیاسی و اداری کشور را کاپیتالیسم سنتی و بازاری با مساعدت و جلو داری روحانیت سنی بدست گرفت نظر به ساختار سیاسی این رژیم و نظر به ماجراجویی های ایدئولوژیک آن این بهانه را به دست امپریالیسم و کاپیتالیسم انحصاری و مالی داده است که به منظور تداوم  رویه جهان خواری و تسلط بر ایران  و منطقه و... جنگ سرد خود در کشور و در منطقه با ملعبه مبارزه با اسلامیسم و ... به پیش ببرد که تاکنون  در ایجاد  حملات  متعددی نظیر حمله به افعانستان، عراق و لیبی و... در تحقق اهداف خود  موفق هم بوده است.


به این ترتیب این جنگ سرد در اصل خود هیچ نیست مگر  همان تداوم  رویه های امپریالیستی که نظر به بحران های ادواری و بحران فزاینده اخیر در جهان کاپیتالیسم و بخصوص کاپیتالیسم انحصاری تشدید هم یافته است  و در دستور روز برنامه های دواتی این کشور ها واقع گردیده  و از سوی دیگر ماحصل  کاپیتالیسم سنتی و عقب مانده و نظامی ایران که با جلو داری ولایت و استبداد فقیه  وضعیت نکبت باری را بر ایران و بر متطقه تحمیل کرده است  و از این راه  بهانه های فراوانی برای یک حمله  نظامی و امپریالیستی را  دو دستی به آنها تقدیم نموده است.

همان گونه که در آغاز هم عرض شد این جنگ در همه مراحل سرد و. گرم آن هیچ حاصلی نه تنها برای جامعه کارگران ایران بل که هم برای جامعه سرمایه داران ایران که ماحصل انقلاب صنعتی در کشور می باشد ندارد و نخواهد داشت.

رژیم آخوندی و سنتی که با تکیه به بازار و کاپیتالیسم سنتی و نظامی حکومت می کند در طول حیات ننگین خود به روش های گوناگون کوشید که  با تنگ کردن حلقه حیات و شرایط زیستی و رشد کاپیتالیسم آزاد و صنعتی در کشور از یکسو با خدمت به کاپیتالیسم سنتی و از سوی دیگر از این راه با ایجاد و گسترش زمینه و شرایط های سنتی موجب های  اجتماعی اشاعه ایدئولوژی خود را در کشور توسعه  دهد.

همان گونه می دانیم این کنسرواتیسم  و به این شکل در اساس مورد تایید کلیه گروهای محافظه کار کشور می باشد. اما آن چه این گروهای مخافظه کار خواه سکولار و خواه غیر سکولار را به جان هم می اندازد از یکسو بافت ساختاری و دیکتاتور منشانه نظام اداری و سیاسی یعنی ولایت استبداد در کشور می باشد و از سوی دیگر آن نوع استبداد است که این ولایت اعمال می کند که توامان با جلوداری و مداخله روحانیت سنتی در حاکمیت می باشد.

نظر به جنگ سرمایه ها و تحمیل تنگناهای اقتصادی و ... بر کشور این ائتلاف کاپیتالیسم بازاری و سنتی با روحانیت است که  از این راه مورد آزمایش قرار می گیرد. باید دید آیا کاپیتالیسم سنتی با امتیازاتی که در سایه حاکمیت روحانیت سنتی کسب نموده به همان میزان و یا کمتر و بیشتر آماده پس دادن هزینه برای ماجراجویی های ایدئولوژیک اسلامیسم ایرانی  خواهد بود و یا نه؟