۱۳۹۱ فروردین ۲۹, سه‌شنبه

ولایت مطلقه فقیه یعنی تجدید و بازتولید حاکمیت فئودالی روحانیت

ولایت مطلقه فقیه یعنی تجدید و بازتولید - رستوراسیون - حاکمیت فئودالی روحانیت. این را ما می دانیم و نیازی به بازپرداخت آن نیست.

 با این احتساب ولایت مطلقه فقیه از همان آغاز باز تاسیسش گزینه نا درستی بوده است. این نوع حکومت بنابر ماهیت اجتماعی و فئودالی آن تو دهانی بزرگی بوده است بر دهان ملت.

آن که می گفت من دولت تعیین می کنم و من تو دهان این دولت می زنم در حقیقت منظورش تو دهان ملت کوبیدن بوده است.

اشکال از همین جا شروع شد. به هر علتی حق انتخاب نوع دولت وقتی به یک فرد و به یک فرد مرتجع و به یک آخوند مرتجع داده میشود، وقتی ملت از حق خود در انتخاب نوع دولت صرف نظر می کند و این حق را به یک آخوند مرتجع و فئودال منش واگذار می کند نتیجه همین می شود که حالا می بینید. حال به قول ما ایرانی ها خر بیاور و باقلا بار کن.

خوشبینی نسبت به دول ذی نفع در ایران به کنار. آنها قسم خورده به خدمت به ملت خودشان هستند. صد مرحبا به آنها. اما این دولت ها اگر در درون استقلال دارند. اگر در درون آزادند، اگر در درون پیرو پیشرفتند و... اما در بیرون  صد هشتاد درجه خلاف آن عمل می کنند و این دوگانگی میان سیاست درونی و سیاست خارجی پیوسته چنین بوده است.

بر این حساب این دول از همان آغاز ابر و باد و مه و خورشید و فلک را بکار گرفتند تا ولایت  مطلقه فقیه  باز تاسیس و به عنوان آلترناتیو جانشین حکومت پادشاهی در ایران گردد.

حال با این محاسبات داخلی و خارجی این حکومت استبدادی از پستوهای تاریخ کشور مان بیرون آورده شد و در یک انقلاب مردمی با دست مردم به کرسی قدرت نشانده شد.و اجرای این پروژه از این بهتر نمی شود.

اما این ها همه در کلیتش به یک طرف. طرف دیگر کشور ماست. کشوری که در حال تحول از شرایط قرون وسطایی به شرایط مدرنیته است.

این کشور از نظر اجتماعی نیمه سنتی و نیمه مدرن دارای یک هزار مشکل داخلی و خارجی است. به این اروپا نگاه کنید. ایران از نظر قومیتی قابل قیاس با اروپا و به سهم خود یک اروپای کوچک است که ملت های گوناگونی از دیرباز در یک نظام فئودالی و اریستوکراتیک و حتی در سابق تئولوژیک در کنار هم در زیر سقف یک کشور و یک دولت گرد هم آمده اند.

این ملت ها و این جامعه های ملی از فرآیند تحولات اجتماعی در کشور یعنی  از کفه سنتی و فئودالی در شهر و روستا به کفه مدرنیته و صنعتی کم وبیش سهمی برد ه اند و بیدار شده اند.

اوضاع اجتماعی ایران به علل آغاز فرآیند تحولات اجتماعی بسوی مدرنیته دستخوش تغییر و تحولات فراوان شده است.

نظر به سلطه دول خارجی و نارسایی های نظام فئودالی - اریستوکراتیک و تئوکراتیک - در گذشته  کشور از نظر اقتصادی با هزار ویک  رشته اقتصادی به خارج وابسته گشته است.

تنوع شرایط اجتماعی - اقتصادی و تضادها میان سطوح درآمدی  اهالی ، تقسیم مردم به فقیر و ثروتمند، به سنتی و مدرن و .... این ها از مسائل و معضلات عدیده و حل ناشده مردم ماست.

حال شما این دو طرف را یعنی یک طرف پروژه باز گشت و بازسازی حکومت تئوکراتیک منهای اشرافیت را و در طرف دیگر این معضلات اجتماعی و اقتصادی راکنار هم می گذارید آنگاه با یک حساب دو   دو تا چهار تا به این نتیجه می رسید که از همان آغاز هم عیان بود

این آخوند ها و این حکومت آخوندی قادر به اداره کشور نیستند و کشور سرانجام به ورطه سقوط و ورشکستگی، جنگ داخلی، کشت و کشتار و .... هدایت خواهند کرد. و این طور هم شده است.


این که در آغاز گفته شد  نوع حکومت ولایت مطلقه گزینه مناسبی برای کشور نبوده است همین است. والا میزان و معیار دیگری که بر پایه آن بتوانیم این حکومت آخوندی و اسلامی را مظنه کنیم وجود ندارد و نخواهد داشت.

بر همین پایه این از همان طرفند های استبدادی است که هرباره  سعی  میشود از روی رفتار و کردار  سازمان ها و گروها،  بطور نمونه از وجود یک  دسته ایرانی که خواهان بازگشت و باز سازی دوباره رژیم پهلوی هستند  و یا از روی یک دسته نیروهای ارتجاعی و سنتی دیگر که خواهان احیای یک دیکتاتوری دیگر در کشورند این نظر را در میان اهالی القاء کند که توگویی استبداد آخوندی نه جوهری و ماهوی بل که ماحصل  فرآیند خشونت و لذا یک روند استبدادی شدن رژیم اسلامی در مبارزه علیه گروه ها و سازمان ها و می باشند که ماهوا همانقدر مرتجع و دیکتاتورند که رژیم جمهوری اسلامی است.

این جمله یک مقدار طولانی شد اما  محتوای آن این بود: یعنی می خواهند به ما بیاندازند که در یک کلام اگر این رژیم این شد که حالا است نتیجه خطاهای اپوزیسیون، خشونت طلبی گروه ها و در یک کلام نباید رابطه  حکومت و مردم را سیاه و سفید دید.

راست می گویند. مزخرفترین شعار این بود و خواهد بود که هرباره بیاندیشم که دیو که رود فرشته در آید.

در مبارزه اجتماعی پای خدا و حق را به پیش کشیدن و به خود اجتماعی خویش صورت الهی و چهره دشمن را با سیاهی اندوده کردن از مهمل ترین اقداماتی است که می توان  به آن مبادرت کرد و اما...

و اما باز چنین بینش را کیست که نداند  باید به پای همین مرتجعین و همین مستبدین و اذنابشان که در همان مکتب درس آموخته اند  نوشت.  والا کدام ایرانی سکولار و لائیک و کدام ایرانی مدرن و مترقی در عالم سیاست و مبارزات اجتماعی پای عقیده و الهیات و خدا و ... را به میان آورده و می آورد؟

بهر حالت باید هوشیار بود. باید حساب گروه ها و آلترناتیو سازی ها و اپوزیسیون گری ها و.... را از حساب این رژیم ملاتاریا جدا ساخت. اگر ما آلترناتیو و اپوزیسیون درست و حسابی نداریم اگر  لیبرال دمکراسی ضعیف است و اگر مدرنیته  از نظر اجتماعی عصا بدست راه می رود و....


این ها همه در کلیتش هیچ یک توجیه برای الزامی استبداد و استبداد شاهی و استبداد آخوندی و استبداد .... در ایران نمی شود. و نباید بشود

و هرباره معیار و میزان و نقطه عزیمت برای حکومت حقه در ایران باید معضلات و مشکلات اجتماعی و اقتصادی ایران و راه حلی سیاسی و حکومتی مناسب و تاریخی و مطابق بر زمانه برای آنها باشد.

و نه این که این و یا آن گروه چنین و چنان کرده است و یا این که برای توجیه استبداد آخوندی نگاه ها را به ادعای رضا پهلوی دوم و مسعود رجوی اول معطوف کنیم.

در بهترین حالت اگر رضا پهلوی، رضا دوم و مسعودرجوی  به دیکتاتور دیگری مبدل شده  است این ها نه علت بل که محصول همین استبداد ملاتاریا است و باقی خواهد ماند.