۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

به مناسبت روزکارگر: چگونه می توان بساط کار انسانی و جامعه کارگری را برچید!

بیشترکارگران به این می اندیشند که با برچیدن بساط کاپیتالیسم بساط جامعه کارگریشان برچیده خواهد شد. من به این اندیشه ام باید به این رابطه بطور معکوس اندیشید یعنی با برچیدن بساط جامعه کارو کارگری بساط کاپیتالیسم برچیده خواهد شد.

دلیل این امر ساده است:

شما وقتی  در پی نابودی جامعه کارگری هستید در این راه موظفید نه تنها کاپیتال یعنی وسایل کار را به جامعه کارگری واگذار کنید بل که در قدم بعدی در پی نابودی جامعه کارگری باشید که حال این کاپیتال را در دست دارد. ضرورت این امر از این روست تا مادامیکه جامعه کارگری با وجود داشتن کاپیتال در دست باقی است عملا کاپیتالیسم به شکل دولتی و به شکل شورایی اش باقی می ماند و در وجود جامعه کارگری در قیاس با حالتی که کاپیتال در دست او نیست بطور اساسی فرقی ایجاد نمی شود.

از این رو بدست گرفتن سرمایه ها بدست جامعه کارگری یک فاز ضروری در مرحله گذار از روابط اجتماعی کاپیتالیسم به مرحله جامعه اشتراکی است اما تنها فاز آن نیست. فاز ضروری بعدی پایان بخشی به  حیات جامعه کارگری است.

اما منظور از پایان بخشی به حیات جامعه کارگری چیست؟

معنای این پایان بخشی در این است که این کافی نیست که سرمایه ها در دست کارگران باشد و به این معنا جامعه کارگران به جامعه سرمایه داران مبدل گردد بل که در عین حال ضروری است جامعه سرمایه داران جدید عملا نظیر جامعه سرمایه داران قبلی عمل کند و این به معنای این است که نقش انسانی صاحب سرمایه مانند امروزین آن مبدل به هدایت و رهبری کلی سرمایه ها مبدل شود.

و این ممکن نیست مگر این که سطح تکنیک و سطح وسایل کار- یعنی سرمایه ها - به چنان سطحی تکامل یابد که عملا به انسان مولد این امکان و توانایی را اعطا کند که در امر تولید مانند سرمایه داران امروزین تنها به ناظران ساده کار و روند سرمایه مبدل شوند.


والا در غیر این صورت پروسه اشتراکی کردن اگر در فاز نخستین آن باقی بماند عملا با این که سرمایه ها در دست جامعه کارکری است لاکن نظر به وجود کما فی سابق جامعه کارگری به مرور زمان این بسود جامعه کارگری نخواهد بود چرا که عملا رفته رفته قشر جدیدی از کارفرمایان دولتی شکل خواهد گرفت که در یک یوروکراسی عریض و طویل بر کارگران حکومت می کنند و گرچه از سرمایه داران نیستند لاکن با مساعدت کارگران در حافظت از یک کاپیتالیسم دولتی که در آن جامعه کارگری استثمار می شود خواهند کوشید.

پس چگونه می توان جامعه اشتراکی را برپاکرد؟

اول از همه باید با این اندیشه خو گرفت که جامعه اشتراکی در سطح کشوری قابل پیدا شدن نیست.

جامعه اشتراکی که در آن انسان از کارگری فراغت دارد و نقش او در اقتصاد و تولید مانند سرمایه داران امروزین به نظارت ساده کارمبدل میشود یک جامعه واحد جهانی است که در روند گلوبالیزه شدن عملی خواهدشد.

روند گلوبالیزه شدن همان فرآیندی است که از آغاز بشریت شروع شده و تا کنون ادامه دارد. در تداوم این روند گلوبالیزه شدن است که در فرجام آن جامعه واحد جهانی که متکی بر عالی ترین فناوری های اقتصادی است ایجاد خواهد شد.

از شروط دیگر جامعه واحد جهانی و فارغ از جامعه کارگری که در این روند جهانی شدن  فراهم  خواهد شد هرچه تنگتر شدن اقتصاد بازار جهانی است که تا به امروز ادامه  دارد.

با جهانی شدن هر چه بیشتر  این  سرمایه ها  هستند که بیش از پیش فشرده تر می گردد. از نتایج بلافصل فشرده تر شدن بیش از پیش و تمرکز سرمایه ها تنگ تر شدن اقتصاد بازار در سطح جهانی است.

با محدود تر شدن هرچه بیشتر تجارت جهانی در نتیجه تمرکز روز افزون سرمایه ها زمینه های مادی- اقتصادی جامعه واحد جهانی که متکی بر هیچ تجارتی و هیچ اقتصاد بازار است، فراهم می گردد.

آیا این به این معنا نیست که بسیار از این روند ها در سطح کشوری صورت پذیر می گردند؟

درست است. در واقع این جهانی شدن و این تمرکز سرمایه و... همه آن روند هایی هستند که در سطح کشوری صورت می پذیرند. در واقع باید تصور داشت جامعه واحد جهانی مانند اقیانوسی  می ماند که این رودخانه ها  که ما آنها را به روندها در هر کشوری تشبیه می کنیم سرانجام به این اقیانوس واحد جهانی ختم خواهند شد و این اقیانوس را برای اولین بار بوجود خواهند آورد و از این راه به حیات برکه و رودخانه یعنی کشورها و... پایان خواهند داد.

از همین جاست که باید توجه داشت برای انجام وظابف جهانی و تشکیل جامعه واحد جهانی بطور اساسی وظایف جامعه کارگری در سطح کشوری تعیین می شود.

آیا این به این معنا نیست که جامعه کارگری ایران در سطح کشوری با فاز نخستین این امر جهانی  یعنی عمومی کردن مالکیت بر سرمایه های میتواند آغاز کند؟


نه این به این معنا نیست.

عمومی کردن برای جامعه کارگری که قدرت دارد امری یکشبه است. اما ایجاد توانایی و زمینه ها  یک امر تاریخی و حتی جهانی است.

این به معنا عدم فعال بودن در سطح کشوری نیست. بل که برعکس. این رودخانه ها که روزی با پیوست به هم یک اقیانوس واحد جهانی ایجاد خواهند در واقع به مفهوم همان فعالیت هایی هستند که ما در سطح کشوری موظف به انجام آن هستیم.

اما در نوع این فعالیت ها در سطح کشوری که زمینه ساز یک انقلاب جهانی هستند باید توجه خود را مبذول داشت.

در این رابطه ما هرباره  باید قادر به تفکیک کاپیتالیسم دولتی از فاز های اولیه اشتراکی کردن باشیم.

البته این به معنا این نیست که کاپیتالیسم دولتی برای یک کشور در حال گذاری نظیر ایران عاری از منفعت است. لاکن صرف نظر از این منفعت باید توجه داشت کاپیتالیسم دولتی با فاز نخستین از پروسه اشتراکی کردن یکی نیست.

کاپیتالیسم دولتی یک مدلی است نظیر چین کنونی که در حال گذار ازیک کشور توسعه نیافته به یک کشور توسعه یافته است که در این راه موفق هم بوده است.

مهم این است که ما با علم و تجربه یه این مسئله راه خودمان را  برگزینیم. و مهم این است که در این راه کاپیتالیسم دولتی را به جای پیاده کردن فاز اشتراکی عوضی نگیریم.

 به عبارت دیگر برای پیاده کردن ضرورتی به نام کاییتالیسم دولتی و یا کاپیتالیسم غیردولتی و غیره باید به منافع حاصله از این ضرورت ها و شیوه ها توجه داشت.

ما در این رابطه قراردادی با کسی و نیروی از پیش نبسته ایم که اکنون باید به آن وفادار باشیم. برای پیگیری این شیوه های توسعه باید هرباره به جمیع جهات کشوری و ... توجه داشته باشیم و از آن میان بهترین ها را برگزینیم که هم در سطح کشوری قابل اجراء باشند.