۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

قسمت پنجم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


در ادامه می خواهم در راستای مطالب پیشین و به منظور برجسته تر ساختن صحت رویکرد انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله تنها مرحله واقعی و جاری از سیر تکامل اجتماعی کشور در اینجا چنین استدلال کنم که چرا مشارکت جامعه کارگری در امر دمکراسی و آزادی وسیع حتی از نظر منافع آتی و نهایی یعنی از دیده منافع عدالت جویانه کارگران یک ضرورت تاریخی است.

یعنی به این معنا در این جا مایلم چنین استدلال کنم که جامعه کارگری نه تنها به خاطر نفس خود آزادی و دمکراسی که در خود مهم است بل که به خاطر منافع حداکثری و به اصطلاح سوسیالیستی و ... هم که شده بایستی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک مشارکت فعال کند و آنرا جزیی از خویشتن خویش تلقی کند.

مبنای استدلال من را مطالب ساده ایی تشکیل میدهد. از قدیم گفته اند که برای پای گذاری به مرحله مویز شدن باید از قبل وارد مرحله غوره شد. این حکمت مراحل تکامل اجتماعی است. باید خشت بروی خشت گذارد. باید گام به گام به پیش رفت. به این می گویند تاریخ اجتماعی و رشد تدریجی وگام به گام تاریخی. در این مدرسه تاریخ است که انسان ها رشد اجتماعی می یابند. در این مدرسه عینی تاریخ است که کارگران ارتقاء می یایند.

در این رابطه دو نکته به خاطرم می رسد که باید توضیح بدهم. یکی همان جزم گرایی و رویکرد ضد تاریخی است و دیگری برخورد اصلاح طلبان حکومتی در رابطه با تغییرات تدریجی و پرهیز از انقلاب و می باشد که بدان از فصل 16 به بعد پرداخته میشود. ....


مورد اول، جزم گرایی است. یکی از مواردی که پیروان انقلاب سوسیالیستی در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی کشور در رابطه با با آموزش کارگری و ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران به آن توجه ندارند همین ضرورت تاریخی تحول و تکوین اجتماعی در کشور است.

زمانی این ضرورت تاریخی و اهمیت وقوع آن نفی شد آنگاه است که اهمیت پروپاگاند های حزبی و کلاس های حزبی در ارتقاء سطح شعور اجتماعی کارگران صد چندان می گردد.

یعنی در واقع میان این دو یعنی از یکسو میان ضرورت روند تاریخی و ضرورت مدرسه عینی تاریخ و از سوی دیگر مبالغه در نقش حزب و به اصطلاح آگاهی سیاسی - این واژه آگاهی سیاسی با شعور سیاسی یکی نیست و واژگان آگاهی سیاسی به غلط به جای شعور اجتماعی و سیاسی از سوی پیروان انقلاب سوسیالیستی استفاده می شود - رابطه منطقی وجود دارد.

پیوسته چنین بوده است که زمانی که از نقش یک طرف یعنی عینیت تاریخی کاسته شد بر به همان میزان و حتی بیشتر بر نقش و جایگاه دیگری یعنی ذهنیت افزوده میشود تا خلاء تاریخی و عینی موجود از طریق ذهنیت پر شود

پس یکی از مولودات همین رویکرد جزم گرایی که آن را رها نمی کند همین حزب گرایی و تکیه وافر و مبالغه آمیز به نقش حزب در رابطه با کارگران و دیگری که در همین راستا است همان دولت گرایی است که ویژه گی برجسته همین این جزم گرایان است.

این ها می خواهند با تکیه به حزب و دولت و با پر بها دادن به نظم حکومتی خلاء های موجود اجتماعی و تاریخی را پر کنند. یعنی آنچه را که تکامل اجتماعی باید رفته رفته احداث کند ، آنجه را که جمهور مردم و جامعه باید به تدریج و در حین سازندگی و تحول اجتماعی به آن برسند این ها می خواهند همان دستاورد ها را به کمک دولت و حزب به خورد مردم بدهند و به اصطلاح یکشیه به آن برسند.

پس اختلاف میان رویکرد تاریخی و رویکرد جزمی وسیع تر از اختلاف صرف بر سر کدامین مرحله انقلاب ایران است. در این جا ما با دو دنیای مختلف روبرو هستیم.

در یکسو پیروان دمکراسی وسیع قرار دارند که با شرکت دادن جامعه کارگری در قدرت سیاسی و دمکراسی نه تنها در پی آموزش عملی کار گران در اداره کشور برای نظم آتی انسانی می باشند بل که همچنین از این راه در پی مقابله با منطق دولت و نظام سیاسی می باشند که با وسیع تر شدن عملا از صورت کلاسیک آن خارج شده و راه باطل شدن ر ا می پیماید و از سوی دیگر پیروان جزم گرایی قرار دارند که عملا درپی پیروی از منطق دولت طبقاتی و یکسویه می باشند که به دنبال خود عربض و طویل کردن بساط دستگاه دولتی این ماشین بوروکراسی را همراه دارد.

از این گذشته آن دستاورد های مبارزاتی و تجارب گرانبهایی که کارگران در طول سازندگی و تحول اجتماعی کشور بدست می آورند، آن ارتقاء سطح زندگی و رفاه که جامعه کارگری با مشارکت سیاسی خود و با مبارزه سندیکایی اش بادست خود کسب می کند را شما نباید اهمیت شان در برابر آنچه را که حزب در صورت انقلاب سوسیالیستی در یک کشور نقتی و در حال توسعه ازمحل درآمد های هنگفت نفتی به کارگران هدیه می دهد و به قولی درآمد نفت را بر سر سفره کارگران می آورد مقایسه کنید و آنرا دست کم بگیرید.

اولی مدرسه واقعی تاریخی است و دومی تنبلی و کاهلی که دیکتاتوری حزبی نام دارد...

ادامه دارد...

قسمت چهارم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


به این نحو دارم نظر خوانند گان را به تدریج به این نکته مهم و حساس جلب می کنم که منظور نظر از رویکرد تاریخی که در آغاز از آن سخن به میان آمد و در برابر جزم گرایی قرار داده شد برخلاف تصور پیروان انقلاب سوسیالیستی برابر با تقدیر گرایی و دیترمینیسم و تاریخ گرایی نیست که در آن انسان های کارگر آلت دست بی اراده مرحله تاریخی خود هستند.

برعکس. برای جامعه کارگری در انقلاب لیبرال دمکراتیک درمیان اردوگاهی که با جامعه سرمایه داری لیبرال دمکراتیک بسته است نقش فعال و برابر و دمکراتیک قائل شوید ، این نقش فعال انسانی را به آن ها اعطاء کنید و از آن ها بخواهید که در امر آزادی و دمکراسی کنار نکشند، از حریف متحد خود نهراسند، در مقابلشان جا نزنند، جا را برای آنها خالی نکنند، با هم در یک اردوگاه متحد از سرمایه داری و کارگری تلاش کنند ایران را بسازند و سپس بر سر میوه های آن با هم به نزاع بپردازند و ... این ها آن گاه به معنای در نظر داشت نقش فعال انسانی در عرصه تاریخی و اجتماعی است و آنگاه در عمل به معنای پرهیز از اتوماسیون و تاریخ گرایی و قدر گرایی است.

اگر این کار ها را که گفته شد انجام ندهید اگر نقش فعال کارگران را به خاطر فرمول بندی ها و قانون مندی های انقلاب و تکامل اجتماعی نادیده انگارید آن گاه است که عملا قربانی تاریخ خواهید شد. آنگاه عملا جامعه کارگری مبدل به آلت پاسیو و منفعل فاعلی بنام سرمایه داری و تاریخ آن خواهد شد.

اما براستی این خواسته کیست که کارگران فعالانه در امر آزادی و دمکراسی مشارکت نداشته باشند؟ براستی منبع و ماخذ این رویکرد های مسخ شده تاریخی، جبر گرایی و جزم گرایی و ... چه کسی به جز خود سرمایه داری است؟


پس بدینسان می بینیم تز بورژوایی بودن انقلاب لیبرال دمکراتیک و به تبع آن تز انقلاب کارگری در مقطع کنونی تاریخ اجتماعی ایران - که گفتیم این دو به هم نان قرض می دهند ازابداعاتی است که سرانجام آن ریشه اش در خود جامعه کارگری ایران نیست.

از این دو تز به هم وابسته به سند خود تجارب ایران این جامعه کارگری ایران نیست که منتفع می شود. در عوض گفتیم این مشارکت فعال کارگری در امر آزادی و دمکراسی در کشور است که آزادی و دمکراسی در ایران را سرانجام متحقق خواهد ساخت.

و تلویحا گفتیم در این امر هر تئوری که منافی این الزام تاریخی باشد یا باید خود را با این الزام تطبیق دهد و یا غیر این صورت پشیزی نمی ارزد و باید از حیطه اعتبار خارج گردد.

و تئوری های تاکنونی متاسفانه هریک به سهم خود سعی داشته اند که این نقش فعال جامعه کارگری در استقرار نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک را به گونه ایی نفی کنند.

و دراینجا برای تاکید دوباره هم شده عرض می کنم منظور نظر من از مشارکت جامعه کارگری در انقلاب دمکراتیک همان تز و تئوری قدیمی انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری طبقه کارگر نیست.

چرا که نظام رهبری در هر کشور همان نظام حکومتی و سیاسی آن است. و به این ترتیب آن که خواهان انقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری و دولت دائمی کارگری است از مبانی دمکراسی و آزادی چیزی نمی فهمد والا از پیش چنین رهبری و حکومتی را که باید به شکل دمکراتیک و در یک انتخابات آزاد تعیین شود به دست جامعه کارگری نمی سپارد.

در واقع این قبضه سازی امر حکومت و نظام سیاسی در دست این و یا آن جامعه، یا در دست جامعه سرمایه داری که در بالا دربرخورد با لیبرالیسم به آن اشاره شد و یا به دست جامعه کارگری که در این جا به آن اشاره میشود ناقض آشکار مفهوم دمکراسی وسیع می باشد که در این مکان مد نظرما است...

ادامه دارد...



قسمت سوم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


چنانکه مشاهده می کنید مشکل اصلی که ما با جزم گرایان و پیروان انقلاب سوسیالیستی در ایران کنونی خودمان داریم تا حد زیادی باز می گردد به ادراکی که در برداشت از آزادی و دمکراسی در انقلاب لیبرال دمکراتیک مسلط است .

اگر قرار بر این باشد که در کشور ما کسانی باشند به دلایل خاص خود امر آزادی و مردم سالاری را- یعنی نظام سیاسی لیبرال دمکراسی را - امری مختص جامعه سرمایه داری آزاد و نوین بدانند و لییرالیته و دمکراسی را به این نحو مبدل به نظام سیاسی مختص جامعه سرمایه داری نمایند، آنگاه طبیعی است که چون کارگران به این نحو به پستوی ها خانه ها فرستاده می شوند و یا از آنها فقط به شکل گوشت دم توپ و گلوله ارتجاع برای استقرار آزادی و دمکراسی سرمایه داران استفاده شود . آنگاه طبیعی است که چنین کارگرانی روزی به خود بگویند: امید به آزادی و دمکراسی در هنگام غلبه سرمایه داری بستن ساده لوحی است و من را بهتر که به فکر انقلاب کارگری خود باشم که به مراتب بهتر از آزادی و دمکراسی سرمایه داران است.

طبیعی است که در نتیجه چنین برخورد اجتماعی کارگران ایران امر آزادی و مردم سالاری را در مقابل امر عدالت اجتماعی قرار دهند و چون اجبارا بر سر دو راهی گزینش یا آزادی و دمکراسی و یا عدالت اجتماعی واقع شده اند تن به گزینش عدالت اجتماعی دهند.

اما در واقع برغم چنین برخورد های غلط و متداول اجتماعی جاری براستی دو امر و دو مرحله تکامل اجتماعی چنین در برابر و در عرض هم قرار دارند به جای این که در طول هم و مکمل هم باشند؟

آیا براستی راه عدالت اجتماعی از منزلگاه آزادی و دمکراسی و ثبات و استقرار آن در کشور نمی گذرد؟

چرا نباید کارگران که از ستون های آزادی و دمکراسی در کشور هستند این مقام خود را در تمام مراحل حیات نظام لیبرال دمکراتیک حفظ کنند؟

کدام نیروی اجتماعی کارکران را در امر مشارکت در نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک باز می دارد؟

استدلال می شود چون در مقطع تکامل اجتماعی کنونی سرمایه داری سرانجام سرمایه داری لیبرال غلبه خواهد کرد بطور اتومانیک از این غلبه اجتماعی حاکمیت سیاسی آن جامعه هم نتبجه میشود. فرمول بندی چنین است: نظام سیاسی هر کشور از آن جامعه غالب آن است.

خوب. این اتوماسیون منتهای آرزوی جامعه سرمایه داری غالب است که غلبه اجتماعی خود را بطور مکانیکی هم به حاکمیت سیاسی مبدل سازد و اگر هم جلو آن گرفته نشود بدیهی است که این اتوماسیون را عملی خواهد کرد و در بسیار جاها و در یسیاری از مقاطع زمانی هم چنین کرده است. اما براستی نقش کارگران در پیش گیری از این اتوماسیون خودخواسته سرمایه داری در چیست؟

آیا نمی توان عملا مفاهیم آزادی و دمکراسی در یک کشور برغم غلیه اجتماعی یک جامعه بر جامعه دیگر- برغم غلبه جامعه سرمایه داری بر جامعه کارگری - به مفاهیمی با آن چنان گستره اجتماعی مبدل ساخت که عملا دولت و حاکمیت - نظام سیاسی - در سایه غلبه اجتماعی متضرر نشود؟

آیا نمی شود مانع از آن شد که نظام سیاسی کشور بر غم غلبه اجتماعی بدست سرمایه داران نبافتد وجامعه کارگری با مشارکت در قدرت سیاسی از همین حالا کنترل جامعه را بدست خود درآورد؟

تاکید می کنم. بطور مشارکت و نه به تنهایی. مگر آن دمکراسی که می گویند درمفهوم وسیع آن در همین مشارکت جامعه کارگری در نظام حکومتی کشور نیست؟

خوب اگر قرار باشد که دمکراسی و آزادی این باشد که سرمایه داری می خواهد آن گاه این خواهد شد که می دانیم. نظام سیاسی در تناسب قرار می گیرد با جامعه غالب و کشور مبدل می شود به بهشت سرمایه داری.

اما این درصورتی است که اول از همه کارگران را قانع کنند که دست از این بهشت زمینی سرمایه داری بردارند و به قولی یا به عنوان هیچ بودگان همکاری کنند اما از قدرت و مراکز تصمیم گیری به کنار بمانند و یا آن طور که پیروان انقلاب کارگری می گویند به فکر این باشند گلیم مندرس خود را به تنهایی از آب بیرون بکشند.

ادامه دارد...

قسمت دوم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


هدف من در این نوشته ها مدافعه از بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نیست. گرچه پیروان رویکرد جزمی مدافعان انقلاب لیبرال دمکراتیک را پیوسته در مظان این اتهام خود قرار می دهند که آ نها در کلیت خود پیروان و مدافعان بورژوازی ملی و لیبرال می باشند.

این اتهام بی جهت نیست. بطور کلی از مرحله لییرال دمکراتیک تکامل اجتماعی کشور تا کنون این نظر مسلط بوده است که نظر به این که این مرحله تکامل کارگری نیست و درواقع مرحله ماقبل سوسیالیستی است لذا انقلابی است تماما و به شکل غیر دمکراتیک در دست بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی.

ما برای فهم هرچه بیشتر ابعاد و جوانب انقلاب لیبرال دمکراتیک بهتر است قدری پیرامون این تز در ارتباط با مرحله لیبرال دمکراتیک تکامل اجتماعی مکث کنیم.

همان گونه که در بالا عرض شد نظریه مسلط از انقلاب لیبرال دمکراتیک دلایل کافی در دست دارد که در نهایت مدعی آن باشد که انقلاب لیبرال دمکراتیک یک کلیت تمام بسته در دست بورژوازی و سرمایه داری لیبرال و ملی است.

چون فهم نظریه جزمی انقلاب سوسیالیستی و برخورد به آن برای تدقیق نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک مهم است من توجه شما را به این ترتیب به این نکته جلب می کنم که این رویکرد که مبتنی است بر این که کلیت انقلاب لیبرال دمکراتیک در دست بورژوازی لیبرال و ملی است در واقع نظریه است که همچنین مورد پذیرش پیروان انقلاب سوسیالیستی می باشد. اما با این تفاوت که جزم گرایان به این نظرند چون در انقلاب لیبرال دمکراتیک کارگران محلی از اعراب ندارند وچون انقلاب لیبرال دمکراتیک از نظر اجتماعی متکی به جامعه غالب یعنی سرمایه داری نوین است و چون لیبرال دمکراسی در کلیت آن در دست بورژوازی است و به این اعتبار مفاهیم بورژوایی و غیر کارگری است و چون کارگران از آزادی و دمکراسی بورژوایی طرفی نمی برد لذا به این علل گفته شده کارگران از مشارکت در این فاز تاریخی سر باز زده و به نحو جزم گرایانه در پی انقلاب سوسیالیستی و کارگری خود خواهند بود که در آن در ازای آزادی و دمکراسی دروغین بورژوازی عدالت اجتماعی و حکومت شورایی و .... از موجودیت برخورداراست ....


یعنی بدینسان تز لیبرالیستی از مطالقیت بورژوایی انقلاب لیبرال دمکراتیک دارای چنان مقبولیت عامه شده است که در حقیقت مورد پذیرش پیروان انقلاب سوسیالیستی هم واقع گردیده است. چون این تز مهم است اجازه دهید در اطراف آن بیشتر مکث کنیم.

ما اگر بتوانیم زمانی این تز را که به انقلاب لیبرال دمکراتیک مطلقیتی در دست بورژوازی لیبرال و ملی می دهد را رد کنیم و نشان دهیم که مفهوم لیبرال دمکراتیک انقلاب جاری ایران به این معنا نیست که این یک آزادی و دمکراسی در دست مطلقه جامعه سرمایه داری غالب است یعنی آن طور که لیبرالیسم مدعی انقلاب لیبرال دمکراتیک است آنگاه ما به این ترتیب نه تنها ضربه به لیبرالبیسم وادعای مطلق گرایانه و مالکانه اش از دمکراسی وارد نموده لیم بل که به سهم خود هم فرش را از زیر
پای پیروان انقلاب سوسیالیستی کشیده ایم.

همان گونه که قبلا ذکر شد از دیر باز لیبرالییسم که یک مکتب بورژوایی است در تلاش این بوده که از آزادی و دمکراسی مفاهیمی را به دنیا ارائه دهد که در آن هیچ جایی برای کارگران کشور نباشد. آنها برای بیرون راندن کارگران از جبهه آزادی و دمکراسی که حتی آن را در بسیاری از حکومت های لیبرال خود در سطح دنیا عملی ساخته اند و سپس هم همان پراکسیس خود را به سطح تئوری های دانشگاهی کشانده اند در همه جا مدعی این شدند که عصر نو عصر انقلابات سرمایه داری و انقلابات بورژوا - دمکراتیک است و در این عصر نه تنها جامعه سرمایه داری نوین "غالب "است بل که همچنین این تنها بورژوا ها هستند که "حاکم" می باشند.

از همین جاست که در قاموس بسیاری از زبان های دنیا و از جمله در زبان فارسی خودمان مفاهیم غلبه اجتماعی مترادف عبارات حاکمیت سیاسی گردیده است.

و از همین جاست که پیرامون تئوریزه کردن مقوله دولت گفته شده است که آن جامعه غالب در هر دوره تاریخی - از راه غلبه اجتماعی خود حاکمیت سیاسی را هم - دولت را هم - از آن خود می کند.

وقتی این امر به این گونه شماتیزه و دگماتیزه گشت و به صورت یک اصل در آمد آنگاه نتیجه منطقی آن برای مشارکت کارگران ایرانی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک به یکی از دو شکل کنونی است

1-امرحاکمیت در مرحله انقلاب لییرال دمکراتیک امری متعلق به جامعه غالب یعنی سرمایه داری است. لذا در استقرار دولت سرمایه داری کارگران باید به ارتش پیاده نظام برای استقرار حاکمیت سرمایه داری مبدل شوند. مشارکت در دولت سرمایه داری امر کارگران نیست. دولت باید متعلق به سرمایه داران باقی بماندو دمکراسی و لیبرالیته در واقع تقسیم قدرت میان لایه ها و اقشار مختلف سرمایه داران است.

2- در این شکل دوم پذیرفته می شود که شکل نخست درست می باشد لذا بر کارگران است که به آزادی و دمکراسی که امری بورژوایی است پشت پا زده و راه استقرار دولت کارگری را پیشی گیرند . آزادی و دمکراسی امر کارگری نیست .


ادامه دارد...

قسمت اول - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


تعیین مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران یعنی تعیین مرحله حاضرین انقلاب اجتماعی ایران از مطالب بسیار حیاتی و اساسی است. همان گونه که می دانید مبنا و روش تعیین مرحله انقلاب جاری یک کشور امری عینی و نه ذهنی و بر پایه خواسته ها و آرزوهاست.

ما برای مشخص کردن مرحله حاضرین انقلاب کشورمان بر پایه روش های عینی و تجربی در برابر دو پرسش کلی قرار گرفته ایم:

آیا مرحله کنونی انقلاب ایران مرحله سوسیالیستی و کارگری است؟

آیا مرحله حاضرین تکامل اجتماعی ایران مرحله لیبرال دمکراتیک با غلبه اجتماعی سرمایه داری پیشرفته است؟

در واقع در پاسخ به پرسش مرحله جاری انقلاب اجتماعی ایران ما با شق ثالثی مواجه نیستیم. در اشکال رنگی و یا دینی که مطرح هستند در کل یکی از این دو احتمال ممکن است که در سر راه انقلاب اجتماعی ما قرار دارد:

لیبرال دمکراتیک

کارگری و سوسیالیستی

مشاهدات من از مقطع کنونی انقلاب ایران به من نشان می دهد که انقلاب حاضرین کشور که منجر به غلبه نوعی از جامعه سرمایه داری در کشور خواهد شد یک انقلاب لیبرال دمکراتیک می باشد.

بنابر این مشاهدات در کشور ما هنوز این نوع از جامعه سرمایه داری که به سهم خود پایه اجتماعی نظام سیاسی لیبرال دمکراتیک آتی در کشور می باشد غلبه ندارد.

به این اعتبار جامعه عالی تر سرمایه داری که مورد نظر می باشد نظر به جاری بودن انقلاب صنعتی در یک کشور در حال توسعه هنوز در حال شکل گیری است. همان گونه که میدانید به موازات این جامعه در حال تکوین سرمایه داری جامعه نوینی از کارگران در فرایند انقلاب صنعتی در حال شکل گیری است که سخن از آن نظر به تعیین مرحله حاضرین انقلاب در ایران حائز اهمیت می باشد.

این دو نظر که یکی پیرو انقلاب لیبرال دمکراتیک و دیگری جانبدار انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری و ضد لیبرال دمکراتیک است در حقیقیت دو نظریه هستند که در فرایند انقلاب صنعتی و بر اساس شکل گیری دو جامعه سرمایه داری آزاد و جامعه نوین کارگری مطرح می شوند، یطوری که هر یک از این دو نظر بر یکی از این دو جامعه در حال تکوین متکی می باشند

نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک در حقیقت متکی بر یک رویکرد تاریخی است. بر پایه رویکرد تاریخی هر انقلابی از جمله انقلاب سوسیالیستی و کارگری در هر مقطع از تکامل اجتماعی کشور عملی نیست. از این رو پیروان نظریه انقلاب لیبرال دمکراتیک به رویکرد تاریخی مراجعه می کنند تا بر اساس فاکت های عینی مرحله انقلاب اجتماعی و مقطع حاضرین تکامل اجتماعی کشور را تعیین و مشخص نمایند.

بر پایه رویکرد تاریخی در هر مقطع از تکامل اجتماعی جامعه و جامعه های غالب و مغلوب قدیمی در شهر و روستا فروپاشیده ودرنتیجه تحول اجتماعی جاری در طی یک فرایند کم و بیش طولانی در نبرد با جامعه و جامعه های کهن و غالب و مغلوب جامعه و جامعه های غالب و مغلوب جدیدی شکل می گیرند.

بطور کنکرت در ایران کنونی این تحول از جامعه سرمایه داری غالب و سنتی به سوی جامعه سرمایه داری آزاد در جربان است. همان گونه که می دانید در نتیجه باطل شدن جامعه غالب فلاحتی درپی اصلاحات ارضی این جامعه شهری و سرمایه داری کهنه است که مهد ارتجاع و سنگر تحجر جامعه های قرون وسطایی در کشور محسوب می شود. بر این اعتبار در مقطع کنونی تکامل اجتماعی از مرحله قرون میانه به قرون جدید در واقع این یک تحولی است از جامعه سرمایه داری کهن و غالب و به جامعه سرمایه داری نوین و درآتی غالب. و به موازات هر دو از این جامعه سرمایه داری خواه میرا و خواه بالنده دو جامعه کارگری به تناسب آن وجود دارند که تحول یکی به دیگری از نتایح انقلاب صنعتی در کشور است.

پیروان انقلاب لیبرال دمکراتیک به منزله مرحله حاضرین و عینی تکامل اجتماعی کشور الزاما از مخالفین انقلاب سوسیالیستی و کارگری یطور کلی و مجرد نیستند. البته آنها که مخالف این انقلاب در آتیه کشور هستند متعلق به بخش سرمایه داری و بورژوایی آن هستند که موسوم به جناح راست می باشند. اما بخش چپ و کارگری که به موازات بخش راست موجود است در مرحله حاضرین انقللاب و تکامل اجتماعی کشور به مرحله حاضرین تکیه دارد و این مرحله در صورت تحقق خود می تواند به مرحله کارگری و عالی تر تکامل و انقلاب اجتماعی کشور مبدل شود.


مهم در این جا این است که در نظر داشته باشیم درک مرحله کنونی تکامل اجتماعی کشور حائز اهمییت بسیار است و مهم این است که بدانیم چرا بر خلاف خواسته ما مقطع حاضرین تکامل و انقلاب جامعه ما کارگری و سوسیالیستی نیست.

برای درک بیشتر چرایی مسئله به استدلات پیروان انقلاب کارگری در ایران مراجعه کنید.

نظریه انقلاب سوسیالیستی در ایران متکی بر یک رویکرد تاریخی و مرحله بندی تکامل اجتماعی کشور بطور مشخص و دیگر قواعد و اصول مشمول این رویکرد ازجمله این که در هر مرحله از انقلاب و تکامل جامعه ایی میرود و جامعه نوینی غالب می شود نیست.

این نظریه با رویکرد تاریخی و اصول و قواعد تکاملی آن بی گانه است. از منظر جزم اندیشی که نظریه انقلاب سوسیالیستی بر آن استوار است رویکرد تاریخی همان تاریخ گرایی و هیستوریسم و دیترمینیسم و قدرگرایی افلاطونی و قدیمی است که باید مذموم تلقی گردد.

اساس نظریه انقلاب سوسیالیستی تضاد موجود و غیر قابل انکار کار و سرمایه از بدو پیدایش آن تا کنون می باشد و بس. این نظریه مناسبات سرمایه داری را می بیند یعنی درخت را می بیند اما جامعه سرمایه داری و جنگل و مراحل تکامل جامعه سرمایه داری یعنی تاریخ اجتماعی سرمایه داری را از نظر می افکند.

جزم اندیشی چون بطور کنکرت به تحولات اجتماعی و به تاریخ تکامل از یک جامعه به جامعه عالی تر در یک کشور نمی اندیشد لذا پیوسته تضاد غیر قابل انکار کار و سرمایه در سطح جزء مناسبات سرمایه داری را علم می کند.

از این منظر تضاد کار و سرمایه یعنی دوقطب متضاد و غیر قابل جمع در یک کشور و لذا این کافی است که این تضاد اجتماعی از بین باید برود بی آنکه تاریخ به آن پیشتر فرصت توسعه و انکشاف را بدست دهد .

بنابر این مراحل تکاملی و درجات تکامل اجتماعی و .... مهم نیستند. مهم مناسبات اجتماعی کار و سرمایه است که در اساس خود ظالمانه است.

مابقی مسائل که از سوی رویکرد اجتماعی پیرامون تاریخ کشور و مقاطع تکامل اجتماعی، افتراق جامعه و مناسبات اجتماعی سرمایه اری و... مطرح می شوند از نظر جزم گرایی مهم نیستند.

رویکرد جزم گرایی گرچه از سطح کشوری حرکت نمی کند و با چنین مبنایی بیگانه است اما سرانجام برای مطرح کردن خود در سطح کشور و برای این که خود را با رویدادهای کشور در آمیزد به سطح کشور باز می گردد. خود آنها این را پراکتیزه کردن تئوری می نامند.
در این پراکتیزه کردن تئوری است که نیم نگاهی به تاریخ کشور می اندازند. برای شناخت بیشتر رویکرد انقلاب سوسیالیستی که از زمان سلطان زاده و تقریبا از بدو قرن گذشته تا کنون در کشور مطرح است به برخورد جزم گرایان به جامعه سرمایه داری لیبرال و در حال تکوین و لذا متعاقب آن به برخورد این نظریه به صاحبان صنایع جدید یعنی بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نگاه بیاندازیم.

همان گونه که گفته شد از منظر این این رویکرد بر پایه تضاد کار و سرمایه که اساسی است باید جلوی انکشاف سرمایه داری در کشور گرفته شود و متعاقب آن باید بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی نابود گردد. به این اعبتار تشکیل جبهه متحد میان جامعه کارگری نوین و صاحبان سرمایه در حال شکل گیری ممکن نیست. وانگهی برخلاف رویکرد تاریخی تشکیل دو اردوگاه از جامعه کهنه و در حال فروپاشی و میرااز یکسو و از سوی دیگر از جامعه بالنده و در حال پیدایش ممکن نیست. تقسیم تاریخی و اجتماعی کشور به چنین دو اردوگاه متضاد مخالف تضاد اساسی کار و سرمایه و مخالف قانون مندی مناسبات کار و سرمایه است و لذا ممکن نیست.

به این نحو است که از سلطان زاده به این طرف یعنی تقریبا از اوایل قرن بیستم تا کنون این رویکرد به این مدعاست که بورژوازی لیبرال و به اصطلاح ملی یعنی صاحبان نوین صنایع که در روند انقلاب صنعتی و مدرنیزه کردن در ایران در حال تبدیل به یک جامعه و یک طبقه اجتماعی اند باید به علت مماشات گری سیاسی و زد و بند های ناشی از سرمایه در مناسبات کار نابود گردند و دراز کردن دست اتحاد از سوی جامعه نوین کارگری - که به سهولت من بعد کارگران صنعتی خوانده میشود - به سوی آنها مخالف قانون مندی های تضاد کار و سرمایه است و باید محکوم گردد.

توجه کنید این نظر دوختن به مماشات لیبرال ها نه این که خالی از واقعیت باشد امادر منظری که از پیش مرحله انقلاب ایران را بر پایه تضاد کار و سرمایه تعیین کرده اگر هم روزی خلاف آن از سوی لیبرال ها صورت پذیر گردد هرگز به چشم نمی آید و باید هم نیاید.

از این منظر تقویت مواضع لیبرال ها ضمن پشتیبانی و بلوک بندی با آنها بر پایه اهداف مرحله ایی انقلاب نباید مد نظر باشد بل که بر عکس چون تمام بار انقلاب- اما کدام انقلاب ؟؟- بر دوش کارگران قرار دارد و چون بورژوازی لیبرال متزلزل است و از روند انقلاب لیبرال دمکراتیک به جهت واهمه از کارگران می هراسد لذا نظر به تضاد اساسی کار و سرمایه که سازش و اردو بندی میان شان ممکن نیست، بایستی از هر تضعیفی که این بورژوازی وحریف پرولتاریا می بیند استثقبال کرد و بسود انقلاب کارگری تلقی کرد.

لذا بدینسان نه ضعف بورژوازی نوین و صنعتی که وجود آن بهانه ایی بیش نیست بل که وجود مناسبات سرمایه داری و تضاد اجتماعی کار و سرمایه است که اساسی و مبناست. و در این میان هم نوع مناسبات سرمایه داری، نوع جامعه سرمایه داری ، مراحل و مقاطع تکامل اجتماعی کشور و... مهم نیستند. مهم بی عدالتی است که ذاتی رابطه اجتماع کارگر با سرمایه دار است و این رابطه صرف نظر از مراحل تکاملی آن باید در مقطع کنونی از بین برود.

ادامه دارد...