۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه

جنبش سبز و اهداف ملی‌ - دموکراتیک آن (۱)

مسئله أی که امروزه بیشتر توجه ناظران سیاسی را در خصوص رژیم جمهوری اسلامی به خود مشغول می‌کند آینده تکوینی رژیم پس از این آخرین جنگ قدرت می‌باشد. بطور نظری میتوان نهایت این تحول‌ها در بالا را در استقرار نهایی یک رژیم مرکب از سپاه و روحانیون و تکنوکرات‌ها دانست. میتوان تصور کرد اگر مجاهدین-رجوی به قدرت میرسیدند یا به قدرت برسند چنین رژیمی در ایران مستقر میکردند و یا میکنند . البته با این تفاوت که رژیم مجاهد-رجوی یک رژیم مذهبی بدون ولایت فقیه میبود و یا خواهد بود. اما فراموش نکنیم، اینکه رژیم فعلی در نهایت به چه شکلی در خواهد آمد از نظر نظری هنوز نامعلوم است اما احتمال حذف ولایت فقیه و انتقال کلیهٔ قدرت به دست نظامیان وجود دارد. یعنی حالتی پیش بیاید که در اواخر عمر اعراب ظهور کرده بود و جایگاه سلطان و امیر المومنین از هم گسسته گشته بود. البته چنین صحبت‌هایی‌ فقط حائز ارزش نظری است. چراکه از نظر عملی خیلی‌ بعید بنظر میرسد این رژیم آنقدر دوام بیابد که فرصت آن را داشته باشد چنین استحاله أی را تجربه کند. اما اگر ما به ماهیت همه آنهایی که به کمک هم این جمهوری را در آغاز پی‌ نهادند نگاه کنیم، پی‌ می‌بریم که این رژیم محصول تبانی ارتجاع سیاه و سرخ بوده است. جایگاه اجتماعی این رژیم هم بالطبع در همان شرایط عقب مانده شهر و روستای ایران است که متضرر از توسعه و پیشرفت اند و مخالف تحول اجتماعی در همه ابعاد سیاسی و اقتصادی آن. شکل حکومتی این جامعه عقب مانده هم دیکتاتوری است که معرف حضور ما است، که در واقع از اهداف انقلاب دموکراتیک هم حذف همین جامعه عقب مانده و ضد دموکراتیک می‌باشد. بی‌شک استقرار رژیم جمهوری اسلامی به معنای شکست قیام ۵۶-۵۷ ایران و ناکام ماندن انقلاب دموکراتیک در ایران بوده است. و این قیام‌های جدید مردمی در حقیقت ادامه همان قیام‌های ناکام گذشته اند و در همان جا که ختم شده بودند الان دوباره از همانجا آغاز گردیده اند. پس این جنبش نو تجربه أی نسبت به ارتجاع سرخ و سیاه دارد. مرتجعین رنگاوارنگ متوجه این امر هستند و از هم اکنون به تکاپو افتاده اند و سعی‌ میکنند به احیای رژیم جمهوری اسلامی بپردازند. این تلاش برای احیای رژیم در واقع روند معکوس سیر تجزیه أی است که رژیم دیکتاتوری در تمام طول حیات ننگین خود تجربه کرده است. انگار که فیل آقایان یاد هندوستان کرده باشد، از هراس از دموکراسی و توسعه با همه قوا به دامن رژیمی چنگ انداخته اند، که با لگد بیرون‌شان انداخته بود. که البته این بیرون انداختن‌ها شکل طبیعی نظام سیاسی در جامعه‌های عقب مانده است و چون این‌ها همه از همانجا نشات میگیرند به آن جو عادت دارند و لذا باهم برغم کشت و کشتارها بر سر انقلاب دموکراتیک و لیبرال که شد باهم به موقعش کنار میایند و به هم نان قرض میدهند.

پس این نیرو‌ها مصمم اند بر خلاف روند تجزیه رژیم و سیر آن به دیکتاتوری نظامی با هدف جلوگیری از لیبرالیزه و دمکراتیزه شدن کشور و توسعه ایران رژیم را دوباره باز سازی کنند. این ماموریت البته به موسوی سپرده شده است. برای درک این مسئله باید قدری تامل کرد و وقایع گذشته را قدری از خاطر گذراند.

چنانچه این امر حقیقت دارد که رژیم سیر نظامی شدن و مسیر انتقال مطلق قدرت به دست یه یا دو گروه را طی‌ می‌کند، حرکت از این فرض، آنگاه حذف جناح اصلاح طلب را به امری قبلا برنامه ریزی شده تبدیل می‌کند. از این فراتر ما امروز حتئ میدانیم که اصل حذف محدود به جناح اصلاح طلب نیست بلکه شامل بخشی از اصول گرایان مشروطه خواه هم میگردد. سوال این است: آیا این جناح‌های اصلاح طلب و مشروطه خواه از این امر حذف با خبر نبودند؟ جواب این است: مسلم که آن‌ها از حملات حریف مطلع بودند.

پس ما باید از این نقطه حرکت کنیم که هر دو جناح با علم به این امر حذف وارد کارزار انتخاباتی شده بودند. و نه تنها این دو جناح بلکه تمامی‌ ارتجاع سرخ و سیاه به نحوی از انحا مطلع از اقدام حذفی بودند و برای پیشگیری از آن در صدد بر آمدند مسئله انتخابات را مبدل به وسیله أی برای ممانعت از این اقدام حریف نمایند. دو مورد گواه حقیقت این مساله است: ۱-شرکت بیسابقه مردم در انتخابات دهم ۲-این شایعه در طول انتخابات که رفسنجانی به عنوان محرک اصلی در پس این وقایع نهفته است.

براستی مشارکت مردم و چهره‌های روشنفکر و.. در این انتخابات چنان بود که همگی‌ گواه از یک حرکت حساب شده میداد. آمدن خاتمی و مطرح شدن موسوی در سایه خاتمی و سپس کناره گیری مرموز خاتمی، حضور دولت آبادی در صفوف موسوی و مشاجره لفظی او با عبدلکریم سروش... این‌ها همه به نظر من گواه از اتفاقی نبودن این جهت قضیهٔ می‌باشد. برای فهم بیشتر مطلب نگاهی‌ کنید به این دو بیانیه و اعلامیه موسوی و گروه ۵ نفره. در بیانیه موسوی همه چیز مطرح است فقط مسئله انتخابات نه‌، که در اعلامیه ۵ نفره عجولانه این مسئله تصحیح میشود. و همه با شتاب میکوشند جلوی حرکت مردمی را که با سرعت به سوئ رادیکالیزه شدن است بگیرند، مطالباتی مشروطه خواهانه و رفرمیستی بر تن‌ آن نمایند تا مبادا فر اتر از این قبای تنگ شرعی رشد نماید. و حتی آقای سروش از درس‌ها فلیسوف مابانه در باب حذف ولایت فقیه پرهیز می‌کند و به این سطور قناعت میکنند:

نپذیرفتن این خواستهای بهینه جنبش سبز، و افزودن سرکوب و ارعاب نه تنها ما را از بحران عبور نخواهد داد، بلکه ایران را در بحران عمیق تری فرو خواهد برد، و تبعات سهمگینی از پی خواهد آورد، که مسئولیتش با "صاحب ولایت مطلقه" است