در این رابطه بدنیست پیش از بازگشت به موسسه میز سازی مان و دنبال نمودن مبحث کار قابل پرداخت و کار غیر قابل پرداخت نکته ایی را پیرامون ثروت اجتماعی انسان یاد آورشیم.
از نظر من میان تولید ثروت و انباشت ثروت فرق وجود دارد. من این ثروت ها اعم از مادی و غیرمادی، در مهارت ها و توانایی و فراورده های مادی و خدماتی می بینم که حائز ارزش مصرفی اند و به این معنای پاسخگوی یکی از نیازهای بشری اند حتی اگر هم سم و دوای موش باشند ، یا موعظه ملا یا اصطرلاب و معرکه گیری.
نظر داشت فرق میان ثروت و انباشت ثروت از این رو مهم است که تولید ثروت اجتماعی گرچه از بدو اقتصاد بشری وجود داشته و در واقع شاخص اقتصاد در همین تولید ثروت است اما مکانیزم انباشت ثروت امری منوط به سطح رشد نیروهای مولده می باشد.
به عبارت دیگر در هر سطح از درجات رشد نیروهای مولده انباشت ثروت و یا کسب بهره ممکن نیست.
من از این جا به این نفطه می رسم که میان ثروت بطور کلی و بطور اخص بهره فرق وجود دارد. بهره عبارت است ثروت باقی مانده یا اضافه تولید.
اضافه تولید اصطلاح معکوس از همان تولید اضافی یا ارزش اضافی است.
بنابر این می توان متصور شد همان گونه در آغاز بشریت تولید اضافی ممکن نبوده، در همان آغاز هم کسب بهره ممکن نبوده است.
من به این نظرم در این مقطع از هستی اقتصاد طبیعی که اقتصاد طبیعی بی بهره و بدون اضافه تولید است ، بشر نظربه سطوح نازل تکامل نیروهای مولده گریبان گیر چنان فقری است که حتی برای یک لقمه بخور و نمیر هم باید سگ دوانی کند.
در چنین سطح نازل حیات اجتماعی و اقتصادی بدوا مبادله هم نمی توانسته وجود داشته باشد چرا که یکی از پیش شرط ها مبادله در اقتصاد طبیعی وجود تولیدات اضافی یا ثروت انبار شده است.
در این مقطع از تاریخ ، بشر ثروت های که اجتماعا تولید می کند نظر به قلت این ثروت تنهامی تواند فورا بدون انباشت مصرف کند. بنابر این در این مقطع علم اقتصاد باید جوابگوی این مطلب باشد:
فراورده هایی که انسان در این مقطع تولید می کند در ارزش اقتصادی شان دارای ارزش افزوده نیستند؟ اگر هستند پس چگونه این ارزش های افزوده به شکل بهره انباشت نمی شوند؟
در پاسخ باید گفت: تولید اتی که انسان در این مقطع تولید میکند حائز اهمیت اقتصادی نیستند. یعنی این اقتصاد چنان نازل است که مطابق با تمام موازین اقتصادی عمل انسان بسیار کم اهمیت می باشد. به عبارت دیگر چنین اعمالی مانند امور خیریه اعمال بی انتفاع و پراکنده ایی هستند که بشر به آن بطور فرعی و تکمیلی مبادرت می کند.
در این مقطع در واقع اقتصاد بشری هنوز در حال پیدایش و هنوز در حال به دنیا آمدن می باشد.
در این مرحله جنینی طبیعی است که اقتصاد انسانی هنوز غیر انتفاعی و بدون بهره و لذا بدون انباشت باشد.
از سوی دیگر اگر چنین اقتصاد پشت کوهی مانند باریکه آب به اقتصاد اطراف راه یابد هر فرآورده که بطور اتفاقی وارد برکه اقتصاد اطراف گردد آنگاه بر پایه مکانیزم بازار و مبادله مورد سنجش و موازنه قرار می گیرد
و در این جاست که همان پشت کوهی در ازای فراورده ایی که ارائه می دهد، این فراورده هر قدر ابتدایی باشد می تواند مطابق قوانین مکانیزم بازار هم طالب بازگشت سرمایه باشد و هم طالب منفعت.
البته چنین موجودی به مغزش هم خطور نمی کند چنین مطالباتی را مطرح کند و برای همه بشر اطراف هم تا رسیدن به ادراک قوانین مکانیزم بازار هزاران سال فراز و نشیب احتیاج بوده است.
ادامه..