به عبارت دیگر این رژیم که ما حالاداریم در واقعیت امر محصول آن محافظه کاری و آن جریان دست راستی و سنتی در ایران است که رادیکالیزه شده و به خشونت روی آورده و در روند رادیکالیزاسیون و روی آوری به خشونت بوده که خود را در هنگامه انقلاب ضد سلطنتی مصحلت جویانه و برای آنکه نان را به نرخ روزش مصرف کند و از حوادث جاری کشور بطور پوپولیستی به سود خود سواری گیرد، خود را به دروغ انقللابی و تحول خواه و ساختار شکن و... جلوه داد
این مسئله که می گویم در همه جای دنیا به همین نحو است. در همین نروژ هم که وقتی آن فرد دست راستی از حزب " پیشرفت " به چپی های کشور خودبا هدف قتل عام عمومی شان حمله ور شد برای توجیه اقدامش به این استدلال متوسل شد که در نتیجه بی فایده بودن رویه های "اصلاحاتی" برای حذف غده چرکینی که "چپ" نام دارد باید لاجرم به یک اقدام انقلابی متوسل شد و از اینرو او اقدام خود را یک «انقلاب محافظه کارانه» نامید.
در 33 سال پیش از این در کشور ما هم همین حوادث نظیر نروژ امروزی در حال روی دادن بود. این که قیام و خیزش مردمی به داد این محافظه کاران رادیکال رسید مطلب من در این جانیست. اما در حقیقت در آن سالها این دیگ محافظه کاران سنتی ایرانی بود که نظر به حوادث کشور مدام در حال جوشیدن و رادیکالیزه شدن بود.
حال قیام مردمی نتیجه هر چه بود عملا این شد که این محافظه کاران رادیکال نظر به بار رادیکالیته که در آن ها به تدریج انباشت شده بود سرانجام بیش از پیش به این روش متمایل گردند که برای حذف غده چرکینی که روند انقلاب و تحول اجتماعی کشور بسوی مدرنیته نام داشت و در برابر چشمانشان جاری بود باید دست به کار شد و با همراهی با انقلاب مردمی و به نام آن به جان انقلابیون افتاد و آنرا از پیشروی بیشتر جلو گرفت که دیدیم موفق هم شدند.
لاکن اگر در همان زمان - و این مبحث من در این جاست تا بر پایه آن اصلاح طلبان حکومتی را بهتر بشناسیم - دسته دیگر از محافظه کاران که تابع رویه "اصلاح" و پرهیز از خشونت و... بودند دست بالا می گرفتند آنوقت هرگز پیروان رویه خشونت و رادیکالیته و به اصطلاح امروزی انقلابی هرگز شانس این را نمی یافتند که در ادامه انقلاب مردمی رژیم خودشان را مستقر کنند.
در آنوقت نتیجه این میشد که یا یه اصلاح رژیم شاهنشاهی بپردازند و یا در هنگامه انقلاب شاهد این باشند که چگونه رژیم شاهنشاهی عملا به دست نیروهایی غیر خودی می افتاد.
اما ما دیدیم که نظر به عوامل عدیده ایی که در کشور در جریان بود محافظه کاری متمایل به رویه رادیکال و پیروی از مشی اعمال خشونت در دست یابی به اهداف خود گردید و نتیجه این شد که رژیم کنونی در ایران نطفه اش بسته شد که شگرد حکومتی اشت معرف حضورماست.
وانگهی تازه در روند حوادث بعدی است که در میان محافظه کاران حکومتی درنحوه اداره نظامشان که گفتیم نطفه اش بر یرهیز از راه "اصلاح" بسته شده بود اختلاف بروز نمود و برخی از رادیکال ها دیروزی به پیروی از مدل ملی - مذهبی ها راه اعتدال را پیشه خود قرار دادند.
اما این که ملی - مذهبی چه نیروهایی بوده و هستند که چنین مرتب از آن ها در نظم حاکن الگو برداری میشود و فرقشان با نیروهای مذهبی - قشری و رادیکال از یکسو و نیروهای ملی و لییرال از سوی دیگر در چیست؟ پاسخ ها به این پرسشها را به آینده موکول نماییم و در این جا به منظور پایه گذاری بحث های آتی قدری پیرامون رویه پرهیز از خشونت و اصلاح و ... توقف کنیم.
من بارها در طول این نوشته ها عرض کردم این یک اشتباه بزرگی است که ما ایرانیان مرتکب خواهیم شد هر آنگاه ما به هر علتی که است این هنگامه عظیم انقلاب و تحولی را - نام مهم نیست- که در کشور ما جاری است با طرح رنگ ها ، با طرح دین، با طرح یک انقلاب دیگر که عالی تر است و غیره در صدد برآییم که نادیده انگاریم، آنرا برکنار نهیم، و....
من با صلابت و با یقین این را می گویم لاپوشانی تحول اجتماعی جاری کشور پیوسته از زاویه ضدیت با آن بوده است و این محافظه کاران ایرانی در رنگ ها گوناگون بودند که پیوسته به گونه ایی در صدد این برامدند با آن چه که مدرنیته خوانده می شود و مشکل داشتند و قادر به هضم آن نبودند با مخفی کاری و با لاپوشانی خود به مقابله با آن بپردازند.
این ها در این راستا هرگز موفق نشدند که آشکارا وصریحا با مدرنیته مخالفت خوانی کنند بی آن که درصورت ابراز چنین مخالفتی هر قدر هم کوچک با انگ مرتجع و عقب مانده و امل مواجه نگشته باشند
ادامه دارد...