۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

قسمت هیجدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


به عبارت دیگر این رژیم که ما حالاداریم در واقعیت امر محصول آن محافظه کاری و آن جریان دست راستی و سنتی در ایران است که رادیکالیزه شده و به خشونت روی آورده و در روند رادیکالیزاسیون و روی آوری به خشونت بوده که خود را در هنگامه انقلاب ضد سلطنتی مصحلت جویانه و برای آنکه نان را به نرخ روزش مصرف کند و از حوادث جاری کشور بطور پوپولیستی به سود خود سواری گیرد، خود را به دروغ انقللابی و تحول خواه و ساختار شکن و... جلوه داد

این مسئله که می گویم در همه جای دنیا به همین نحو است. در همین نروژ هم که وقتی آن فرد دست راستی از حزب " پیشرفت " به چپی های کشور خودبا هدف قتل عام عمومی شان حمله ور شد برای توجیه اقدامش به این استدلال متوسل شد که در نتیجه بی فایده بودن رویه های "اصلاحاتی" برای حذف غده چرکینی که "چپ" نام دارد باید لاجرم به یک اقدام انقلابی متوسل شد و از اینرو او اقدام خود را یک «انقلاب محافظه کارانه» نامید.

در 33 سال پیش از این در کشور ما هم همین حوادث نظیر نروژ امروزی در حال روی دادن بود. این که قیام و خیزش مردمی به داد این محافظه کاران رادیکال رسید مطلب من در این جانیست. اما در حقیقت در آن سالها این دیگ محافظه کاران سنتی ایرانی بود که نظر به حوادث کشور مدام در حال جوشیدن و رادیکالیزه شدن بود.

حال قیام مردمی نتیجه هر چه بود عملا این شد که این محافظه کاران رادیکال نظر به بار رادیکالیته که در آن ها به تدریج انباشت شده بود سرانجام بیش از پیش به این روش متمایل گردند که برای حذف غده چرکینی که روند انقلاب و تحول اجتماعی کشور بسوی مدرنیته نام داشت و در برابر چشمانشان جاری بود باید دست به کار شد و با همراهی با انقلاب مردمی و به نام آن به جان انقلابیون افتاد و آنرا از پیشروی بیشتر جلو گرفت که دیدیم موفق هم شدند.

لاکن اگر در همان زمان - و این مبحث من در این جاست تا بر پایه آن اصلاح طلبان حکومتی را بهتر بشناسیم - دسته دیگر از محافظه کاران که تابع رویه "اصلاح" و پرهیز از خشونت و... بودند دست بالا می گرفتند آنوقت هرگز پیروان رویه خشونت و رادیکالیته و به اصطلاح امروزی انقلابی هرگز شانس این را نمی یافتند که در ادامه انقلاب مردمی رژیم خودشان را مستقر کنند.

در آنوقت نتیجه این میشد که یا یه اصلاح رژیم شاهنشاهی بپردازند و یا در هنگامه انقلاب شاهد این باشند که چگونه رژیم شاهنشاهی عملا به دست نیروهایی غیر خودی می افتاد.

اما ما دیدیم که نظر به عوامل عدیده ایی که در کشور در جریان بود محافظه کاری متمایل به رویه رادیکال و پیروی از مشی اعمال خشونت در دست یابی به اهداف خود گردید و نتیجه این شد که رژیم کنونی در ایران نطفه اش بسته شد که شگرد حکومتی اشت معرف حضورماست.

وانگهی تازه در روند حوادث بعدی است که در میان محافظه کاران حکومتی درنحوه اداره نظامشان که گفتیم نطفه اش بر یرهیز از راه "اصلاح" بسته شده بود اختلاف بروز نمود و برخی از رادیکال ها دیروزی به پیروی از مدل ملی - مذهبی ها راه اعتدال را پیشه خود قرار دادند.


اما این که ملی - مذهبی چه نیروهایی بوده و هستند که چنین مرتب از آن ها در نظم حاکن الگو برداری میشود و فرقشان با نیروهای مذهبی - قشری و رادیکال از یکسو و نیروهای ملی و لییرال از سوی دیگر در چیست؟ پاسخ ها به این پرسشها را به آینده موکول نماییم و در این جا به منظور پایه گذاری بحث های آتی قدری پیرامون رویه پرهیز از خشونت و اصلاح و ... توقف کنیم.

من بارها در طول این نوشته ها عرض کردم این یک اشتباه بزرگی است که ما ایرانیان مرتکب خواهیم شد هر آنگاه ما به هر علتی که است این هنگامه عظیم انقلاب و تحولی را - نام مهم نیست- که در کشور ما جاری است با طرح رنگ ها ، با طرح دین، با طرح یک انقلاب دیگر که عالی تر است و غیره در صدد برآییم که نادیده انگاریم، آنرا برکنار نهیم، و....

من با صلابت و با یقین این را می گویم لاپوشانی تحول اجتماعی جاری کشور پیوسته از زاویه ضدیت با آن بوده است و این محافظه کاران ایرانی در رنگ ها گوناگون بودند که پیوسته به گونه ایی در صدد این برامدند با آن چه که مدرنیته خوانده می شود و مشکل داشتند و قادر به هضم آن نبودند با مخفی کاری و با لاپوشانی خود به مقابله با آن بپردازند.

این ها در این راستا هرگز موفق نشدند که آشکارا وصریحا با مدرنیته مخالفت خوانی کنند بی آن که درصورت ابراز چنین مخالفتی هر قدر هم کوچک با انگ مرتجع و عقب مانده و امل مواجه نگشته باشند


ادامه دارد...


قسمت هفدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابراین این روش که با لجن اصلاح طلبان حکومتی - که توصیفشان در پی خواهد آمد - حریف بورژوایی رادر مرحله انقلاب لیبرال دمکراتیک از میدان بدر کردن یک روش دمکراتیک نیست و بیهوده هم نیست که در منشاء خود این شیوه های برخورد از سوی نیروهایی دامن زده می شوند که اداعای دمکرات بودن را هم ندارند و در واقعیت امر هم دمکرات نیستند.

این ها پیروان انقلاب سوسیالیستی اند و به این معنی تعهد و وظایفی هم در انقلاب جاری ایران ندارند و بر عکس به این نظرند که تضعیف هرچه بیشتر این انقلاب واقعی بسود انقلابی است که خود در سر می پرورانند.


اما همان گونه که گفته شد بعد ها در سیر حوادث سیاسی آتی این ها به این صرافت افتادند و آنهم برای تضعیف لیبرال ها این را ابداع کرده اند که اصلاح طلبان حکومتی از لییرال ها و از بورژوازی لیبرال ایران هستند.


وانگهی چنان که پیشتر گفتیم این ادعا که اصلاح طلبان حکومتی نمایندگان بورژوازی لیبرال ایران هستند در واقعیت امر بیشتر به آن برداشتی که این جزم گرایان نسبت به سرمایه داری، و جامعه سرمایه داری و .... دارند درتناسب قرار می گیرد تا این که با واقعیت ایران مطابقت داشته باشد.

در عوض کسانی که واقعیت رویدادهای ایران را دنبال می کنند به خوبی می دانند که نه اصلاح طلبان حکومتی بل که نیروهای ملی - مذهبی نظیر نهضت آزادی ایران هستند که مطرحند و این اصلاح طلبان در واقع جناحی از رژیم بوده که به تدریچ به سمت این نیروهای ملی مذهبی تغییر جهت داده اند.

لاکن برغم این تغییر جهت در جناح چپ رژیم بسوی ملی - مذهبی های حکومتی و پارلمانی و... شکاف ایندو هیچگاه از بین نرفت. اما با این وجود می توان گفت در روند اوضاع کشوری این نیروهای ملی مذهبی بودند که برنده واقعی بوده اند.

اما این نیروها از همان آغاز تاسیس نظام حاکم به اشکال گوناگون برای بخش قشری نظام یک مسئله حل ناشدنی باقی ماندند.

شما از ملی - مذهبی ها که عبور کنید تازه می رسید به لیبرال ها و جبهه ملی و ... به عقب که بازگردید به اصلاح طلبان حکومتی نظیر خاتمی و تاج زاده و... بر می خورید که گفتیم از ملی - مذهبی ها تقلید می کنند.

در چشم قشریون رژیم فرقی نمی کند کدام گروه از این دستجات نامبرده بطور کلی همه این ها در یک دم لیبرال خوانده می شوند و این رویکرد قشری در مقابل لیبرال ها از همان آغاز تاسیس نظام وجود داشت و این ها مانند جن از بسم الله از لیبرال ها وحشت داشتند و بجا و بی جا هر کسی را که از خودشان نبود و در برابر قشری گری موضع داشت متهم به لیبرال بودن می کردند.

بر پایه همین قشری گری بود که نه تنها حزب توده - کیانوری- بل که بعد ها همین جزم گرایان پیرو انقلاب سوسیالیستی هر مرد و نامردی را که از راه می رسید و قشری نبود و ازجمله اصلاح طلبان حکومتی را که گفتیم اسوه و الگوشان ملی - مذهبی ها بودند لیبرال و سرانجام پایگاه سرمایه داری جهانی شده یعنی امپریالیسم و به قول این ها این دشمن اصلی انقلاب محافظه کار و مذهبی ایران می خواندند.

شما تصورش را بکنید در کشوری که انقلاب و تحول اجتماعی بسوی مدرنیته جریان دارد از سوی محافظه کاران سنتی" انقلابی" علیه مدرنیته فراخوانده می شود. اینها این "انقلاب" خود را یک انقلاب مذهبی و اسلامی و به این معنا یک انقلاب فرهنگی می خوانند که ما می دانیم که در اهداف اجتماعی خود تحول تاریخی و اجتماعی کشور بسوی لیبرال دمکراسی را که توصیفش دربالا آمد نشانه گرفته است.

بر شالوده همین هدف گذاری های محافظه کارانه است که ضدیت شدید این نیروها با لیبرال دمکراسی در ایران و به تبع آن با لیبرال ها و دمکرات ها و... معنا می یابد.

آنها ضمن این که از انقلاب و تحول جاری کشور بسوی مدرنیته بیزارند به نام انقلابی - یک انقلاب محافظه کار و دست راستی - یعنی به نام اقدامات رادیکال و پرهیز از آنچه ما در ایران به غلط اصلاح طلبی می خوانیم رژیم شان را در کشور مستقر کرده اند.

اما در عوض در برابر این رادیکال ها و "انقللابیون" دسته دیگری از محافظه کاران و سنتوین وطنی قرار دارند که از روش های انقلابی و رادیکال برای تحقق اهداف اجتماعی خویش ابا دارند و آنرا مذموم میشمرند.


طبیعی است که این رژیم حاصل کارکرد رادیکال ها و نه اصلاح طلبان بوده است . اما این که در روند موجودیت این نظام رادیکال یک نوع روش اصلاح طلبی در برخورد با مسائل کشوری شکل گرفته است این خود محصول حوادث و فضای ملتهب کشور است .

والا اگر از گذشته در محافظه کاران و سنتیون وطنی رویه اصلاح طلبی و پرهیر از روشهای رادیکال و به اصطلاح غلط امروزی انقلابی غلبه نداشت ما حالا اصلا رژیمی بنام جمهوری اسلامی در ایران نداشتیم...


ادامه دارد...