۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

نگاهی‌ بر

آلترناتیو های احتمالی در فرایند سیاسی جاری




اگر قبول داشته باشیم هدف اصلی‌ گذار از جامعه سنتی‌ به جامعه مدرن است، آنگاه گذار از استبداد به دمکراسی در این راستا بهتر جایگزین و مفهوم میشود. بی‌شک بدون گذار سیاسی از استبداد به دمکراسی تحول اجتماعی ایران از شرایط عقب مانده سنتی‌ به شرایط اجتماعی عالی‌ و پیشرفته مقدور نمیشود. ریشه استبداد ستیزی در ایران در همین جا و در همین اصل نهفته است و برعکس ریشه استبداد هم در همین چالش پنهان است. با عزیمت از این اصل ما باید خاستگاه اجتماعی آن بخش از نیروهای جنبش سبز را "که هنوز ... با شعار« جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر » در درون نظام قرار دارد. طیفی که خواهان حفظ نظام و اصل ولایت فقیه‌اش بوده و هنوز در توهم بازگشت به دوران خمینی می باشد." در این چالش مورد تحلیل اجتماعی و طبقاتی قرار دهیم. که طبیعی‌ است که نتیجه چنین تحلیلی به ما میگوید، این نیروها اعم از حکومتی و غیر حکومتی در جامعه سنتی‌ ریشه دارند و مخالفتشان با تحول اجتماعی و انقلاب دموکراتیک هم از همین روست. بنابر این حکم سیاسی اقتضا می‌کند که ما مسائل عقیدتی و دینی را با دست خودمان عمده کنیم و بدام دین سیاسی نیفتیم، که سعی‌ در عمده کردن مسائل عقیدتی-ایدئولژیک دارد.

اگر ما به انتخابات دهم ریاست جمهوری نگاه کنیم، مخالفان سبز احمدی نژاد که در این انتخابات شرکت کردند و به موسوی رای داده‌اند یک ائتلاف عمل میان راست- میانه رو + چپ میانه رو + اصلاح طالبان غیر حکومتی + مشروطه خواهان + بخشی از نیروهای ملی‌- دموکراتیک بوده و با این توضیح که بیشتر رادیکال‌های حکومتی به کروبی پیوستند. و بعد‌ها در نتیجه سرکوب تظاهرات اعتراضی به نتایج انتخابات بخش وسیع تری از مردم و بویژه از نیروهای ملی‌ - دموکراتیک به جنبش سبز میپیوندند.

پس بدینسان این جنبش سبز و خود جوش دنباله روی بخشی از جنبش ملی‌ - دموکراتیک را در بطن خود نهفته دارد و آن بخش که بعد‌ها به حمایت از جنبش سبز(اما نه از حرکت انتخباتی) پرداخت ، همان بخشی است که الان در پی آن است جنبش سبز را از زیر سلطه راست حکومتی خارج و به زیر رهبری نیروهای ملی‌ دموکراتیک هدایت کند. برای نیل به این خواسته باید ساختار این ائتلاف عمل راست به محور چپ حرکت کند. این امر فقط در صورتی ممکن است که اولا جنبش سبز ردیکالیزه شود و در ثانی‌ نیروهای ملی‌- دموکراتیک در این روند رادیکالیزه شدن جنبش سبز سعی‌ کنند با متوجه کردن توده‌های میلیونی و ترقی خواه به خود از این راه رهبری جنبش را بدست گیرند. از اینرو من با شما موافقم در روند رادیکالیزه شدن جنبش سبز به نیروهای ترقی خواه و ملی‌ است که رفته رفته در زیر یک قانون اساسی ملی‌ دموکراتیک جمع شوند و از هم اکنون رسم با هم در یک حکومت کار کردن را تمرین نمایند. باید اختلافات راست و چپ را از یاد نبرد، حکومت دموکراتیک آینده‌ مرکب از راست‌ها و چپ هست، بلکه فقط باید بر سر یک قانون اساسی مشترک با هم متحد شد.



منوچهر مقصود نیا



تحلیل گرسایل سیاسی


آلترناتیو های احتمالی در فرایند سیاسی جاری
.
جنبش عملا موجود سبز، جنبشی درراستای جنبش تاریخی دمکراسی خواهی مردم ایران می باشد. اگر قبول داشته باشیم که هدف اصلی یعنی، استقرارو دستیابی به نظامی دمکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشرو ضمائم پیوستش، نیاز تاریخی و مرحله ای جامعه ایران می باشد. نیازو هدفی که بدون آن کشورمان پروسه گذراز جامعه سنتی به جامعه مدرن را به پایان نخواهد رساند، درآنصورت جنبش سبز بخشی ازاین هدف ودرچهارچوب آن قابل بررسی و تحلیل می باشد.پروسه گذرازیک جامعه سنتی به جامعه مدرن می تواند چندین نقطه عطف داشته ودرچند فازطی گردد. رسیدن به نظام دمکراتیک پارلمانی، نظامی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر، فارنهائی آن خواهد بود. پروسه ای که می توان بعضی از نقاط عطف آن مانند انقلاب مشروطیت با خواست اصلی قانون گرائی اش و چند دهه تلاش ساختن دولت مدرن ناشی ازاین انقلاب، اصلاحات ارضی، گسترش حقوق زنان و .... را برشمرد. روندی که شیوه حکومت استبداد فردی شاه و بازنشدن فضای سیاسی در آن دروه منجر به انقلاب اسلامی بهمن شده و متوقف گشت. انقلابی که نتیجه اش جمهوری اسلامی، تمام تلاش خودرا برای به عقب راندن این پروسه بکار برده و درعرصه هائی هم دارای موفقیت بوده است.اکنون مانع اصلی ادامه این پروسه، نظام جمهوری اسلامی می باشد، که دین ودولت درآن درآمیخته است. به همین دلیل هم سکولاریسم، یا جدائی دین و هرنوع ایدئولوژی ازدولت، یکی از خواست های اصلی دراین شرایط می باشد. با این تذکر که اینبار نباید همانند انقلاب 22 بهمن، تنها به یک خواست توجه کرده و دیگر موارد مهم را ازقلم انداخت. به همین دلیل هرگونه تغییرو تحولی می باید با محک منشور جهانی حقوق بشرو پیوست های آن سنجیده و در صورتی که مغایرتی با این منشورمشاهده نشد مورد قبول و پذیرش قرار گیرد.اما جنبش سبز هنوزآن مطلوبی نیست که مورد نظر جنبش دمکراسی خواهی می باشد. چرا که هنوز یک پای طیف قوی ای ازاین جنبش، با شعار« جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر » در درون نظام قرار دارد. طیفی که خواهان حفظ نظام و اصل ولایت فقیه اش بوده و هنوز در توهم بازگشت به دوران خمینی می باشد.اگر بپذیریم که تحولات تاریخی درهرجامعه ای ویژگی های خودش را داشته و نمی توان با اراده گرائی بعضی از واقعیت های سخت جان و قدرتمند را به یکباره تغییر داد و یا اینکه صرف درستتر بودن ، مدرن تر بودن و .... یک برنامه به تنهائی دال بر این نمی باشد که مورد قبول اکثریت جامعه قرار گرفته ودرهرمرحله ای قابل اجرا و عملی باشد، شرایط حاضر و جنبش سبز هم یکی از این ویژگی هاست. جنبش سبزاز بطن جامعه و جنبش دمکراسی خواهی فراروئیده، ولی هنوز درمرحله ای نیست که به صراحت بگوید چه چیزی را نمی خواهد و به جایش خواهان چه چیز دیگری است. جنبش می تواند تا به نقطه ای صعود نماید که با صراحت خواهان کنار گذاشتن جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با نظامی دمکراتیک شده و یا اینکه در چهارچوپ نظام باقی مانده و با عملی شده برنامه تغییر رفتار رهبری که طیف های رنگارنگی شعارش را می دهند، به شرایط قبل از انتخابات 22 خرداد برگردد. اینکه جنبش چه سمتی را پیدا نماید، بیش از همه بستگی به میزان و قدرت سازماندهی و بسیج نیرو ازسوی پشتیبانان هرکدام ازاین دو راه کاردارد.به همین دلیل، نوع نگاه ما به جنبش سبز، دفاع و پشتیبانی ای همراه با نقد جنبش، با هدف بالابردن توان و قدرت آن نیروئی که هدفش استقرار نظام دمکراتیک پارلمانی به جای رژیم جمهوری اسلامی است، می باشد. درعین تلاش برای از بردن توهم آن نیروئی که بر این باور می باشد که در چهارچوپ نظام جهوری اسلامی می توان به نیازها و خواست های تاریخی این مرحله از جامعه ایران پاسخ داد،با نقد آن ازهرحرکت مثبت و سمتگیری درست چنین نیروئی استقبال می کنیم. ما همانگونه که در گذشته هم بیان کرده ایم، چنین سمت گیری را مهم و تحول ساز دانسته و آنرا یکی از نقاط عطف برای استقرار نظام دمکراتیک پارلمانی مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر با حداقل هزینه و در شکلی مسالمت آمیزمی دانیم.***********************************************************آلترناتیو بودن یک نیرو و برنامه سیاسی را می توان با میزان نفوذ اجتماعی؛ میزان سازماندهی آن؛ توانائی، تجربه و شناخته بودن ستاد و یا جمع هدایت گرش؛ شعارهای آن و توان و تجربه هدایت جامعه توسط آن نیرو، سنجیده و مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. بررسی ای که باید کمک نماید تا پاسخی برای سوال کدام برنامه و نیروامکان و شرایط لازم را برای اجرا داشته و آیا نیروی پشتیبان آن توان لازم برای به پیش بردنش را دارا می باشند، یافت شود. موضوعی که به اندازه کافی مشکل بوده و می توان به ارزیابی و تحلیل های متفاوتی راه یابد. ما دراین مقاله تلاش داریم تا به این موضوع پرداخته و به سهم خود جهت گیریهای احتمالی جنبش را بررسی نمائیم. چرا که این جنبش از ویژگی های خاص و ناشناخته ای برخوردار بوده و بررسی واقع بینانه و پیش بینی های احتمالی از سیر رویدادها می تواند از کجروی های احتمالی جلوگیری نماید.ما دراین مرحله از جنبش با توجه به نیروهای تاثیرگذارجامعه و تعادل بین این نیروها و شرایط جهانی ،سه آلترناتیو را اصلی و تاثیرگذار بر جنبش می دانیم . 1 ــ الترتاتیو تداوم حاکمیت کنونی، با هدف تبدیل کامل نظام به حکومت اسلامی . 2 ــ باقی ماندن و حفط نظام جمهوری اسلامی، با هدف و سمت گیری برگشت به قبل از 22 خرداد . 3 ــ عبوراز نظام و شروع استقرار نظامی دمکراتیک بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر.هر یک از این آلترناتیوها، نیرو و پشتیبانان میلیونی خود را دارد. درعین حال میلونها شهروند نظاره گری وجود دارند که هنوز یا به صورت قطعی موضع گیری نکرده و یا اینکه منتظر می باشند تا جنبش سمت گیری روشنتری یافته و به مراحل تعین کننده تری برسد. میلیون ها شهروندان ساکن مناطق قومی ــ ملی کشور، از جمله این گروه نظاره گرمی باشند. این بخش از جامعه هنوز ازبیرون به جنبش نگاه کرده و خود را در درون آن نمی بیند. برهمه روشن است که ورود این نیرو به جنبش توان و ظرفیت آنرا به مقدار زیادی بالا خواهد برد. به همین دلیل برای رسیدن به هماهنگی و توافق بین بخش بالقوه جنبش با بخش بالفعل آن، از سوی همه نیروهای آزادیخواه صورت گرفته، تا از این طریق جنبش را وارد فاز جدید و بالاتری کرد.1 ـــ تداوم حاکمیت کنونی، با هدف تبدیل کامل نظام به حکومت اسلامی :ابتدا باید بگوئیم که منظور ما از« تداوم حاکمیت کنونی » به هیچ وجه این نیست که رژیم در صورت ادامه حیات خود، همانند گذشته وبدون مقاومت و اعتراضات داخلی و فشارهای خارجی می تواند به حکومت خود ادامه دهد. درصورتی که این آلترناتیو دراین مرحله دو آلترناتیو دیگر را به عقب براند، مجبور خواهد بود که سیاست هایش را تغییر داده و خود را با شرایط بعد از جنبش وسیع مردمی تطبیق دهد. اینکه چه تغییری درسیاست ها و روشهای حکومتی خود خواهد داد، مورد نظر این مقاله نبوده و پیش بینی آن هم ساده نیست.اما چرا ما این آلترناتیو را هنوز ممکن می دانیم. به دو دلیل . هم به دلیل وجود ظرفیت وامکاناتی درونی آن مانند، قدرت دستگاه های دولتی، توان مالی، قدرت نسبی سازماندهی و بسیج نیروهای خودی، و ازهمه مهمتر بکارگیری ابزار خشونت دولتی، و ... و هم به دلیل وجود ضعف های دو آلترناتیو دیگر و استفاده نکردن آنها از تمام توان وظرفیت هایشان.تا زمانی که جنبش وارد فاز برگشت ناپذیر خود نشده باشد، یعنی فازی که به جرات بتوان اعلام نمود که از یک سو فروپاشی حکومت گران و ازسوی دیگر آغازساخت نظام آینده ای که ازدل جنبش سربرخواهد آورد،شروع شده است، این آلترناتیو به حیات خود ادامه خواهد داد. چنین فازی می تواند در یک« نبرد » و یا درگیری حادی که طرفین با تدارک و بسیج نیرو وارد آن شده و بخواهند ضربه کاری بر یکدیگر وارد آورند شروع گردد. واقعیت این است که تاکنون « نبرد » بین رژیم و مردم درمرحله ایذائی و سبک و سنگین کردن همدیگر بوده و طرفین در فکر بسیج و سازماندهی نیروهای خودی برای چنین « نبرد » سرنوشت ساز، می باشند. با مقابل هم قرارگرفتن ای دو نیرو درچنین « نبردی » است که در صورت شکست حاکمیت، میلیونها شهروند « خاموش »، فعال شده و به جنبش پیوسته ودر آنصورت شروع پایان رژیم آغازو یا با شکست جنبش، این میلیونها نفر« ترسیده » و نظاره گرباقی مانده و شرایط برای سرکوب جنبش از سوی رژیم مناسبتر خواهد شد. آیا تظاهرات 22 بهمن امسال به چنین نبردی منجر خواهد شد؟ سوالی است که تنها بعد از 22 بهمن می توان بدان پاسخ داد.طبیعی است که در صورت موفقیت این شق، حاکمیت فعلی دیکر به قبل از انتخابات 22 خرداد برنگشته و با سرکوب جنبش به خشن ترین شکل ممکن، سمت گیری خودرا به سوی سیستم مورد علاقه اش « حکومت اسلامی » شروع کرده و آنرا به اجرا درخواهد آورد. سرکوب اما اینبار تنها شامل نیروهای سکولارو غیر حکومتی نخواهد شد، بلکه با شدتی مشابه دهه 60 گریبانگیر نیروهای اصلاح طلب حکومتی هم شده و به حیات سیاسی آنها درچهارچوپ نظام جمهوری اسلامی پایان خواهد بخشید.شواهد اما نشام می دهد که درچند ماه گذشته نه تنها برتوان و ظرفیت این آلترناتیو اضافه نشده بلکه با تداوم و گسترش جنبش، روز به روز ازآن کاسته هم شده است. رژیم تا اندازه زیادی مشروعیت خودرا از دست داده، شگردها و ترفندهایش شناخته شده، و رژیم به اندازه کافی ( 31 سال ) وقت برای اجرای برنامه هایش داشته تا نقاط منفی و مثبت خودرا نشان دهد . دریک کلام مدل بنجل حکومتی جمهوری اسلامی، باندازه کافی شناخته شده و دیگرغیر قابل فروش مجدد دربازار سیاست می باشد. ادامه حیات رژیم ونیروی آلترناتیوش بیش از همه نه به خود و توانائی هایش، بلکه بر نقاط ضعف وعدم استفاده رقبایش از مجموعه امکانات و تونائی هایشان می باشد. هراندازه که دو آلترناتیو دیگر به همکاری با یکدیگر افزوده، برنامه هایشانرا به همدیگر نزدیک کرده و تمام ظرفیت های شانرا بکار گرفته واز نیروهای بالقوه شان استفاده نمایند، به همان اندازه امکان موفقیت الترناتیو اول کاهش یافته و با گسترش جنبش، چه درابعاد کمی و چه درابعاد کیفی اش، می توان به حیات سیاسی این آلترناتیو خاتمه داد.2 ــ الترناتیو دوم حفط نظام جمهوری اسلامی، با الگوی سالهای اولیه اش:این آلترناتیو بیش ازهمه آرزوی نیروهای موسوم به اصلاح طلبان حکومتی، روشنفکران دینی و تمام کسانی که هنوز براین باور می باشند که چنین سیستم حکومتی ای پاسخگوی جامعه ما، جامعه ای که « اکثریت آنرا » مسلمان و شیعه تشکیل می دهد، می باشد. دراین طیف تنوع زیادی وجود داشته و برداشت همه آنها ازجمهوری اسلامی یکسان و مشابه نمی باشد. در بین آنها کسانی یافت می شوند که شعارشان « جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» و یا به عبارت دیگر همان جمهوری اسلامی ده سال اول بعد ازانقلاب بهمن و دوره حکومت خمینی و با ابقای اصل ولایت فقیه، در مقابل کسانی که جمهوری اسلامی بدون ولی فقیه و یا « ولی فقیه انتخابی » را مد نظر خود دارند.علاوه بر این دو نظر، نیروهائی جه دردرون و چه دربیرون نظام وجود دارند که جدا ازاختلافات سیاسی و برنامه های بلند مدت خود ولی درعمل دراین طیف جای می گیرند. آن بخش از « اصول گرایان » و « عمل گرایان » درون نظام که با سیاست هاو روشهای دولت احمدی نژاد مخالف بوده و روشهای مقابله با جنبش سبز را نادرست ارزیابی کرده و از وحدت تمامی نیروهای خواهان حفظ نظام پشتیبانی می کنند هم دراین طیف جای گرفته و دردورن این آلترناتیو قرار می گیرند. از جمله اشخاصی مانند آقای هاشمی رفسنجانی، رضائی، مطهری و ... را می توان دراین گروه قرارداد. اما نیروهای این طیف تنها به این دو گروه ختم نمی شود. دراین طیف گروهی از« اپوزیسیون » قرار دارد که با شعار« تغییر رفتار رهبری » و با تنظیم کردن برنامه و سیاست های خود با اصلاح طلبان حکومتی، نه تنهاازاتخاذ هرگونه سیاست مستقل خودداری کرده، بلکه با تمام وجود تلاش دارند تا اپوزسیون واقعی راهم از برداشتن چنین گامی برحذر دارند. راه کارآنها برای هرگونه تحول سیاسی با ایجاد تغییر درنظام، براصلاحات ازدرون نظام قرار گرفته و اساس استراژی سیاسی شان را بر روی « نبرد که بر که » پایه ریزی کرده اند. این گروه متحد و تنها متحد خود را اصلاح طلبان حکومتی دانسته واز هرراه کارو سیاست اتحاد عملی که باعث « تخریب رابطه » با آنها شود پرهیز دارد. این نیرو مانع اصلی اتحاد عمل مشترک بین تمامی آن طیفی می باشد که خواهان عبوراز نظام و جایگزینی اش با نظام دمکراتیک پارلمانی هستند.اساس برنامه سیاسی این الترناتیو، همان راه کاری است که آقای رفسنجانی در نمازجمعه معروف خود و در دیگرسخنرانی ها و بیانیه هایش اعلام کرده است. اجرای قانون اساسی و عمل بر مبنای آن، ( همانی که بارها آقای موسوی در بیانیه هایش تاکید کرده است. ) دفاع از اصل ولایت فقیه و حمایت از ولایت خامنه ای تاکید بر نقش او درحل بحران، تاکید برهردو وجهه سیاسی نظام؛ جمهوریت و اسلامیت ( یعنی ادامه تداخل دین و دولت )، اتحاد تمامی نیروهای حکومتی خواهان حفظ نظام، طرد « نیروهای افراطی » دو جناح و بازگشت به دوران قبل ازانتخابات 22 خرداد.در چنین برنامه ای هم آقایان موسوی و کروبی جای گرفته ، هم افرادی مانند مطهری و حتی برادران لاریجانی، و بخش قابل توجه ای از صادر کنندگان بیانیه 54 نفره و شخصیت هائی مانند آقای فرخ نگهدار با شعار « تغییر رفتار رهبری » . این برنامه و جبهه درصورتی شانس موفقیت و پیروزی دارد، که شخص خامنه ای به آن بپیوندد. در چنین حالتی این آلترناتیو، با چترحمایتی ازطیف های گوناگون، از « اصول گرایان » درون حاکمیت گرفته تا اصلاح طلبان دینی خارج از حکومت مانند صادر کنندگان بیانیه 5 نفره و تا سکولارهائی مانند آقای فرخ نگهدار، بیش ازدوآلترناتیو دیگر شانس موفقیت و پیروزی دارد.اما پاشنه آشیل این آلترناتیو حمایت و یا عدم حمایت ولی فقیه می باشد. برای اینکه که درمرکز برنامه اش ولایت فقیه، به عنوان « خیمه عمود نظام » نقش اصلی و تعین کننده ای را بازی می کند. قبول قانون اساسی، یعنی قبول اصل ولایت فقیه و قبول خامنه ای به عنوان کسی که با تغییر رفتارو تبدیل مجددش به ولی فقیه هر دو جناح اورا به قوی ترین فرد تصمیم گیرنده در چامعه تبدیل و به خامنه ای موقعیت و مقام ویژه ای را دربه سرانجام رساندن بحران کنونی برای رژیم تفویض کرده است.اگرولی فقیه رفتار خودرا تغییر نداده و کماکان در جناح « اصول گرایان افراطی » باقی مانده و آنها هم سیاست خود مبنی برتبدیل جمهوری اسلامی به حکومت اسلامی خالص پافشاری نمایند، چنین اتحاد عملی اصولا پا نگرفته ودر آنصورت این آلترناتیو از درون پاشیده و نیروهایش به دو آلترناتیو دیگر منتقل خواهند شد. روندی که با سرسختی نشان دادن حاکمیت و شخص خامنه ای واعدام دو زندانی سیاسی، مشاهده شده و رادیکاتر شدن مواضع آقایان موسوی و کروبی، نمونه ای ازآن است.اتخاذ مواضع جدید مانند برگزاری انتخابات آزاد، آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی، آزادی های شهروندی و پذیرش تنوع عقاید و گرایشهای سیاسی شرکت کننده در درون جنبش، ازسوی آقایان موسوی و کروبی می تواند آغاز روندی باشد که منجر به هم پاشیدگی آلترناتیو دوم گردد. علاوه برتوهم داشتن بر ایده ال بودن جمهوری اسلامی در دوران خمینی، یکی از نقاط ضعف اساسی درمواضع تاکنونی آقایان موسوی و کروبی، قبول کامل فانون اساسی نظام بدون خواست تغییر این قانون ارتجاعی می باشد. چرا که خواست و مطالبات برشمرده در بالا مادام که در قانون اساسی منعکس نشده باشد، شکننده و قابل برگشت می باشد. باتبدیل شعار تغییر قانون اساسی به یکی ازاصلی ترین شعارهای جنبش، هم بر قانونیت تاکید شده، هم بر روش مسالمت آمیز جنبش و هم یافتن تضمینی برای اجرای حقوق شهروندی .3 ــ آلترناتیو سوم .این آلترناتیو، که عمدتا از نیروهای خارج از حکومت، آن نیروهائی که دراین 31 سال گذشته نقشی دراداره و هدایت کشور نداشته و همواره ازنظر سیاسی تحت فشار و تعقیب بوده اند، تشکیل شده است. برنامه سیاسی این نیرو عبور از نظام و استقرار ساختاری دمکراتیک بجای جمهوری اسلامی می باشد. روش مبارزه همانند آلترناتیو دوم مسالمت آمیزبوده ولی سیاست اصلاح رژیم را نادرست و غیر عملی می داند. اکثریت نیروی سکولارو دمکراتیک و مدرن جامعه که خواهان تغییرات بنیادین سیاسی در این طیف جای گرفته اند. دراین طیف هم نیروهای طرفدار نظام جمهوریت وهم مشروطه سلطنتی وجود دارد.در مدت 31 سال حکومت جمهوری اسلامی هزاردان نفرازفعالین این طبف اعدام، ترور، زندانی و دهاهزار نقر مجبور به ترک کشور شده اند. سرکوب ممتد و طولانی رژیم علیه این نیرو منجربه قطع رابطه ارگانیک بین این نیرو با جامعه شده است. هرگاه که طرفداران این نیرو قصد کوچکترین برآمد سیاسی را داشته بودند زیر ضرب قرار گرفته و مواجه با سرکوب شده اند.زنان به دلیل تبعیض هائی که نظام بر آنها روا داشته است، ازهمان ابتدای جمهوری اسلامی، مقاومت کرده و هیچگاه ازتلاش برای برای رسیدن به خواست هایشان کوتاهی نکرده اند. به همین دلیل زنان دراین طیف و اساسا در جنبش سبز موجود نقش و وزن ویژه ای را دارا می باشند.نیروی اصلی و فعال جنبش را همین نیرو و بخصوص جوانان و زنان در درون آن، تشکیل می دهند. بدون حضور و شرکت این نیرو هیج تحول و تغییری در جامعه صورت نمی گیرد. سازماندهی و برگزاری تظاهرات اعتراضی تاکنونی، چه در داخل و چه در خازج از کشور عمدتا از سوی این نیروانجام گرفته است .هسته اصلی و با تجربه این نیرو، تمام تلاش خودرا برای ایجاد هماهنگی با بخش رادیکال و خواهان تحول در آلترناتیو دوم بکارمی گیرد. این نیرو درعین ارائه برنامه مستقل و بیان ضرورت عبور از نظام، از تندروی و رودررو قرار گرفتن با نیروهای آلترناتیو دوم خوددرای می کند. چرا که به همان اندازه که تسلیم و یا سکوت در برابر گرایش واپس گرایانه اصلاح طلبان حکومتی به جنبش زیان می رساند، به همان اندازه و حتی بیشتر، تقابل با آنان جنبش دمکراسی خواهی را دچار صدمات جبران ناپذیری خواهد کرد.اما این یک طرف قضیه در تاثیر گذاری آلترناتیو سوم بر کل جنبش برای فراروئی آن به عبوراز کل نظام در راستای استقرار نظام دمکراتیک پارلمانی در کشور می باشد. طرف دیگر موضوع بستگی به این دارد که نیروهای آلترناتیو سوم تا چه حد به ضرورت اتحاد عمل بر اساس مشترکات موجود بین خود پی برده و به آن عمل نمایند.نقطه ضعف اصلی این نیرو پراکندگی و تفرقه موجود بین خودشان می باشد. علیرغم تمام تلاشهای فراوانی که تاکنون صورت گرفته، هنوزاین طیف وسیع و قدرتمند و تحول خواه کشور نتوانسته بر تفرقه غلبه و با توافق برروی حداقل هائی از خواست های مشترک، به اتحاد عمل برسد.ما همچنانکه بارها تاکید کرده ایم، ضروری می دانیم که نیروهای سکولار و دمکرات جامعه اعم از جمهوری خواهان و مشروطه خواهان اگر بخواهند در فرایند سیاسی کشور و جنبش تاثیر گذار باشند، چاره ای جزترک فرهنگ گروه گرائی و اتخاذ سیاستی مشترک ومتحد بر اساس منشور جهانی حقوق بشرو پیوست های آن، و منافع و مصالح ملی کشور ندارند. ما چنین اتحاد عملی را بین همه نیروهای طرفداردمکراسی و حقوق بشر، آنچنان که بعضی از اصلاح طلبان بیرون از حکومت فریاد می کنند، برعایه اصلاح طلبان حکومتی و درمقابل همکاری و اتحاد عمل با آنها نمی دانیم .ما باورداریم که اگر به چنین ضرورتی پاسخ مثبت داده نشود، حداکثرنقش آنها حمایت ازدیگر نیروها تقلیل یافته و قادربه جذب مردم و تاثیر گذاری بر روند سیاسی کشور نخواهند بود.در این راستا به اعتقاد ما شعارهای انتخابات آزاد و تغییر قانون اساسی، فراگیر ترین شعارهای روز بوده و می تواند بیشترین نیروی تحول طلب را بسیج کرده و به میدان آورد

.ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا 06.02.2010

در باره حکومت شورایی

معمولاً در خصوص حکومت شورایی گفته میشود، حکومت شورایی عالی‌‌ترین شکل حکومت دموکراتیک است. عالی‌‌ترین شکل هر پدیده وجود سفلی‌ترین شکل آن پدیده را ملزم می‌کند. ایران کشوری است که نظر به تحول اجتماعی کنونی آن در حال دیگردیسی از شرایط عقب مانده ماقبل مدرن بسوی مدرن میباشد و حال حکومت شورایی درست یا نادرست از اشکال حکومت در شرایط ما بعد مدرن است. مسئله درست در همین جاست: آیا ایران بی‌ آنکه این تحول اجتماعی را پشت سر گذارد قادر است از انقلاب دموکراتیک بجهد و با پرش از تحول دموکراتیک‌مدنی خود یک انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی را در پیش گیرد؟ به نظر من این ناممکن و نا‌ شدنی است. و از اینرو من مخالف حکومت سوسیالیستی در شرایط حاضر و حکومت شورایی از اشکال این حکومت میباشم. سعی‌ می‌کنم قدری این مسئله را بشکافم. همانگونه که انقلاب سوسیالیستی-کمونیستی یک انقلاب اجتماعی است انقلاب دموکراتیک - مدنی هم یک انقلاب اجتماعی است. منظور از یک انقلاب اجتماعی، یک تحول و یک مرحله از تکامل اجتماعی است. مراحل تکامل اجتماعی معمولاً هریک پیش شرط مرحله دیگر است و در مرحله ماقبل زمینه‌های مرحله آتی پی‌ ریزی میشود. معمولا بدینسان هر مرحله گورکن خود را در خود می‌‌پرورد. از اینرو در ایران پیش شرط‌های انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی در نخست باید فراهم شود و این زمانی ممکن است که تحول اجتماعی ملی‌ - دموکراتیک در ایران به فرجام خود برسد. چیکیده انقلاب سوسیالیستی- کمونیستی تحول اجتماعی برای عدالت اجتماعی است. از نظر من تحول اجتماعی سوسیالیستی - کمونیستی در اصل یک انقلاب حقوقی است. در آین مرحله از تکامل اجتماعی حل مسئله مالکیت خصوصی بر اقتصاد اجتماعی زبده میشود.از آنجا که حکومت سوسیالیستی یک حکومت گذار برای نیل به جامعه کمونیستی است، معمولا یک حکومت دائمی نیست بلکه برای انتقال از یک نظام به نظام دیگر پدیدار میشود. بنابر این انقلاب اجتماعی سوسیالیستی مقدمه انقلاب جهانی کمونیستی و بخشی از آن و برای آن است. از اینرو در مورد انقلاب سوسیالیستی به مثابه گذار به نظام جهانی اشتراکی باید با احتیاط عمل نمود، چراکه این تحول اجتماعی سوسیالیستی-کمونیستی یک مرحله در خود و جداگانه از مراحل تکامل اجتماعی نیست. و از اینرو وابسته به تکامل اجتماعی سوسیالیستی- کمونیستی دیگر جوامع بشری است. نظر به فقدان حکومت در جامعه اشتراکی و جهانی، حکومت گذار سوسیالیستی یک حکومت موقت است. برخلاف دیگر سوسیالیست‌ها کمونیستها در پی‌ دائمی کردن حکومت موقت نیستند. نظر به اشتراکی کردن اقتصاد اجتماعی، کمونیستها خواهان انتقال اقتصاد اجتماعی از مالکیت خصوصی به مالکیت شورای کارگران میباشند. در مورد حکومت گذار و موقت و شکل آن، شورایی یا پارلمانی، نمیتوان چندان جر و بحث راه انداخت. چراکه در کشوری که اقتصاد اجتماعی در دست شورای کارگران(نه‌ حکومت) است، و حکومت سوسیالیستی یک حکومت موقت برای جامعه اشترکی و جهانی میباشد، که در آن حکومت ملغی میشود، آنگاه تکیه بیش از حد بر حکومت موقت از رویکرد‌های کمونیستی نیست.

در ایران کنونی‌ آن اقتصاد اجتماعی که باید در مرحله انقلاب اجتماعی سوسیالیستی - کمونیستی به منزله بخشی از انقلاب جهانی به مالکیت کارگران و شورای کارگران در آید هنوز در حال تکوین و ساختار پذیری است. امر انقلاب بورژوا(مدنی) - دموکراتیک به منزله‌‌ یک تحول ملی‌ از جمله از بین بردن موانع سیاسی این تکوین اقتصادی است. تحول ملی‌ دموکراتیک منجر به تعالی‌ شرایط اجتماعی در ایران در سطوح مختلفه اجتماعی و اقتصادی خواهد شد. در مقطع کنونی این امر از راه سرنگونی رژیم قرون وسطی ایران مقدور میشود که مانع سرسخت توسعه سیاسی و اقتصادی در ایران است.

جهت پرهیز از پیشداوری به بازنگری از مصاحبه‌ها و فرمایشات شاهزاده پرداختم، که حاصل آنرا به اطلاع میرسانم:



۱-در هنگام تبدیل یک نظام حکومتی به نظام حکومتی دیگر، دوران گذاری پدیدار میشود.شورایی که در این دوران گذر با هر نام و نشان قدرت سیاسی را در دست می‌گیرد، به نام "حکومت دوران گذار" خوانده میشود. اعضای "حکومت گذار" موظف به نمایندگی از حقوق کلیه شهروندان بلا استثنا می‌‌باشند. شاهزاده رضا پهلوی بنابر فرمایشات‌شان ممکن است صلاحیت عضویت در شورای حکومت دوران گذار را داشته باشند، اما ایشان در صورت عضویت در چنین شورایی، بلافاصله و در نتیجه از حق انتخاب شدن به عنوان رییس حکومت(پادشاه) در نظام سلطنتی و رییس دولت در نظام جمهوری محروم خواهند شد.چراکه یک از پیشرط‌های عضویت در حکومت دوران گذار بیطرفی مطلق سیاسی اعضا است، که مستلزم عضویت در جنبش مدنی - حقوقی است، که هم اکنون ایشان در آن مشارکت دارند.

۲-در دوارن حکومت گذار گروه‌های مختلفه اعم از مشروطه خواه، جمهوری خواه و یا حکومت شورایی، هر یک باید فرم حکومت دموکراتیک خود را با شفافیت لازمه به اطلاع عموم برسانند

۳- آن گروه‌های مشروطه خواه که اهالی کشور را به رفراندوم برای فرم سلطنتی نظام دموکراتیک همراه با خاندان پهلوی به ریاست رضا پهلوی دعوت مینمایند، نمیتوانند به هیج وجه در صورت عضویت شاهزاده رضا پهلوی در حکومت گذار به فعالیت خود ادامه دهند، چراکه در صورت عضویت شاهزاده در حکومت گذار انحلال کلیه فعالیت‌های مشروطه خواهی رسما اعلام شده است. و این امر از هم اکنون نظر به فعالیت‌های تمام خلقی و بی‌ طرفانه سیاسی ایشان هم صادق است. که این امر به معنای فراخون رسمی انحلال کلیه مشروطه خواهان می‌‌باشند.

نتیجه:

شاهزاده رضا پهلوی ضمن آنکه بطور رسمی انحلال مشروطه خواهی‌ را که برای سلطنت ایشان تلاش میکنند را اعلام ننموده اند، اما از آنجاییکه این مسئله را باز و منوط به انتخاب مردم و نتیجه موفقیت گروه‌های مشرطه خواه نموده اند، از شفافیت لازمه در خصوص فرم حکومت دموکراتیک آینده برخور دار نیستند. تا زمانیکه از خاندان پهلوی کسی‌ نباشد که مدعی پادشاهی در ایران باشد و شاهزاده پهلوی هم برای همه اهالی و حقوقشان فعالیت میکنند، خود بخود این مسئله به مفهوم انحلال سلطنت طلبی در ایران است.