۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

جامعه ها و طبقات اجتماعی



آنچه ما طبقه و طبقات اجتماعی  می نامیم در فرانسه قدیم به آن اتا می گفتند که امروزه ما به اتا - در کاربرد اتازاونی به مفهوم دول و یا ایلات متحده - دولت یا ایلات و سرزمین می گوییم.

اتا به فرانسوی قدیم به معنای موقعیت، وضعیت، نوع ، حالت و در عین حال به مفهوم اقبال، دولت، بخت و سهم هم بوده است.

اتا همان است که آلمانی ها به آن اشتاد می گویند و انگلیسی زبان ها استیت. جالب این است که به یونانی به کلروس همان معنایی اعطا می شود که به اتا و اشتات و استیت و دولت. با این توضیح که کلروس به مفهوم یک موقعییت برگزیده یا یک دولت الهی بوده است.

در زبان آلمانی اشتاند- نه اشتاد و استیت - هم خانواده اتا فرانسوی است. به عبارت روشن تر در آلمان و فرانسه قدیم از سه اتا و اشتاند سخن بود:

اتا و اشتاند روجانیت و کلروس

اتا و اشتاند اشرافیت

اتا و اشتاند سوم که مابقی را شامل می شد.

دو اتا و اشتاند اول و دوم از خواص و اشتاند و اتا سوم از عوام بودند.

اتا و اشتاند در واقع به مفهوم همان وضعیت و حالت و به فارسی سره همان ایستا معنی می داد.

به این ترتیب می رسیم به این نکته که منظور آلمانی ها و فرانسوی ها از آنچه ما طبقه می خوانیم - در فرانسوی طبقه را اتاژه می گویند - در واقعیت امر برابر با یک نوعیت و یک حالت و وضعیت و دسته است. برای همین هم فرانسوی ها در گذشته به حالت طبیعی اتا ناتورل می گفتند. ما واژه اتا را در کودتا از فرانسوی ها عاریه داریم.

بعدها فرانسوی ها- در قرن 18. - از واژه کلاس و کلاس بندی استفاده نمودند. کلاس یک روحانیت، کلاس دو اشرافیت و کلاس سه عوام. بطور مثال اکونومیستها و یا فیزیوکرات های دور بر یک فرانسوی موسوم به کنه از سه کلاس نام می بردند: کلاس مولد، کلاس مالک و کلاس سترون و یا نازا.

در حقیقت از همین حوالی شروع به این شد که از واژه کلاس استفاده بیشتری شود تا به قرن 19 میلادی که می رسد واژه اتا برای دولت و مقوله کلاس برای طبقه مورد استفاده عموم قرار گرفت.

بطور نمونه آنچه ما طبقه و رده و یا اتاژه کارگر می نامیم از این زمان به کلاس کارگران نام گرفت .

بنابر این مقوله های کلاس و یا در گذشته اتا و طبقه هیچ نیستند جز مقولاتی برای بیان یک رده و یا گروه و موضع و موقعیت اجتماعی. یعنی از این راه شیوه طبقه بندی و کلاس بندی متداول می گردد..



این که هر طبقه و اتاژه و یا هر رده و گروه و کلاس اجتماعی در خود یک نوع اجتماعی و در خود یک دولت و یک اقبال و یک بخت و یک سهم و سرنوشتی است این موضوع در حقیقت تصور و برداشتی بود که قدما داشتند و بر همین اساس هم در یونانی به کلروس یعنی همین روحانیت ما یک رده برگزیده و یک دولت و اقبال آسمانی و معنوی می گفتند...

بهرحال منظورم از ذکر و یاد آوری این نکات چیز دیگری است.

من به تحقیق به این نظرم این کلاس بندی، طبقه بندی و یا رده بندی که ما راه انداختیم و از گذشته های دور و نزدیک مرسوم بوده اند به یک طرف و در طرف دیگر باید به این مفهوم نو و تازه- که مدنظر من است و می خواهم در این جا مطرح کنم - توجه داشت که هریک از این رده ها و طبقه های اجتماعی در نوع خود از یک جامعیت و یک ماهیت و خودیت اجتماعی برخوردار بوده اند.

این خودیت اجتماعی، که همان خود انسانی و خود اجتماعی است به قدری شدید بوده است که هر نوع اجتماعی در نفس خود یک جامعه مجرا و منفک اما مرتبط با دیگر جامعه های انسانی در یک سرزمین واحد  محسوب میشده است.

به عبارت اولی این درست است که در یک رده بندی اجتماعی و مرسوم هریک از این جامعه ها یک رده و یک طبقه را تشکیل می دهند لاکن این مفهوم طبقه یا رده مفاهیم نسبی و قیاسی هستند و در یک مفهوم مطلق هر یک از این نوع اجتماعی به جای خود یک جامعه مستقل و مجزا را تشکیل می  دهد:

نظیر جامعه روحانیت، جامعه اشرافیت، جامعه سرمایه داران، جامعه کارگران و.....



از آنچه که بیشتر پیرامون مفاهیم نسبی و قیاسی طبقه ها و رده های اجتماعی از یکسو و از سوی دیگر این که هریک از این رده ها و طبقه ها در نفس و مکان خود یک جامعه، یک اجتماع مستقل و مجزا را تشکیل می دهند، گفته شد من بر آن اساس به این نتیجه نهایی می رسم که بطور نمونه طبقه کارگر طبقه ایی از طبقات جامعه سرمایه داران نیست.

این جامعه سرمایه داران و یا جامعه سرمایه داری که می گویند مطمئنا  به شکلی   دارایطبقه بندی درونی خاص خویش است. این به یک طرف و به طرف دیگر جامعه کارگری واقع است که به موازات و تضاد با آن کشیده شده اما در واقعیت امر . آنگونه که می گویند طبقه ایی از طبقات جامعه سرمایه داری و سرمایه داران را تشکیل نمی دهد. من به این حالت و اتای مضاعف می گویم.

به نظر من تنها به این صورت است می شود عبارات زیرین را فهمید

اخلاق و سیاست جامعه مسلط در یک کشور اخلاق و سیاست مسلط در آن کشور است

در هر جامعه این هستی مادی آن جامعه است که هستی اخلاقی و سیاسی آن را تعیین می کند.

باید در این رابطه توجه داشت آنجه در مورد جامعه سرمایه داری و مسلط اخلاق وسیاست نامیده می شود در خصوص جامعه موازی و کارگری به شکل متضاد صادق است.

جامعه کارگری و جامعه موازی تا زمانی که یک جامعه موازی است بجز اخلاق و سیاست جامعه سرمایه داری اخلاق و سیاست دیگری ندارد مگر این که برای دست یابی به اخلاق و سیاست تاریخی خود دارای هستی نوین شود و در این راه 
باید همزمان هم جامعه کارگری و هم جامعه سرمایه داری را منحل کند

.