۱۳۸۸ مهر ۶, دوشنبه

دوشنبه ۶ مهر ۱۳۸۸
محسن کدیور در گفتگو با روز:

اکثریت اعضای خبرگان روحانیان درباری هستند


هرچند برخورد با روحانیان منتقد در جمهوری اسلامی تازگی ندارد، اما نوع مواجهه با آیت الله دستغیب، نماینده فارس در مجلس خبرگان رهبری از سوی سایر اعضا، نشان می دهد که نمایندگان این مجلس حق هیچ گونه انتقادی از رهبر یا اوضاع حاکم بر کشور را ندارند و کوچکترین انتقادی از او یا وضعیت فعلی جامعه با برخوردی تند و قهرآمیز مواجه خواهد شد. محسن کدیور اندیشمند دینی با اشاره تحولات نشست اخیر مجلس خبرگان به "روز" می گوید: شورای نگهبان اعضای این مجلس را برای روز مبادا مهره چینی کرده و آن روز مبادا هم امروز است.

نمایندگان مجلس خبرگان رهبری که در بیانیه پایانی خود "آیت الله خامنه‌اي را تنها گزينه‌اي" دانستند " كه لباس رهبري امت بر قامتش زيبنده است" از انتقادات آیت الله دستغیب و هشدارهای او نسبت به تخلف از قانون اساسی چنان برآشفتند که طرح برکناری و عزل او را مطرح ساختند.

مهره چینی خبرگان برای روز مبادا

چرا مجلس خبرگان رهبری که فلسفه وجودی اش تعیین رهبر و نظارت بر عملکرد و عزل رهبری است تاکنون عملکرد آیت الله خامنه ای را مورد بررسی قرار نداده است؟

دکتر محسن کدیور در گفتگو با "روز" درباره علل پرهیز نمایندگان مجلس خبرگان از بررسی عملکرد رهبرجمهوری اسلامی گفت: این مساله چیز عجیبی نیست مگر مجلس شورای اسلامی یا قوه قضائیه به وظایف خود عمل می کنند که

مجلس خبرگان رهبری هم بکند.

دکتر کدیور افزود: همه نهادهای موجود در جمهوری اسلامی، به صورت هماهنگ و به یک سو پیش میروند از دولت و قوه قضائیه و قوه مقننه گرفته تا شورای نگهبان و صداو سیما و قوای نظامی و امنیتی.

وی با بیان اینکه " من از اتفاقاتی که در حال افتادن است تعجب نمی کنم" خاطرنشان کرد: اگر مجلس شورای اسلامی مطابق قانون اساسی قرار بود نظارت دقیق و مستمری بر عملکرد قوه مجریه داشته یاشد باید الان شاهد سوال و استیضاح تعداد زیادی از وزرا از جمله وزیر کشور باشیم و یا اگر قوه قضائیه قرار بود مطابق قانون انجام وظیفه کند که اکنون شاهد برگزاری دادگاهها در این شرایط و بدون هیات منصفه و بدون وکیل اختیاری نبودیم.

دکتر کدیور، عملکرد مجلس خبرگان رهبری را نیز در همین راستا ذکر کرده و تصریح کرد: شورای نگهبان اعضای این مجلس را برای روز مبادا مهره چینی کرده و آن روز مبادا هم امروز است.

به گفته او، مجلس خبرگان رهبری هیچ خاصیتی ندارد جز اینکه بگوید لباس رهبری برای قامت آقای خامنه ای برازنده است و چنین مجلسی برای چنین مسولیتی گزینش شده است و نتیجه هم همان است که مهره چینان میخواستند باشد.

دکتر کدیور یادآور شد: از همین رو است که آقای جنتی در نماز جمعه می گوید من و رهبری از مجلس خبرگان رضایت داریم. رضایت خدا و رضایت مردم هم هیچ ارزشی برای آنها ندارد.

نطق دستغیب، کف مطالبات مردم

وی نطق آیت الله دستغیب در مجلس خبرگان را "کف مطالبات مردم" و نطقی "بسیار معتدل" دانسته و اشاره کرد که آیت الله دستغیب خواستار این شده که میرحسین موسوی و مهدی کروبی در مجلس خبرگان خضور یافته و حرفهایشان را بزنند که همین تقاضای بسیار ابتدایی هم مورد موافقت اعضای خبرگان قرار نگرفته است.

دکتر کدیور گفت: به خاطر همین نطق معتدل رفته اند و عزل ایشان را از آقای خامنه ای خواسته اند و به جای اینکه بگویند ارزیابی ما از عملکرد شما این بوده گفته اند که فردی جرات کرده و به جای مداحی، حرف دیگری زده است.

به گفته دکتر کدیور "متملقان و چاپلوسان" چنان با سرعت نزد آیت الله خامنه ای رفته اند که او فهمیده است اگر آیت الله دستغیب را نیز کنار بگذارند خیلی افتضاح به بار خواهد آمد، لذا گفته است که فعلا آیت الله دستغیب در مجلس خبرگان باشد و اما به نظر میرسد که دوره بعد، او را تحمل نخواهند کرد.

خبرگان مداح

دکتر کدیور، خبرگان فعلی را خبرگان ناظر ندانسته و تاکید کرد که آنها خبرگان مداح وخبرگان منصوب هستند و با بیانیه ای که منتشر کردند هرچند دل آقای خامنه ای را شاد کردند اما از چشم و دل مردم افتادند و به بقیه نهادهایی پیوستند که مشروعیت ندارند.

یکی از نمایندگان مجلس خبرگان روز گذشته به خبرنگار "روز" گفت که بیش از 8 تن از نمایندگان مجلس خبرگان با بیانیه پایانی مخالف بودند اما از ابراز علنی مخالفت و اعلام اسامی خود ابا دارند.

دکتر کدیور در این زمینه تصریح کرد: از این آقایان باید پرسید که از چه چیزی می ترسند و باید گفت که شما انتخاب شده اید در یک زمانی مثل الان تصمیمی تاریخی و قانونی بگیرید و اکنون بهانه فشارها و تهدید ها نه در برابر خدا پذیرفته است و نه در مبانی دینی و اخلاقی ما قابل قبول است و مردم هم به شدت از سکوت برخی شخصیت ها ناراضی هستند؛ حالا این سکوت چه به دلیل تطمیع باشد چه به دلیل تهدید یا هر چیز دیگری.

وی با تاکید بر اینکه اعتراض ساده و رقیق آیت الله دستغیب، او را روسفید کرده است گفت: ما میدانیم که حدود 20 نماینده دیگر هم موافق آیت الله دستغیب بودند و اگر اعلام میکردند به عنوان یک سند تاریخی ثبت می شد، اما هر چه تعداد مخالفان کمتر باشد نشان دهنده این است که مجلس خبرگان از تکثری که در میان مردم وجود دارد دور است.

به گفته کدیور، با گزینش و مهره چینی انجام گرفته توسط شورای نگهبان، 85 درصد مردم ایران در مجلس خبرگان نماینده ای ندارند و اعضای فعلی این مجلس نمایندگان تنها 15 درصد جامعه ایران هستند؛ لذا درباره بیانیه پایانی این مجلس را هم باید گفت نمایندگان طرفدار آقای خامنه ای بیانیه داده اند.

وی درباره احتمال حذف آیت الله دستغیب گفت: حذف ایشان اهمیتی ندارد چون ما یک نظام حقیقی داریم و یک نظام حقوق که در نظام حقوقی حتی مهره های دست چندم هم طرفداران آقای خامنه ای هستند؛ اما در نظام حقیقی چهره های مردمی و کسانی که جایگاه مردمی دارند جای می گیرند. لذا آقای دستغیب هم جایگاه رفیعی پیدا کرده در حالیکه بقیه اعضای خبرگان بعد زا این جرات نخواهند کرد در مجامع عمومی شرکت کنند و هر جا بروند از سوی مردم مورد اعتراض قرار خواهند گرفت.

این اندیشمند دینی اکثریت اعضای مجلس خبرگان رهبری را روحانیان درباری دانسته و گفت: از پیامبر اسلام داریم که می فرماید علمایی که به دربار سلاطین رفت و آمد دارند دین تان را از آنها نگیرید. اکنون نیز اکثریت اعضای خبرگان ما، عالمان درباری هستند.

حمله کیهان به آیت الله دستغیب

از سوی دیگر و در حالیکه به نظر می رسید با مخالفت رهبر جمهوری اسلامی با عزل آیت الله دستغیب، این پروژه برای مدتی مسکوت بماند، اما تخریب این مرجع تقلید در دستور کار رسانه های حامی دولت احمدی نژاد قرار گرفته است. روزنامه کیهان در شماره روز گذشته خود نوشته است: حمايت هاي فرد ياد شده از برخي سران آشوب ها با استقبال گسترده رسانه هاي ضدانقلابي وابسته به آمريكا و انگليس و رژيم صهيونيستي روبرو شده بود.

روزنامه حسین شریعتمداری در ادامه مدعی شده است: مردم شيراز براي تنبه مشاراليه كه از همنام بودن خود با شهيد بزرگوار حضرت آيت الله دستغيب سوءاستفاده كرده بود، بخشي از سخنان آن شهيد را چاپ و منتشر كرده اند كه در آن آمده است: "... هر عمامه به سري كه از رهبر مكرم انقلاب فاصله بگيرد لعنت خدا بر او باد. همه بايد مطيع رهبر باشند. امام يكي، نايب امام هم يكي، ديگري هيچ حق تقدم ندارد... ناله مرا به گوش همه عمامه به سرهاي ايران برسانيد، هركه مي خواهي باش، خودت را مجتهد مي داني، مقدمات خوان مي داني، بر تو واجب است امروز تبعيت از رهبري، تو حق نداري مقابل رهبر حرفي بزني... مواظب باشيد گرگ ها شما را از رهبر الهي جدا نكنند، شما را گروه گروه نكنند، شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسيله پيشرفت دشمن نشويد. شما الان در جبهه جنگيد، در جبهه جنگ ديني هستيد."

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

چهارشنبه ۱ مهر ۱۳۸۸
اجلاسی برای تحسین از آیت الله خامنه ای

مجلس خبرگان کارش تمام شد




ششمین اجلاس مجلس خبرگان رهبری دیروز در حالی پایان یافت که برخلاف انتظار جامعه، نه تنها عملکرد رهبری مورد بررسی قرار نگرفت بلکه در بیانیه پایانی این اجلاس که در غیاب هاشمی رفسنجانی، رئیس این مجلس قرائت شد، اعضای خبرگان، حمایت قاطع خود رااز عملکرد آیت‌الله علی خامنه‌ای در حوادث پس از انتخابات اعلام کردند. شرکت کنندگان در این اجلاس، همچنین رهبری را لباسی دانستند که “برازنده قامت" رهبر کنونی جمهوری اسلامی است؛ بر اساس گزارش ها در این اجلاس تنها آیت الله دستغیب به انتقاد شدید از اوضاع کنونی کشور و همچنین مجلس خبرگان پرداخته است.

فلسفه وجودی مجلس خبرگان رهبری، انتخاب رهبر و نظارت بر عملکرد اوست و این مجلس در صورت تشخیص، قدرت برکناری رهبر را داراست، اما در این مجلس تاکنون بحثی با عنوان بررسی یا نظارت بر عملکرد رهبری مطرح نشده است.این مسئله بیشتر ناشی از آن است که نوع چیدمان اعضای این مجلس که اکثر قریب به اتفاق آنان از نزدیکان و حامیان آیت الله خامنه ای هستند، به گونه ایست که امکان اجرای وظیفه را از آن سلب می کند.

با عین حال وقایع بعد از کودتای انتخاباتی 22 خرداد و موضع گیری های آیت الله خامنه ای در مورد تقلب گسترده انتخاباتی و نوع برخورد حکومت با معترضان به تقلب، چشم ها را به سوی مجلس خبرگان رهبری دوخته بود تا شاید اعضای این مجلس، موضعی در این زمینه اتخاذ کنند. بخصوص اینکه برخی از اعضای این مجلس ازنوع برخورد با وقایع بعد از انتخابات به شدت انتقاد کرده بودند و آیت الله دستغیب، یکی از اعضای این مجلس خواهان تشکیل جلسه ای اضطراری از سوی مجلس خبرگان شده بود.
آیت الله دستغیب در بیانیه ای که روی سایت خود اومنتشر شد، نوشته بود: تا دیر نشده خبرگان برای اعادۀ حیثیت از مرجعیت، تشکیل جلسه دهد آن هم علنی و مطالب بررسی گردد و به خواست مردم که همان قانون اساسی است جواب داده شود و به شکایات آنها به وسیلۀ نمایندگان آنها یعنی آقای موسوی و آقای کروبی رسیدگی شود.
اما نه تنها چنین جلسه ای تشکیل نشد، بلکه اجلاس ششم خبرگان رهبری که بر اساس برنامه باید اول شهریور ماه برگزار می شد، یک ماه به تعویق افتاد؛ آن موقع گفته شد که به دلیل تقارن با ماه رمضان به تعویق افتاده است.
اما یک عضو مجلس خبرگان رهبری در گفتگو با روز ضمن رد این قضیه می گوید: "یک ماه پیش و نزدیک زمان برگزاری اجلاس، بحث های زیادی بین اعضای خبرگان مطرح بود. برخی از اعضا معتقد بودند که باید با دعوت از میرحسین موسوی و مهدی کروبی به اعتراضات آنها گوش داد و اجازه داد که این دو نامزد انتخابات گزارشی از وضعیت موجود و بخصوص مدارک و مستنداتی راکه پیرامون تقلب در انتخابات دارند، در مجلس خبرگان مطرح کنند اما متاسفانه، اکثریت اعضا این موضوع را نپذیرفتند و با توجه به نفوذ زیادی که بخصوص دبیر خانه مجلس داشت این قضیه کان لم یکن تلقی شد. از سوی دیگر یکی از اعضا پیشنهاد کرده بود که از رهبری دعوت شود در مجلس خبرگان حضور یابد و درباره مسائل بعد از انتخابات و وضعیت کشور مشورت هایی صورت گیرد که این موضوع نیز با مخالفت شدید مواجه شد و آقایان ترجیح دادند جلسه خبرگان در فضایی آرام تر و به دور از این مباحث تشکیل شود."

موضع گیری بهتر
این عضو مجلس خبرگان رهبری در پاسخ به این سوال که چرا مجلس خبرگان به وظیفه اصلی خود که نظارت بر عملکرد رهبری است نمی پردازد و گزارشی درباره این بررسی منتشر نمی کند، گفت: مذاکرات مجلس خبرگان محرمانه است و اینطور نیست که اصلا به این موضوع پرداخته نشود اما مذاکرات انتشار عمومی نمی یابد.
از این عضو مجلس خبرگان رهبری درباره نظر او نسبت به موضع گیری ها و عملکرد رهبری بعد از انتخابات 22 خرداد پرسیدیم که گفت: "من قصد نقد عملکرد ایشان را ندارم اما معتقدم با موضع گیری بهتری می توانستند اوضاع را آرام تر کنند ضمن اینکه به اعتقاد من سخنرانی های آقای احمدی نژاد در متشنج کردن اوضاع نقش زیادی داشته است."
او در پاسخ به این سوال که چرا از احمدی نژاد دعوت نشد که در مجلس خبرگان دراین باره پاسخگو باشد و محسنی اژه ای ترجیح داده شد گفت: "آقای احمدی نژاد پیش از این قضایا در چندین مورد در مجلس خبرگان حضور یافته اما پاسخ درستی به سوالات خبرگان نداده بود."
این عضو مجلس خبرگان رهبری درباره بیانیه پایانی اجلاس اخیر این مجلس نیز گفت: "من و چند تن دیگر از اعضا از جمله آیت الله هاشمی رفسنجانی چند نکته را پیشنهاد دادیم که در متن این بیانیه گنجانده شود اما متاسفانه مورد توجه قرار نگرفت و مخالفت شد. ضمن اینکه با بیانیه پایانی به شکلی که قرائت شد چندان موافق نبودیم."
وی در پاسخ به این سوال که چرا این مسائل را به صورت علنی و آشکارا با مردم در میان نمی گذارید گفت:" ما کار خودمان را می کنیم، رایزنی می کنیم و سعی می کنیم بدون جو سازی کار کنیم بخصوص در شرایط فعلی کشور انتشار خیلی از مسائل به صلاح نیست و ممکن است فضا را بحرانی تر کند."

در غیاب هاشمی رفسنجانی
بیانیه مجلس خبرگان رهبری دیروز در غیاب هاشمی رفسنجانی، رئیس این مجلس قرائت شد و احمد خاتمی، عضو هیات رئیسه این مجلس اعلام کرد که بند بند این بیانیه مورد موافقت هاشمی رفسنجانی بوده است. البته خاتمی که از طرفداران افراطی محمود احمدی نژاد است، توضیحی درباره علت غیبت رئیس مجلس خبرگان رهبری در جلسه اختتامیه این مجلس نداد اما گفت که اساساً بدون موافقت رئيس مجلس نمي‌توان بيانيه را قرائت كرد و اينكه گاهي نايب رئيس جلسه را اداره كند موضوعي طبيعي است.
این اظهار نظر احمد خاتمی در حالی مطرح شد که دوم مرداد ماه، بیانیه ای با عنوان بیانیه مجلس خبرگان رهبری صادر شده بود که بر اساس گزارش ها نه تنها با هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس این مجلس هماهنگی صورت نگرفته بود بلکه سایر اعضای مجلس نیز از آن بی خبر بودند. چنانچه هاشم زاده هریسی، عضو این مجلس با انتقاد از صدور آن بیانیه اعلام کرده بود که بیانیه صادر شده توسط خبرگان، بیانیه مجلس خبرگان نیست.
در آن بیانیه که به اسم مجلس خبرگان رهبری منتشر شد تاکید شده بود که فصل‌الخطاب در امور، رهبری است و هر گونه انحراف از راه و مواضع رهبری، انحراف از آرمان‌های انقلاب و خط اصیل امام خمینی است.
انتقادها از آن بیانیه چنان بالا رفت که عماد افروغ، چهره شاخص اصولگرایان این سئوال رامطرح کرد که چرا هویت امضاکنندگان نامه خبرگان اعلام نشد؟

انتقاد شدیدی آیت الله دستغیب از مجلس خبرگان
آیت الله دستغیب، نماینده شیراز در مجلس خبرگان رهبری دیروز در این اجلاس پیشنهاد کرد که ازمیرحسین موسوی، سید محمد خاتمی و مهدی کروبی دعوت شود که یا حضوردر اجلاس خبرگان سخنان خود را بگویند ویا از طریق صدا و سیما یا سایت مجلس خبرگان آن را منتشر کنند. این سخنان آیت الله دستغیب که در سایت شخصی او منتشر شده، در هیچ یک از خبرگزاری های دولتی که تمام مواضع اعضای خبرگان را پوشش داده اند، انتشار نیافته است.
آیت الله دستغیب با انتقاد شدید از برخوردهای صورت گرفته بعد از انتخابات 22 خرداد، پرسید: چه شده که کسی مسئول آن همه اتفاقات غیرقانونی نیست. چه شده که صدای فریادرسی و عدالتخواهی با حکومت نظامی جواب داده می شود؟
این عضو مجلس خبرگان رهبری با تاکید بر اینکه اعضای انجمن حجتیه قوای سه گانه را در ایران دور زده اند، گفت:چه شده که در مواقع لزوم که مجلس خبرگان باید تشکیل جلسه دهد و تخلفات از قانون اساسی را پیگیری کند، نمی کند یا نمی تواند؟
او گفت: رئیس مجلس خبرگان که با رای بیش از ۵۰ عضو آن انتخاب شده است، نتوانست اعلام تشکیل جلسه کند.
آیت الله دستغیب چندی پیش خواهان تشکیل جلسه اضطراری از سوی مجلس خبرگان رهبری شده بود.
او با انتقاد از تخریب چهره "یاران امام" به تخریب شخصیت اکبر هاشمی رفسنجانی، مهدی کروبی، محمد خاتمی و میرحسین موسوی با همراهی صداو سیما اشاره کرده و خطاب به اعضای خبرگان پرسیده بود: آیا آنچه گذشت شرعی بود؟ مطابق قانون اساسی و آنچه از آن منشعب می شود بود؟ پس چرا شما خبرگان ساکت بودید، آیا غم خوردن و نشستن کافی است؟
آیت الله دستغیب همچنین هشدار داده بود که اگر قانون اساسی از دست برود، چیزی به نام اصل ۵ یا ۱۱۰ هم نخواهد بود؛ اصول 5 و 110 قانون اساسی درباره ولایت فقیه و اختیارات رهبری است.

تجدید بیعت خبرگان با رهبری
اما مجلس خبرگان "غم خوردن و نشستن" را ترجیح داد و در ششمین دوره اجلاس خود، سخنرانی سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور را شنید که گزارشاتی در مورد مسائل داخلی و خارجی کشور، بخصوص وضعیت پرونده هسته ای ایران ارائه دادند. غیبت محمد یزدی، عضو هیات رئیسه این مجلس این اجلاس نیز از نکات سوال برانگیز این اجلاس بود که سید احمد خاتمی دلیل آن را بیماری او ذکر کرد.
از محتوای مذاکرات اجلاس خبرگان خبری منتشر نشده است اما در بیانیه پایانی این اجلاس، اعضای مجلس خبرگان با آیت الله خامنه‌ای "تجدید بیعت" و اعلام کرده اند که آیت الله خامنه‌ای را تنها گزینه‌ای می‌دانند که لباس رهبری امت بر قامتش زیبنده است.
در این بیانیه با بیان اینکه ولایت فقیه در عرصه انتخابات كارآمدي خود را بيش از پيش به نمايش گذاشت، تدابیر آیت الله خامنه ای در خاموش كردن آتش فتنه و حوادث پس از انتخابات دهم رياست جمهوري و مقاومت اودر برابر تشكيك بي‌اساس نسبت به صحت و سلامت انتخابات، "ستودني" اعلام شده است.
اعضای خبرگان رهبری نیز "استکبار جهانی" را متهم کرده اند که پس از برگزاری انتخابات با استفاده از "برخی غفلت‌ها و سوء رفتارهای سیاسی بعضی عناصر داخلی" تلاش کرده نظام جمهوری اسلامی ایران را "ستحاله و سرنگون" کند. آنها پیروزی محمود احمدی‌نژاد در انتخابات بحث‌برانگیز ۲۲ خرداد ماه را نیز به وی تبریک گفته اند.
اعضای مجلس خبرگان رهبری به گفته محمود هاشمی شاهرودی، یکی از اعضای این مجلس، امروز به دیدار آیت الله خامنه ای خواهند رفت.

تنظیم متن هاشمی در منزلش!
همزمان با برگزاری اجلاس خبرگان، هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان رهبری خبر از تدوین متنی از سوی خیرخواهان نظام برای رفع بحران سیاسی کنونی کشور داده بود؛ متنی که تاکنون هیچ خبری درباره محتوا و تنظیم کنندگان آن منتشر نشده است. اما خبرگزاری ها و رسانه های حامی دولت کودتا چنان از این خبر آشفته شدند که به تهیه مصاحبه ها و گزارش هایی در راستای زیر سوال بردن این قضیه پرداختند.
خبرگزاری دولتی ایرانا و همچنین خبرگزاری ایسنا به نقل از علوی، حسینی بوشهری و جزایری، سه تن از اعضای مجلس خبرگان اعلام کردند که درباره این متن با آنان مشورتی نشده است و از این قضیه بی خبر هستند.
خبرگزاری فارس نیز اعلام کرد که این متن در "منزل" هاشمی رفسنجانی نوشته شده است. این خبرگزاری به نقل از محمد حسن ممدوحی، نماینده کرمانشاه در مجلس خبرگان رهبری نوشت که اين طرح مي‌بايست به نظر رهبري وابسته باشد و اگر ايشان صلاح دانستند طرح آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اشكالي ندارد.
در این میان اظهارات علم الهدی، نماینده مشهد در مجلس خبرگان که از حامیان افراطی محمود احمدی نژاد است از تریبون این مجلس قابل تامل بود. او دیروز به عنوان ناطق مجلس، اطرافیان هاشمی رفسنجانی را متهم به برپایی آتش فتنه کرد. علم الهدی خطاب به هاشمی رفسنجانی گفت: چرا پس از بيست سال، در برابر اين هتاكي‌هاي بي‌سابقه‌ و آتش فتنه‌اي كه از خيمه برخي اطرافيان شما به پا شده است، ساكت نشسته‌ايد؟
بر اساس گزارش خبرگزاری فارس، علم الهدی با بیان اینکه هاشمی باید پاسخگوی مظلومیت رهبری باشد، افزود: درباره اين تناقض رفتار شما آينده و تاريخ حكم خواهد كرد كما اينكه اكنون نيز مردم درباره اين تناقض در رفتار قضاوت كرده‌ و به نتيجه رسيده‌اند.
او سپس از هاشمي رفسنجاني خواست تا دير نشده به اصلاح اين تناقضات رفتاري بپردازد و "در همين اجلاس خبرگان، پارادوكس موجود را حل" كند.این در حالیست که خبرگزاری ایرنا از سانسور سخنان خزعلی، عضو دیگر مجلس خبرگان رهبری علیه هاشمی خبر داده است. این خبرگزاری به جزئیات و علل سانسور سخنان این عضو خبرگان اشاره ای نکرده اما گفته می شود سخنان خزعلی به شدت توهین آمیز بوده است.

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه

درباره حکومت و رابطه آن با دین

پنج نوع از این رابطه وجود دارد
حکومت دینی
حکومت دنیا گرا یا سکولاریست
حکومت دین گرا یا رلیگینیست
حکومت ضد دینی
حکومت بیطرف

حکومت دینگرا و حکومت ضد دینی دو نوع از افراط در رابطه حکومت با دین هستند. مبنای حرکت هر دو حکومت دین است. مبنای حرکت حکومت دینگرا از دین مثبت است. مبنای حرکت حکومت ضد دین از دین اما منفی‌ است. حکومت دینگرای مثبت و حکومت دینگری منفی‌ تمام وقتشان را صرف دین میکنند. یکی‌ بطور مثبت برای دین و دیگری بطور منفی‌ برای دین حکومت میکند. اگر دینگرای مثبت دین را منشأ حکومت و سعادت دنیوی میداند حکومت دینگرای منفی‌ در عوض دین را منشأ عدم سعادت بشری و وظیفه حکومت را در ضدیت با این آفت انسانی می‌بیند. حکومت دینگرای منفی‌ یا حکومت ضد دینی فرم افراطی دیگر و نقطه مقابل از حکومت تئوکراتی است. تئوکراتی معمولا دشمنی قویتر از حکومت ضد دینی نمیشناسد. در همه جا برای توجیه حکومت خود از حکومت ضد دینی یاد میکند. دو نوع حکومت دیگر وجود دارند که رابطه‌شان با دین مورد توجه است.: یکی‌ از آنها حکومت دنیا گراست. حکومت دنیا گرا برعکس حکومت دینگرا عمل می‌کند. در دینگرایی دین و در دنیا گرائی دنیا مبنا است. در حکومت دنیا گرا دین در خدمت دنیا است. دین وسیله یی است در دست حکومت. برای همین مرز میان حکومت دین گرا و حکومت دنیا گرا گاهی در هم میرود. در دینگرایی دین هدف حکومت و در دنیا گرائی وسیله در دست حکومت است. نوع دیگر حکومت، حکومت دینی است. رابطه حکومت دینی با دین دوستانه است. حکومت دینی تئوکراتی نیست اما نسبت به دین هم بی‌ تفاوت نیست. با دین مروت می‌کند. نه دین را وسیل قرار میدهد نظیر حکومت سکولاریست و دنیا گرا و دین را هدف مثل حکومت تئوکراتیک و دین گرا. نوع آخر حکومت، حکومت بیطرف است. رابطه این حکومت با دین بیطرفی است. حکومت بیطرف یک حکومت سکولار است اما سکولاریست نیست. دین در این حکومت نه هدف(مثبت و منفی‌) نه وسیله و نه دوست و طرف مشارکت است. دین امری خصوصی‌ و مربوط به حکومت نمیشود.

۱۳۸۸ شهریور ۲۷, جمعه

محل نزاع کجاست؟

نواندیشی اسلامی و سکولاریزم


آقای اکبر گنجی پرسشی زیر را مطرح میکنند:


آیا سخنان نقل شده از نواندیشان دینی حاکی از آن است که آنها موافق دولت دینی و مخالف سکولاریسم اند؟ روشن است که نواندیشان دینی از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند، دولت دینی را دموکراتیک به شمار نمی آورند، سکولاریسم را یکی از اوصاف نظام‌های دموکراتیک به شمار می آورند. نواندیشان دینی مسلمانند، اما به حکومت دینی باور ندارند. آنها مدافع و مبلغ نظام سیاسی دموکراتیک، کثرت گرایانه، جامعه ی مدنی، حقوق بشر، برابری حقوقی زنان و مردان، و... هستند. جمهوری اسلامی نواندیشان دینی را به ضدیت با دین متهم می کند. حتی برخی از آنها را مرتد و ملحد خوانده است. از سوی دیگر، برخی از خداناباوران نواندیشان دینی را مدافع حکومت دینی به شمار می آورند. نواندیشان دینی از زوایای گوناگون قابل نقد هستند و باید نقد شوند، اما نقد معطوف به آرای واقعی افراد است، نه اتهامات بلادلیل. می توان با تفسیر آنان از دین و سکولاریسم موافق نبود، اما نمی توان آنان را مدافع و مبلغ دولت دینی یا حکومت دینی معرفی کرد. پرسش این است:

محل نزاع کجاست؟



براستی پرسش این است: محل نزاع کجاست؟
محل نزاع اینجاست:
نواندیشی اسلامی محل پاسخگویی به این پرسش‌ها نیست. نواندیشی دینی که در دین اندیشی‌ محل دارد، برای پسخگویی به این پرسش شایستگی ندارد. دینی که سیاسی نیست، دین اندیشی‌ آن هم سیاسی نیست. نواندیش دینی شخصیتی نیست که برای پرسشهای سیاسی پاسخی داشته باشد. مسئله سکولاریزم مسئله نواندیشی دینی نیست. اساسا مسئله حکومت مسئله دینی و مسئله نواندیشی دینی نیست. نه تنها حکومت دینی بلکه حکومت غیر دینی هم مسئله دینی و نواندیشی دینی نیست. قبول و یا عدم قبول حکومت در مسائل دینی و دین اندیشی‌ مطرح نیستند.

بقیه مسائل دیگر محل نزاع با نواندیشی نیست بلکه با غیر دمکرات و مستبدین است. ایشان مینویسند:
سه دهه از انقلاب ۵۷ گذشته است. آن روز نیروهای غیر دموکرات در مقابل هم ایستادند و با سلاح و رگبار گلوله‌ها به هم پاسخ گفتند. اینک وضع تا حدود زیادی تغییر کرده است. دموکراسی و حقوق بشر به گفتمان مسلط مبدل شده اند. تعداد بی‌شماری از فاعلان و عاملان آن دوره، دموکرات شده اند. پرسش اصلی این بود: با این رژیم چه باید کرد؟


خوب بسیاری از عاملان و فعال‌های آن دوران دمکرات شده اند. یکی‌ از آنها هم آقای اکبر گنجی میباشند. خوب ما با ایشان به عنوان یک فرد سیاسی و دمکرات گفتگو میکنینم. ایشان می‌گویند:

نواندیشان دینی ....سکولاریسم را یکی از اوصاف نظام‌های دموکراتیک به شمار می آورند

اما این یک نکته محل نزاع است. چراکه سکولاریزم یکی‌ از صفتهای و یکی‌ از وجه‌های دموکراسی نیست.

اکبر گنجی مینویسد:

انقلاب اسلامی ۵۷، "استبداد دینی" را جایگزین "استبداد سکولار" کرد. هدف مبارزان این نیست که دوباره "استبداد سکولار" را جایگزین "استبداد دینی" کنند، وداع با دیکتاتوری، وداع با "استبداد دینی" و "استبداد سکولار" است
نباید گمان باطل برد که فقط "دیکتاتوری دینی" می تواند وجود داشته باشد و وجود دارد، "دیکتاتوری سکولار"(استالین، هیتلر، موسولینی، و... ) هم می تواند وجود داشته باشد و وجود داشته است. رضا شاه می خواست همه ی زنان را به زور بی‌حجاب کند(دیکتاتوری سکولار)، آیت الله خمینی هم همه ی زنان را به زور با حجاب کرد(دیکتاتوری دینی یا مذهبی). هیچ کدام از آن دو بر این باور نبودند که زنان مالک بدن خود هستند و آنها باید آزادانه درباره ی پوشش خود تصمیم بگیرند. رضا شاه و محمد رضا شاه، آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، به باورها و اعتقادات مردم هم کار داشتند و دولت را در این قلمرو مسئول و مکلف به شمار می آوردن

خوب آقای گنجی چرا تناقض میگویید. شما از دمکرات‌های تازه به دوران رسیده متناقض و التقاطی سخن میگویید. از یکسو از استبداد سکولار سخن میرانید و از دیگر سؤ از سکولار به عنوان یکی‌ از اوصاف الاهه دمکراسی. ما کدام از این فرمایشات شما را آویزه گوش کنیم: با حرکت از این نکته که سکولاریزم یکی‌ از اوصاف دموکراسی است و با علم به اینکه استبداد سکولار هم موجود است، آنگاه چگونه ممکن میشود که استبداد از اوصاف دموکراسی برخوردار باشد.
این محل تنازع ماست. پرسش ما این است:

این چه نوع استبدادی است که دارای صفات دموکراتیک است؟

نواندیشی دینی: سکولاریسم و دموکراسی


آیا سخنان نقل شده از نواندیشان دینی حاکی از آن است که آنها موافق دولت دینی و مخالف سکولاریسم اند؟ روشن است که نواندیشان دینی از تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند، دولت دینی را دموکراتیک به شمار نمی آورند، سکولاریسم را یکی از اوصاف نظام های دموکراتیک به شمار می آورند. نواندیشان دینی مسلمانند، اما به حکومت دینی باور ندارند. آنها مدافع و مبلغ نظام سیاسی دموکراتیک، کثرت گرایانه، جامعه ی مدنی، حقوق بشر، برابری حقوقی زنان و مردان، و... هستند. جمهوری اسلامی نواندیشان دینی را به ضدیت با دین متهم می کند. حتی برخی از آنها را مرتد و ملحد خوانده است. از سوی دیگر، برخی از خداناباوران نواندیشان دینی را مدافع حکومت دینی به شمار می آورند. نواندیشان دینی از زوایای گوناگون قابل نقد هستند و باید نقد شوند، اما نقد معطوف به آرای واقعی افراد است، نه اتهامات بلادلیل. می توان با تفسیر آنان از دین و سکولاریسم موافق نبود، اما نمی توان آنان را مدافع و مبلغ دولت دینی یا حکومت دینی معرفی کرد.

پرسش این است: محل نزاع کجاست؟ اگر اعتقاد و عدم اعتقاد به دولت دینی یا حکومت دینی محل نزاع باشد، بدون تردید نمادهای نواندیشی دینی مخالف دولت دینی و حکومت دینی اند و از جدایی و تفکیک نهاد دین از نهاد دولت دفاع می کنند. نواندیشان دینی بر این باورند که حقوق بشر و شهروندی همه ی انسان ها- اعم از دیندار و بی دین، مسلمان و نامسلمان، زن و مرد، روحانی و غیر روحانی- را در بر می گیرد. آنها "انحصارگرایی معرفتی" را قبول ندارند و مدافع "کثرت گرایی معرفتی" هستند. پس محل نزاع کجاست؟

به نظر می رسد که چیز دیگری محل نزاع باشد. برخی از خداناباوران دین و مذهب(خصوصاً اسلام) را پدیده هایی موهوم، کاذب و افیون به شمار می آورند که از طریق دینداران تمامی مسائل و مشکلات ایران را پدید آورده است. فرض کنیم خداناباوران به حقیقت مطلق و مطلق حقیقت دست یافته باشند(انحصار گرایی معرفتی)، تساهل و تسامح حکم می کند که بی دین ها، دینداران "کاذب اندیش" و "فاقد عقلانیت" را تحمل کنند تا زندگی صلح آمیز امکان پذیر شود. اما اگر "انحصار گرایی معرفتی" قابل دفاع نباشد- که نیست- و حقیقت معشوقی باشد که هیچگاه تن به وصال نمی سپارد، یعنی همه ی آدمیان حظی از حقیقت برده اند و گام به گام به حقیقت نزدیک و نزدیکتر خواهند شد، در این صورت معلوم نیست آن مدعیات بزرگ درباره ی دینداران صادق باشند.

نباید گمان باطل برد که فقط "دیکتاتوری دینی" می تواند وجود داشته باشد و وجود دارد، "دیکتاتوری سکولار"(استالین، هیتلر، موسولینی، و... ) هم می تواند وجود داشته باشد و وجود داشته است. رضا شاه می خواست همه ی زنان را به زور بی حجاب کند(دیکتاتوری سکولار)، آیت الله خمینی هم همه ی زنان را به زور با حجاب کرد(دیکتاتوری دینی یا مذهبی). هیچ کدام از آن دو بر این باور نبودند که زنان مالک بدن خود هستند و آنها باید آزادانه درباره ی پوشش خود تصمیم بگیرند. رضا شاه و محمد رضا شاه، آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای، به باورها و اعتقادات مردم هم کار داشتند و دولت را در این قلمرو مسئول و مکلف به شمار می آوردند.

سه دهه از انقلاب 57 گذشته است. آن روز نیروهای غیر دموکرات در مقابل هم ایستادند و با سلاح و رگبار گلوله ها به هم پاسخ گفتند. اینک وضع تا حدود زیادی تغییر کرده است. دموکراسی و حقوق بشر به گفتمان مسلط مبدل شده اند. تعداد بی شماری از فاعلان و عاملان آن دوره، دموکرات شده اند. پرسش اصلی این بود: با این رژیم چه باید کرد؟ پاسخ اول این است که رفتارهای این رژیم را به الگو تبدیل نسازیم و روش های مواجهه ی با مخالفانش- یعنی دروغگویی، اتهام زنی بدون دلیل، اهانت و... - را سرمشق قرار ندهیم. باید به صراحت تمام بگوئیم که قرار نیست هیچ فرد و گروه و صنف و سازمانی از فرایند دموکراتیک حذف شود. قرار نیست که یک گفتمان خاص دیگران را به "غیر" و "دیگری" تبدیل سازد و بدینترتیب آنها را حذف کند. باید بپذیریم که همه با هم این راه بلند را بپیمائیم. ایران آزاد کشوری است که ظرفیت تحمل همه ی افراد و اعتقادات و سبک های زندگی را داراست. اگر "استبداد دینی" ناپذیرفتنی است، که هست، "استبداد سکولار" هم ناپذیرفتنی است. این رژیم به "دیگری" و "تفاوت" احترام نمی گذارد، اگر ما با این رژیم تفاوت داریم، باید به "دیگری" و "تفاوت" احترام بگذاریم و به دگراندیشی و دگرباشی خوشامد بگوئیم. این رژیم بی دینان را ملحد می خواند، گروهی از خداناباوران هم دینداری را "محال اندیشی" و عصر حجری قلمداد می کنند. احترام به دیگری، یکی از ارکان دموکراسی خواهی است. این رژیم زندانها و بازداشتگاهها را به مراکز خودشناسی، بازگشت به فطرت، کشف حقیقت و اعتراف به گناه و خطا مبدل ساخته است. باید همه ی دموکراسی خواهان به صراحت اعلام کنند که با این شیوه ها مخالفند و هرگز به چنین روش هایی برای ایجاد توافق فکری و عملی توسل نخواهند جست.

تا حدی که من می فهمم، پیش فرض انسان شناسانه ی دموکراسی این توهم نیست که انسان های خوب و ملتزم به فضائل اخلاقی رهبران سیاسی را تشکیل می دهند. پیش فرض واقع گرایانه ی دموکراسی این است که رهبران سیاسی انسان های طماع، فریبکار، منفعت طلب، دروغگو، فاسد و... هستند(جرج بوش، سارکوزی، برلوسکونی، و... ). برمبنای این پیش فرض که رهبران سیاسی چنین آدمیانی هستند، دموکرات ها به دنبال ایجاد ساختاری هستند که به قدر کافی دست و پای رهبران سیاسی را ببندد، تا حد ممکن فساد، دروغگویی، فریبکاری، منفعت طلبی آنان را کاهش دهد. ساختار دموکراتیک هم قادر به محو رذایل انسانی رهبران سیاسی نیست. آمریکا و جهان با این شانس روبرو بودند که دیک چینی، رامسفلد و جرج بوش در جامعه ای دموکراتیک به رهبری سیاسی رسیدند، اگر آنان زمامدار جامعه ای توتالیتر می شدند، چه می کردند؟ نباید وعده داد که رهبران نظام دموکراتیک آینده، نمادهای فضائل اخلاقی اند. باید توافق و اعلام کرد؛ ساختاری خواهیم ساخت: که فسادهای زمامداران را تا حد ممکن کاهش دهد، به باورها و اعتقادات مردم کار نداشته باشد، سبک های متفاوت زندگی را به رسمیت بشناسد، فرصتی برای ایجاد دادگاه های خلقی- انقلابی فراهم نیاورد، به هیچ کس بدون مستندات مقبول حقوق دانها و وکلا اتهامی وارد نسازد، خشونت را جایگزین گفت و گو نکند.

انقلاب اسلامی 57، "استبداد دینی" را جایگزین "استبداد سکولار" کرد. هدف مبارزان این نیست که دوباره "استبداد سکولار" را جایگزین "استبداد دینی" کنند، وداع با دیکتاتوری، وداع با "استبداد دینی" و "استبداد سکولار" است، وداع با نارواداری نسبت به "دیگری" و "تفاوت" است. این آن کار مهمی است که باید انجام داد.

رابطه حکومت و دین
در اینجا عمدا مبنای صحبتم را دین اصلاح شده قرار میدهم. دین سیاسی و اجتماعی و رابطه ش با حکومت رابطه حکومت با حکومت است. پس در این صحبت کنار گذاشته میشود. رابطه دین و حکومت موضوع صحبت من است. ما این تجربه را از رژیم گذشته داریم: حکومت جانب دین و مذهب واحدی را می‌گیرد. این جانب داری البته محدود است و میتواند کمتر و کمتر شود، اما هست. البته علت این جانبداری محدود و تقلیل یابنده ریشه در تاریخ ایران و رژیم شاهنشاهی داشت. چنانکه می‌دانیم رژیم گذشته رژیم دهری و سکولار نبود، اما تئوکراتی هم نبود. فرق میان رژیم تئوکراتیک و رژیم سلطنتی و یا دموکراتیک در اینجا مد نظر من است. برای اینکه سریع به مقصد رسیده باشیم از این مطلب آغاز می‌کنم:

فرق میان فرم حکومتی و سکولاریزم

همه حکومت‌های استبدادی و دموکراتیک سکولار نیستند. اگر مبنا استبداد و مردم سالاری قرار گیرد استقرار سکولاریزم به مفهوم انتقال از استبداد به مردم سالاری نیست. اساس استبداد و دمکراسی را باید در جای دیگر جست. البته این به آن معنا نیست، چون مسئله سکولاریزم اساسی نیست، پس بی‌ اهمیت است.

مشکل اساسی که ما الان با رژیم فعلی داریم در رابطه ا ش با دین نیست بلکه در استبدادی بودن آن‌ است. عمده کردن سکولاریزم اگر بخواهد با هدف پوشانیدن استبداد باشد غلط است. وقتی ما از دمکراسی حرکت می‌کنیم، این خواهی‌ نخواهی با حذف، مستبدین یعنی‌ با کنار گذاشتن اقشار و طبقات استبدادخواه همراه است. از طرف دیگر تشکیل دمکراسی نتیجه مشارکت اقشار و طبقات مردمی و دموکراتیک ممکن است. در این چالش طبقاتی تحول اجتماعی عملی‌ میشود. ما چنانچه از زاویه این چالش طبقاتی حرکت کنیم مسئله استبداد و دمکراسی برایمان بدیهی‌ تر خواهد شد. استبداد در ایران فقط استبداد نیست بلکه یک شرایط اجتماعی است که در بستر آن‌ استبداد مقدور میشود. از استبداد به دمکراسی معنایش از جامعه یی به جامعه دیگر است. دمکراتیزه کردن یعنی‌ انقلاب اجتماعی. جامعه استبدادی و حاکم حال بخواهد هر شکلی‌ به خود بگیرد: سلطنت، تئوکراتی، فاشیست. یعنی‌ در یک کلام نه فقط حکومت بلکه ابعاد دیگر اجتماعی و فرهنگی هم باید در مسئله دمکراتیزه کردن لحاظ شوند. بر این اساس حرکت از سکولاریزاتسیون اشتباه بزرگی‌ است. کسی که به انقلاب اجتماعی در ایران چشم دوخته خود رابه اشکال استبداد و دموکراسی محصور نمیکند. دمکراسی‌ها در غرب چندان هم سکولار نیستند، اما با این وجود دموکراسی شکل پیشرفته تری از حکومت و جامعه نسبت به استبداد است. البته این به این معنا نیست که ما باید دمکراسی‌ها در غرب را کپی کنیم. ما در ایران میتوانیم بسته به اوضاع از دموکراسی بهتری برخوردار شویم. بحثی در آن‌ نیست. اما اگر دموکراسی ما بسته به اوضاع چندان سکولار نبود، که میخواهیم باشد، نسبت به یک استبداد سکولار ترجیحش نخواهیم داد.


به نظر من رژیم فعلی‌ از دایره رژیم‌های استبدادی گذشته ایران خارج نیست. این رژیم قرون وسطایی، فئودالی، محافظه کار و عقب مانده است. و از دل‌ جامعه‌ای سر بیرون می‌‌آورد که با آن متعلق است. مادام که این جامعه و ارزش‌های آن بر ما حاکم است، مانع در سر راه پیشرفت اجتماعی ایران وجود دارد، که باید بر طرف شود. ما باید سعی‌ کنیم از این دایره شوم اجتماعی خارج شویم، عوض اینکه در درون آن اسیر مانده و میان این و آن شکل حکومت قرون وسطایی و استبدادی نوسان کنیم. چنین جنبشی ارتجاعی و قرون وسطای خواهد بود و اگر هم جنبشی مدنی و بورژایی باشد. به نظر من طرح یک جانبه مسئله سکولاریزم از سوی یک جنبش ارتجاعی - مدنی در همین دایره تنگ قرون وسطایی. مطرح است. طبیعی‌ است به خاطر ماهیت مشترک، انرژی‌ها صرف مسائل فرعی میشود، تا بگونه یی از اصل مسئله طفره رفته شود.

نیروی دمکراسی در ایران تعلقی به این دایره تنگ اجتماعی قرن وسطایی ندارد. تاریخ تا کنون ایران مملو بوده از تنازع میان مرتجعین. ما باید میان شاهنامه و قرّان راه مردمی- دموکراتیک را برگزینیم. شکی نیست بهترین شکل دمکراسی، سکولاریزم است.

۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

در باره علوم انسانی و هشدار‌های رهبری

وقتی سخن از دین است، از علم هم سخن است. پاسداران دین که اهرمهای قدرت را در دست گرفته اند و همه امکانات انسانی را در خدمت دین بسیج کرده‌اند به راه‌های متعارفی و معمولی‌ در تبلیغ و ترویچ دین بسنده نمیکنند و از تریبون‌های حکومتی هم اعلام جهاد دین علیه علم را سر میدهند. استفاده از اهرم‌های اجتماعی و سیاسی در جهت دین و ضدیت با علم کار مباحثاتی دین و علم را دچار مشکلاتی عدیده می‌کند. دین داران اگر مشکلی‌ با علم و دانش دارند باید مشکل خود را نه حکومتی بلکه حوزه‌ای مطرح کنند و دانشگاهی هم جواب دریافت کنند. بنابر این جوابیه به رهبری در دفاع از علوم انسانی آسان نیست. وقتی با شخصیت سیاسی طرف میشوید دیگر او یک فرد حوزه‌ای یا منبری نیست. سخن او‌ درباره مخالفانش دیگر مبحث حوزه یی نیست، حائز محتوای سیاسی و اجتماعی است. پای سیاست که به میان آمد، آنجا دیگر نه از علم و نه از دین سخن است. بنابر این ما جوابی به رهبر نمیتوانیم بدهیم، مگر اینکه فرمایشات ایشان را از دینی به سیاسی ترجمه کنیم. یعنی‌ چنین کنیم: آنجا که ایشان میگویند علوم انسانی ما آنرا سیاست ترجمه کنیم. برای آندسته از خوانندگان که متوجه این اصطرلاب ترجمانی من نمی شوند در ذیل این توضیح پیوست میشود و آن اینکه:
تاریخ انسانی محدود به تاریخ اجتماعی نیست. انسان به غیر از طبیعت و جامعه، هم علم است و هم فرهنگ. علم که در اینجا مد نظر ماست دارای قدمتی به اندازه انسان است. معرفت و دانش انسانی علمی‌ از پیش داده شده نیست، بلکه اکتسابی است. بدون انسان، علم و دانش انسانی هم موجود نخواهد بود. حال علم و دانش دیگری هم که انسانی نیست و از پیش تعیین شده است، و قبل از انسان هم بوده، وجود دارد، مطلب دیگری است. پس دانش انسانی اولی نیست بلکه ثانوی است. معرفت انسان نسبت بر دنیا و دین شرط وجود دین و دنیاست. بنابر این اصل، معرفت ما از انسان و تاریخ انسانی- علوم انسانی - دانش ما انسانها از تاریخ موجود انسانی است. تاریخ موجود انسانی بر علوم انسانی مقدم است. بنابر اصل تقدم تاریخ انسانی بر علوم انسانی، تاریخ انسانی از علوم انسانی مستقل است. اساس این استقلال ایجاب می‌کند که تاریخ انسانی برای وقوع خود از علم مستقل عمل می‌کند. تاریخ انسانی و از آن جمله تاریخ اجتماعی انسان بدنبال عالم و دانشمند نیست تا جامه عمل به پوشد. نه تنها علم بلکه تاریخ انسانی برای تاریخی‌ شدن حتی بدنبال دین هم نیست. یعنی‌ به سان گاری بر عقب هیچ اسب دانشی بسته نمیشود.
در تاریخ انسانی تاریخ اجتماعی از اهمیت بسزایی برخوردار است. جامعه یعنی‌، اقتصاد، حقوق، قانون،سیاست، اخلاق. جامعه مقدم بر جامعه شناسی‌ است. سیاست مقدم است بر عالم سیاسی. سیاسی و یا سیاست مدار بر دانشمند و عالم سیاسی مقدم است. یک مرد اقتصاد یا سیاست، حقوق، اخلاق و قانون، یک فرد دانشمند نیست. چنین افرادی هستند که تاریخ اجتماعی را میسازند و نه علما. کار علم علم بر تاریخ ساخته شده است. شما نمیتوانید این مردن عمل را به سن گاری به عقب اسب دانشمندان ببندید.
بنابر این، آنکه میگوید: اول دانش بعد تاریخ هذیان می‌گوید. تاریخ را بعدها مینویسند، نه در آغاز. حال برگردیم به‌ سخنان رهبری.
آقای رهبر در پی قلع و قمع مخالفین خود در رژیم شریعت است تا به مثابه حاکم بلامنازع به حکومت خود ادامه دهد. عرصه سیاسی کشور که حوزه و دانشگاه نیست. آنها که مخالف هستند مردان عمل هستند. این مخالفت‌ها ریشه‌ها دارد. ریشه‌های این مخالفت‌ها در خاک کشور خودمان دوانیده است. آقای رهبری برای اینکه رد گم کند، برای اینکه نوک پیکان حملات را از سر سیاست‌های خود دور کند، به گاف گوئی افتاده است و میخواهد چنین جلوه دهد سیاست‌های مخالفین نه ریشه در سیاست رهبری کشور، بلکه در دانش‌های وارداتی و بدون ریشه در جامعه ما دارد. این در واقع تمام مطلب در یک کلام است: حذف سیاسی با ملعبه دینی و مبارزه دینی علیه آفات دینی. یعنی‌ در واقع ایشان هم دانشگاه و هم حوزه را بر سر کار گذشته اند.
یکی‌ از حساسیت‌های کشور ما مسئله ایمان و دین است. نظر به تفکیک ایمان و دین برای اختصار مطلب از دین به معنای کلی‌ آن استفاده میشود که در بر گیرنده ایمان هم است. عطف به تاریخ کشورمان دین از موقعیت خارق العاده‌ای در حیات کشور برخوردار است. دین و در اینجا اسلام و مذهب شیعه همواره از پشتیبانی اجتماعی برخوردار بوده اند. منظور از پشتیبانی اجتماعی حمایت ابعاد جامعه از دین است. الان در کشور ما سخن از الزام جدایی دین و جامعه، دین و عرف به میان است. زمان آن فرا رسیده که دین تنها بر دین متکی گردد. جامعه دیگر قادر به پرداخت هزینه برای دین نیست. دین که متکی بر دین است باید از راه دین با دنیا رابطه برقرار کند. هدف دین دین است و راه دین هم دین است. اتکای دین بر جامعه و بهره برداری از توانمندی‌های جامعه پرسش برانگیز و مسئله ساز است. استفاده دین از اسلحه اجتماع این نظریه علم را قوت بخشیده، که دین حادث است. این نظریه در باره دین بر این اصل استوار است: اگر مبنا انسان باشد از زمانی که انسان وجود دارد، جامعه، علم و فرهنگ هم وجود دارند. به این نظر انسان اجتماعی، علم و فرهنگ قدیم هستند. دین اما نبوده بعد‌ها حادث شده است. بر پایه این نظریه رابطه دنیا و دین رابطه معکوسی‌ است: هر قدر جامعه، علم و فرهنگ به جلو رود، دین به یک مقدار دیگر عقب خواهد نشست. نظر علمی‌ در این باره(در باره دین) با نظر دین درباره دین و تاریخ انسان و دنیا یکی‌ نیست. دین بر خلاف علم مبنای دنیوی ندارد و طبعا از زاویه مقابل دنیا حرکت می‌کند. از نظر دین، دین قدیم و دنیا حادث است. نظر علمی‌ بینش انسانی و دنیوی، اما رویکرد دینی ماورای دنیوی است. از همینجا موضوع دنیوی، دهری و سکولاره مطرح میشود. رویکرد دهری یا سکولاره مبنای حرکتش چنین است: دین و رویکرد دین باید با اتکا به دین و روش دینی حرکت کند. مخاطب دین انسان است. مبنای حرکت دین اما انسان نیست. انسانی که دین مخاطب قرار میدهد، فقط یک انسان اجتماعی نیست. او هم یک انسان علمی‌، یک انسان فرهنگی‌ و حتی یک انسان باورمند و دینی است. دین باید مخاطبین خود را به روش دینی برانگیزند. حیات انسانی لاجرم بوته آزمایش این است آیا دین الهی یا زمینی‌ است. استفاده دین از اهرمهای اجتماعی تنها این نظریه را تقویت خواهد کرد که دین نه ارسالی بلکه انتصابی است.

رویکرد دهری یا سکولار نظریه علمی‌ نیست. تاکید بر روی این مطلب مهم است. دهریون یا سکولاریست‌ها در پی تایید یا رد دین نیستند. سکولاریزم یک رویکرد اجتماعی است، نه یک نظریه علمی‌. و خواهان آن است به عنوان دهری و دنیوی دهری و دنیوی باقی‌ بماند و از جانب دین تجاوز نشود. بر این پایه دین باید از راه دین به اهداف دینی خود برسد. در فرم رادیکال از رویکرد دهری، دین حتی نباید از کانال فرهنگی مطرح شود. دین باید روش‌های خود را برای پیوند با انسان بجوید. رویکرد مخالف سکولاریزم نه دینداری و مسلمانی بلکه دین گرایی، نه دین و اسلام بلکه اسلام گرایی است. دینگرایان از اهرمهای اجتماعی و انسانی جهت دین بهره میجویند و این نظریه علمی‌ را تقویت میبخشند که میگوید دین حادث است. اگر تخالف و تضاد دین با علم، فرهنگ و اجتماع است، تضاد دینگرایی با سکولاریزم و دهریگری در ادغام دنیا در دین و بهرگیری دین از دنیا است. دهریون نمی خواهند که چنین بها و امتیازاتی دنیا به دین اعطا کند. او‌ از چنین کرامتی در برابر دین برخور دار نیست. دین در عوض در دست دینگرایی اگر وسیله نباشد، هدفی‌ است در دست آنها و جامعه و انسان بلااجبار باید چنین هزینه یی را برای چنین مقصدی پرداخت کند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

درباره نو اندیشان دینی آقای اکبر گنجی مطالبی عنوان کرده اند که در اینجا نکاتی را در آن‌ خصوص لازم دیدم یاد آور شوم. مسئله اتهام یا رفع اتهام از هیچ قشر و گروهی نیست. نظر به تاریخ گذشته ایران حساسیت هایی نسبت به آن دسته اندیشمندان ایرانی که خود را اندیشمندان دینی میخوانند بوجود آمده است. از درون زمانی‌ ما رهایی می‌‌یابیم و آنم بتدریج، که در آن به هر سؤ که نظر می‌‌افکندی، فقط اسلامی بود و باز اسلامی. همین اندیشمندان اسلامی که خود را نو اندیشمندان دینی میخوانند به نتایجی رسیده اند که البته مایه خشنودی است که از اسلاف خود بریده اند و ما شاهد آنیم که اسلام گرائی و دینگرایی بیش از پیش حتّی در میان اندیشمندان ایران رنگ میبازد. آقای اکبر گنجی در پی‌ رفع اتهام از این اندیشمندان که کماکان مورد سؤ ظن واقع اند که به سان اسلاف خود که اینها از دل‌ آن‌ سر بیرون آورده اند در پی‌ انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی هستند، از چهار ستاره درخشان آسمان نو اندیشمندان اسلامی اسنادی ارائه میدهند دال بر اینکه این اندیشمندان اسلامی بدنبال انقلاب اسلامی و حکومت دینی نیستند. در عصری که اندیشمندان اسلامی از سکولاره بودن جامعه و عرف و جدایی طبیعی آن از دین و قدوسیت مطالب مینویسسند، طبعا آدم از خود میپرسد این آقایان که چنین بزرگوارانه حرف میزنند پس چرا در مورد خود چنین کرامت بخرج نمیدهند نو اندیشمند دینی را سکولاره نمیکنند تا مثل جامعه و عرف گسیلدگی شان از دین و قدوسی نمودار شود. مگر این نو اندیش اسلامی حائز چه مقامی است که مشمول این سکولاریزه نمیشود؟!

دین دینگرایان دین اژدها صفتی بود که همه شئونات زندگی را در خود با نام دین بلعیده بود.
رستم زمانه، نواندیش اسلامی، با گرز و دشنه انتقاد به جنگ این هیولای کشور میرود، دل‌ آن را می‌شکافد، جامعه را از دل‌ دین رها میسازد، اما خود در دل‌ دین و اسلام نهفته باقی‌ می‌‌ماند. آقای اکبر گنجی میفرمایند مستند ایراد بگیرید. خوب، ما را که نکشتند تا بمانیم و ناظر این قهرمانی‌های جنگ نواندیش اسلامی با دیو دینگرا باشیم سرانجام در پایان این مبارزه از قهرمان خود میپرسیم اگر این رهائی خوب است پس چرا نواندیش اسلامی خود را از دل‌ دین دینگرا خلاصی نمیبخشد؟ چرا می‌خواهد کما فی‌ السابق اندیشمند اسلامی باقی‌ بماند؟ این آقایان که می‌گویند در اندیشه انقلاب اسلامی و حکومت دینی نیستند، با نام نواندیش اسلامی با دست خود، خود را در معرض اتهام و سؤ ظن قرار میدهند. به قولی‌ باید قسم حضرت عباس را باور کنیم یا دم خروس را!
اینکه نواندیشان اسلامی خود را از سکولاره بودن مستثنی می‌بینند باید علتی داشته باشد. من در پایین سعی می‌کنم به آن علت بپردازم

جامعه-
دین-
فرهنگ-
علم-

این چهار موردی از شئونات زندگانی‌ بشر است. جایگاه اندیشمند در حوزه فرهنگی‌ است.فرهنگ آئینه تمام نمایی است از حیات بشری. در فرهنگ انسانی، دین، علم و جامعه تبارز می‌‌یابد. علم معرفت ما از دین و دنیا است. در معرفت شناسی حتی علم خود را می‌‌شناساند. پس علم ناظر بر همه است. جامعه همان عرف ماست، که اخلاق، سیاست، حقوق، اقتصاد را شامل میگردد. دین مشرف به اخرت است که شامل ایمان، آیین و... میگردد. فرهنگ عرصه خللاقیت‌های انسانیست. که هنر و صنعت ادبیات و شعر، فلسفه... را در بر می‌گیرد. فرهنگ آئینه تمام نمایی است که در آن‌ تمام دین و دنیا میتواند منعکس شود. جایگاه اندیشه و فلسفه در همین حوزه فرهنگی‌ است.در عرصه خلاقیت‌های فرهنگی‌ نه تنها علم، نه تنها جامعه، بلکه دین هم میتواند، در هنر، ادبیات، شعر و دیگر سازندگی‌های انسانی متبلور شود.اینکه فرهنگیان ما دین خود را وارد عرصه فرهنگ میکنند و از طریق زبان فرهنگی‌ آن‌ را به نمایش میگذارند، بر کسی پوشیده نیست. اتفاقا از طریق همین فرهنگ دین قادر است بیشترین اثرات خود را بر روی زندگی‌ انسان فرود آورد. دینی که بدنبال تاثیرگذاری بر انسان است نباید الزاما از طریق جامعه و عرف، سیاست و قانون،... در پی‌ نفوذ بر انسان باشد.فرهنگ برای دین مناسب‌ترین وسیله برای نمایش خود و از آن راه نفوذ در زندگانی بشری است.این را از آن خاطر متذکر میشوم، تا از این راه دغدغه دینداران را در جامعه سکولار بیهوده تلقی‌ کنم. اسلام و دین گرایان در پی‌ آنند از طریق عرف و جامعه و اما دین داران از طریق فرهنگ بر انسان موثر واقع شوند.همانگونه که جامعه سکولار است، فرهنگ هم دینی نیست. نه جامعه و نه فرهنگ، هیچ یک، جزئی از دین نیستند. به این معنا، همانگونه که جامعه دینی نداریم، فرهنگ و اندیشه دینی هم نداریم.
دینگرایی، که سنگر جامعه را در کشور ما در عمل باخته است، سعی می‌کند در کالبد نو اندیشان دینی سنگر فرهنگ را پیروزمندانه در دست خود نگه دارد. استفاده ایی که نواندیشمندن دینی و اسلامی از فرهنگ میکنند، بهره برداری یک دیندار غیرعرفی نیست.نکته دیگر اینکه نواندیشمندان اسلامی با اندیشه همان میکنند، که دین و اسلام گرایان با دین میکنند. در عوض اژدهای دین که تمام زندگانی‌ را در کلبد خود وارد می‌کند، اندیشه در دست نواندیشمندان اسلامی به چنین هیولایی مبدل میشود
-در حالت اول اندیشه بخشی از دین است-+
در این حالت اندیشه جامع یی از تمامی عرصه‌های زندگی‌ است-+

گفتیم که علم ناظر بر دین و دنیا است. در دین و دنیا شناسی‌ انسان از دین و دنیا به معرفت میرسد. دانش ما از دین و دنیا علم ما از عالم است. فرهنگ که علم نیست عرصه خلاقیت‌های انسان است. در عرصه فرهنگ و اندیشه انسان خالق مخلوقات خود است. انسان خالق و اندیشمند طبیعی است بر اطراف خود نظر می‌‌افکند، بر دین و دنیا نگاه می‌کند، خرد و اندیشه، عقل و فکر خود را بکار می‌گیرد، خلاقانه به محیط خود برخورد می‌کند. رابطه اندیشه با محیط به صورت چهار گانه زیر است:

رابطه اندیشه با علم
رابطه اندیشه با دین
رابطه اندیشه با فرهنگ
رابطه اندیشه با جامعه

رابطه اندیشه و علم رابطه دوستانه‌ای است. علم اندیشیدن را می‌پذیرد.-

-رابطه دین و اندیشه دوستانه نیست. اساس دین اندیشیدن نیست، بلکه باوریدن است.اندیشیدن در دین زیربنایی نیست.-
نواندییش اسلامی ممکن است از آنجا که اندیشمند و اسلامی است رابطه اندیشه و دین را بدینگونه نبیند. تعبییر اندیشمندانه و عقلانی از دین داشته باشد. تعبییر عقلایی از دین همواره مختص فلاسفه و از جانب روحانیان مردود بوده است. اشاره من به این اختلاف بیهوده نیست. نواندیشان اسلامی مخالف روحانیان در باب دین هستند. از اینجا ما وارد مباحث اندیشمند اسلامی و روحانیت اسلام میشویم. روحانیت در اسلام اما بر دو گونه است، به طبع آن نواندیش اسلامی هم دوگانه است:

-روحانیت اسلام گرا و سیاسی و عرفی
-روحانیت غیر سیاسی، دینی و قدوسی

برخی‌ اندیشمندان اسلامی نظیر دکتر شریعتی اپوزیسیون روحانیت عرفی با هدف حذف آن(اسلام بدون روحانیت) و جانشین سازی اندیشمندان به جای آن بوده و هستند.
دیگر اندیشمندان دینی متوجه روحانیت ارتدکسی با هدف تعقلی‌ کردن دین میباشند.

بنی صدر و شریعتی کم یا بیش از شمار گروه اول هستند که در پی‌ یک اسلام سیاسی و عرفی بدون حاکمیت روحانیت هستند. دسته دوم از نواندیشان اسلامی در بدنبال عقلانی کردن دین غیر عرفی میباشند. این دسته دوم از اندیشمندان اسلامی تمایلی به عرف و جامعه ندارند و مخالفتشان با روحانیت غیر سیاسی و ارتدکسی درازمدت است و در آیندهٔ هم در جامعه وجود خواهد داشت. ما فرض را بر این میگذاریم که این چهار ستاره آسمان نواندیشان اسلام و دین که مورد نظر آقای گنجی هستند از شمار این دسته دوم باشند. از الزامات اندیشمندی است که اندیشمند بینی‌ خود را در همه مسائل وارد کند. اما از الزامات اندیشمند دینی است در مسائل عرفی و سیاسی دخالت نکند.مگر به عنوان اندیشمند غیر دینی، یعنی‌ خارج از حرفه یک اندیشمند دینی و اسلامی و خارج از حیطه اندیشمند اسلامی. من پرسشم از آقای اکبر گنجی این است:کسی که مدارا این مرز‌ها را می‌کند و با کوله بار الزامات روشنفکر اسلامی وارد مطالب اجتماعی نمیشود، چنیین روشنفکر چرا باید با این وجود با عنوان روشنفکر دینی و اسلامی وارد حوزه مسائل سیاسی و اجتماعی شود؟ اندیشمند اسلامی تا مادام که اندیشمند اسلامی است در حوزه اندیشه دینی گفتمانی برای جامعه ندارد. خارج از آن دیگر او اندیشمند دینی نیست. آنگاه اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی او دیگر در شمار اندیشه دینی نیستند و او دیگر اندیشمند دینی نیست. در آخر می‌خواهم نکته‌ای را یاد آور شوم. تا مادام که آزادی اندیشه و بیان وجود دارد اندیشمند هم کار خود را خواهد کرد و کسی‌ حق ندارد جلوی اندیشه آزاد را بگیرد. اما تاریخ حرکت اجتماعی تاریخ حرکت جامعه و عرف است و این تاریخ از تاریخ علم، اندیشه، دین،و فرهنگ جدا است.

۱۳۸۸ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

حکومت شریعت یاا حاکمیت فقیه میراث ننگین دوران صفوی و قاجاریه در ایران است. در حاکمیت فعلی ایران این ولایت با سیستم انتخاباتی و حکومت پارلمانی در هم آمیخته و این دومی به صورت شکل برای محتوای اولی در آمده است. تنازع مابین این محتوی استبدادی و کهن و آن فرم دموکراتیک و مدرن به مانند آتشی است نهفته زیر خاکستر که هر ازگاه از زیر آن‌ زبانه میکشد. مستبدین رنگارنگ در سیستم عریض و طویل خود به لطایف الحیل میکوشند حاکمیت کهنسال شریعت و فقیه را از ضربات خردکننده زمانه در امان نگاه دارند. در این راستا برخی‌ نظیر فقیه عالیقدر آیت الله منتظری برای حفظ نظام شریعت و فقاهت پیشنهاد ادواری کردن سیستم رهبری را میدهند. اما ایران دموکراتیک باید به فکر خود باشد و فریب این شیادین تاریخ را نخورد. مردم سالاری در ایران باید به اینکه شکلی‌ باشد برای پیکر فرسوده استبداد شریعت و فقاهت قانع نگردد. تاریخ امروز ایران تماما به او تعلق دارد و عصر او دیر زمانی‌ است که فرا رسیده است. و این را مستبدین خوب میدانند و بیهوده نیست که به اشکال گوناگون میکوشند جلوی حرکت تاریخ را سد کنند تا از این طریق چند صباحی به حیات ننگین خود بیفزایند. یا مردم سالاری یا شریعت سالاری! در یک کشور و دو تا حکومت ممکن نیست. اکنون شریعت سالاری در ایران مانع حاکمیت مردم است. استقرار مردم سالاری در ایران تنها نتیجه واژگونی سیستم فقاهتی در ایران مقدور میشود. نظام مرجعیت صرف نظر از اشکال آن‌ نظام مردمی نیست. نظر به عدم تطابق نظام ولایت شریعت و زمانه که متعلق به مردم است، ولایت فقیه در اثر ناتوانی تاریخی‌ به گریز از شریعت و قوانین متمایل است. پدیده شریعت و قانون گریزی این حکومت که خود باید حافظ شریعت و قانون خود باشد، پدیده مشمئز کننده‌ای است. این پدیده همان تنش سقوط این رژیم به عمق ارتجاع و استبداد بیشتر و تمایل به فاشیسم افسار گسیخته می‌باشد.
فاشیسم در واقع ریشه‌ای شدن محافظه کاری است. محافظه کاری وقتی تعمیق می‌یابد و رادیکالیزه و قهر آمیز میشود مبدل به فاشیسم میگردد. فاشیسم چهره عریان محافظه کاری است. رژیم ولایت شریعت نتیجه نازایی تاریخی‌ پرده‌ها می‌‌افکند، چهره رخ می‌کند، به اسلاف صفوی خود متمایل میشود، شریعت گریزی و فاشیسم پیشه می‌کند. اینها همه ما حصل حاکمیت شریعت است. بنابراین حفظ ولایت فقیه و قانون اساسی این رژیم راه حل مناسب در برابر پدیده مشمئز کننده فاشیسم نیست. تغییر قانون اساسی هم مادام تغییری در حاکمیت شریعت و فقاهت ایجاد نکند فایده مند نیست. شریعت مداری در ایران امروز، یک فرم کهنه حاکمیت است. به علت عدم تطابق شریعت و زمانه، حاکمیت در ایران ملزم به گریز از قانون و شریعت میشود، چراکه این شریعت بی‌ فایده است. نظر به تمایل روز افزون مردم در مشارکت در تصمیم گیری‌های مملکتی. طبیعی است سیستم استبدادی مرجعیت و فقیه به تقابل با مردم می‌‌افتاد، که خواهان سیستم مردمی حاکمیت و مشارکت هستند. سیر قهقرایی سیستم مرجعیت و ظهور فاشیسم در ایران هم ما حاصل خواسته‌های رو به رشد مردمی و دموکراتیک مردم ایران است. آن بخش از حاکمیت که میکوشد با رفرم و تغییر رژیم و قانون اساسی حاکمیت را حفظ کند متوجه همین مطالبات فزاینده مردمی است. عکس العمل دیگر جناح حاکمیت با توصل به چماق،یعنی همان رژیم چماق بدستی آشنای سی ساله،که اینبار حتّی دیگر جناح را هم در بر می‌‌گیرد نشانه این مطلب است که سیستم ولایت فقیه منشأ فساد، تبهکاری، فاشیسم و انواع و اقسام انحرافات سیاسی است. ماحصل تقابل نیروهای راست و چب در ایران، بروز جنبش میانه روی سبز امروزی است. این جنبش با شعار: جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر! به میدان آمده است و هدف آن حفظ رژیم جمهوری اسلامی است. در حمله نیروهای قهقرا جو و واپس گرا بر نیرو‌های رفرم نیروهای میانه سر بر می‌‌آورند که در واقع ما حاصل بر آیند دو نیروی راست و چب رژیم است. جنبش سبز حرکت بی‌ هویتی است با نام آشنای جمهوری اسلامی.

اتفاقی‌ نیست که جنبش سبز در کپی کردن جنبشی میکوشد که جمهوری اسلامی زاییده آن‌ است. جنبش سبز در پی‌ احیای انقلاب اسلامی ۵۷-۵۶ است. جنبش سبز برای احیای انقلاب اسلامی در پی‌ حملات چماق داران رژیم به تجمع‌های انتخاباتی موسوی و کروبی پای گرفت. انتظار مثبتی که از این جنبش احیا میرفت تاثیر انقلابی آن‌ بروی حرکات مدنی و دموکراتیک مردم ایران بوده و است. روشن است جنبش احیای انقلاب اسلامی مانع آن‌ خواهد شد که حرکت مردمی از حرکت احیا فراتر رود. بر حرکت مدنی و دموکراتیک ایران است از حرکت احیا در جهت پیشرفت و ارتقای خود سود جوید در عوض آنکه وسیله‌ای در دست جنبش سبز گردد. با امید چنین روزی حرکت مدنی و دموکراتیک در ایران به اهداف خود در استقرار دموکراسی در ایران نائل آید!