۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

حرکت آزادی خواهی و دموکراتیک در نگاه دو مرحله آن




اگر ما با اتکاء به متد علمی قادر به رده بندی و درجه بندی حرکت مردمی باشیم حتی در نگاه به حرکت همگانی مردم علیه سطنت ما به دو طبقه و رده و یا لایه بر می خوریم که نظر به اهمیت بدنبال هم می آیند:

رده اول که دارای اهمیت زیربنایی و پایه ایی است  کارکتر موسس حرکت همگانی  است.

در این رده حرکت همگانی در پی ایجاد و تاسیس و بنیان گذاری نظام است. در این مرحله حرکت گروهی و حزبی نیست بل که همگانی است.

به عبارتی همه گروه های علیه یک نظام در مشارکت همگانی بدون توجه به خصوصیات گروهی در پی بنیان گذاری یک ظرف تشکیلاتی و نظام دیگری هستند تا در درون آن ناهنجاری ها  در نظام قبلی برطزف و من بعد در نظام جدید گروه های موسس قادرشوند به مشارکت هم و در کنارهم زیست کنند.

بنابرین در مرحله بنیادین چیزی که مطرح است تاسیس نظام و چیزی که مطرح نیست گروه و حزبیت و... است.

اما به گونه دیگری رده دوم.

رده دوم که بلافاصله پس از رده موسس نظام می آید رده گروه ها و احزاب و..... است.

یعنی پس از احداث نظام در این رده نوبت به بهره برداری از نظام می رسد.

در دوره بهره برداری از نظام برخلاف رده نخست سخن بر منیت ها و حزبیت ها و گروه هاست.

دوره بهره برداری در واقع دوره میوه چینی از آزادی و مردم سالاری است.
دوره اول اگر دوره تاسیس، نهادینه کردن آزادی و مردم سالاری و لذا دوری از خود نگری ها، خود خواهی ها، گروه ورزی ها معنی می دهد،
دوره دوم در عوض دوره خود خواهی و خودورزی و گروه ورزی هاست.

در دوره دوم  از این رو باید انتخابات صورت گیرد و هر گروه به آرای مردمی و مطابق پرنسیب اکثریت و اقلیت قدرت نمایی کند، حکومت براند و یا بر او حکومت شود.

در نظر داشتن اختلاف و تمایز این دو رده در حرکت مردمی از این نظر مهم است که به هر علتی میان ایندو رده و طبقه بندی اختلاطی صورت گیرد آنگاه این امر عملا منجر به شکست حرکت آزادی خواهانه و دموکراتیک مردم خواهد شد یعنی همان گونه که این اختلاط در حرکت همگانی مردم علیه سطلنت صورت پذیرگردید.

یعنی همان گونه که روحانیت برهبری خمینی نظربه پیشتازی حرکت همگانی را که می بایست موسس یک نظام تشکیلاتی برای کلیت حرکت باشد خود خواهانه مبدل به تعیین نظام دین سالارنه و مطلوب گروه روحانیت نمود.

و یا آن گونه که عده ایی همین طرح و نقشه را می خواهند در جنبش همگانی بر علیه نظام مطلقه فقیه پیاده کنند و در رده تاسیس نظام که باید ناگذیرا منجر به تاسیس نظامی برای مشارکت کل جنبش بشود آنرا تبدیل به مرحله برای تعیین نوع نظامی کنند که مطلوب گروهی است.

بدبن ترتیب  در حرکت همگانی ضد سلطنت در واقعیت امر در همان رده اول منافع گروهی وارد حرکت مردمی و تاسیس نظام گردید.

 لذا امروزه ما با حرکت از این تجربه   بایستی در حرکت همگانی علیه حاکمیت مطلقه فقیه توجه داشته باشیم هنگامی که این حرکت در رده تاسیساتی و پی افکنی است باید کل هم و غم خود را متوجه ایجاد نهاد هایی کند که هرباره به نحو احسن وجه همگانی بودن جنبش را متبارز  سازند

چنین نظامی در واقع باید برای همگان بدون توحه گروهی تاسیس گردد البته منظور از همگان آن همگانی است که در حرکت همگانی مشارکت دارند و خواهان احداث نظام مشارکت نوین می باشند.

نظر به تجربه و تسلسل تاریخ مبارزاتی مردم  بهترین ظرف تشکیلاتی که حامی و ضامن منافع همگانی خواهد بود همان مطالبه دیرپای مردم در تاسیس یک مجلس قانون گذار در راس امور  می باشد.

بنابراین در مرحله نخست حرکت همگانی در پی تاسیس یک مجلس قانون گذار خواهد بود و این مجلس را در راس نظام قرار خواهد داد.

باید در این رابطه توجه داشت چنین مجلس و نظامی با تکیه به اراده خلل ناپذیر همگانی در جنبش عملی میشود.

پس بدینسان مردمی که در حال تاسیس نظام نوین هستند نوع نظام را هم در همین مرحله تاسیساتی تعیین می کنند که گفتیم نظر به همگانی بودن جنبش و نظر به این که حرکت ماهوا برای استقرار آزادی و مردم سالاری است لذا چنین نظامی نمی تواند و نباید موسس استبداد و یا خواهش های فردی، حزبی و طبقاتی و... باشد.

اما در مرحله و رده دوم که مرحله بهره برداری و میوه چینی از نظام تاسیس شده است باید توجه به منافع گروهی و.... ترغیب شود.

به عبارت اولی در این رده و مرحله دیگر سخن از تعیین نوع نظام نیست.

جمع بندی

هر حرکت آزادی خواهانه و مردمی که همگانی است دارای دو رده و مرحله است.
در رده بندی اول او در پی بنای یک نظام همگانی و مطلوب برای تمامیت حرکت است که در برگیرنده منافع کلیه حرکتخواهد بود  و در رده بندی دوم  چنین حرکتی در پی پرده برداری از تولید خود  می باشد

در رده بندی نخست باید از توجه به منافع گروهی پرهیز کرد. باید مجلس قانون گذاری تاسیس کرد که در راس امور واقع است تا حرکت آزادی خواهانه و مردمی جامه عمل بپوشد. در این مرحله نظام هایی که هر گروه و حزب می خواهند مطرح نیست.

در رده بندی دوم در عوض در چارچوب نظام طرح ریخته شده و تاسیس شده عمل میشود و انتخابات آزاد و مردمی برای حکومت های ادواری سازماندهی میگردد.

در رده نخست تمام گروه ها و احزاب بایستی خود را با تاسیس نظام آزادی و مشارکت همگانی که معرف جنبش همگانی است مطابقت دهند. در این رده سخن از   دنباله روی و انتخاب  احزاب و گروه ها از سوی مردم نیست. در این رده باید همه در حرکت همگانی ذوب شوند و بدنبال تطبیق خود با حرکت همگانی باشند تا این که مردم را دعوت به انتخاب نظام مطلوب خود کنند.

در رده دوم اما در عوض سخن بر سر انتخاب کردن و انتخاب شدن و لذا دعوت مردم به برنامه های حزبی است.
در این مرحله رابطه مردم و احزاب مطرح میشود.

بنابر این مردم در مرحله نخست جنبش نباید در پی گروه ها و اجزاب راه بیافتند.  تعیین نظام بر پایه مطالبات حزبی در این مرحله اشتباه اساسی و باعث شکست جنبش خواهد شد.
در مرحله دوم مردم باید در چارچوب نظامی که ساخته اند و در آن مجلس در راس امور است به پای صندوق رفته و از احزاب و گروه هاو برنامه هایشان برای اداره کشور پیروی کنند.



۱۳۹۱ تیر ۱۳, سه‌شنبه

تاریخ را آینه عبرت و چراغ راه آینده و آیندگان سازیم





ترقی خواهان ، ساختار شکنان و اصلاح طلبانی که تاکنون فقط از جسم و روحشان خون چکیده است و قوای شان شدیدا به تحلیل رفته است. بهتر است من بعد ساده لوحی را به کنار بگذارند به شکافی که میانشان و ارتجاع ایران است توجه خود را جلب کنند.

همین شکاف بود شاهنشاهی را که زمانی قصد ربودن اسب انقلاب را داشت سرنگون و از تخت سلطنت فراری داد نه از آنرو که شاه دزد انقلاب بود بل که از آنرو شاه جرات و شهامت تاراندن اسب انقلاب را داشت و باید هم از همینرو جریمه و کیفر اسلامی پس می داد.

از این رو تاریخ آینه عبرت خود سازید و این سرنگونی را به آدرس خود هم حواله بگیرید . چرا که چنین نفرتی از سوی ارتجاع علیه انقلاب و اصلاح کشور به مراتب بیشتر متوجه صاحبان اصلی آن تا دزدانش می باشد .

تاریخ را آینه عبرت و چراغ راه آینده و آیندگان سازیم. ساده لوحی و ساده اندیشی را به کنار نهیم. شکاف ارتجاع و ترقی در ایران عظیم تر از آن است که هرباره با مواد مذابی نظیر دین و اخلاق و علم و اندیشه و فلسفه و .... پرشدنی باشد.

نظر به این شکاف عظیم است که ما تاکنون چنین عقب مانده و در چنگال ارتجاع گرفتار آمده ایم.

نظر به این شکاف عظیم است که بنام ایران ترقی خواه و مردم سالار و جمهوری خواه و.... انقلاب شده است و اما در عمل سرکوب این انقلاب و اصلاحات هدف ارتجاع بوده است.


برخی به این نظرند که مخالفت ارتجاع اسلامی با انقلابیون و ترقی خواهان از میان زندان های شاه شروع شد. نه خیر. اختلاف ارتجاع اسلامی و انقلابیون و ترقی خواهان از همان آغازش که به پیش از پهلوی باز می گردد در سطح کشور گسترده بود. این مرتجعین در هر فرصتی که به گیرشان می آمد یکی تیری علیه ترقی خواهان رها می کردند و یک قربانی ازشان می گرفتند. کینه های اجتماعی و تاریخی وسیع تر از این بود که ما مبدای آنرا به زندان های شاهی باز گردانیم.





تا به امروز پیرامون سرکوب انقلاب بنام انقلاب سکوت شده است. اما من به این نظر نیستم سرکوب انقلاب بنام انقلاب از زمانی آغاز شد که رژیم کنونی کمر به سرکوب انقلابیونی بست که قبام بهمن را نقطه عطف اعتراضات ضد شاهی می دانستند.

این سرکوب از نمودهای یک حرکت ارتجاعی وسیع تر بود که پیش از این در سایه رژیم پهلوی علیه انقلابیون و علیه اصلاحات شاهی جاری بود.

امادیدیم شاه انقلاب و اصلاحات را بنام خود راه انداخت و به موقعش سگ های عاری بنام اسلامیستها را که در مهار خود داشت برعلیه جان انقلابیون رها نمود.

و غرب هم که در جنگ سرد گرفتار بود رهاسازی سگ های عار و زنجیری اسلامیستها بر علیه انقلابیون و ترقی خواهان کشور را بی شک آغاز دوره ایی از تلاطم و ذلت در کشور قلمداد می کرد که تا به امروز او را مطئمن می سازد چنین ایران به تنگ آمده و به خواری کشیده شده در سایه این اسلامیستها سرانجام ایرانی خواهد بود که دوباره مانند موم نرم به دست هایشان بازخواهد گشت و چنین ایرانی من بعد هرگز به خود جرات مخالفت با سلطه غرب و تلاش برای استقلال و حکومت ملی را راه نخواهد داد.

در همان زمان هم نظیر مصر و کشورهای عربی امروزی این نظر در غرب حاکم بود سپردن ایران به ارتجاع اسلامی به مراتب برای منفعت غرب بهتر است تا کشور بدست ایرانیان باشد که خواهان انقلاب ملی، مردمی و غیر شاهی می باشند. یعنی ایرانیانی که با اصول انقلاب شاهی موافق بودند اما با نحوه و شیوه ضد ملی و استبدادی آن موافق نبودند.



در گذشته و حال سخن بر پیوسته بر حول یک محور می چرخید و آن این که اگر شاه انقلاب و اصلاحات را از بالا راه نمی انداخت - تا بر موج انقلاب و اصلاحات خواهی سوار شود - آنگاه این انقلابیون و اصلاح طلبان بودند که افسار امور را بدست می گرفتند.

از اینرو مرتجعین در تلاش این هستند این نکته محوری را همانا حرکت تحولی و مدنی ایی که در گذشته در کشور جاری بوده به سکوت واگذارند. می خواهند هر کس این سکوت را می شکند با مهر شاهی و موافق اعمال ساواک و استبداد پهلوی و... از میدان بدور سازند. اما اگر شما این اصل تحولی و انقلابی را که ما در استبداد پیشین داشتیم و این استبداد از همین رو مستقر شد تا جلوی آنرا بگیرد، از نظر دور بدارید، یعنی اگر روند تحولی و انقلابی کشور در گذشته را فراموش کنید، مابقی دیگر در حیطه فرعیات جایگاه خود را خواهند یافت. مابقی دیگر در قبال اصل تحول و انقلاب که جلوی آنرا سرسختانه مسدود کرده اند هرزه درانی بنام انقلاب و تحول است که ما پیوسته در این 33 سال گذشته با آن مواجه بوده ایم.

نباید از نظر دور داشت انقلاب ستیزی و تحول ستیزی، ارتجاع کشور به نظامات کهن حقوقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و.... این موجی از نارضایتی بود که در اساس خود روند اصلاحات شاهانه در کشور برانگیخته بود. آنگاه ناله ها و زجه ها از هر کوچه وبرزن ارتجاع بلند شد که امان کشور از بین رفت، اسلام نابودشد و....

آنهایی که می گویند اگر خود این انقلاب شاهانه را می کردند و خود به شیوه ملی و مردمی و از پایین اگر انقلاب می کردند واکنش ارتجاعی را برنمی انگیخت و بگیرو ببند هم نداشت گرچه این خواسته برحقی بود و است لاکن نباید یک نکته را از یاد ببرند انقلاب مردمی شان حتی با شدت بیشتر با مخالفت مرتجعین و.... روبرو می گشت و حتی بیشتر به مفاومت و بگیر و ببند نیاز بود. شکی در آن نداشته باشند. و شکی نداشته باشند این انقلاب اسلامی آنگاه برعلیه آنها نشانه می رفت. پس فرصت طلبی را کنار بگذاریم. لم دادن به یک دیکتاتور خوب که انقلاب می کند اما نق زدن هایش مال ما کار آسانی است.

در چنین کشوری 33 سال پیش رادیکال و قاطعانه عمل کردند و جلو حرکت و انقلاب را سد نمودند و ترمز ها را کشیدند و شیرازه امور را در دست گرفتند تا مبادا کشور بسوی ترقی و تحول های بزرگ مدنی هدایت شود.در چنین کشوری مابقی که در پی این عمل قاطعانه می آید هرباره فقط مردم را بدنبال نخود سیاه فرستادن می باشد.

ترقی خواهان نباید از نظر دور بدارند این مرتجعین که بنام انقلاب روزی جلو پروژه های شتابان شاهی را مسدود نمودند از آنرو نبود تا این که آنگاه خود امروز در سایه حکومت متحجر آخوندی مجری همان پروژه های شتبان شاهی باشند. این مرتجعین تحول مدنی را راکد نگذاردند تا در سایه حکومت آخوندی تقویت کننده جامعه مدنی ایران باشند.

نباید از نظر دور داشت کشور ما در دوره اصلاحات شاهانه سرانجام در مسیر یک انقلاب و تحول به سوی جامعه های مدنی عالی تر - دروازه های تمدن بزرگ - واقع می گردد. صرف نظر از ظرفیت نظام شاهنشاهی در همراهی این انقلاب و تحول بزرگ مدنی، صرف نظر از این که از نظر سیاسی ایران در آتیه چه وضعیتی می یافت و.... یک چیز از پیش روشن است: ارتجاع ایران از هر رنگی، جلوی این حرکت تحولی و انقلابی را بنام انقلاب گرفتند و با کوبیدن بر سر حرکت انقلاب با نام انقلاب جلوی حرکت بزرگ مدنی ایران را با غوغاسلاری ضدمدنی و هیاهوگری دینی گرفتند.


انقلاب ارتجاع علیه انقلاب و اصلاح که آغاز شد از همان زمان هم هیاهوگری های ضدمدنی و غوغاسالاری اش به نام اسلام و شیعه و ... آغاز شد که تا به امروز ادامه دارد.نباید از نظر دور داشت در وادی ارتجاع، کشور هرگز پاسخ شایسته برای مشکلات خود را نخواهد یافت.تا مادامیکه ارتجاع عمل می کند و موثر است کشور به هیاهوگری، رونما سازی ها و... متمایل خواهد بود. در چنین کشوری مردم را پیوسته با فرعیات زمانه که هرباره ابداع می کنند سرگرم خواهند کرد.

۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش سوم



حالب توجه در خصوص انسان های تمامیت خواه در این است که در کشوری که تمامیت خواهان به وفور یافت می شوند این ها معمولا پیوسته توب تمامیت خواهی را به زمین حریف خود پرتاب می کنند.

برای روشن شدن مطلب نمونه هایی ذکر می کنم.


بطور نمونه به نزاع تمامیت خواهان فرهنگی علیه تمامیت خواهان دینی توجه کنید. تمامیت خواهان فرهنگی برجسته ترینشان همان ملی گرایان و ناسیونالیستها هستند.

ناسیونالیستها و یا ملی گرایان که خواهان به خدمت گرفت همه زوایای هستی و دینی در راه ملیت و فرهنگ هستند و یا حتی می کوشند همه این جوانب را در قوطی تنگ فرهنگی و قومی شان بگنجانند وقتی با تمامیت خواهان عقیدتی و دینی مواجه می شوند تنها به دین و عقیده ایی رضایت می دهند که اولا در خدمت فرهنگ و قومیت ایرانی باشد و یا اینکه جزیی لاینفک از این فرهنگ محسوب گردد.

این ها در واقع به چیز دیگری کمتر از فرهنگ و قومیت و.... رضایت نمی دهند و همه زوایای هستی و دینی بر پایه میزان و تمامیت فرهنگی و قومی مظنه و ارزشیابی می شود.


حال به همین گونه است در مورد تمامیت خواهان عملی در کشور.

نظر به وسعت عمل و پراکسیس انسانی حوزه عمل انسانی به جهات زیر تقسیم میشود


  • اقتصاد
  • جامعه
  •  سیاست
  • اخلاق

از همین رو به تناسب این حوزه های عملی تمامیت خواهی عملی وجود دارد.


  • اقتصاد گرایان - اکونومیستها
  • جامعه گرایان - سوسیالیستها
  • سیاست و دولت گرایان
  • اخلاق گرایان

تمامیت خواهان عملی صرف نظر از حوزه های عملی شان پیوسته خواهان این هستند اولا همه زوایای هستی و دینی در خدمت  عمل باشد و دوما به این باور واهی اند که کلیه زوایای هستی و دینی جزیی از حوزه های عملی می باشند.


بر جسته ترین شان برای کشور ما سوسیالیستها و یا جامعه گرایان می باشند.

سوسیالیستها و یا جامعه گرایان از آن دسته از تمامیت خواهان عملی می باشند که مدعی اند اولا باید همه زوایای زندگانی و دینی در خدمت جامعه باشد و. دوما مدعی اند کلیه این زوایا جزیی از جامعه انسانی می باشند و اعتبار خود را در دایره تنگ اجتماعی می یابند.

از همین برجسته ترین ویژیگی سوسیالیستها و جامعه گرایان در توضیح و ارزش گذاری همه جوانب زندگانی و دینی از راه  اجتماعی است.

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش دوم




کثرت گری - نه کثرت گرایی وپلورالیسم - و تعدد جوانب هستی که  در تثلیث علم، عمل و فرهنگ خود را نمودار می سازد در واقعیت امر یک فراوانی و یک ثروت طبیعی است.

در این تثلیث   هستی   هرگونه دخل و تصرفی که از سوی انسان ها بسود یک ضلع و زاویه آن بشود عملا   به یک تمامیت خواهی یکجانبه گری  منجر خواهد شد. سعی می کنم این مطلب را با ذکر نمونه هایی به اختصار توضیح دهم.

برای این منظور توجه تان را به سه راس تثلیث هستی انسانی جلب می کنم. یعنی


  • علم
  • عمل
  • خلاقیت

تمامیت خواهی که انسان های دانشمندان می توانند در هماهنگی و توازن مثلث هستی ایجاد کنند این است که

  •  اولا - خواهان خدمت دو عنصر دیگر هستی یعنی عمل و خلاقیت در خدمت علم باشند و
  • دوما -  اعتبار دو عنصر دیگر را  بخواهند در حوزه علم بگنجانند

این اصل تمامیت خواهی به شکل بالا را می توان از هر دو عنصر دیگر یعنی عمل و فرهنگ هم به همین  صورت انتظار داشت.

به هر شکل باید توجه داشت تمامیت خواهی صرف نظر از اشکال عملی ، علمی و فرهنگی یک فعل انسانی است. یعنی این انسان های تمامیت خواه هستند که هرباره  با ابزار علمی، فرهنگی و یا عملی تمامیت خواهی می کنند.

حال همین موضوع تمامیت خواهی انسانی را در مورد تمامیت خواهی دینی و عقیدتی مد نظر بگیریم.

بر پایه توضیحات بالا آنگاه خواهیم داشت: تمامیت خواهی عقیدتی و دینی عبارت است از آن شکل تمامیت خواهی که از سوی اپوزه دین علیه هستی انسانی اعمال میشود.

در تمامیت خواهی عقیدتی و دینی اپوزه عقیدتی و دینی به دو شکل تمامیت خواهی خود را اعمال می کند

  • اولا خواهان به خدمت گیری عناصر هستی انسانی - یعنی علم، عمل و فرهنگ - در  راه عقیده و دین می باشد
  • دوما برای فربه شدن مدعی است که عناصر هستی انسانی یعنی علم، عمل و فرعنگ اجزائی از دین و عقیده می باشند.

ما این تمامیت خواهی عقیدتی و دینی را امروزه در کشورمان به عیان دارا می باشیم.

تمامیت خواهان عقیدتی و دینی  نظر به آنچه که گفته شد از آن دست از ایرانیان تمامیت خواه هستند که تمام جوانب هستی انسانی را  به خدمت عقیده و دین خود می گیرند و یا این که بر این ادعای واهی اند که کلیه جوانب حیات انسانی از اجزای لاینفک عقیده و دین می باشد.

این آخری در واقع منجر به فربه سازی عقیده و دین  و این ادعای واهی میشود که توگویی دین و عقیده  همان اپوزه شناخته شده  ایی علیه انسان است که کلیه جوانب هستی او را یعنی علم، عمل و فرهنگ را در شکم خود آبستن است.

در خصوص تمامیت خواهی دینی  نظیر دیگر تمامیت خواهی های که مطرحند-  تمامیت خواهی علمی، تمامیت خواهی عملی و تمامیت خواهی فرهنگی - باید توجه داشت که ما با انسانهای تمامیت خواه مواجهه می باشیم.

به عبارت دیگر اگر ما دین و عقیده تمامیت خواه داریم - یا دیگر اشکال تمامیت خواهی -  این به این خاطر است که انسان های تمامیت خواهی وجود دارند که نظر به تمامیت خواهی شان عملا هم آهنگی هستی انسانی را بهم می زنند و مخل توازن و تکاثر زوایای زندگانی بوده و هرباره خواهان گنجاندن کلیه زوایای زندگی در قوطی تنگی هستند که   در دست دارند.

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش اول



عتوان « سه + یک »  اگرچه مانند نشست دولتمداران امروزی  جلوه می نماید  برگزیده ای است تا مفهوم چهار جزء و عنصر  هستی انسان را تبیین کند.


سه منبع و جزء  هستی انسان عبارتند از:


  • علم
  • فرهنگ
  • عمل

و عنصر چهارم  عبارت است از
  • دین

علم - از عناصر سه گانه و اصلی هستی انسانی را تشکیل می دهد و  از آغاز بشر  امروزی را همراهی و همیاری کرده است. دانش انسانی جزلا یتجزای هستی انسانی است. آنچه ما امروزه از علم می شناسیم ماحصل نخستین تجارب و دانش انسانی بوده که بروی هم انباشته و به صورت دانش های امروزی درآمده اند.

در خصوص علم سخن از متد علمی مهم است. گرچه اساس متد علمی تجربه است اما اندیشیدن و بکارگیری تجارب این اساس علمی را هرباره همراهی می کنند.

علم را باید به عنوان جزء مستقل هستی انسان تلقی کرد. علم نباید    از عمل و فرهنگ انسانی یعنی دو عنصر دیگر هستی متاثر گردد.
بهترین خدمتی که انسان به علم آزاد و مستقل می تواند انجام دهد این است که نهاد های علمی در چهارچوبه ساختارهای تشکیلاتی  کشور به منزله قوه چهارم در کنار قوای مقننه، قضاییه و مجریه  مستقل اعلام گردد.


فرهنگ -  منبع و جزء دیگر   هستی انسانی همانا فرهنگ, زبان و قومیت ، نژاد ، سازندگی، خلاقیت و ابداع و هنر و... است

جوانب فرهنگی هستی انسان از جوانب علمی و عملی او جدایند. آنچه که ما فرهنگ و کولتور می خوانیم دایره وسیعی را شامل میشوند.



عمل - برابر است با اقتصاد، جامعه و سیاست و اخلاق. ما معمولا عمل را در زیر عنوان کلی جامعه می شناسیم. قدما عمل را با عنوان حکمت عملی همراه می  کردند   آنرا به  اخلاق و سیاست تقسیم می نمودند.

عمل اما مفهومی وسعیتر از اخلاق و سیاست  دارد. عمل همان است که به حوزه های اقتصادی و اجتماعی، سیاسی و اخلاقی تقسیم می شود و گاه به اختصار تاریخ خوانده میشود.


صرف نظر از سه عنصر اصلی هستی انسانی عنصر چهارمی هم وجود دارد که نظر به ویژگی های عنصر چهارم ترجیحا باید از آن در مجموع زیر عنوان سه + یک   یاد نمود.

دین -  عقیده و دین از آغاز بشریت وجود نداشتند و در نتیجه سه عنصر اصلی یعنی علم، فرهنگ و عمل پدیدار شدند.  عقیده و دین  رابطه معکوسی با سه عنصر اصلی هستی انسانی دارند. به عبارت دیگر عنصر چهارم  به شکل اپوزیسیون و  جناح مخالف و بدیل هستی ابداع شده است.

رابطه سه عنصر هستی و دین همان رابطه هستی و نیستی، زندگانی و مرگ است.