۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

چرا سندیکا و چرا حزب کارگری مستقل - قسمت چهارم

بنابر این رابطه سندیکا و حزب سیاسی شناور تر و متغیرتر از آن است که بخواهیم دیوار چینی میان ایندو دایر کنیم. خوب. البته معلوم است که حزب کارگری هرگز قادر به اشغال جایگاه سندیکا نیست اما عکسش برایم قابل تصور است.

برای شخص من ایده آلترین فرم همین است که سندیکا هرباره بتواند با بار عظیمی که به دوش می کشد به منزله مجلس سنا و به مثابه تنها سازمان توده ایی و سراسری کارگری هم از وظایف حزب سیاسی بر آید. لاکن انجام چنین کاری پیوسته آسان و مقدور نیست و از همین رو معمولا وجود حزب سیاسی کارگری لازم می آید.


2- جهت دیگر در ارتباط است با مبحثی که پیشتر هم داشتیم یعنی اصلاحات کارگری یا انقلاب کارگری؟ کدامیک؟
من می خواهم این مبحث سندیکا و حزب سیاسی را در این جا این بار در ارتباط با همین مبحث مرحله انقلاب دمکراتیک و یا کارگری به پیش ببرم.

از نظرمن ارتباط سندیکا و حزب  متاثر  از مرحله انقلاب دمکراتیک و اصلاحات و یا انقلاب کارگری ولذا نابودی سرمایه داری نیست.

یعنی این طور نیست که سندیکا متعلق به دوران سرمایه داری از تکامل اجتماعی و انقلاب باشد و حزب به دوران انقلاب ضد سرمایه داری.

به عبارت دیگر فرد کارگر در صورت سیاسی شدن باید سندیکا را که کانون اصلاحات فرض شده است ترک گوید و... از این حرف ها که در بالا داشتیم.

در این جا اما من می خواهم این مبحث مرحله انقلاب و رابطه آن با سندیکا و حزب کارگری را از زاویه دیگر مورد بررسی قرار دهم.

معمولا از سوی پیروان انقلاب ضد سرمایه داری و به این معنا انقلاب کارگری این برداشت و نظریه ارائه داده میشود که از آنجاییکه هر انقلابی که کارگری و ضد سرمایه داری نیست  و عملا انقلابی در سرمایه داری و برای سرمایه داری است و از آنجاییکه در چنین انقلاباتی سرانجام اصلاحات کارگری سهم کارگران از آنها خواهد بود و... به همین علل هم در این دوره ها  سندیکا و حزب سیاسی اش نمی توانند انقلابی عمل کنند.

چنان که می بینید این نگرش در پی این است که در سایه انقلاب ضد سرمایه داری یعنی در پرتو انقلاب کارگری ارزش انقلابات و تحولات اجتماعی پیش تر از خود را کم رنگ و تا سر حد عدم ضرورت تاریخی آن بی حاصل سازد.

بنابراین زمانی که مراحل پیشین تاریخی و تکاملی که پیش از انقلاب ضد سرمایه داری آمده و خواهند آمد در سطح یک کشور بی اهمیت شدند و از الزام و انجام و فرجام آن ها از ضرورت تاریخی افتادند، آنگاه قابل تصور است هرگاه که سخن از انقلاب و اصلاحات که سخن به میان آید چون مبنا انقلاب کارگری است  مابقی دیگر حائز ارزش تاریخی و تکاملی و انقلابی نیستند .

ما اگر به این نگرش برای سهولت کلام نگرش مطلق اندیشی به انقلاب و تحول نام نهیم آنگاه می توان گفت از زوایه بینش مطلق به انقلاب و تکامل اجتماعی در مرحله ایی که اصلاحات کارگری یک ضرورت تاریخی است در چنین مرحله ایی سندیکا و حزب سیاسی او هرگز نمی توانند انقلابی باشند.

در این جاست که بلافاصله باید پرسیده شود : کدام انقلاب؟ سندیکا و حزب کارگری به چه معنا نمی توانند انقلابی باشند؟ این انقلابی که در این جا مد نظر است کدام انقلاب می باشد؟ انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری و یا انقلاب بورژوا دمکراتیک نوین؟

اجازه دهید از سطح تجریدات پایین آییم و قدری به دنیای واقعی بازگردیم. همین ایران خودمان را مد نظر قرار می دهیم.

آیا در سایه رژیم آخوندی سندیکا و حزب سیاسی او نمی توانند انقلابی باشند مگر این که این انقلاب کارگری و ضد سرمایه داری باشد؟

آیا در سایه این رژیم قرون وسطایی و متکی بر سرمایه داری ماقبل مدرن، سندیکا و حزب سیاسی او قادر به ادغام وظایف انقلاب بورژوا - دمکراتیک نوین از یکسو باوظایف اصلاحات کارگری در قبال سرمایه داری در حال توسعه نمی باشند؟

یعنی انقلابی در برابر رژیم قرون وسطایی و سرمایه داری صنفی و قرون وسطایی و اما خواهان اصلاح کارگری در چارچوب سرمایه داری در حال رشد و توسعه؟

من در جواب می گویم: چرا . چنین ادغام وظایف انقلابی و بورژوایی تاریخ با وظایف اصلاحاتی - کارگری ممکن و عملی است.

من که به این نظرم به این نظر هم هستم آنهاییکه قادر به ادغام این دو سری وظایف باهم نیستند همان منابعی هستند که این اتهام را به ما وارد می کنند که توگویی اصلاح خواهی ما در این مرحله  از انقلاب و تکامل اجتماعی کشور نافی انقلاب خواهی ما در برابر رژیم قرون وسطایی حاکم می باشد.

دوستان بهتر می د انند. نه این که این طور باشد که احزابی وجود نداشته باشند که اصلاح طلب هستند یعنی اصلاح طلبانی که هرجور که به آنها بنگرید می بینید که وظایف انقلابی برای خود قائل نیستند. منظور من وظایف انقلابی در برابر رژیم قرون وسطایی و به این معنا سرمایه داری کنونی است.


خوب ما این احزاب اصلاح طلب را هم  داریم. و معادلات سیاسی پیچیده تر از آن است که دوستان که این اتهامات را به ما می زنند ، پیش خود می اندیشند.

به نظر من، ما که وظایف یک انقلاب بورژوا - دمکراتیک را با اصلاحات کارگری در آمیخته ایم نباید زیر بار چنین اتهامات بی پایه شانه خالی کنیم و مرعوب گردیم.

در رابطه با مبحث مان پیرامون سندیکا و حزب سیاسی اش این مطلب را عرض می کنم. ما اگر بخواهیم کل آنچه را که در این بخش اظهار داشته ایم در ارتباط با مبحث سندیکا و حزب سیاسی اش عرض کنیم آنگاه باید بگوییم : درشرایط کنونی بر عهده سندیکا و حزب سیاسی اش می باشد که با ادغام وظایف انقلابی در قبال رژیم حاکم با وظایف اصلاحاتی در برابر سرمایه داری در حال توسعه و مدرن هریک به سهم خود گوشه ایی از تکالیف کارگری را بعهده بگیرند تا با امید روزی که بتوان این کشتی را در  دریای طوفانی مسائل اجتماعی و سیاسی به ساحل رهایی و آزادی کارگر هدایت نمود.

اتفاقا در این جا است که باید رو کرد به اصلاح طلبانی  که از انقلاب سیاسی در برابر حاکمیت آخوندی پرهیز دارند  و گفت خواه سندیکا و خواه حزب سیاسی که در قبال رژیم آخوندی راه اصلاحات را پیش گیرند و یا تنها به اصلاحات کارگری سرگرم شوند عملا بازنده بزرگ این راه خواهند بود.

در ایرانی که حاکمیت در دست ملایان و سرمایه داری  قرون وسطایی زندانی است ، سندیکا و حزب سیاسی او باید انقلابی گردند و باید وظایف انقلاب سیاسی خود را بر اصلاحات کارگری ارجحیت دهند.

اتفاقا همه کسانی که تنها به اصلاحات کارگری و بدون توجه به سرنگونی رژیم حاکم و استقرار نظام دمکراتیک و نوین می اندیشند از یاد می برند که بخش عمده همین اصلاحات و تثبیت قانونی آن تنها در سایه یک نظام دمکراتیک عملی است.

راستی در یک استبداد قرون وسطایی ، در کشوری که جلوی توسعه و رشد سرمایه داری صنعتی و مدرن گرفته می شود و... در چنین کشوری آزادی عمل سندیکا و حزب سیاسی او به چه معناست؟ آیا چنین آزادی عمل را کارگران در عرصه سندیکا و حزب تحصیل خواهند نمود؟

آیا در چنین کشوری امر اصلاحات کارگری به نحو سندیکایی و سیاسی مقدور و عملی است؟

از نظر من پاسخ به این پرسشهایی که مطرح نمودم، روشن است. در آخر اجازه دهید این جمله آخر را از نظر ادبی وارونه سازم تا مضامینی را که تاکنون پیرامون انقلاب در سرمایه داری داشته ایم را در قالب کلمات دیگر ریخته باشیم.

فقدان آزادی تشکیل سندیکا، حزب سیاسی کارگری و...  که بار سنگین اصلاحات کارگری را هریک به سهم خود در روند توسعه سرمایه داری و انقلاب در سرمایه داری لنگان لنگان به دوش می کشند از شاخص های غلبه سیاسی و اجتماعی ایرانی است که قرون وسطایی خوانده میشود. در این اثنا زمان،  دوستان بسیاری از یاد برده اند که این ایران هم سرمایه داری بوده است و وفئودالیته تنها وجه فلاحتی آن محسوب می شده است. و همین سرمایه داری است که اکنون از زیر عبای ملا بیرون زده است.


چرا سندیکا و چرا حزب کارگری مستقل - قسمت سوم

همانگونه که تا کنون در دو بخش قبلی به اطلاع رسید رابطه سندیکا و حزب سیاسی کارگران همان رابطه میان جامعه و سیاست است. بر همین احتساب و اصل سندیکا نسبت به حزب سیاسی حائز جایگاه بنیادین بوده و حزب سیاسی در واقعیت امر حکم روبنای سیاسی و ابزار سیاسی در دست سندیکا یعنی جامعه سازماندهی شده کارگری است.

همان گونه که دوستان مستحضرند جامعه کارگری تنها جامعه انسانی و. موجود است که در آن محافظه کاری موجود نیست. همه جامعه های تاکنونی و یا موجود حکمت وجودی و بقایشان در حفظ شان اما منفعت جامعه کارگری درنابودی جامعه کارگری و به عبارت دیگر برچیدن رسم دستمزدی و بساط رابطه سرمایه داری است.

من توجه دوستان را در این جا به همین منافع کارگری جلب می کنم. و این پرسش را از پیش روانه می کنم که براستی منافع کارگری در چیست؟

از نظر من و برداشتی که من از منافع کارگری دارم ، منافع کارگری در انحلال جامعه مزدوری و جامعه کارگری و برپایی جامعه بدون استثمار انسان از انسان، و بطور مشخص جامعه غیر سرمایه داری است. در ادامه پیرامون منافع کارگری می توان از انحلال حاکمیت انسان بر انسان و به این معنا دولت نام برد و بدنبال خود انحلال احزاب کارگری را هم به همراه دارد.

به نظرمن ما اگر بخواهیم پیگیرانه بباندیشیم نتیجه منطقی انحلال جامعه های کارگری و جامعه های سرمایه داری و در ازای آن استقرار جامعه فارغ از استثمار در عمل به معنای انحلال سندیکا نیز می باشد.

به این معنا آنگاه اگر بخواهیم این نتیجه را خواهیم داشت که هم سندیکا و هم حزب سیاسی کارگران ابزارهای مبارزه اجتماعی و سیاسی در دست کارگران در حین موجودیت سرمایه داری و تا استقرار جامعه فارغ از استثمار یعنی تحقق منافع کارگری می باشد.

بنابر این از پیش روشن است انگیزه اصلی تشکیل سندیکا و حزب سیاسی کارگری تامین منافع کارگری است و اما این منافع برخلاف تصور برخی که از این منافع کوتاه می آیند با وجود سرمایه داری و کارگری کردن تامین نمی شود.

اجازه دهید به منظور برجسته کردن مسئله، این نتیجه گیری آخری را ما میان خود به یک اصل مبدل گردانیم. با عزیمت از این اصل مابقی آنچه سندیکا و حزب سیاسی او در چارچوب سرمایه داری تحصیل می کنند قابل ارزش یابی و سنجش است.

من بر این نکته که از جهاتی مهم هستند تاکید دارم. اما در این رابطه دو جهت را به خاطرم میرسند عنوان می کنم.

1- اول از همه این نگرش قدیمی و خطاآمیز است که به یک تقسیم وظایف سیاسی و اقتصادی میان حزب و سندیکا معتقد است. بر این پایه آنگاه این نتیجه گرفته می شود که سندیکا یک ارگان برای مبارزه صنفی و اقتصادی و معیشتی کارگر نظیر دستمزد، بیمه، مسکن و... می باشد و حزب سیاسی در عوض جون سروکارش با حکومت و قانون و...یک اقدام انقلابی است که یا پیگیری آن تجویز نمی شود و یا اگر میشود پیگیری همان منافع کارگری که در فوق گفته شد مد نظر قرار می گیرد.

به عبارت دیگر تقسیمی شده است میان پیگیری منافع کارگری که امر سیاسی و انقلابی خوانده می شود و در شمار وظایف حزب کارگر قلمداد می گردد و پیگیری وظایف صنفی و پیش پاافتاده که هر صنفی دارا است و در آن پیرامون یک قران و دوقران سروکله زده میشود و این کار بعهده سندیکا نهاده شده است.

چنان که می بینید در این تقسیم بندی یک تضادی میان فعالیتهای سندیکایی وفعالیت های سیاسی ایجاد کرده اند که رهایی از چنبره چنین تضادی اصلا کار آسانی نیست.

این تضاد اشاره دارد به همان فعالیتهای اصلاح طلبانه کارگری و فعالیتهای انقلاب- کارگری که اولی به عنوان حرکت های سندیکایی و اقتصادی و معیشتی و صنفی و دومی به منزله فعالیتهای سیاسی که باانقلاب کارگری همراه است، خوانده میشوند.

از نظر من چنین تقسیم بندی از اساس اشتباه است.

حالا علت این را عرض میکنم. توجه بفرمایید اگر مبنا اصلاحات در عوض انقلاب در هستی و در جامعه کارگری باشد امر اصلاحات در جامعه کارگری هم می تواند سندیکایی و هم بطور سیاسی پیشبرده شود.

من میان اصلاح طلب و اصلاح گرایی از یکسو و از سوی دیگر ضرورت تاریخی اصلاح فرق قائلم. من به این افتراق در جای خود بیشتر اشاره خواهم کرد. اما در اینجا اصل را می گذاریم بر این که ضرورتا و تاریخا و نظر به روند تکاملی راه کارگری راه اصلاحات در ازای راه انفلابی باشد.

همان گونه که در پیش هم مطرح نمودم باید بپذیریم که راه انقلابی تنها راهی است که تامین کننده منافع کارگری است. راه اصلاحات تامین کننده منافع ما کارگران نیست.

این همان اصلی است که من فوقا به آن رسیدم. از انقلاب و تامین منافع کارگری به هر علت که خواستید کوتاه که بیایید آنگاه آن میشود که اصلاحات خوانده میشود.

من به شخصه به این نظرم که گاه اصلاحات در ازای انقلاب یک جبر تاریخی و تکاملی است. من امر انقلاب را یک امر تاریخی و تکاملی می دانم و زمانی که تاریخ و تکامل به آن درجات نایل گردد که باید انقلاب شود آن گاه انجام اراده تاریخ اراده ما خواهد شد.

اما تا آن زمان اراده تاریخ به اصلاحات خواهد بود و درست بر همین اساس است که می خواهم نتیجه گیری کنم آن تقسیم بندی که وجود دارد در حقیقت امر تقسیم دو مرحله تاریخی یک مرحله اصلاحات و دیگری مرحله انقلابی است و در هر یک از این مراحل بطور همزمان هم سندیکا و هم حزب سیاسی او از موجودیت برخوردارند که در یک مرحله اصلاحات و در مرحله دیگری انقلاب را پیش می گیرند.

پس این طور نیست که سندیکا مختص مرحله اصلاحات باشد و در صورت سیاسی شدن مرحله تاریخی هم عوض می شود و حزب مختص دوره انقلابی باشد.

این بینش همان است که منجر به انحلال سندیکا به این خاطر که سندیکا یک نهاد اصلاح جویانه است، میشود و یا چون سندیکا را یک پدیده تشکیلاتی برای اصلاحات می داند با همین انگیزه اصلاحاتی به پای تشکیل سندیکا میرود.

از این گذشته چنین بینشی رابطه درستی با حزب سیاسی برقرار نمی کند و گمان می کند تشکیل حزب سیاسی یعنی نابودی سرمایه داری و تامین منافع کارگری و به این معنا انقلاب کارگری و پرهیز از سیاست یعنی واگذاری آن به سرمایه داران و غیره و مشغول شدن به سندیکا یعنی همان اصلاح طلبی و...


پس اجازه دهید یک نتیجه گیری کوتاه از آنچه گفتم بنمایم.
در مرحله ای که اصلاحات یک ضرورت تاریخی است، خواه سندیکا و خواه حزب سیاسی کارگر ضرورتا در پی اصلاحات هستند. در این مرحله سندیکا و حزب سیاسی او وظایف مرحله اصلاحات را به تناسب میان خود تقسیم میکنند.

درست در همین جاست که این پرسش پیش می آید که آیا سندیکا به حزب سیاسی در کنار خود احتیاج دارد یا نه؟
من همان گونه که پیشتر هم عرض کردم تشکیل حزب مستقل کارگری به عنوان بازوی سیاسی جامعه کارگری که وظایف سندیکا را در قبال نظام سیاسی و حکومتی به پیش ببرد الزامی است و در این جا اضافه می کنم اما این به این معنا نباید باشد که سندیکا حق مداخله در امور سیاسی و فعالیت های سیاسی را نباید داشته باشد.

به نظرمن سندیکا به عنوان مجمع اصلی و مرکزی کارگری هرزمان که لازم آید و بنابر تصمیم عمومی باید بطور مستقیم و بلاواسطه اعضای خود وارد حوزه سیاسی شود و به موقع هم کناره گیری کند.

به این ترتیب من به سندیکا نقش اصلی و مادر اعطا می کنم. سندیکا مجمع و مجلس سنای کارگران است.

ادامه درقسمت چهارم...
http://irancomwww.blogspot.com/2011/12/blog-post_2779.html