۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

آیا چیزی بنام سیستم سرمایه داری وابسته وجود دارد؟

آیا چیزی بنام سیستم سرمایه داری وابسته وجود دارد؟ همین پرسش را هم می توان  در رابطه با این نمود که آیا می توان گفت  ایران کشوری است با سیستم اقتصاد غیر آزاد مبتنی بر رانت خواری که با دیکتاتوری اداره می شود؟ و از سوی دیگردر غرب سیستم دموکراتیک با سیستم اقتصاد آزاد سلطه دارد؟


صرف نظر از این که این توصیفات چقدر با واقعیت اقتصاد و دولت در ایران و غرب تطابق دارند و یا ندارند این ها بهر حال مقولات و اصطلاحات رایجی اند که ما از آنها برای رساندن منظور خود پیرامون اختلاف غرب و ایران استفاده می کنیم.

اما براستی منظور از سیستم اقتصاد آزاد و یا غیر آزاد، سیستم اقتصاد غیر آزاد مبتنی بر رانت خواری، سیستم سرمایه داری وابسته، سیستم اقتصاد تک محصولی و... چیست؟

هیچ شکی نیست که ما آن سیستم هایی که در بالا از آن نام آورده شده را دارا هستیم و به وجودشان نمی توان شک کرد.  از نظر اقتصاد سیاسی وجود چنین سیستم های بلاتردید می باشند.


بهر حال سیستم های دیکتاتوری و مستبدی وجود دارند که  از نظر اقتصاد سیاسی پیرو سیستم اقتصاد غیر آزاد، می باشند و یا این سیستم اقتصاد غیر آزاد را با سیستم رانت خواری آمیخته اند.

اما از سوی دیگر دولت های دموکراتیک و آزادی وجود دارند که از نظر اقتصاد سیاسی تابع سیستم اقتصاد آزاد می باشند و از سوی دیگر این کشورها بطور اتفاقی دارای سیستم اقتصاد غیر رانتی بلکه مولد و پیشرفته ای می باشند.

اما با وجودی این که در کاربرد چنین توصیفاتی از ماواقع  شکی نیست لاکن براستی چقدر این مفاهیم رساننده واقعیت های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در غرب و شرق و در ایران و غرب صنعتی می باشند؟

این که از نظر اقتصاد سیاسی دولت ها تابع این و یا آن سیستم ها  می باشند یک سوی مطلب است. سوی دیگر مطلب اما این می باشد که آیا این سیستم ها که از نظر اقتصاد سیاسی مطرحند را می توان در عین حال برای سیستماتیزه کردن  و نظام بخشی در این کشورها بهره برداری نمود؟

بطور مشخص در یک کشور در حال توسعه و گذاری مانند ایران آیا ما مجازیم از اقتصاد سیاسی چنین برداشت کنیم که توگویی  ایران که اکنون در حال گذار به مدرنیته صنعتی است لاکن در حین حال تحت سلطه سرمایه های خارجی واقع است، این حالت ها به منزله یک سیستم و نظام برای این کشور تلقی می شوند؟

آیا اصلا سیستم و نظامی موسوم به سیستم و نظام کشورهای در حال گذار و توسعه وجود دارد؟ آیا می شود این حالت گذار و آن حالت تحت سلطه گی را به یک سیستم اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و در یک کلام تاریخی مبدل ساخت؟

اگر می شود براستی کشورهای در حال گذار و برزخی دارای چگونه مرحله تاریخی می باشند؟

مرحله تاریخی پیشا مدرنیته، مدرنیته؟

در پاسخ به این پرسشها و نظایر این است که من به این نظرم مرحله گذار در یک کشور و در این مورد مشخص گذار از پیشا مدرنتیه به مدرنیته را به یک دوران مستقل تاریخی و بر این شالوده به یک سیستم اجتماعی و تاریخی مبدل نمودن اشتباه بزرگی است.

بطور نمونه ما در ایران چیزی بنام سیستم و نظام گذار از پیشا مدرنیته به مدرنیته در یک کشور تحت سلطه سرمایه های خارجی نداریم.

برعکس. چیزی که در کشور وجود ندارد همین نظام و سیستم است و در واقع نمی تواند هم وجود داشته باشد چون کشور در حال گذار از یک سیستم و نظام به یک سیستم و نظام دیگری است.

و درست به همین خاطر این حالت گذار از یک سیستم و نظام را به سیستم و نظام دیگری به یک سیستم و نظام مبدل کردن و بر آن اساس با غربی که این مرحله گذار را قبل از ما به علل کم وبیش آشکار بطور موفقیت آمیز پشت سر گذارده است مقایسه کردن، اشتباه بزرگی است.

ما چنانچه بخواهیم بطور نمونه کشوری مانند ایران را با کشوری توسعه یافته مقایسه کنیم در واقع می توانیم بگوییم ما در حال یک تحول نظامی و سیستمی هستیم و آنها نظر به گذشت این گذار و تحول از پیش دارای چنین نظام و سیستمی می باشند و ما نه.

حال براستی در کشورهای در حال گذار و تحت سلطه مابه چه صفات و حالاتی برمی خوریم؟

-حاشیه نشینی کشورهای سلطه گر
-رانت خواری نفت و دیگر مواد خام
-مونتاژ و وابستگی
-واردات بی رویه
-عقب ماندگی اقتصادی اجتماعی و سیاسی که از نظام ها و سیستم های پشا مدرن و در حال فروپاشی باقی مانده اند
- دیکتاتوری و مافیا گری
- نظام و سیستم پیشا مدرنی که در حال فروپاشی و نظام وسیستم مدرنی که در تمام ابعاد در حال شکل گیری است
-...

بهرحال با این توصیفات  هیچ یک از این حالات و اوصاف مشخصه یک نظام و سیستم تحت عنوان نظام سرمایه داری وابسته و یا نظام و سیستم اقتصاد غیر آزاد با یک دیکتاتوری آویخته به آن نیست.

بل که توصیف حالات گذار یک کشور از نظام و سیستم پیشا مدرن به سیستم و نظام مدرنیته است که بزرگترین دردش هم بی نظامی و بی سیستمی و به عبارت دیگر حالت برزخی و آبستنی است.







اسلام گرایی و خردگرایی در ایران





تاریخ را غالبا طبقات مسلط بر جامعه هایی نوشته اند
 که قدرت را بدست داشته اند و به این معنا فاتح بوده اند.
 از این رو تنها تاریخی قابل استناد است که از راه علمی
کشف شود و بدور از سلطه های اجتماعی و فتوحات نظامی، متکی بر 
واقعیت های اقتصادی- اجتماعی و سیاسی باشد.


فرهاد واکف





نظر به این که در ایران خرد گرایی یعنی اولیت اندیشه بر جامعه   و اسلام گرایی یعنی الویت دین اسلام بر جامعه  هستند که در حیطه امور اجتماعی از تسلط برخوردارند از این رو در این کشور امور اجتماعی پیوسته تابعی گشته اند برای  منازعات هرباره میان خردگرایان و اسلام گرایان.دسته اول را در کشور روشنفکران می خوانند و دومی را روحانیون.


گرچه این دو هیچ یک از سیاسیون و مردان عمل نبوده اند اما در  واقعیت  این دو هر  باره   در عمل و سیاست  مداخله داشته اند و کار را از حدود اظهار نظر در امور اجتماعی به مداخله عملی در آنها و گاه کسب قدرت سیاسی رسانده اند.


در چنین کشوری از این رو غالبا امور اجتماعی در قالب اندیشه و دین مطرح می شوند و هرباره یا تابعی می گردند از جریانات فکری و یا جریانات دینی.
 در مقابل و در واکنش نهضت استقلال خواهی جامعه از خرد و دین شکل گرفته است. این نهضت خواهی را نهضت ایمانسیپاسیون اجتماعی می گویند که سکولاریراسیون تنها شاخه ایی از کلیت ایمانسیپاسیون اجتماعی است.

 اشتباهی که  صورت می گیرد معمولا در این است که پنداشته میشود جامعه گرایی یا سوسیالیسم همان نهضت ایمانسیپاسیون  اجتماعی است و هردو این که  با جامعه شناختی که این آخری یک علم است برابر می باشد.

 لاکن در واقعیت امر سوسیالیستها و جامعه شناسان - هر دو - گرچه در ایمانسیپاسیون اجتماعی و بخصوص در شاخه سکولاریزاسیون - یعنی جدایی جامعه از سلطه دین - تلاش بسیار نموده اند و سهم بسزایی داشته اند لاکن با این وجود اشتباه خواهد بود هرگاه ما ایندو را با نهضت استقلال خواهی جامعه از خرد و دین برابر نشانیم.

اما در مورد جامعه شناسی که یک علم است کمتر می توان سخن گفت چرا مواضع روشنی دارد  لاکن در عوض سوسیالیسم یک علم نیست . جامعه گرایی یا سوسیالیسم یعنی برخلاف خرد گرایی و دین گرایی مکتبی است که بر اولیت جامعه بر خرد و دین بنا نهاده شده است.

از این رو سوسیالیستها پیوسته سعی نموده اند نهضت های فکری و جریانات دینی را بی چون چرا  بر شالوده  مطلقیت جامعه توضیح دهند یعنی عکس رابطه ایی که هرباره در خردگرایی و دین گرایی مطرح می باشند.

در مباحثه با اسلام گرایان در ایران غالبا اسلام گرایان در واکنش استقلال خواهی جامعه از مکاتب دینی مطالبه برحقی را مطرح می کنند و آن این که

استقلال جامعه از مکاتب دینی - سکولاریزاسیون - نمی تواند حرکتی محدود به مکاتب دینی باشد. این ها می گویند استقلال اجتماعی نمی تواند در کلیتش تضمین شود مگر این که استقلال جامع و مانع از کلیه مکاتب و نه تنها دینی بل که همچنین فکری و حتی اجتماعی نظیر سوسیالیسم و لیبرالیسم باشد.

و این به نظر من مطالبه برحقی است.لاکن در این جا ضمن تایید این نکته باید به محدودیت های سکولاریزاسیون توجه نمود.

مبحث جریان استقلال اجتماعی فراتر از مبحث سکولاریزاسیون می باشد.

چرا که در مبجث سکولاریزاسیون جریان استقلال خواهی اجتماعی در پی استقلال جامعه از مکاتب دینی است و لذا از این رو در مبحث  سکولاریزاسیون که با وجود رژیم آخوندی در کشور مبحث عمده ای گشته نمی توان مباحث استقلال جامعه از مکاتب فکری و مکاتب اجتماعی را مطرح کرد و در آن گنجاند.

برای پی بردن هرچه بیشتر مطلب نگاه کوتاهی بیاندازیم به تاریخچه خردگرایی و اسلام گرایی در ایران.


از صدر مشروطه به این طرف در مقابل «روحانیون» - که برخواسته از نظام عشایری و فئودالی و یک جامعه شهری متناسب با آن ها بودند - و در برابر تشکیل دولت مرکزی مقابله می کردند و آنها را «معممین » می خواندند، «مکلایان» مطرح بودند که به آنها «روشنفکران» می گفتند

از دیده آن دسته از دولت مردان که راه تشکیل حکومت مرکزی را در سر داشتند معمین و مکلایان دو جریان مخالف یکدیگری بودند که از دو قطب مختلف هرباره در تلاش این بوده اند که بر دولت و دولت مردان موثر باشند.

در چنین اوضاع اقتصادی و اجتماعی باید دانست نه معممین و نه روشنفکران بافته ایی جدا بافته از نظام عشایری، فئودالی و شهری موجود نبودند. انسان هایی بودند نظیر بقیه که از این موقعیت های اجتماعی برمی خاسته اند .

این که گفته می شود از غرب یکریز مکاتب دینی، مکاتب فکری - فلسفی و مکاتب اجتماعی نظیر لیبرالیسم و سوسیالیسم به موازات واردات کالاهای غربی وارد کشور می شد و مکلایان بخصوص ناقلان آن بوده اند حرف ناشایسته ایی نیست.

در راستای همین واردات بی رویه نه تنها اقتصاد عشایری، روستایی و صنعتی کشور نابود و یا وابسته گردید بل که همچنین از راه واردات و انتقال مکاتب گوناگون غربی به کشور عادت و وابستگی ایی در میان ایرانیان به مصرف مصنوعات مادی و معنوی غربی ها ایجاد شد که بنابر سهولت به آن غرب گرایی و غرب زدگی نام نهادند که به این نحو که می بینید جزیی از هستی اجتماعی، و معنوی ما ایرانیان شده است.

اما واکنش ملایان در قبال این ناقلان مکاتب غربی یعنی روشنفکران چیزی جدا از همان قانون مندی های اختلافی که میان دو دسته و رسته اجتماعی از پیش حاکم بود، نبود.

از دید و واکنش منفی ملایان به مصنوعاتی که مکلایان وارد کشور می کردند و به قولی به این نحو با اندیشه و مکاتب گوناگون سوداگری می کردند،- تجار مکاتب - گذر کنیم،

از حق نباید گذشت با انتقال ساده هرباره این مکاتب فکری و مکاتب اجتماعی که این تجار مکاتب از شرایط غربی - که در آن این مصنوعات تولید شده اند، وارد کشور می کردند، خود این شرایط مولد وارد کشور نمی گردند.

این حقیقت نه تنها در مورد مصنوعات مادی غربی ها صادق است بل که همچنین در رابطه با مصنوعات فکری و معنوی شان مصداق می یابد.


معضلی که  از زمانی که با سوداگری مصنوعات غربی کشور را وابسته کرده اند و این امر متاسفانه تاریخ چندین قرن را پشت سر خود پنهان دارد و به یک جریان مبدل شده است، ما با آن مواجه ایم این است

که همراه با انتقال ساده مصنوعات و فراورده های مادی و معنوی غربی به کشور  آن شرایط مولدی در غرب که  این مصنوعات هرباره محصول آن می باشند، وارد کشور نمی گردند.

و این حقیقت ساده معضل کمی نیست.

و آنچه این معضل را به معضل مضاعف مبدل می کند این است که

وابستگی در کشور از آنجاییکه به یک جریان مبدل شده است این جریان برای توجیه هرباره خود نه تنها عمله و اکره های خود را دارا می باشد بل که همچنین تئوری های را برای این توجیه خلق کرده است و مهمترین آن ایجاد این اندیشه در مخیله هر ایرانی است که ضرورتی برای ایجاد فرصت مولد بودن ما ایرانیان وجود ندارد و اگر هم وجود دارد نظر به موانع داخلی و خارجی تا آن حد ناممکن شده است که باید از سر آن گذشت و به اندیشه دیگر مسائل بود نظیر عدالت و لیبرالیسم، سوسیالیسم و. ... که در بسته های وارداتی از مکاتب غربی موجود می باشند.


ما برای این که ابعاد معضل وابستگی و سوداگری با مکاتب اجتماعی و فکری غربی در ایران پی ببریم و از این حقیقت ساده اطلاع حاصل کنیم که با انتقال هرباره و ساده مکاتب اجتماعی و فکری غربی به کشور - نظیر واردات کالاها - شرایط مولدی- خواه اقتصادی و خواه اجتماعی - که در عرب منجر به تولید این فراوردهای معنوی شده اند به کشور منتقل نمی گردند

نمونه ایی می آورم.

کمتر کسی است که امروز نداند کار و تولید- در یک کلام اقتصاد اجتماعی و شرایط مولد- هرباره در جارچوب یک ظرف اجتماعی معین صورت پذیر می گردد.

شرایط مولد از یکسو و از سوی دیگر شرایط اجتماعی پیوسته در یک رابطه متقابل با هم بوده و هستند. به گونه ایی که تغییرات یکی بر تغییرات دیگری موثر واقع گشته است.

با تحولی که ذر غرب در راستای کار و تولید ایجاد گشت که بی ارتباط با استعمار و تحت سلطه قرار دادن کشورهای نظیر ما نبود، جامعه نوینی در غرب بر پایه شرایط کاری و تولیدی نوین پدیدار گشت. اما در ایران چه؟



در ایران در عوض  ما فقط هزینه های آن پیشرفت اقتصادی و اجتماعی را پرداخته ایم که غرب بعضا با انداختن غلاده استعمار به گردن کشورهایی نظیر ما به خود دید. چرا چنین شد و چرا ما ماشدیم و آنها آنها شدند. سخن من در این جا نیست. به حاصل کار نگاه کنید.

حاصل این شد که تا به امروز ما داریم مدام هزینه پیشرفت و تحول دیگران را با حساب عقب ماندگی ها و بازیچه شدن هایمان را می پردازیم. این مناسبات که از قرن ها پیش بوجود آمده برغم همه تغییرات جزیی و رنگ عوض کردن ها تغییر اساسی درش بوجود نیامد.اما سهم ما؟

اما سهم مانند گذشته نفی آن شرایط های نوین اقتصادی و اجتماعی در غرب و ابراز آشکار و پنهان برای باقی ماندن در موقعیت های پیشین - که هرباره منجر به سواری دادن شده است - بوده است با این توضیح که روشنفکران ما که سوداگران مکاتب غربی بودند مبدل به مصرف کنندگان خوب نقدهایی گشته اند که بلافاصله در غرب در پس شرایط نوین اقتصادی و اجتماعی در جامعه روشنفکری و یا جامعه سیاسی شان پدیدار گشت.

به عبارت روشن تر روشنفکران ما نظر به شیفتگی شان به عقب ماندگی و لذا جلوگیری از تغییر و تحولات اجتماعی بیشتر شیفته آن انتقادهایی شدند که در غرب بلافاصله پس از پیداش شرابط نوین اقتصادی و اجتماعی هویدا شد تا در عوض ابراز علاقه به خود آن شرایط نوین اقتصادی و اجتماعی که در تضاد با شرایط عقب مانده اقتصادی و اجتماعی خودمان بود که روشنفکران ریشه های اجتماعی شان را مدیون آن بودند.چرا چنین شد؟

چون این هم با حفظ شرایط موجود خودمان تطابق داشت و هم با شرایط جدید وابستگی و مصرف زدگی مان. سعی می کنم این مورد در پایین در قالب کلمات دیگر بیشتر توضیح دهم.

شما نمی توانید کار را از آن شرایط اجتماعی که کاردر قالب آن انجام می گیرد جدا کنید. این ممکن نیست. در این گفتمان دو مولفه مطرح است:

اول اقتصاد اجتماعی و دوم جامعه.

این گفتمان حقانیت خود را مدیون این است که

انسان از آغاز که موجود اجتماعی بوده بدنبال کار رفته است.

اما انسان در حین کار شرایط کارش را هم- موسوم به شیوه تولید - بهبود بخشیده است در ضمن بهبود شرایط کار ، جامعه اش را هم -یعنی شرایط اجتماعی اش را هم - به تغییر کشیده است.

بهبود شرایط کار در آغاز این امید را در انسان ایجاد کرد پس می توان از کار رهایی یافت.لاکن او بدنبال عملی سازی این آرزو دیرینه اش یعنی رهایی از کار هرباره ابزار کار، حیوان و استثمار انسان های دیگر را به خدمت گرفت.

اما امروزه بهبود سازی شرایط کار - شیوه تولید - به چنان درجاتی رسیده است که منجر به ایجاد امید رهایی از کار در میان وسیع ترین انسان های گشته است و این گونه است که امروزه رهایی از کار با امر عدالت اجتماعی پیوند ناگسستنی خورده است.

رهایی از کار- عدالت اجتماعی ،
جامعه واحد جهانی - جهان وطنی
رهایی از دولت، اقتدار ، آزادی بی قید و شرط اجتماعی

این ها مولفه های اصلی پست مدرنیته اند.

برای ایرانیانی که در فاز گذار به مدرنیته مانده اند و پیشا مدرنیته وبال گردنشان شده است پست مدرنیته قطعا بیشتر به یک شوخی شبیه می ماند، یک خیال پردازی ، یک وهم که حاصل فلسفه بافی روشنفکرانه مصلحان غربی می باشد.

از اوهامی که نظیر آن در جهان تخیلات مذهبی و عقیدتی شرقیان به شکل پایان دنیا از آن سخن به میان آمده است...

اما این که در این رابطه گفته میشودبرده داری، فئوالتیه و کاپیتالیسم دوران ساز بوده اند. بطور مشخص در قالب  کاپتیالیسم مقصود خودرا  بیان کنیم که بیشتر موضوعیت دارد : کاپیتالیسم هرگز دوران ساز نبوده. دوران سازی کاپیتالیسم سوء تفاهمی است که با نادیده انگاشتن فرق موجود میان شیوه تولید و نظام اجتماعی پیش آمده است.

والا کاپیتالیسم در قبل از انقلاب صنعتی هم موحود بوده است. اتفاقا انباشت سرمایه همین کاپیتالیسم- مانوفاکتور - است که کاپیتالیسم در دوره ماشین وفابریک ها را رقم زده است.

شما می توانید زمانی به خوبی ببینید که چرا کاپیتالیسم هرگز دوران ساز نبوده وقتی است که به عصر پس از ماشین نگاه کنید!

پس از ماشین و فابریک ها یعنی عصری که آغاز شده باز کاپیتالیسم باقی است.

یعنی کاپیتالیسم قبل از عصر ماشین وجود داشته و پس از عصر ماشین هم وجود دارد!  از این رو اساس پیدایش و زوال کاپیتالیسم را  به پیدایش و زوال ماشین و فابریک منوط و وابسته کردن برداشت غلطی بوده است که امروزه اشتباه بودن آن آشکار شده است.

پس اگر این نظام های اجتماعی نظیر برده داری، فئودالی و کاپیتالیسم نیستند که دوران سازند- یعنی این اشتباه پیشین - پس آنگاه چه عاملی و شرایطی دوران ساز می باشند؟

شرایط اقتصادی - موسوم به شیوه تولید و کار.این شیوه های کار و تولید هستند که دوران ساز می باشند. در گذشته این کاپیتالیسم نبود که کلیت عصر پیشا مدرن را در هم فروپاشاند. در گذشته خود کاپیتالیسم متکی به همان شیوه های کار و تولید بود که بطور نمونه فئودالیته بر آن استوار بود. تا این حد و به این علت چنین کاپیتالیسمی هرگز خطری برای فئودالیته نبود همان گونه که بورژوازی و ارباب باهم متحد بودند و ایندو در گذشته دست بردست هم با یکدیگر همکاری کم وبیش وسیعی داشتند. همان گونه که در کشور ما قرن ها چنین بوده است.

موردی را که ایندو نظام اجتماعی پذیرا نبودند آن شیوه مدرن تولید بود که محصول انقلاب در صنعت بود یعنی مخالفت با تداول ماشین و فابریک ها و نه با کاپیتالیسم و از این حرف ها.

ما همین مخالفت و توافق بر علیه ماشین و فابریک - علیه انقلاب صنعتی - را در ایران در تمام دورانی که انقلاب صنعتی در جهان در تداول بود داشته ایم تا این که انقلاب صنعتی وارد فاز جدید و امروزین خود شد و روسیاهی برای مخالفین انقلاب صنعتی در کشور و فرصت های از دست رفته برای همه ما باقی ماند.



 امروزه برکمتر کسی پوشیده است که مدرنیته یک پست مدرنیته ایی را ایجاد نمود.اما ما در ایران که در فاز گذار به مدرنیته ماندیم هم از این مدرنیته شبحی را ما دریافت کردیم و هم از آن پست مدرنیته که در همه جا اعتبارش را مدیون بی اعتباری مدرنیته و روال تاریخی اش می باشد.

پیشا مدرنیته در ایران تنها از حجاب اسلامی و دین در مقابله با حریف تاریخی اش یعنی مدرنیته بهره برداری ابزاری ننمود یعنی معضل روحانیون و اسلام گرایان .این مدل را که اسلام گرایی است می شناسیم و لازم به توضیح بیشتر نیست.

مدل دیگری که پیشا مدرنیته از همان آغاز در هیئتش درآمد بهره برداری ابزازی از پست مدرنیته بود. و این را خردگرایان و روشنفکران ایجاد کرده اند. بسیاری از آقا زاده ها، از عشایر، ارباب زادگان و تجار زادگان و.. همان گونه که یکشبه دیگر مسلمان نبودند و روشنفکر شده بودند در جامه پست مدرنیته در آمدند و یکشبه به اصصلاخ کمونیست و سوسیالست شدند و این عملیات اکروباتیک ممکن نبود مگر این که با دست مبارک این آقازادگان از همان آغاز سنت زشتی در کشور بنا نهاده شد و آن این کهپست مدرنیته در هیئت یک مکتب و یک ایدئولوژی ، یک جهان بینی و از این قبیل اما نه به عنوان یک حرکت اجتماعی که زاده مدرنیته و زوال مدرنیته است وارد کشور شد.

چرا همه به این گونه از هر سو به جان مدرنیته افتاده اند و از دین و پسا مدرنیته و ... بهره برداری ابزاری می کنند تا جلو حرکت و تحول مدرنیته ذر ایران را سد کنند؟

خدا و محمد و ... که سهل است پای مارکس را هم به میان می کشند تا این بشود که اکنون است یعنی :

در حین این که عصر مدرنیته ماشینی در اروپای غربی و ... به سر آمده ما هنوز در ضرورت الزام عصر ماشین و فابریک ها مانده ایم و سرانجام کار ما چه میشود؟

این میشود که حالا فابریک های از کار افتاده و بی مصرف اروپایی را که مدت ها در باد و بوران مانده و مصرفی ندارند را کمپلت خریداری کنیم و وارد ایران سازیم. یعنی چیزی که برای اروپایی مفت هم نمی ارزد ما شدیم مصرف کنندگان آن و بابدش هم پول هم می پردازیم.این نتیجه چه چیزی است؟

نتیجه درجا زدن و به موقعش عمل نکردن و پیوسته ریزه خوار خوان مدرنیته بودن و در حاشیه اش زندگی کردن.یعنی آنزمانی که باید عمل می کردیم و باید همگام مدرنیته و ماشین پیش می رفتیم عمل نکردیم و در عوض رو به انتقاد از مدرنیته آوردیم ملابازی و مارکس بازی و هزار شکلک دیگز درآوردیم...تا چه شود؟

تا این نظامات اجتماعی مان در ایلات، در روستاها و در شهر ها دست نخورده باقی بمانند.بسود چه کسانی دست نخورده باقی بمانند؟

بسود سران این نظام های اجتماعی که بهره بران از آنها بودند...

 امروزه کیست که نداند این دموکراسی و آزادی که در غرب اکنون مطرح است و آنهم نه در همه جای اروپا-محصول جامعه صنعتی بوده است و نه محصول جامعه کاپیتالیستی. والا اگر محصول جامعه کاپیتالیستی بوده مگر ما در شرق جامعه کاپیتالیستی نداشته ایم؟

این غربی ها بودند که آمدند تا به ما ی شرقی در عمل نشان دادند کاپیتال چیست و چگونه عمل می کند و چگونه سود می دهد و....؟

آری. دموکراسی و آزادی محصول انقلاب صنعتی و پیدایش جامعه صنعتی بوده و الا در اینجا نه پیدایش صنعت مطرح است و نه پیدایش  کاپیتالیسم.چون ما در ایران خودمان پیش از اروپایی هم این صنعت را  داشتیم و هم  آن کاپیتالیسم را.

پس این غربی ها به این دموکراسی و آزادی پس از تداول ماشین و انکشاف انقلاب صنعتی بوده است که دست یافت و این هم نه یکشبه بل که در طی یک پروسه طولانی بهش رسیده اند و اتفاقا در ایران در اساس درست در تداول همین ماشین و انقلاب صنعتی بود که آشوب براه افتاد و انقلاب شد.

بله شما درست می فرمایید:از فقدان آزادی و دمکراسی ، فقدان استقلال مانند حربه دین، حربه عدالت اجتماعی بهره برداری ابزاری شد.

برای روشن تر شدن مطلب عرض می کنم. این دموکراسی و آزادی که اینقدر از آن امروزه صحبت میشود اگر بشود در قالب یک خانه از آن توصیفی به میان آورد در قبال کل خانه که مدرنیته است چیزی شبیه شیروانی ها و سقف آن می باشد.

ما لاکن در ایران هنوز در مرحله پی ریزی بنا مانده ایم و در وقتش هم درست و یا نادرست پروژه های شتابان پی ریزی بنا در عمل بود دیدیم ترمزها از هر سو کشیده شد و حال همه بهم خورد و همه یکهو در جامه امت اسلامی بالا آوردند و 

حالا همان امت می بیند کفگیرش به ته دیگ خورده به یاد دموکراسی افتاده است. دیروز که مسلمان بود حالا دموکرات شده است . و یا به قولی دموکرات اسلامی شده است. - مطابق نسخه دموکرات مسیحی-چرا جنین است؟چرا مرتب به این درو به آن در می زنیم تا از اصل مدرنیته طفره رویم؟و اصلش وقتی که در جریان است علیه انقلاب راه می اندازیم؟چرا؟





سونامی تعطیلی صنایع کشور


موج تعطیلی صنایع کشور در کشوری که توسعه صنایع از مولفه های اصلی پیشرف و گذار به دموکراسی و آزادی و رفاه عمومی و... است رویدادی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذاشت.

برای این موج برخاسته که برخی تحلیل گران از آن به عنوان سونامی ورشکستگی صنایع کشور یاد می کنند هیچ شکی نیست علل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متعددی دست بدست هم می دهند تا چنین پدیده سونامی را بوجود آورند.

علل:

-ضعف مدیریت
-قلت سرمایه
-تورم
-رقابت داخلی و خارجی
- اشباح سرمایه در برخی از شاخه های اقتصادی
-واردات بی رویه
-عدم حمایت دولتی و حذف یارانه ها و...
-....

به همه این ها به نظر من در یک جمع بست نهایی باید این را اضافه نمود که بطور کلی سیاست نظام در راستای توسعه صنایع به عنوان عامل اصلی تحول اجتماعی و رفاه عمومی و.. نیست.

نباید از یاد برد که رژیم زالوصفت و آخوند صفت جمهوری اسلامی آن اسلام گرایی در منطقه است که پایگاه اجتماعی خود را مدیون توسعه صنایع کشور و توسعه مناسبات اجتماعی حاصله از این توسعه نمی باشد.

در کشورهای در حال توسعه نظر به مشکلات عدیده داخلی و خارجی پایگاه اصلی - اجتماعی نظام باید در حیطه صنایع و اقتصاد مربوط به این صنایع باشد تا از این راه افق ها روشن و گسترده ایی برای توسعه و رشد صنایع کشور ایجاد گردد.

برای این منظور باید آن اهالی که در این حیطه اقتصادی بسیج هستند اعم از کارگران، کارفرمایان، و پرسنل متخصص مشارکت گسترده در امور نظام و حکومت داشته باشند.