۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

چرا سندیکا؟


تقدیم به همه مبارزان راه آزادی و راه سندیکا


چرا سندیکا ؟ برای این که سندیکا به منزله یک نهاد اجتماعی و مردمی مظهر آزادی انسان و حق طبیعی آن برای اجتماع و تشکل می باشد.


به این معنا سندیکا یعنی اجتماع، تشکل، حق طبیعی و به یک کلام یعنی آزادی. به این اعتبار سندیکا تنها شکل کارگری از کاربرد حق طبیعی و از آزادی انسان است. البته دیگر انسان ها از این آزادی بگونه ای دیگر و در تشکل و اجتماعات دیگر و تحت عنوان و اسم های دیگری استفاده می کنند. بطور نمونه تعاونیها و اصناف که در کشور ما متعلق به پیشه وران بود و اکنون بعضا کماکان است و یا تشکلات کارفرمایان که در کشور های غربی وجوددارند و طرف سندیکاها و اتحادیه های کارگری در تعامل پیرامون دستمزدها و دیگر مطالبات کارگری از کارفرمایان و سرمایه داران می باشند از این قبیل سازمان ها و اجتماعات می باشند..


ذکر این نکته از این بابت مهم بود که در یک نگاه کلی بر انسان جایگاه واقعی سندیکا ها و اتحادیه های کارگری را روشن کنیم و بر این پایه بهتر و بدون حساسیت به کن این مطلب پی ببریم وقتی کارگران می گویند " سندیکا حق مسلم کارگر است " در حقیقت یعنی چه.


بنابر این امر استفاده کردن از این حق انسانی و از این آزادی تجمع و تشکیلات که سندیکا نام دارد، امریست که از حقوق مسلم و طبیعی انسانی ناشی می شود و سندیکا تنها فرم کارگری از این حق مسلم و طبیعی ما است.


در این جا اما سخن از تشکلات کارگری و سندیکا هاست. اما چنانکه گفتیم پدیده ایی به نام سندیکا تنها یک فرم و شکل کارگری از حقوق انسانی و طبیعی است و لذا آدمی برای توضیج پدیده ای بنام سندیکا لاجرم باید از حقوق مسلم و اولیه انسانی و از آزادی سخن راند تا در این رابطه معلوم شود چرا امر حمایت از سندیکا امر پشتیبانی از حقوق بشر و پشتیبانی از آزادی در کشور است.


پیوند سندیکا و آزادی و حقوق بشر به گونه ایی است که نمی توان از آزادی و حقوق انسانی در کشور حمایت کرد اما از سندیکا ها پشتیبانی ننمود. این امر ممکن نیست.


و به همین صورت تمامی نیروهای استبدادی در کشور که آزادی و حقوق انسانی در کشور را به نحوی پایمال می کنند و دشمن آزادی و انسان محسوب می شوند طبعا دشمن سندیکاها و مخالف شکل گیری آن هستند.


ازهمین پیوند است که ما به علل یک معضل کارگری در فقدان سندیکا در کشورمان نزدیک می شویم. در واقع فقدان سندیکا در ایران در یک نگاه کلی نشانه فقدان آزادی و حقوق بشر در کشورماست. و از همین پیوند است که ما به نقش و جایگاه مبارزات کارگران در تشکیل سندیکا بهتر پی میبریم که در واقعیت امر چنین مبارزه ایی در راستای مبارزه فرد ایرانی برای کسب آزادی و حقوق پابمال شده انسانی اش و در یک مبارزه همگانی علیه استبداد و نظام سیاسی توتالیتر حاکم بر کشور می باشد.


در این رابطه و پیوند است که هر گام از مبارزه کارگران برای دستیابی به سندیکا های مستقل و غیر دولتی جزیی از مبارزه مردم ایران برای کسب و تثبیت آزادی و حقوق انسانی است.


ما برای نمونه از این گام های کارگری در کسب و تثبیت آزادی در سایه رژیم جمهوری اسلامی می توانیم به سندیکا های نیشکر هفت تپه، سندیکا شرکت واحد، سندیکای فلزکار و ... اشاره نماییم.


همانگونکه می دانید رژیم ها در قبال آزادی و حقوق اولیه و مسلم انسانی به دو گونه اند. نظام های توتالیتر و استبدادی که مردم در آن مشارکت ندارند و فرمانروایی هایی از این قبیل فردی، حزبی و ... می باشند و لذا با آزادی و حقوق اولیه انسانی در کشور خود میانه خوبی ندارند، آن ها را شدیدا پایمال می کنند و در این راه از کاریرد هر گونه شیوه ایی دریغ ندارند و در عوض نوع دوم حکومت ها هستند که حافظ و پشتیبان آزادی شهروندان خود می باشند چرا که چنین حکومت هایی از مشارکت اقشار و گروه های مختلف اجتماعی تشکیل یافته اند. و در این نظام ها چون مردم حکومت می کنند لذا مردم خود بهترین حافظان آزادی و حقوق انسانی خود می گردند. براین پایه به حکومت های دمکراتیک نظام های لیبرال و دمکراتیک می گویند و از همین جا پیوند میان آزادی و دمکراسی بدست میآید.


آزادی و دمکراسی یکی نیستند اما با هم در پیوند می باشند. دمکراسی شکل حکومتی است اما آزادی از حقوق انسانی است. آزادی امری طبیعی است اما دمکراسی یک نظام و ساختار اداری است که پیش شرط وجود آن سازمان اداری و اراده اقشار گوناگون مردم یک کشور برای همکاری با هم در این سازمان اداری و کشوری است. به این معنا دمکراسی یک پدیده سیاسی و عمومی است. اما حائز مقام زیر بنایی نظیر آزادی نیست.


ما در بالا گفتیم سندیکا یعنی آزادی و در این جا اضافه می کنیم در سایه هیج حکومتی مستحق نیست که سندیکا دولتی و حکومتی شود. دولتی شدن سندیکا یعنی تجاوز آشکار نظام سیاسی بر حریم حریت و آزادی انسان و در هیچ نظام مردمی چنین تجاوزی مجاز و مقدور نیست.


سندیکا یعنی تجسم سازمانی آزادی، استقلال و آزادی انسان در تشکل اجتماعی خود. سندیکا یعنی جامعه کارگری یعنی جامعه انسانی. یعنی هستی کارگری.


پس سندیکا دارای چنین اهمیت پایه ایی و زیر بنایی است که آزادی و حقوق انسانی از آن برخوردار است. جامعه کارگری و سندیکایش پایه ها و ستون هایی هستند که نظام دمکراتیک و دمکراسی خود را به مثابه یک روبنای سیاسی بر شالوده آن استوار می سازد


بر این اساس است که شما هیج نظام سیاسی و روبنای دمکراتیکی نمی یابید که بر جامعه لییرال و آزاد استوار نباشد. و بر همین اصل و اساس تنها این جامعه های لیبرال و آزاد هستند که روینای سیاسی و اداری آن ها دمکراتیک می باشد و از مولفه های اساسی جامعه های آزاد و لیبرال گفتیم وجود سندیکا در آن هاست چرا که سندیکا یعنی جامعه آزاد و لیبرال کارگری.


نظر به قانون مندیهای فراشد و جهانی شدن جامعه های آزاد و لیبرال در سطح کره خاکی زمانی فرا خواهد رسید که خود گردانی جامعه های آزاد و لیبرال به مرحله ایی از رشد و ترقی خویش خواهند رسید که نظام های روبنایی و سیاسی یکی پس از دیگری برچیده خواهند شد و این جامعه آزاد و خود گردان باقی خواهد ماند که اداره انسانی را بعهده خواهد گرفت.


برای این منظور یکی از مولفه های نظام های دمکراتیک و مردم سالار پشتیبانی از سندیکا ها به منزله نمونه سازمانی از خود گردانی مردم با هدف نهایی سپردن اداره کشور به مردم می باشد.


از همین جاست که رابطه سندیکا با سیاست بدست می آید. می دانیم که بطور متعارفی سندیکاها از سیاست گریزانند و اگر هم گریزان نباشند از آن فاصله می گیرند و میان خود و نهاد های سیاسی نظیر دولت و حزب خط فاصل می کشند و آنرا هم مراعات می کنند.


در رابطه سندیکا و سیاست - نهادی سیاسی- یک اندیشه و برداشت غلطی به ضرر سندیکا ها حاکم است که ما در این جا در فهم و استنباط درست از سندیکا لاجرم باید به آن اشاره کنیم.


گفتیم سندیکا یعنی جامعه ، یعنی انسان، حقوق، آزادی. گفتیم سندیکا یعنی در مقایسه با سیاست یعنی اساس اجتماعی سیاست و نهاد سیاست. اما برداشت غلط از این اساس اجتماعی سیاست این است که به این نظر می باشد این اساس گفته شده جامعه نیست بل که اقتصاد و نهادهای اقتصادی انسان می باشد. و بر همین پایه و نظر است که در تداوم خود می پندارد سندیکا هم یک نهاد اقتصادی است و یک نهاد اجتماعی نیست.


برداشت غلط ملاحضات انحرافی خود را از جایی دیگر وارد زمینه سندیکا می کند و ما برای این که در زمینه سندیکا باقی بمانیم و رشته کلام را از دست ندهیم مجبوریم به این برداشت غلط از اقتصاد و جامعه و متعاقبا برخورد اقتصادی و غلط به سندیکا را تنها به شکل گذرا به آن اشاره کنیم و سپس سریع به زمینه بحث خود بازگشت نماییم.


گفتیم در منظر برداشت انحرافی سندیکا یک نهاد اقتصادی و نه یک نهاد اجتماعی است. و نتیجه گرفتیم پس اساس این برداشت انحرافی از یک برداشت غلط از رابطه جامعه و اقتصاد نشات و منیع می گیرد.


و بر عکس مدعی هستیم که سندیکا یک نهاد اجتماعی و نه یک نهاد اقتصادی است چرا که سندیکا یعنی جامعه، یعنی آزادی، یعنی حقوق و نظام حقوقی و...


این برداشت و لذا این برخورد ما به سندیکا به مثابه یک نهاد غیر اقتصادی اما در عین حال غیر سیاسی از این نقطه ماخذ می شود که به این نظریم که جامعه ، اقتصاد و سیاست سه مقوله به هم مربوط اما جداگانه و مستقلی اند.


همان گونه که می دانیم انسان یک موجود اجتماعی و جامعه انسانی یک پدیده لایتجزا از انسان طبیعی است. به این اعتبار جامعه نقطه آغاز و پایان است.گرچه ابعاد انسانی فراتر از جامعه می رود و شامل فرهنگ و علم هم می گردد اما برای این بحث ما پیرامون سندیکا همین قدر کافی است که بدانیم جامعه انسانی محوری و مرکزی است.


جامعه انسانی یعنی این مرکز از یکسو دارای یک شالوده اقتصادی است. اما وجود این شالوده اقتصادی مرکز به این مفهوم نیست که جامعه مرکزی و اساسی نیست و آن پایه ای نبست که در رابطه با نظام های روینایی و سیاسی برای آن ها مطرح است.


اما از سوی دیگر شکی نیست که در رابطه جامعه و اقتصاد این اقتصاد است که شالوده جامعه است و اما این جامعه می یاشد که محوری و مرکزی و آن آغاز و پایانی می باشد که همه چیز حول و حوش آن در گردش می باشد. به این اعتبار شالوده بودن اقتصاد در تناسب با جامعه و مرکز به معنای این نیست که جامعه انسانی غیر محوری است. بلکه اقتصاد شالوده آن چیزی است که حائز مقام مرکزی و محوری است و این چیز همانا جامعه انسانی است. به این مسئله بیشتر پی می بریم زمانی که رابطه جامعه و اقتصاد را قدری بیشتر توضیح دهیم.


اقتصاد یک امر حیاتی برای جامعه انسانی است. اقتصاد و شیوه های اقتصادی حائز چنان مقام پایه ایی در رابطه با جامعه انسانی هستند که در پی تغییر و تحول شیوه های اقتصادی به تناسب آن هم تغییر و تحول جامعه های انسانی ممکن و عملی می شوند. بر این اعتبار هر سطحی از فراشد نیروهای مولده و اقتصادی - کار- با سطحی از فراشد جامعه در تناسب می باشد. به عبارت دیگر فرماسیون های اقتصادی در پیوند با فرماسیون های اجتماعی هستند و این پیوند به سود فرماسیون های اقتصادی تعیین کننده می باشند.


اما جامعه انسانی پیوسته در حفظ فاصله خود با اقتصاد بوده است. بر پایه این فاصله گیری است که جامعه انسانی همواره کوشیده است از اقتصاد رهایی یابد. اقتصاد را هدف خود قرار دادن در عمل تنها مولفه یک فرماسیون و یک شکل از اشکال جامعه های انسانی است و در یک نگر کلی برای جامعه انسانی هدف قرار دادان اقتصاد چنان مولفه ایی را تشکیل نمی دهد که از عمومیت برخوردار باشد.


اگر ما برای سهولت مطلب و پیشگیری از اطاله کلام پیرامون سندیکا، اقتصاد را با کار برابر گردانیم، آنگاه کار اقتصادی در منظر جامعه انسانی پیوسته یک اجبار و ضرورت بوده و رهایی از این اجبار همواره در شمار ایده آل های جامعه انسانی بوده است که می دانیم بعضا هم انسان در این زمینه موفق بوده است. اما برای این که این موفقیت و پیروزی کامل شود و جامعیت یابد باید آن جامعه انسانی و آن فرماسیون اجتماعی در فراشد تاریخی به تدریج مستقر گردد که مبتنی بر چنان سطح از فراشد اقتصادی و نیروهای تولیدی گردد که ضامن رهایی و فراغت عمومی انسان از کار و اقتصاد باشد.


و در همین مجموعه است جایگاه سندیکا به مثابه جامعه کارگری و جامعه انسانی مطرح میشود و در همین چارچوبه است که رابطه اش با اقتصاد و شیوه های اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر در رابطه با اهداف رهایی جامعه انسانی و ازجمله سندیکا از اقتصاد و کار مطرح می گردد.


توضیحا این که همان گونه که جامعه انسانی در پی رهایی و فراغت از کار و اقتصاد، و در پی خودگردانی و رهایی از دولت و روبنایی سیاسی است به همان گونه هم سندیکا به مثابه جامعه متشکل کارگری و به منزله جامعه عالی انسانی در پی رهایی از اقتصاد و کار و در پی رهایی از سیاست و نهاد های سیاسی است.


از این مبجث نتیچه می گیریم که سندیکا یک نهاد اقتصادی نیست بل یک نهاد اجتماعی است و به منزله جامعه انسانی و شکلی از آن در رابطه با اقتصاد و کار بوده و در برابر آن موضع و شیوه برخورد خاص خود را دارد.


از این گذشته از این مبحث نتیجه می گیریم که جامعه کارگری به مثابه جامعه انسانی تنها در منظر و در سلطه سرمایه داری است که مبدل به ابزار اقتصادی شده و لذا این مقتصدین سرمایه داری هستند که به این نحو می کوشند جامعه کار را به منزله فاکتورهای اقتصادی وارد محاسبات اقتصادی نمایند. و از این مبحث در نهایت نتیجه می گیریم این برداشت غلط از سندیکا در عمل منبعث از برداشت سرمایه دارانه از جامعه کارگری و شی ایی شدن آن در سرمایه داری است که بر آن پایه نه تنها کارگر جماعت تنها به صورت یک وسیله اقتصادی وجود دارد بل که سندیکای کارگری هم یک نهاد اقتصادی است.


در ادامه و در پایان اشاره کوتاهی می کنیم به این مهم که جلوه دادن سندیکا به مثابه یک نهاد اقتصادی در حقیقت امر کوشش سرمایه دارانه در محروم سازی کارگران از حیات اجتماعی و انسانی و در نهایت محروم کردشان از آمادگی کارگران در خود گردانی اجتماعی است و در نهایت همه این مساعی به بهانه این امر صورت پذیر می گردد چون سندیکا یک نهاد سیاسی و دولتی نیست.


پایان