۱۳۹۱ خرداد ۱, دوشنبه

کاپیتالیسم - سرمایه گرایی - یک پدیده اجتماعی است



برخلاف تصور رایج آنچه که کاپیتالیسم خوانده میشود  یک رابطه اجتماعی و در تحلیل نهایی مجموعه ایی از این روابط اجتماعی یعنی یک فرماسیون اجتماعی و یک جامعه است.


از آنجاییکه با هر فرماسیون اجتماعی یک اقتصاد و یک نظام اقتصادی همراه و متناظر است که در حکم پایه و شالوده مادی آن عمل می کند بدیهی است که با جامعه کاپیتالیستی یک نظم اقتصادی و یک شیوه تولیدی همراه و متناظر است.


اما ما در عوض می بینیم که مدافعان و حتی مخالفان جامعه کاپیتالیستی به هنگام سخن از کاپیتالیسم به آن شیوه های تولید و فنی متوسل میشوند که کاپیتالیسم  برآن استوار است.


در دفاع معمولا از دستاوردهای این شیوه اقتصادی و مادی در تولید ثروت سخن رانده میشود. گفته میشود که شیوه های تولید متناظر با کاپیتالیسم - که به اختصار شیوه تولیدی کاپیتالیستی خوانده میشود -  در قیاس با شیوه های تولیدی ماسلف خود به میزان شگفت آوری بر انبوه ثروت و تولید افزوده است.

از دیگر سو در دفاع از جامعه کاپیتالیستی گفته میشود که جامعه کاپیتالیستی از آغاز تا کنون شیوه های تولیدی را مدام در انقلاب نگه داشته است و پیوسته شیوه های تولیدی را انقلابی کرده است.

از صنایع دستی تا صنایع ماشینی، از صنایع ماشینی تا الکتریفکاسیون، از الکتریسته تا اتوماسیون ....


در جواب ضمن تایید موضوع باید گفت مشخصه جامعه کاپیتالیستی در این بوده و است که در طول تاریخ خویش پیوسته با تحول در شیوه های مادی- اقتصادی که هرباره متناظر با یک فرم از جامعه کاپیتالیستی بوده است،  به فرماسیون عالی تری از جامعه کاپیتالیستی تکامل و ارتقاء یافته است و این منتهای انعطاف جامعه کاپیتالیستی و کاپیتالیسم میباشد.

امروزه باز همین پرسش گذشته معتبر است :

روند تکامل اقتصادی- مادی در سیر حرکت و انقلاب فنی  تا چه سر حداتی با جامعه کاپیتالیستی همراه و تناظر خواهد داشت؟

و برعکس  در دامن جامعه کاپیتالیستی چگونه انقلاباتی در اقتصاد و تکنیک امکان پذیر خواهند بود؟

به عبارت ساده تر: حد و مرز و ظرفیت اجتماعی و تاریخی جامعه کاپیتالیستی و کاپیتالیسم کدام است؟


باید دانست جامعه کاپیتالیستی یک پدیده تاریخی است. سخن از کاپیتالیسم ازمنظر تاریخی سوای منافع اجتماعی و تاریخی در نگاه اول باید علمی و تاریخی یعنی بدون غرض و ابراز منافع باشد.

از این رو بدور از حب و بغض های اجتماعی و مصلحتی و منفعتی  در وهله کاپیتالیسم و جامعه کاپیتالیستی یک فرایند تاریخی است.

تاریخی بودن جامعه کاپیتالیستی و کاپیتالیسم به ما می گوید کاپیتالیسم آغازی دارد و پایانی خواهد داشت. کاپیتالیسم به این اعتبار صرف نظر از درجات و مراحل آن یک دوره تاریخی و اجتماعی در حیات اجتماعی انسان است.

این درست است که اکنون در ارزیابی مراحلی که کاپیتالیسم در گذشته طی نموده و در آینده طی خواهد کرد اختلاف نظر وجود دارد اما در قضاوت پیرامون تاریخ  کاپیتالیسم باید این داوری را از قضاوت پیرامون خود کاپیتالیسم جدا ساخت.

کاپیتالیسم و جامعه کاپیتالیسم صرف نظر از فرآیند هرباره تاریخی آن و صرف نظر از مکان و زمان آن دارای مشخصاتی است که ازجمله آن همان بحران و رکود- دپرسیون- است.

از مولفه های دیگر کاپیتالیسم تقسیم اجتماعی انسان به دو گروه اصلی اجتماعی و بر آن اساس بی عدالتی اجتماعی است.

دیگر مولفه های کاپیتالیسم در کنار فقر وجود بینوایی، بیکاری و.... است.

کاپیتالیسم روی خوشایندی با طبیعت و مدافعه ذخایر طبیعی ندارد.

کاپیتالیسم به کرامت انسانی احترام نمی گذارد و بر تبعیض ها و .... استوار است.

در کاپیتالیسم مانند سلف خود تولید کالایی مسلط است و انسان برده اقتصاد است

این ها و بسیاری دیگر که از دیده ناظران اجتماعی پنهان نمانده از مولفه های جامعه کاپیتالیسم و کاپیتالیسم به منزله یک فرماسیون اجتماعی است.

از همین رو اگر ما از منظر اجتماعی به جامعه کاپیتالیستی بنگریم و این فرماسیون اجتماعی و تاریخی را که در تاریخ بشریت مطرح است از زاویه یک رابطه اجتماعی و به تبع آن یک نظام اجتماعی نظر افکنیم  آنگاه کاپیتالیسم مصیبتی بیش نخواهد بود.

اما این که این مصیبت هرباره به آن اقتصاد و تکنیکی روی می آورد تا به مساعدت پایه مادی اش ما را در حقانیت خود اقناع کند باید گفت

در تاریخ هر مرحله اجتماعی متناظر با یک سطح از تکامل نیروهای اقتصادی و مولده است. این نیروهای مولده و مادی تازمانی که در دامن آن مرحله اجتماعی قادر به رشد کردن و انقلابی شدن باشند به رشد و تکامل خود ادامه خواهند.

از روی دیگر این رشد و انقلابی شدن هرباره موید ظرفیت های اجتماعی و تاریخی آن مرحله اجتماعی است.

اما از زمانی که آن مرحله به منتهای ظرفیت های تاریخی خود نایل گردید آنگاه در دامن آن انقلابی شدن بعدی نیروهای مولده ممکن نخواهد شد. و از این هنگام عصر آغاز مرحله جدید تاریخی فرا می رسد.

حال در مورد مرحله کاپیتالیستی تاریخ هم به همین منوال است.

همان گونه که در بالا خاطر نشان شد کاپیتالیسم این مصیبت اجتماعی و انسانی تاکنون در دامن خود نیروهای مولده را هرباره انقلابی کرده است.

اما پرسش در مورد کاپیتالیسم این است :

این مرحله تاریخی و اجتماعی در هر کشور و مکان تا چه زمان در دامن خود نیروهای مولده و اقتصادی را رشد و انقلابی خواهد کرد؟

ظرفیت اجتماعی و تاریخی کاپیتالیسم کدام است؟










محور با جامعه است اما این سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست



محور با جامعه است اما این سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست. محوریت جامعه یک موضوع طبیعی است و بیان این محوریت اجتماعی طرح یک مکتب یعنی سوسیالیسم و جامعه گرایی نیست.

این که در مشاهده به این نتیجه می رسیم که موضوع تاریخ انسان، انسان  است و انسان موجود اجتماعی است و از این راه این محوریت بیان میشود این به معنای ارائه یک سیستم و مکتب موسوم به جامعه گرایی و سوسیالیسم نیست.

محوریت جامعه در ادامه علی الخصوص در حوزه جامعه های مضاعف منجر به این میشود که مبارزه اجتماعی در کانون توجه محفوظ بماند.

محوریت مبارزه اجتماعی و کشاکش گروه های اجتماعی باهم در حفظ و یا  کسب منافع خود- در حوزه های اقتصادی و غیر مادی - هرگز به معنای جامعه گرایی و سوسیالیسم نیست.

جامعه گرایی و سوسیالیسم  ایسمی است که بنای مکتبی خود را بر محوریت جامعه  و به تبع آن مبارزه اجتماعی و به عبارت خرد تر مبارزه طبقاتی استوار می سازد.

حوزه سوسیال و اجتماعی حیطه ناشناخته ایی بر انسان نبوده است. این حیطه همان حوزه انسانی است که امانیسم هم مکتب خود را بر آن اساس استوار می سازد.

حوزه سوسیال-  اجتماعی  - و یا انسانی  بطور طبیعی یک حوزه محوری است. معمولا یک اشتباهی که در حوزه سوسیال میشود در ارتباط است با انقلاب و یا رفرم اجتماعی.


سوسیال رولوسیون و یا انقلاب اجتماعی یک انقلاب سوسیالیستی نیست. بل که یک انقلاب و یا تحول رادیکال و انقلابی در حوزه سوسیال و اجتماعی انسان است.

نظر به پویایی جامعه انسانی طبیعی است که امر رولوسیون و انقلاب در حیطه جامعه امری طبیعی باشد.

اما براستی انقلاب در جامعه و یا به عبارت دیگر انقلاب اجتماعی به چه معناست؟

چه رویداد مهمی در حوزه اجتماعی و انسانی به منزله یک تحول رادیکال و انقلابی در روابط انسانی تلقی میشود؟

آیا  برای نخستین بار پیدایش جامعه های مدنی در قبال جامعه های عشایری و ایلاتی یک انقلاب و تحول رادیکال در روابط اجتماعی انسان محسوب می شدند؟

ناپدید شدن جامعه های مدنی و استقرار جامعه واحد جهانی از دل جامعه های مدنی چطور؟ آیا به منزله یک تحول رادیکل در هستی اجتماعی انسان نخواهد بود؟

از این ها گذشته براستی موتور انقلابات اجتماعی تاریخ انسانی کدامند؟

اگر از سوسیالیستها بپرسید در جواب خواهند گفت:  نیروی محرکه جامعه ها در خود جامعه پنهان هستند. و به عبارت دیگر پویایی اجتماعی امر جدایی ناپذیر از جامعه نیست.

این درست است. جامعه ها اگر پویا نبودند سخن از تغییر اجتماعی امری بی هوده میبود. اما پرسش این است چه عامل و عواملی منجر به تغییرا اجتماعی و حفظ پویایی اجتماعی میگردد؟

در پاسخ به این پرسش است که فرق میان جامعه گرایی- سوسیالیسم - و تبیین غیر مکتبی انسان و تاریخ انسانی متمایز می گردد.

اگر سوسیالیستها با مطلق کردن جامعه در پاسخ به هر پرسش اجتماعی در پی یافتن یک پاسخ اجتماعی هستند در عوض در تبیین طبیعی انسان و تاریخ انسانی به این نتیجه می رسیم که نیروی محرکه جامعه های بشری در پایه های اقتصادی این جامعه پنهانند.

پایه های اقتصادی در واقعیت عرصه خلاقیت ها و حیطه آفرینش انسانی است.

انسان ها در حیطه کار و تولید و آفرینش است که با تغییراتی که در شیوهای تولید و کار فراهم می کنند بتدریج موجبات تغییرات در عرصه هستی اجتماعی شان را فراهم می کنند.




آیا این به مفهوم اقتصاد گرایی نیست؟

مکتب اقتصاد گرایی در پی مطلق کردن پایه های اقتصادی و بر همان اساس مکتبی و مطلقه در پی توضح کلیه رویداد های انسانی بطور اقتصادی است.

از این رو بیان پایه ایی بودن تغییر و تحولات اقتصاد در  تغییرو تحولات اجتماعی و سوسیال به مفهوم اقتصاد گرایی نیست.