۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

انقلاب سفید، انقلاب سبز، انقلاب سیاه، انقلاب سرخ...


برای کشوری مانند ایران که دارای ابعاد گوناگونی است می توان نظر به هر جنبه آن نامی بر گزید:

ایران کشوری اسلامی است. ایران کشور سرمایه داری است. ایران یک کشور نیمه سنتی نیمه مدرن است. ایران کشور آسیایی است. ایران کشور کهن سالی است. ایران از حیث نفوس کشور جوانی است. ایران کشوری در حال توسعه است. ایران...


در این جا سه مورد از موارد فوق را نظر به اهمیت موضوع برای تحول اجتماعی کشور از نیمه سنتی به جامعه عالی تر بر می گزینیم و. آنها را به جهات مختلف با هم مقایسه می کنیم:

1- ایران کشور اسلامی است

2- ایران کشور سرمایه داری است

3- ایران کشور نیمه سنتی نیمه مدرن است

1- مورد اول در عصر جدید بیشتر از سوی اسلامیست ها عمده شد. اسلام گرایان که مذهب شیعه را برای مقاصد سیاسی و اجتماعی مورد سیاسی قرار داد ه بودند در عصر جدید در یک کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن که در حال گذار از جامعه سنتی و گذشته به جامعه مدرن و عالی تری در حال حرکت است برای این که به این حرکت تاریخی پوشش دهند و از جامعه سنتی و به تبع آن نظام حکومتی وابسته به آن که بر بستر آن چتر خود را گسترده بودند به حمایت برخیزند تلاش نمودن با عمده سازی مذهب و عقاید مردم در صحنه سیاسی کشور از عبارت ایران یک کشور اسلامی است برای مقاصد شوم خود استقاده کنند.

همان گونه که ما در رابطه با حکومت سنتی جمهوری اسلامی تجربه کردیم در سیاست داخلی و خارجی اسلامیستها - که به غلط نیروهای مذهبی خوانده می شوند - دنیا را به دو اردوگاه اسلامی و غیر و ضد اسلامی تقسیم می کنند و در اردوگاه اسلامی برای ایران نقش رهبری قائلند. براین پایه جامعه ایران یک جامعه اسلامی است و آن نظام سیاسی که بر این جامعه اسلامی متکی است به تبع آن حکومت اسلامی است.

این رویکرد - اسلامیستی - یکی از پوشش هایی است که سنتی ها در زیر چتر آن موضع گرفته اند. در واقعیت امر در یک کشور در حال گذار و توسعه یعنی در یک کشور نیمه سنتی و نیمه مدرن که درحال تحول از شرایط سنتی به شرایط مدرن است طرح مسئله دین و مذهب و عقاید مردم تنها وسیله ایی است برای این که جامعه سنتی و در حال زوال و به همراه آن حواشی آن ها یعنی اسلامیستها در پس آن خود را مستور سازند تا چهره کریه شان ناشناخته باقی بماند.

این مورد ابزار سازی از عقاید و مذهب و دین اکثریت اهالی امروزه به بسیاری از ایرانیان روشن شده است. همان گونه که می دانیم استدلال اسلامیست ها در این رابطه خیلی ساده است: این ها می گویند اکثریت مردم ایران مسلمان و شیعه مذهب - دوازده امامی - هستند. پس جامعه ایران جامعه اسلامی است و به تبع آن نظام سیاسی آن که بر جامعه اسلامی استوار است باید حکومت اسلامی باشد. مابقی رویکرد هایی وارداتی هستند و از جامعه شناسی و علوم انسانی غربی نشات گرفته اند و باید از ورود آن به جامعه اسلامی جلو گرفت.

در همین راستاست که آنها از اصل اکثریت مردم که از اصول دمکراسی و صندوق های رای است بهره جسته و در ادامه چنین استدلال می کنند که حکومت اسلامی که متکی به عقاید اکثریت مردم ایران است یک نظام دمکراتیک می باشد.

2- دسته دوم نیروهایی هستند که ضد سرمایه داری هستند و سیاسی کردن سرمایه داری را که یک رابطه اجتماعی و در کلیت خود یک فرم ا جتماعی - یک نوع جامعه است - را مد نظر خود قرار داده اند.

هیچ شکی نیست که از بعد سرمایه داری- به منزله رابطه اجتماعی - ایران را از هر سو که بنگریم یک کشور سرمایه داری است. منظور از هر سو هم از زاویه نیمه سنتی و میرای آن و هم زاویه مدرن و بالنده آن می باشد. از هر دو زاویه ایران جامعه سرمایه داری است. در چنین کشوری نظر به تحول اجتماعی جاری یک سرمایه داری که میرا و سنتی است در حال از هم فروپاشی است و اما امروز در ساحت حکومت جمهوری اسلامی در حاکمیت است و دیگر سرمایه داری مدرن و بالنده است که در حال تکوین است و محکوم می باشد و در نتیجه عدم رسیدگی به آن از توسعه بازداشته شده و در حال آب رفتن است.

اما مشخصه این دسته دوم در ضدیت با سرمایه داری نیست. همان گونه که وجه ممیزه دسته اول - اسلامیست ها - در داشتن عقیده و مذهب و... نیست. همان گونه که دسته نخست عقاید و مذهب اکثریت مردم را مستمسک سیاسی قرار داده اند و دارند از آنها استقاده ابزاری برای مقاصد سیاسی و اجتماعی خود می کنند ، این دسته دوم هم به همان گونه دارند از ضدیت با سرمایه داری برای مقاصد سیاسی خود ابزار سازی می کنند.

درست مانند دسته اول اما به شیوه دسته دوم این انقلاب و تحول اجتماعی کشور از نیمه سنتی به جامعه مدرن و عالی است که مستترمی شود. این ها برای استتار می گویند جامعه ایران سرمایه داری است. جامعه سرمایه داری باید نابود گردد. نظام جمهوری اسلامی باید نایود گردد چون متکی بر جامعه سرمایه داری در ایران است.

اما این که ایران در حال تحول از یک جامعه سرمایه داری به یک جامعه سرمایه داری عالی تر - .و به تبع آن از یک جامعه کارگری به یک جامعه کارگری عالی تر است - به این ترتیب مستور می ماند. به این ترتیب انقلاب مقطع کنونی ایران زیر این عنوان کلی که جامعه سرمایه داری باید نابود گردد» پنهان می گردد».

اما این که این کدام جامعه سرمایه داری است که باید نابود گردد؟ این همان جامعه سنتی و سرمایه داری است که جامعه عالی تر در حال نابود کردن آن است و شما می گویید باید نابود گردد؟

و یا منظور آن جامعه ایی است که وجود ندارد و از این رو هم نمی تواند نابود گردد و در نیمه مدرن کشور در حال شکل گیری است؟ اگر منظور این جامعه سرمایه داری بالنده است که باید نابود گردد آنگاه باید گفت براستی مگر می توان جامعه ایی را که هنوز در شکل جنیی در بطن تاریخ قرار دارد نابود کرد؟

مگر نابودی جامعه ایی که در حال تکوین است به هر علت جلوگیری از حرکت تاریخ و بسود سرمایه داری و جامعه سنتی نیست؟

اتقاقا چرا. چنین است. این جلوگیری از حرکت کشور بسوی جامعه مدرن و بسود جامعه سنتی و سرمایه داری آن است. و اتقاقا مقایسه نیروهای دسته اول- اسلامیست ها - با دست دوم اتقاقی نیست.

این هر دو دسته نه تنها در پی جلوگیری از تکامل اجتماعی کشور بسوی جامعه عالی تر هستند بل که درست به همین علت منشاء اجتماعی و سیاسی خود را هم به همان جامعه ایی مدیون هستند که در خدمت آن می باشند. یعنی به جامعه سنتی.

اما تفاوت دسته دوم با اسلامیستها در این است که دسته دوم در پی عادلانه کردن جامعه سنتی است. این ها در پی آن هستند با نابودی رابطه سرمایه داری در جامعه سنتی آن جامعه و به تبع آن نظام سیاسی آن را به یک جامعه سوسیالیستی مبدل سازند.

این سوسیالیسم که از دیر باز در کشور وجود داشته از تکامل اجتماعی و حرکت بسوی مدرنیته بیزار است. او خواهش های اجتماعی خود را پرتو عادلانه کردن جامعه سنتی و نابودی سرمایه داری در آن جستجو می کند.

چنانچه دسته اول از راه اسلامیزه کردن در پی حفظ جامعه سنتی است دسته دوم از راه سوسیالیزه کردن همان هدف را دنبال می کند.

اما بطور مشترک هر دو این نحله های سیاسی و اجتماعی از مدرنیته بیزارند. هر دو این دسته لیبرال ها را تنها نماینده مدرنتیه شناخته و از عوامل اجتماعی و سیاسی افزایش نفرت نسبت به لیبرال ها و به همراه آن علیه مدرنتیه در کشور می باشند.

3- مورد سوم همان موردی است که ما تاکنون بر پایه آن این مسائل را مورد بررسی قرار داده ایم. در مورد سوم شالوده رویکرد را انقلاب و تکامل جاری کشور از جامعه سنتی به جامعه مدرن تشکیل مید هد.


از این رویکرد به کشور نگاه کنیم، جامعه مدرن در شکل جنینی آن در کشور موجود است. این جنین اجتماعی در حقیقت شکل اولیه همان جامعه آتی ماست. این همان مدینه فاضله فضلاست. این همان آرمان شهری است که تاریخ کنونی کشور آنرا در بطن خود آبستن است.

برخللاف دسته دوم ما احتیاج نداریم که سرمایه داری سنتی را نابود کنیم. جامعه سنتی و به همراه آن سرمایه داری سنتی در نتیجه تکامل جاری کشور محکوم به نابودی است. و به همراه آن به همه آن توحش و بی قانونی که این سرمایه داری افسار گسیخته به همراه دارد پایان داده خواهد شد.

اما آن نیرویی که این سرمایه داری کهن سال ایرانی را نابود خواهد ساخت خودسرمایه داری در روند تکاملی اش از مراحل سفلی به مراحل علیا ست.

ازاین رو جامعه مدرن و حکومت آن متکی به شیوه های تکاملی برای رسیدن به مقاصد تاریخی خود در نابودی سرمایه داری است. این رویه تاریخی و تکاملی را می توان پیگیرانه برای مراحل عالی تر از انقلاب اجتماعی کنونی ایران پی گرفت.

اما در در طی مراحل تکامل سرمایه داری پایرهنه وسط معرکه پریدن و برای این نزاع تاریخی نرخ تعیین کردن راه کار ایران نیست. به گذشته ایران بنگرید. ما با این رویه های سنتی از سایر کشور پیشتر نیافته دهیم بل که برعکس همین رویه های سنتی ، خواه با به صحرای کربلا زدن ها و خواه با ادعای تندترین رویه ها در سطح جهانی بوده اند که هریک به سهم خود ما را تا کنون چنین عقب نگه داشته اند. این ها همان گونه که قبلا عرض شد همان جامعه سنتی و دیر آشنای ایرانی هستند که به نحوی از انحاء در هراس از مدرنیته و تحول اجتماعی جاری کشور در پی باز سازی و نوسازی خود می باشند.