۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

الماس فریب حکومت یا حکومت فریب دیگر؟



این که آیا رژیم تهران با صرف هزینه های گزاف و صحنه سازی های امنیتی درون برخی گروه های پشتیبان مداخله آمریکا و اسرائیل رخنه کرده و یا این که احتمال آن است که بخشی از رژیم که قبلا هم در ماجرای قتل های زنجیری متهم به همکاری با اسرائیل گشته بود یعنی گروه امامی- فلاحیان- مدحی و... در پشت ماجرا الماس فریب پنهانند و درتحلیل نهایی دست دولت نهم و دهم احمدی نژاد- مشائی از آستین ماجرای الماس فریب بیرون می آید و لذا کل پروژه رقیب در آستانه انتخابات سال نود زیر عنوان یک طرح براندازی جریان انحرافی رو شده است و یا شایدها و گمانه های دیگر در هر صورت نمی توان فرصت را مغتنم نشمرد و نکاتی چند مهم پیرامون این مسئله را خاطر نشان نساخت.

اول از همه همان گونه که همه ایرانیان و ناظران آگاه سیاسی مطلع اند بخشی از ایرانیان از گوادالوپ دیگری در صورتی که خود از بازیگران آن باشند نظیر یک حمله نظامی به کشور و برپایی افغانستان ، عراق و لیبی دیگر بی میل نیستند و از آن آشکار و پنهان پشتیبانی کرده و خواهند کرد.

این که این سیاست که من را برای سهولت مطلب سیاست گوادالوپی می نامم از موجودیت برخوردار است درآن شک و بحثی نیست ،گرچه همان گونه که در آغاز گفتم اما این نکته بطور مشخص که آیا این ایرانیان اکنون آن گونه که رژیم تهران ادعا می کند از فریب خوردگان الماس فریب بوده اند یا نه مطلب دیگری است.

در این رابطه برمن جای هیچ شکی نیست مستعد ترین ایرانیان برای طرح هایی از قبیل الماس فریب که سرانجام سر از اسرائیل در خواهد آورد همان هایی هستند که تا کنون در طول حیات ننگین نظام از سیاست گوادالوپ آشکار و پنهان پشتیبانی کرده و هنوز هم فرصت دست دهد از آن استقبال خواهند کرد.

از این رو این دسته ایرانیان که خود را از اپوزیسیون می دانند به بهانه الماس فریب هم شده در مظان اتهام پذیرایی چنین سیاست های امنیتی رژیم تهران قرار دارند و نه اپوزیسیونی که همیشه و همواره سیاست گوادالوپ در هر شکل و شمایل را محکوم کرده اند و به کنفراس ها و نشست هایی با مجلس گردانی غرب وقعی ننهاده و نخواهند داد.

از این رو از نظر من اگر ماجرای الماس فریب حقیقت داشته باشد این امر بسود اپوزیسیون استقلال خواه و به ضرر اپوزیسیون گوادالوپی است. این امر به سهم خود شکاف میان ایندو را تشدید و به سود استقلال ایران سیاست کشور را رادیکالیزه خواهد کرد.

نکته دوم. این که راستی ما در آینده می خواهیم چه کار کنیم. به قولی راستش چه باید کرد؟ ما چه بخواهیم و چه نحواهیم سیاست گوادالوپی از موجودیت بر خورداراست و این سیاست غرب مانند شمشیر داموکلس بر سر کشور ما ایران آویزان است. برخورد ما و اقدام ما علیه این سیاست چه بوده و چه خواهد بود؟

همان گونه که بارها تذکر داده شده اگر نیروهای اجتماعی خواهان ترقی در کشور خود را سازماندهی نکنند از این خلاء قدرت داخلی نیروهای گوادالوپی و کشور های پشتیبان آنها از آن بسود خود بهره برداری خواهند کرد.

نکته سوم در واقع یک جمع بندی ویک کلی گویی پیرامون الماس فریب است. مهم نیست آیا این ماجرا به چه وسعت بوده است و مهم هم نیست که صحنه گردانان ایرانی شان چه اشخاصی رسوایی بوده اند. مهم این است که ما این سیاست گوادالوپی را در هر شکل و شمایل آن یا باید بپذیریم و یا باید علیه آن دست به اقدامی بزنیم.

برای کشور ما هیچ بدتر از این نیست که ما خودمان سیاستی نداشته باشیم و اما هم زمان هر اقدام و سیاست دیگری را نابخردانه و بخیلانه زیر سوال ببریم. اگر ما برای حمله آمریکا و سیاست گوادالوپ دیگری در ایران هستیم خوب شاید نقدی که به آقایانی نظیر نوری زاده این باشد که چرا فریب الماس فریب نظام را خورده اند. و این در حالی است که هنوز معلوم نیست که این بخشی از سیاست گوادالوپ در همکاری بابخشی از سازمان امنیت و سپاه نظام بوده است و یا آن گونه که نظام مدعی است یک طرح نفوذی در میان گوادالوپیها.

اما چنانچه طرح نفوذی نباشد همان گونه که می دانیم سیاست همکاری با بخشی از نظام محدود به گوادالوپی ها نیست و وسیع تر از این هاست.

بنابر این در فضای سیاسی فعلی ایران که سیاست همکاری با بخشی از نظام وسیعا آشکار است آن گاه معلوم نیست نقد ما به امثال نوری زاده و گوادلوپی ها در چیست؟ خوب آن ها هم در پی همکاری با بخشی از نظام برای تغییر مسالمت آمیز نظام از درون هستند.

از سوی دیگر آیا فکر نمی کنید که انگیزه مسافرت سخنگوی شورای هماهنگی راه سیز امید هم در راستای همین سیاست گوادالوپی بوده است، حال با و یا بدون الماس فریب حکومت؟