۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

به جای پاسخ! - قسمت ششم و ادامه

در این بخش از «به جای پاسخ!» توجه تان را به نوشته ایی و در حقیقت کامنتی جلب می کنم که انگیزه اصلی این سلسله جستار هابوده است.

نگارنده این کامنت کژدم گزنده می باشند و آدرس آن  بروی سایت این جانب می باشد




مسئلهٔ دیگری نیز که در رابطه با رشد صنعتی و رابطهٔ آن رشد کمی و کیفی کارگران وجود دارد این است که اکنون ما بسیار فراتر از عصر صنعت دودکشها هستیم و اکنون رشد تکنولوژی حتی در جوامع بسیار عقب مانده نیز با نوعی از اوتوماسیون همراه است و این امر نیاز به کارگرانی متخصص دارد و یا اینکه کارگرانی که کارشان در حد فشار دادن چند سویچ میباشد.

از نظر من طبقهٔ کارگر در جوامع فراصنعتی در حال انقراض است و همچنانکه در متن مقاله نیز گفته ام؛ هر ساله جهان فراصنعتی شاهد بیکار شدن کارگران است و ماشین جای آنها را میگیرد.

مشکلی که در دهه های آینده جهان فراصنعتی با آن روبرو خواهد بود مشکل بیکاری به مفهوم خروج از چرخهٔ تولید و انتقال به بخش خدماتی و فروش است و حتی در این بخش نیز پیشرفت ماشین مردم را راحت نخواهد گذاشت و شاهد بیکاری در بخش خدمات و فروش نیز خواهیم بود و این معضل بزرگی است که تنها از طریق کنترل شدید جمعیت تا حدودی قابل حل است.

 متاسفانه از نظر چپ سنتی زمانی که اینگونه مطالب نوشته میشود؛ میگویند که نویسنده در خدمت سرمایه داران است و یک نویسندهٔ مرتجع است.

اما مسئله این است که تکنولوژی در جهت اهداف خاصی به نفع گروههای نیازمند به نیروی کار انسانی و در جهت حذف نیروی کار انسانی پیش میرود. شما میتوانید در محیط اطراف خودتان این امر را به راحتی ببینید.

 حتی خود شما حاضر نخواهید بود از یک کارگر غرغرو استفاده کنید زمانی که ماشینی وجود داشته باشد که هم کار بسیار بهتری انجام میدهد و هم غُر نمیزند و اضافه حقوق هم نمیخواهد و... این آن چیزی است که ما داریم در مسیرش حرکت میکنیم.

به جای پاسخ! قسمت پنجم و ادامه



اما ما فقط همین موضوع نابودی جامعه کارگری را مد نطر قرار دهیم، این مورد تنها در مبارزه بر علیه مکتب مارکسیسم نیست که مطرح میشود. امروزه نابودی جامعه کارگری در یک مبارزه غیر مکتبی و اجتماعی هم مطرح است.

امروزه  در عوض چنین وانمود می شود که نه تنها مکتب مارکسیسم متعلق به گذشته و به عصر صنعت دودکش ها بوده بل که جامعه کارگری یعنی فرش زیر پای آن هم   متعلق به عصر گذشته  می باشد و در عصر نو که با انقلاب الکترونیکی آغاز گشته  این دو  دیگر هیچ محلی از اعراب ندارند: نه جامعه کارگری و نه مکتب مارکسیسم.

در مورد نابودی جامعه کارگری در عصر نو و عصر اتقلاب انفورماتیک وبه همراه آن نابودی کاپیتالیسم این را باید به عصر نو تبریک گفت.

برای این که سرانجام این موضوع تفهیم شود عرض می کنم نهایت آرمان و آرزوی جامعه کارگری نابودی کارگری و انسان کارگر و مزدور است.

اگر نسل های آینده  انسان در این شرایط اجتماعی هستی و بزرگ  خواهند داشت که عصر نو ایجاد می کند و در آن اثری از انسان کارگری و مزدبر نیست، یعنی اگر این ترکیب و آرایش اجتماعی آتی و نوین است، فی بهاء. چرا که این در حقیقت همان عملی شدن آرمان رهایی و اجتماعی جامعه کارگری است که سرانجام جامعه های بشری در سطح جهانی به چنان درجه ایی از تکامل نایل آیند که این لکه ننگ بشریت یعنی مزدوری و کارگری از صفحه جامعه بشری برای همیشه پاک شود.

نسبت به آنچه آرمان های اجتماعی و رهایی جامعه کارگری است این تصویر کشی از آینده و از عصر نو یک تئوری است.

پیش از این که با تئوری دیگر در صدد رد این نظریه باشم بدون هر گونه شتابی باید عرض کرد انتظار این تئوری از جامعه کارگری چیست؟

از نظر این تئوری مقاومت جامعه کارگری و مبارزه برای عملی سازی آرمان های اجتماعی اش بی هوده است چرا که این آرمان های رهایی در عصر نو  از راه پیشترفت اقتصادی و نابودی کاپیتالیسم تامین می شود؟

براستی اگر جامعه کارگری  د ر عصر نو در نتیجه پیشترفت صنعتی و فنی در حال نابودی است پس آنگاه مقاومت و مبارزه کارگری دیگر به چه معناست؟

اگر این تئوری درست باشد آنگاه کلیه تئوری های مبارزاتی که در طول حیات جامعه کارگری تاکنون به گونه ایی مطرح بوده است کلا بی اعتبار خواهند بود.

همان گونه که من پیشتر هم مطرح نمودم. اگر این تئوری و نظریه درست باشد هیچ علتی در جامعه کارگری درسطح جهانی ندارد به آن متمایل نگردد.

چرا که جامعه کارگری در چنبره تئوری معینی گرفتار نیست. از مکاتب و ایدئولوژی ها که بگذریم و سنخیتی با جامعه کارگری ندارند علمیت و حقانیت هر تئوری در راستای تامین آرمان رهایی و اجتماعی این جامعه است که هرباره در گروش کارگران  تعیین کننده است.
از این زاویه شکی نیست باید هر تئوری را که در راستای تامین منافع جامعه کارگری مطرح میشوند بر پایه حقانیت علمی شان یعنی مطابقت شان با واقعیت پویا اجتماعی و تاریخی  سنجید.

به عبارت دیگر حقانیت تئوری ها علمی را  هرباره جامعه کارگری و آرمان هایش تعیین نمی کنند بل که این واقعیت های اجتماعی و تاریخی اند که هرباره تعیین کننده حقانیت و علمیت تئوری هستند.اما  تمایل به  تئوری های هرباره مطروعه را آرمان های کارگری معین می سازند

از همین رو جامعه کارگری بر پایه آرمان های رهایی  واجتماعی اش به تئوری های مرتبط با رهایش علاقه مند است.

اما این تئوری باید علمیت داشته باشند و حقانیت شان را در فرآیند عمل و تاریخ به اثبات برسانند...

ادامه دارد...