۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

پیرامون جامعه 1-1



von Farhad Vakof, Samstag, 29. Mai 2010 um 17:17
پیرامون جامعه مبحث را بنابه اهمیت مضامین به دو مکتوب و هر یک بر چند قسمت تقسیم نمودم. مکتوب دوم این مبجث از نظر تاریخی بایستی بر مکتوب اول مقدم میگردید. اما نظر به اهمیت مضامین من به این تقسیمبندی مبادرت نمودم که امیدوارم مورد توجه قرارگیرد.

نکته ای که جامعه شناسی سنتی و حکومتی قادر به درک و در شرایط تبیین آن نیست این حقیقت کهنه در ایران است که ایران نه تنها یک کشور در حال گذار تاریخی است بلکه بتبع آن حائز دو شرایط تاریخی موازی و همزمان می باشد. من به این همزیستی تاریخی تواریخ ناهمگون و ناهمزمان می نامم.نکته دوم دیگر که خیلی مهمه این مطلب است که ایران علاوه برآنکه یک کشور کثیرالمله می باشد هم یک کشور کثیرالجامعه است. معنای عملی آن این است که ایران به تعداد اقوام ملی خود دارای جامعه های قومی است. .من مبحث خودم پیرامون جامعه را با بحث پیرامون شرایط های احتماعی متلون در ایران آغاز میکنم و سپس یه مسائل عمومی و به اصطلاح مقدماتی می پردازم که وعده اش در مکتوب دوم داده شده است.

من خواهشم از خوانندگان این سطور این است مسائلی که در این جا پیرامون دوآلیته تاریخی از یکسو و از سوی دیگر کثیرالجامعگی کشورمان مطرح میشوند را به عنوان مسائلی نو بپزیرند و خود مغایرت آنرا با جامعه شناسی سنتی و محافظه کار بر مقایسه گذارند.

معمولا نوشته های محافظه کار ایرانی در جامعه شناسی از دیرباز یک ریز در پی پوشانیدن واقعیت های اجتماعی - تاریخی جامعه مدرنیته و آرایش طبقاتی آن در ایران بر آمده اند. شیوه های انکار وجود چنین شرایط مدرن اجتماعی و طبفاتی در ایران یکرنگ نیست. ساده ترین آن معمولا بی اهمیت و بی ارزش دادن حریف تاریخی است. یعنی این جامعه تاریخی انکار میشود و یا اگر سکوت پیرامون آن ممکن نیست آنگاه به آن به عنوان یک تکه وصله ناجور بر حیات کشور و ننگی که در خور مواجهه می باشد نگریسته می شود. واکنش سیاسی سنتی ها در برابر آن بهره گیری از اسلحه دولتی کردن است که اگر وقت شد در باره اش هم به صحبت خواهیم نشست.

اما ما ایرانیان بر خلاف رویکرد سنتی و انکارهای آن از دیرباز در جوار جامعه های قومی و سنتی خود دارای یک جامعه ایرانی مدرن و فراملیتی هستیم که رفته رفته در حال تکوین میباشد. نیازهای همین جامعه سراسری و ایرانی است که مسئله های مدرنیته در ساختار های حقوقی اخلاقی و سیاسی و اقتصادی کشور را مطرح کرده است. وجود همین جامعه در حال تکوین و مدرن است که از نظر تاریخی در ایران یک حالت دوگانگی اجتماعی بوجود آورده است. معنای عملی همین دوآلیته تاریخی است که تحول و انقلاب اجتماعی در ایران را در عمل مفهوم بحشیده است. ما نمی توانیم در ایران خواهان تحول اجتماعی باشیم و نمی توانیم از انقلاب دمکراتیک و آزادیخواهانه سخن رانیم اما از دیگر سو دوآلیته واقعی در حیات اجتماعی کشور را منکر شویم. این تنها رویکرد سنتی است که از این تحول اجتماعی متظرر است و از اینرو تنها این جامعه های سنتی و میرای ایرانی هستند که منکر این دوگانگی تاریخی و اجتماعی در حیات اجتماعی کشور میباشند.
بنابر اهمیت مطلب اجازه میخواهم پیرامون این مسئله با هزینه تکرار و ملالت قدری بیشتر مکث کنم.
ما در ایران چون دارای دو جامعه تاریخا مختلف هستیم از اینرو هم در ایران دارای یک گذار و یک تخول و شرایط انقلابی مداوم از جامعه های سنتی و قومی به یک جامعه سراسری و ایرانی هستیم آنچه در برابر چشمان مان از یک سده بیشتر در حال وفوع است همین تحول اجتماعی و یا جابجایی انقلابی است.
آن جریانات سنتی و ارتجاعی خواه مردمی و خواه اشرافی که قادر به درک این تحول نیستند بدانید که در نفی این تحول ذی نفع هستند. ار این نیروهای اجتماعی جز این عمل هیچ توقعی هم نیست. مرتجعین تحول خواه نیستند. من این مرتجعین را به سه دسته تقسیم میکنم

1-گروه محافظه کاران راست افراطی و اصلاح و تغییر طلب و فاشیست
این گروه پیرو یک حرکت رمانتیک واپس گرایانه و چرخش چرخ تاریخ به عقب و اصلاح فروپاشی های حاصله در طول تاریخ در جامعه سنتی هستند. روحانیت متشرع و اعوان و انصارش بطور مثال ازشمار این دسته اند. این حرکت رمانتیک و اصلاحی در ایران از آنرو چندان رمانتیک نیست چون این ارتجاع و محافظه کاری هنوز در بخش وسیع از موجودیت برخوردار است. و قادر است جامعه فروپاشیده و رو به زوال سنتی را ترمیم و بازسازی و اصلاح کند

2- دسته مرتجعین میانه رو راست میانه.
این دسته بخش وسیعی از طبقه متوسط وسنتی ایرانی را تشکیل میدهند که موسوم به محافظه کاران خواهان سکون و بدور از اصلاح و هرگونه تغییر خواه مثبت و خواه منفی میباشند. اینها نه خواهان بازگشت در اشکال گوناگون به گذشته و بازسازی آن و نه جانبدار ترقی هستند. اینها در بهترین حالت دارای مطالبه و برنامه ایی نیستند . بلکه در عوض منبع جوشان رویکرد های عرفانی و رد قدرت سیاسی و در سیاست پیرو آشتی ملی در پهنای وسیع آنند.

3-گروه محافظه کاران تحول خواه. با نکاه به آینده و جامعه مترقی
این دسته مانند رژیم شاهنشاهی در اتکاه به اشرافیت خواهان رفرم ترقی خواهانه در ایران میباشند. هدف این گروه از رفرم ترقی خواهانه نظر به اتکاه به اشرافیت مالی و طبقاتی پاسخگویی به نیازمندیهای جامعه تکوینی و مدرن ایرانی نیست . اینها نه میتوانند و نه میخواهند که از موقعیت اجتماعی خود در جامعه سنتی دست بردارند. آنها برای حفظ موقعیت اجتماعی خود که ریشه در شرایط های سنتی ایران دارند به رفرمهای ترقی خواهانه تن درمیدهند. رژیم شاهنشاهی بگونه ایی از این مرتجعین تحول خواه بود..

پس کوتاه نتیجه می گیریم که برخلاف برداشت نادرست رویکرد سنتی ما در ایران تا کنون حائز دو دسته و دو بلوکبندی بزرگ اجتماعی و دو جامعه که تاریخا متفاوتند هستیم:.

1- جامعه های کهن و قومی ایران

2-جامعه در حال تکوین و سراسری و فراملیتی ایرانی

بر بستر چنین دوگانگی همه نیروها در ایران مفهوم می یابند. همانطور که مستحضر هستید یکی از مشخصه های کشور در حال گذار از شرایط سنتی به شرایط مدرن مدنی مردمانی یافت میشوند که در مرحله گذار حائز یک موقعیت اجتماعی مابینی هستند. این انسانهای ایرانی و احزابشان مابین دوجامعه سنتی و مدرن در رفت و آمدند و به عبارتی داری هویتی دوگانه سنتی و مدرن می باشند. . لیبرال - متشرعین که خود را به غلط ملی - مذهبی می خوانند از این دسته مردمانند.

ما در جامعه در حال تکوین هم به سه گروه اجتماعی و شاید هم به دو گروه برمی خوریم

1-تحول خواهان کند رو

2- ترقی خواهان میانه رو

3- تحول خواهان تندرو و افراطی

ما در این جا اصلا هیچ صحبتی از خشونت نخواهیم کرد که کلا یک مبحث دیگری است.

میان ترقی خواهان کندرو و ناپیگیر از یک سو و محافظه کاران تحول خواه و جانبدار ترقی نیم بند بر سر ترقی چامعه رو به تکوین گاه وحدت بوجو د می آید. .

در عوض اصلاح طلبی سنتی در پی اصلاح و در پی تغییر واپس گرایانه جامعه سنتی است. معمولا این دسته را به غلط انقلابیون واپس گرا می خوانند مثلا به این نحو هم خمینی یک انقلابی بود و هم هیتلر..

اگر ما درک درستی از اصلاح داشته باشیم آنگاه پی خواهیم برد اصلاح به معنای ترمیم به مفهوم یک آهنگ رشد تدریجی نیست. اصلاح یعنی ترمیم یک اسلحه محافظه کارانه با هدف ترمیم در ازای ترقی است.

از اینرو در جبهه ترقی خواهان اصلاح طلبی یعنی حفظ جامعه مدرن و ترمیم آن. اما شرط اولیه چنین محافظه کاری مدرن و اصلاحات مدرن وجود جامعه مدرن است. فراموش نکنیم در ایران چنین جامعه ایی در حال تکوین است و لذا از اینرو حفظ جامعه ناموجود یک عبارت توخالی است همانگونه که در ایران کنونی اصلاحات و ترمیم مدرن توخالی است. این اصلاحات و رفرم تنها حائز یک مفهوم سنتی و ارتجاعی است.

آگر کند روی ترقی خواه در تحول و ترقی از آهنگ ملایم تری پیروی میکنند آنگاه دیگر جناح های ترقی خواهی در برابر حریف اجتماعی مشترکشان انعطاف و سازش کمتری را طلبب میکنند و خواهان پیشرفت هرچه سریعتر از یکسو و از سوی دیگر ترقی تمام و کمالی میباشند.

از جبهه ارتجاع تنها نیرویی که شاید در برابر خواسته های ترقی خواهان کمر خم میکند محافظه کاران تحول خواهند که گفتیم با ترقی خواهان کندرو و ناپیگیر گاه همراهی می کنند. محافظه کاران تحول خواه تحول خواهی و ترقی را به لحاظ امنیتی و نه به عنوان یک استراتژی بلکه به مثابه یک تاکتیک بر میگزینند. اما کندروان ترقی خواه در تاکتیک پیرو کند روی اند ودر عوض در استراتژی یک انقلابی و پیرو تحولات اساسی اجتماعی و مدرنیته می باشند.
.
نکته مهم این بحش از صحبت اگر جمعبندی کرده باشیم تا به مضامین بحث اصالتی داده باشیم دو مفهوم اصلاح طلبی و انقلاب است. در جبهه ترقی خواهان اصلاح مفهومی ندارد. اینها فعلا یا به ناپیگیر و یا به پیگیر تقسیم می شوند. علت امر این است که جامعه ایی که اینها از آن برمی خیزند جامعه ای موجود و لذا محافظه کار و ساکن نیست. این جامعه جامعه مرده و زوال یافته نیست. بلکه جامعه در حال پیدایش و زنده و بالنده است. در جامعه زنده و در حال تکوین محافظه کاری بی معنا است. تنها پیگیری و آهنگ رشد تکوین مطرح است. در عوض اصلاح طلبی و مشاطه گری مقولات محافظه کارانه و متعلق به جامعه مرده و زوال یافته اند. رفرمیستهای محافظه کار در واقع فاشیستها هستند که در پی برگرداندن چرخ تاریخ و اصلاح و رفرم جامعه مرده و فروپاشیده خود می باشند. در عوض آندسته از این محافظه کاران که خواهان عدم تغییر خواه روبه جلو یعنی تحول و خواه تغییر روبه عقب یعنی اصلاح و ترمیم می باشند اینها بخش وسیعی از ایرانیان را تشکیل می دهند که در جنبش راه امید سبز مجتمع اند. از یک نگاه دیگر آن ایرانیانی که خواهان هیچ تغییری و اصلاحی در ایران نیستند اعم از محافظه کار و مابینی و تحول خواه اینها مجموعه وسیعی از هوطنان را تشکیل میدهند که فعلا پرچم آشتی ملی و همزیستی مسالمت آمیز را علم کرده اند. این توده که طبقه متوسط خوانده می شود یک دست نیست. از منظر این ایرانیان اگر به مسائل نگاه کنیم خواه اصلاح طلبان یعنی دست راستی ها و خواه انقلابیون یعنی چبی ها هردو در حال تکه پاره کردن ایران از دو سو آن می باشند. در این منظر یکدسته در حال برگرداندن ایران به عقب یعنی ترمیم خرابیهای حاصله از ترقی می باشند و دیگری خواهان ترقی ایران به جلو است یعنی فروپاشیدن هر چه بیشتر جامعه سنتی می باشند و این دسته میانی بدینسان نه خواهان واپسگرای و نه خواهان واپیشگرایی است. او سکون و آرامش را طلب میکند در منظر این دسته آرامشگاهی از ایران ساختن بهتر از به تحولات منفی - در نفی جامعه سنتی- و مثبت - در اثبات جامعه سنتی-تن دردادن است.

نکته دیگر اما در این جمع بندی در مورد حرکت رمانتیک و سنتی از اثبات و اصلاح جامعه سنتی و رو به زوال در ایران است. من در این حرکت رمتنتیک هیچ جوهر انقلابی نمی بینم. در نظر من فاشیتستها انقلابی نیستند بلکه اصلاح طلب و سنتی هستند. آنها مرتحعند. شما برای فهم بهتر به روحانیت با آن لومپن هایی که پیرامون خود جمع نمود نگاه کنید. از دیگر سو روحانیت متشرح عقب مانده ترین اقشار جامعه سنتی و جامعه طبقه متوسط سنتی یعنی اقشار تحتانی خرده مالکی سنتی را باخود و برای خود بسیج کرد. فاشیسم و آن به اصطلاح انقلابیگری دست راستی که میگویند اینها بودند. اینها البته در این رژیم به دیگر طبقات متوسط و آشتی طلب و غیر اصلاح طلب پیوسته و بعظا امروزه استحاله و شهروند شده اند . این که این مجموعه الانه با هم درگیرند تنها به این صورت قابل فهمه که از یکسو اصلاح طلبی راست کفگیرش به ته دیگ خورده و از سوی دیگر و به موازات آن خط طبقه متوسط سازش جو حاکمیت پیدا کرده که معرف تغییر در پایگاه رژیم است. یعنی تغییراتی که خود این افراد پیدا کردند و دیگر آن افراد واپسگرا و قشری سابق نیستند. آز اینها عده ای به سیاق شاهانه خواهان تحول و پیشرفت از پنچره امنیتی هستند. یعنی در پی پویش همان راهی هستند که شاهنشاه آریامهر سرانجام به آن رسید. کمدی تاریخ در این است که این مرتجعین سیاه بر علیه شاه سفید و انقلاب سقید از آنرو شوریده بودند که از این تحولات متظرر گشته بودندو حالا نظر به منافع طبقاتی جدید کسب نموده خواهان ایجاد ترقی هستند.

عده ایی به این مسائل از نظر تحول اجتماعی حاصله در این سه دهه نگاه میکنند. در حالیکه اهمیت این تغییرات و جابجای ها اهمیتی انقلابی و تحولی نیست. ایران در این سه دهه جاده تحول اجتماعی را طی ننموده بلکه به اقرار خود حامعه شناسان رژیم حتی پسرفت هم داشته است. من این پسرفتها را ثمره حاکمیت روحانیت متشرع و حاکمیت جریان واپس گرا و اصلاح طلب عقب گرا میبینم و نه تمره انقلابی گری. بلکه برعکس اینها نطفه حاکمیتشان را در جلوگیری از روند انقلاب سفید و دمکراتیک بسته اند. اگر به این معنا کسی انقلابی بود این شاه بود و نه اینها. اینها نیروهای ضد انقلاب و تحول بوده و هستند.
همان عده می خواهند حیثیت انقلاب و تحول و ترقی را لکه دار تر کنند از آنچه است و اینها خشونت این دست راستیها را می خواهند با تحول خواهی و انقلاب خواهی یکی کنند. در حالیکه مفهوم تحول ساختاری و ریشه ای یعنی رادیکالیته خشونت و فاشیسم نیست. این طور نیست هرکی در ایران خواهان تغییر و داری رویکرد تغییر بود مرتجع و رمتنتیک و واپس گراست.
شما به این رمانتیزم و بنیادگرای و واپس گرایی نگاه کنید. این مشکل ما هستند و نه ایجاد تغییر به جلو. همین طبقه متوسط تغییرات دیروز را همه به حساب شاهنشاه میگذارد و تغییرات امروز را همه به گردن این رژیم و نتیجه میگیرد باید از هرگونه تغییر پرهیز کرد. اینها در ادامه گفتمان خود می طلبند: نه الزام تغییرات شاهنشاهی و نه واپس گرایی و انقلابی گری تنها محافظه کاری توامان با اعتدال. این یک رویکرد اجتماعی است آیه منزل الهی نیست. این رویکرد اجرایی مانند هر رویکرد اجرایی دیگر پایه عقلی ندارد. که برخی الانه در عوض خواهان عقلانیت هستند. در مسائل اجتماعی و تقسیمات اجتماعی سنتی و مدرن و ذالک صحبت کردن از عقلانیت بیهوده است. این یک روشنکفر گرایی و انتلکتوالیزم است که در ایران نظر به حاکمیت آن طبقه متوسط سنتی و فرهنگی از مهندسها و دکترها مد شده است. پس این عقلانیت دستمایه همان طبقه متوسط اما از شاخه تکنوکراتها می باشد. فراموش نکنیم همانطور که در آغاز عرض کردم هدف جامعه سنتی انکار وجود جامعه حریف و مدرن و لذا ضزرورت رشد و توسعه مدرن و تجویز رشد و توسعه ارتجاعی آن است. او حتی زمانی که رشد و توسعه مدرن را در ظاهر می پذیرد در پی ابداع طریقه خاصی است که به آن مفهوم سنتی خود را از رشد اعطاکند تا مبدا از این رشد و توسعه نصیبی به حریف یعنی جامعه مدرن موجود برسد جامعه ایی که او خواهان رشد و توسعه آن نیست چرا که میداند در این جابجایی و دیگرگونی رشد و توسعه جامعه مدرن و رو به تکوین یعنی فروپاشی هرچه بیشتر خودو جامعه سنتی. از اینرو از سوی تکنوکراتها خود در پی ابداع یک جامعه عقلانی و به یک عبارت دیگر جامعه فکری و فرهنگی است. البته عقلیون همه از عقل سنتی پیروی نمی کنند. برخی از پیروان جامعه عقلانی هم در جامعه مدرن و در حال تکوین در ایرانند که در جای خود به آن خواهم پرداخت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر