۱۳۹۳ آبان ۱۶, جمعه

تضاد گرایان پوپولیست وطنی


انقلاب صنعتی در نیمه دوم قرن 18 بوده. خیلی ها انقلاب صنعتی را موجد تضاد کار و سرمایه- به تعبیر مارکسیستی - می دانند و این در حالی است که اگر شخصی مانند آدام اسمیت کتاب معروفش- منشا ثروت ملل - را در 1764 می نویسد او این را بر پایه یک سرمایه داری که سابقه دیرینه در انگلستان دارد به نظم در می آورد. پس این تضاد کار - سرمایه که مارکسیستها می گویند پیش از انقلاب صنعتی وجود داشته است که می توانسته اساس چنین اثار مهمی مانند منشا ثروت ملل آدام اسمیت گردد.. حال از این جا باز گردیم به رویکرد تضاد کار- سرمایه مورد نظر مارکسیستها. این رویکرد که می خواهد سرمایه داری نباشد بر خلاف رویکردی که برای رشد سرمایه داری در یک کشور است، باز می گردد به دوران مانوفاکتورها و کارگاه ها یعنی به دنبال ماقبل آدام اسمیت و انقلاب صنعتی و کارخانه ها. در حالی که مارکس تازه در سال 1818 در آلمان عقب مانده و ماقبل انقلاب صنعتی بدنیا آمد یعنی زمانی که برخلاف آلمان انقلاب صنعتی در انگلستان و فرانسه.. در حال اوج گیری بود. اما انقلاب صنعتی در آلمان در قیاس با انگلستان با یک قرن تاخیر شروع می شود: نیمه دوم قرن 19. انقلاب صنعتی در ایران با 50 سال تاخیر نسبت به آلمان شروع می شود. گفتیم خواه در انگلستان و خواه در آلمان و ایران انقلاب صنعتی موجد تضاد مارکسیستی از کار و سرمایه و سرمایه داری نبود. اما در همه این کشور ها از پیش از انقلاب صنعتی و آدام اسمیت، چون سرمایه داری وجود داشت و چون تضاد کار و سرمایه - به تعبیز مارکسیستی - هم وجود داشت، از همین رو هم مخالفت با سرمایه داری هم از موجودیت برخوردار بود. لاکن موج انقلاب صنعتی که جهانی شد، مخالفت با سرمایه داری از سوی مخالفین قدیم هم بطور جهانی دوچندان شد، چون انقلاب صنعتی، سرمایه داری را  بطور جهانی دوچندان به حرکت و رشد وا داشت.
از این جاست که رویکرد مارکس به میدان می آید و این رویکرد پس از مرگ او به غلط مارکسیسم نام گرفت. در هر صورت مارکس بر خلاف مخالفان قدیمی از سرمایه داری که در پیش از انقلاب صنعتی در همه کشورها تقریبا وجود داشتند، در نگاه به انگلستان، نه به آلمان که در آن زمان هنوز انقلاب صنعتی در آن وجود نداشت - به رویکرد جبر راه رشد سرمایه داری روی می آورد و مخالفان قدیمی سرمایه داری را به مشتی مرتجع نسبت می دهد.
این مرتجعین کاری به مراحل رشد سرمایه داری در کشور ها نداشتند. و نمی خواستند هم داشته باشند. این ها از تضاد کار و سرمایه حرکت می کردند. از این حرکت می کردند که سرمایه داری هست، پس بی عدالتی هست. و سپس نتیجه می گرفتند: نباید باشد و عدالت باید بازگردد. تاکید می کنم: عدالت اجتماعی باید باز گزدد. یعنی بر گردیم به دوران ماقبل سرمایه داری.
تمام مبارزه مارکس در واقع در مبارزه با همین مرتجعین و مخالف سرمایه داری است تا مخالفت با سرمایه داری و موجود از پیش را با یک رویکرد تاریخی - اقتصادی که بعدها اسمش را ماتریالیسم تاریخی گذاشتند منطبق سازد، با این هدف که به این نظر بود پرولتاریا در حال رشد سکان دار آتی انقلاب و تکامل است نه ارتجاع ، نه واپس گرایی در مخالفت با رشد سرمایه داری و کلا سرمایه داری.
حال در کشور ما همین مرتجعین و همین مخالفان با رشد سرمایه داری و انقلاب صنعتی لباس مارکسیسم به تن کرده اند و با مسخ رویکرد مارکس دارند پشت مارکس سینه می زنند و با این ادعا که عصر سرمایه داری به پایان رسیده و از این حرفها.
در حالی که مسئله این مرتجعین به سند گفته بالا از آغاز اصلا این نبوده و حالا هم این نیست یعنی : رشد سرمایه داری و جبر رشد سرمایه داری در یک کشور.
این مرتجعین در هیچ کشوری و در هیچ زمانی کاری به رویکرد تاریخی و جبر رشد سرمایه داری نداشتند و حالا هم ندارند.
اما این که حالا همان مرتجعین مدعی اند که تاریخ رشد سرمایه داری به پایان رسیده، یعنی چنین افاضات کلی و انتزاعی، فقط از سر فرصت طلبی این هاست و بس. والا مسئله اصلی این ها هرگز رشد و مراحل رشد سرمایه داری در سطح کشوری نبوده و حالا هم نیست.
مخالفین مرتجع از سرمایه داری - یا ارتجاع در اپوزیسیون - که خواهان بازگشت به دوران ماقبل سرمایه داری در کشور ند، تضاد گرا هستند. تضاد گرایی به این مفهوم که این ها با نادیده انگاشتن هرباره جبر رشد, تضاد اجتماعی موجود میان کارگر و سرمایه دار - به تعبیر مارکسیستی : تضاد کار و سرمایه - را مطلقه می کنند. این تضاد گرایی که در پایین بیشتر پیرامون آن گفته خواهد شد، یک رویه مقابل هم دارد و به آن رشد گرایی می گویند. رشد گرایان، وجه جبر رشد سرمایه داری را مطلق می کنند. رشد گرایان عمدتا از بورژواهای ترقی خواه و هواخواه سرمایه داری می باشند.
تضاد گرایان یا هواداران مطلقه سازی تضاد اجتماعی در سرمایه داری، درخت را می بینند اما جنگل را نمی بینند. به عبارت دیگر جزء اندیش و خرده بین هستند. علاقه به جامعه، نظام و ساختار های اجتماعی ندارند. عشق شان مناسبات و روابط اجتماعی و آنهم مناسبات و روابط متضاد اجتماعی است.
چیزی که اساسا در مخیله این مرتجعین نمی گنجد: توسعه ، نظم پذیری، ساختار پذیری، تشکیل یک جامعه، توسعه روابط اجتماعی از جزء به یک کل و به یک ساختمان و جامعه است..
از این رو غالب ادبیات ارتجاع- ضد سرمایه داری در ایران وفتی از جنگل سخن می گویند، وقتی از جامعه و نظام سخن می گویند مد نظرشان هرباره مناسبات و روابط جریی است و برعکس.
از این دیده ارتجاعی، جامعه همان مناسبات توسعه نیافته است، و مناسبات توسعه نیافته همان جامعه است. جزء همان کل است و کل همان جزء. فرد همان جامعه است و جامعه همان فرد. نابودی حزء سرمایه داری همان نابودی نظام و جامعه سرمایه داری است، و نابودی جامعه سرمایه داری ، نابودی همان جزء و مناسبات سرمایه داری و الی آخر.
تضاد گرایان در کشور ما با پرچم پوپولیسم به میدان می آیند. بنابر رویکرد پوپولیستی، کشور - یعنی آنچه که پوپولیستها «جامعه ایران» می نامند - به دو قطب اقلیت یک در صدی از سرمایه داران و اکثریت 99 درصدی از کارگر ان تقسیم شده است. به همین سادگی.

این جامعه پوپولیستی، و ساده شده، از این دیده تنها حامعه موجود در ایران است. این جامعه همان جامعه سرمایه داری است که باید نابود شود و در این جامعه، با این ادعا، نضاد کار و سرمایه « حاکم » است و دولت حاکم هم نماینده این جامعه پوپولیستی است. به همین سادگی.
تضاد گرایان پوپولیست وطنی ما از طرفداران دو آتشه آوانتاریسم و حزب پیشرو اند! یعنی طرفداران بزن و بکوب یک عده آگاه و پیشرو که راه بیافتند، ترس دیگران هم می ریزد.
بهش می گویند عنصر آگاهی و عنصر ذهنی.

شرایط عینی، توسعه، رشد، مراحل تکامل تضاد های اجتماعی، رشد سرمایه داری و.. این ها از دیده تضادگرایان پوپولیست و هواداران دو آتشه حزب پیشرو، یک مشت اراجیف و توجیهات ایدئولوژیک از جانب سرمایه داری است. که حزب پیشرو نباید مرعوب آن شود!
J