۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

پیرامون سیاست


von Farhad Vakof, Donnerstag, 20. Mai 2010 um 17:13
زندگی روزمره سیاست را از مشاغل پلیدی دانسته که در دست انسانهای پلید تر از آن چرخانیده می شود. از دیگر سو دین به تخالف با قدرت و سیاست پرداخته و آنرا رد می کند. در دانش قدیم و امروز اما سیاست در شمار شعور عملی انسان است. به این معنا سیاست یعنی عمل . سیاست معمولا انجام و گذارده می شود. برای سیاست گذاری نظام و تشکیلاتی احتیاج است که بدان حکومت می گویند. هر فرد سیاسی و هر حزب سیاسی در پی حکومت کردن است. در حکومتهای استبدای احزاب سیاسی وحود ندارند. چون نظام های استبدادی مبتنی بر اصل تکاثر احزاب سیاسی و طبقاتی نیستند. استبداد یعنی حاکمیت تک قشری و تک طبقاتی و تک فردی و تک حزبی. نتیجتا در حاکمیت استبدادی چون تکاثر نیست احزاب سیاسی یا تشکیل نمی شوند و یا بطور غیر قانونی تشکیل می شوند و بطور مخفی در داخل و خارج به فعالیت می پردازند یعنی در پی براندازی حاکمیت استبدادی و استقرار نظام دمکراتیک بر می آیند. البته همه این احزاب غیر قانونی دمکراتیک نیستند برخی دیگر که دمکراتیک نیستند تنها در پی تعویض نظام استبدادی با یک نظام استبدادی دیگرند که در آن خود این حزب جای حزب حاکمه را اشغال می نماید.
معنای واقعی اپوزیسون یعنی در واقع مخالفت و اپوزیسیون های نظام های استبدادی در پی تجدید نظام استبدادی نیستند. پس می توان نیتجه گرفت تمام احزاب مخفی و غیر قانونی از اپوزیسیون نیستند. معمولا نظام های استبدادی که از تشکیل احزاب جلوگیری می کنند تلاش می ورزند دو نکته را پیوسته تکرار کنند
1- دارای اپوزیسیون و مخافین سیاسی نیستند. یعنی آنها که مخالفند سیاسی نیستند و به عبارت دیگر شایسته حکومت کردن نمی مباشند.
2-احزاب غیر قانونی از اپوزیسیون نیستند بلکه تنها به قدرت و حاکمیت خود می اندیشند.


البته هر دو این اتهامات ممکن است وافعی باشند. لذا برای پی بردن به حقیقت باید در کن اتهامات وارده تفحص کرد. و از پیش نمی توان دچار پیشداوریها شد.

من در این مقال در پی تشکیل محکمه و رسیدگی به این مطلب نیستم. چون در هر کشوری شرایطی دیگری حاکم است و باید تحلیل مشخص از شرایط مشخص نمود. اما خواننده به خوبی می داند که ما در ایران خودمان نظر به حاکمیت استبدادی دیرینه الزام تشکیل چنین محکمه ایی در وجدان عمومی دور از واقع نیست. و همان خواننده به خوبی به مبرمیت چنین محکمه و مطلب واقف است. بهر حال ما ایرانیها از چنین مطالبی مطلع ایم. و برای ما موضوعات ناآشنایی نیستند.

من می خواهم بر پایه چنین موضوعات آشنایی در این فرصت مطالبی عرض کنم که فکر می کنم بی اهمیت نیستند.
معمولا از اپوزیسیون ایرانی انتظار سیاست گذاری می رود. این انتظار چنانکه گفتیم انتظار بیهوده ای نیست. چون هر حزب سیاسی در اپوزیسیون در خفا در پی تشکیل حکومت دمکراتیک و انحلال حاکمیت استبدادی است. به عبارت دیگر موجودیت هر حزب سیاسی در اپوزیسیون غیر قانونی در نفس خود به معنای انحلال حاکمیت استبدادی و دهن کجی به آن و ادعای بلقوه حاکمیت داشتن است.
اهمیت این مطالب الزام تاکید و تکرار آن را طلب میکند. از اینرو اجازه می خواهم قدری پیرامون این مطالب مکث نمایم.
در اینجا دو مطلب نهفته است: یکی اینکه یک حزب سیاسی یک مفموم و پدیده عملی و حکومتی است. دوم اینکه هر حزب حکومتی باید در ساختار آن حکومت قابل گنجایش باشد یعنی با آن نظام و حکومت مطابفت داشته باشد. اهمیت ایندو موضوع بقدری است که هر حکومتی هر قدر هم دمکراتیک باشد تنها آن احزابی را در خود می پذیرد که با آن مطابقت داند. معنای عملی آن این است که آزادی احزاب در نظام دمکرایتک بدون قید و شر ط نیست. مرز های قرمز احزاب در نظام دمکراتیک خود مرز های نظامند و هیچ نظامی عبور از خود را اجازه نمی دهد. ما از این دو مفهوم دیگر مستفاد می کنیم اول اینکه یک حزب سیاسی یک بخشی از یک حکومت است و لذا با تشکیل خود به حکومت متعهد و جزیی آن و معنای آن این است خواه این حزب در قدرت باشد و خواه در قدرت نباشد یک حزب حکومتی است و دوم اینکه هر حکومتی مظهر اعمال قدرت است. در منطق مارکس این اعمال قدرت حکومت برابر با اعمال دیکتاتوری است. یعنی در این رویکرد هر قدرتی به غلط یک اعمال دیکتاتوری است. مارکس از این رویکرد که در واقع می توان گفت مذهبی است نتیجه میگیرد که روی دیگر اعمال قدرت و حاکمیت و دیکتاتوری اعمال دمکراسی است. او بر پایه این منطق خواهان حکومت یعنی دیکتاتوری پرولتاریا است که دمکراسی برای کارگران و اعمال دیکتاتوری و قدرت بر علیه زیر دستان و دیگر طبقات غیر کارگری است. من این مثال را در اینجا آوردم تا به کمک آن عرض کنم منظور من از اعمال حاکمیت بر محکومان اعمال دیکتاتوری و استبداد نیست. از دیگر سو من سعی نمودم در اینجا این مطلب را روشن کنم که مفهوم یک حزب سیاسی یک حزب عملی و سیاست گذار است نه یک حزب فکری و عقیدتی. به غبارت دیگر سیاست یک شعور عملی است نه یک شعور نظری و لذا سیاست یک اعتقاد و یا یک عقل نظری و باور دینی نیست. سیاست جزیی از هستی انسان اجتماعی در شرایط یک جامعه طبقاتی است. هستی اجتماعی انسان دوگانه است و یک بخش آن همین حالت شعوری آن است و بخش دیگر صورت مادی آن است. آنچه ما موقعیت اجتماعی و طبقاتی انسانها می خوانیم همین هستی دوگانه انسانها است.

حال بر گردیم به این مطلب که یک حزب سیاسی و سیاست گذار و عملی در اپوزیسیون حائز چه شرایطی است. برای چه این یک مسئله است برای اینکه در فقدان یک حکومت که اپوزیسیون مظهر آن است پس تشکیل احزاب حکومتی و عملی و غیر قانونی به چه معنا است؟
من قبلا عرض کردم این به معنای تشکیل حکومت موازی است. هر حزب دمکراتیکی که در خفا تشکیل می شود با تشکیل خود که غیر قانونی است وجود حاکمیت استبداد را زیر سوال می برد و به این ترتیب خواهان تشکیل نظام مخالف یعنی نظام دمکراتیک در ازای استبدادی است. معنای حکومت موازی آنگاه که احزاب دمکراتیک بهم می پیوندند و تشکیل یک حکومت در تبعید را می دهند آشکارتر می شود.

شما حال این مبحث را داشته باشید و در ذهن خود پیوند بزنید با این مطلب چون در یک کشور دو سلطان و دو حاکمیت ممکن نیست پس آنگاه معنای عملی این حکومت در تبعید در چیست؟ این حاکمیت در تبعید بر چه کسی حکومت میکند؟
آیا این حکومت مجازی را می توان به عنوان یک حکومت تلقی کرد؟ در واقع نه.

وقتی ما به این پرسش ها با نه پاسخ می دهیم آنگاه دچار یک تضادی می شویم یعنی از یک سو در تشکیل حزبیت مفهوم حکومتی را داشتیم لذا در حزبیت به حاکمیت دوگانه در یک کشور منتهی می شویم و از دیگر سو این حکومت دوم و مجازی و مخفی صورت یک حکومت شورشی و در حاشیه را دارد. یعنی اصلا عملی نیست چون در شرایط سیاست گذاری و حاکمیت نیست.

اپوزیسیون برای رفع این تضاد سخت درگیر نبرد جانانه ای است. از یکسو مخفی است و از دیگر سو باید با حکومت بر سر سیاست گذاری به چالش بپردازد.

چون قادر به سیاست گذاری نیست باید شگرد برابر نشانی در سیاست گذاری و نقد سیاست گذاری حاکم را بعهده بگیرد. او مجبور است در هر مورد حکومتی به مردم و طبقات محروم از قدرت خود بفهماند که حکومت مجازی اگر بود چگونه سیاست گذاری می کرد و چرا سیاست گذاری حاکم به نفع طبقات محروم از قدرت و حکومت شونده و یا محکوم نیست. این برابر نشانی البته به شکل نظری پیش میرورد . برخی این برابر نشانی را با تحلیل سیاسی به جای سیاست گذاری برابر نشان عوضی می گیرند و مدعی اند که اپوزیسیون فقط قادر به نق زدن و انتفاد کردن است در حالیکه مسئله بر سر سیاست گذاری و عمل است.
من به این نظرم این منتقدین اپوزیسیون که از ما اتتظار استراتژی و سیاست عملی را دارند در پی دور زدن از استبدادند. چراکه این دسته متوجه این تضاد موجود در اپوزیسیون در شرایط استبدادی نیستند که در بالا عرض شد. استبداد در واقع هم همین که در پی انحلال احزاب سیاسی است. او اجازه مشارکت طبقات و اقشار را در سیاست گذاری مملکت صادر نمی کند. پس چطور در شرایطی که احزاب قانونی نیستند و طبقات و اقشار محکوم از مشارکت در حاکمیت محروم می شوند و به آنها به سان رعایا و محکومین برخورد می شود شما می توانید از احزاب انتظار سیاست گذاری و عمل را داشته باشید؟ تنها انتظار به جا از این احزاب در یک محکمه عادلانه این است که آیا این احزاب به وظایف سیاسی و اپوزیسیونی خود عمل می کنند می باشد. از شمار این وظایف عرض کردم برابر نشانی در سیاست گذاری حاکم است. این آخری را ما معمولا به معنای داشتن یک برنامه عملی و پیروی از آن از جانب احزاب می نامیدیم که در ست هم است. هر حزب سیاسی باید صاحب یک برنامه عملی باشد که بر پایه آن حکومت خود را یعنی در صورتی که به فدرت رسید حاوی باشد. او باید در هر گام سیاست گذاری حاکم را با سیاست گذاری اپوزیسیون مقایسه و اختلاف آنرا به اطلاع و آگاهی برساند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر