۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

پیرامون سکولاریته1


von Farhad Vakof, Samstag, 5. Juni 2010 um 15:57
یکی از موضوعات مورد مجادله امروز این مطالبه ما ایرانیان در جدایی نهاد های دینی از نهاد های سیاسی است که سکولاریته نامیده می شود. حالا چرا ما باید این لفظ سکولاریته و یا بدتر از آنرا سکولاریزم را بکار گیریم راستش من نمی دانم. معمولا کاربرد الفاظ فرنگی در کشورمان بی علت نیست. موجه ترین علت اجبار است یعنی وقتی ما مجبور شویم و دیگر هیچ معادل فارسی آن موجود نباشد. گاهی کابرد این الفاظ خارجی از نظر روانی اثر خوشی ندارند چون این الفاظ فرنگی در دست تجدد خواهان موجبات اثرات سوء روانی بر روی سنتی ها فراهم میکند که طبعا باید از آن پرهیز کرد چون هیچ علتی وجو ندارد که آدم بخواهد متجدد باشد که این خود در این کشور از گناهان کبیره محسوب می شود و بعد علاوه بر آن بخواهد با دست خود در چشم سنتی از خود یک هیولای فرنگی با شاخ و دمی بسازد که با سکولاریته خود در پی تجدید کشور است.

با عزیمت از این مقدمه احازه بدهید ببینیم با این وجود این سکولاریته ای که می گویند چیست و بدرد چی میخورد. این واژه برغم تازگی اما در کشورمان چندان غریب هم نیست. از مشتقات این کلمه که در زبان ما رایج است همان واژه سیکل می باشد. منشاء این واژه مثل بسیاری دیگر از اسامی جغرافیایی و علمی در ایران فرانسوی است. معنای یک سیکل همانطور که می دانید یعنی یک دوره . سکولوم که ریشه مشترک برای سکولار و سیکل است هم به معنای زمان دوره و یک سده می باشد.

بیهوده است اگر ما بخواهیم از روی این معانی لغوی در پی معنی کردن سکولار برای منظوری که ما داریم بر آییم. با این وجود به نظر من بهترین معنای معادل آن در زبان ما واژه دهر است. اما من پیشنهاد می کنم ما سکولار را به معنای مجازی و متداول آن بکار گیریم که به مفهوم غیر کلیسایی است. اگر ما این کلیسا را به مفهوم یک نهاد دینی و مذهبی ملتفت شویم آنگاه به به کن مسئله سکولار نزدیکتر خواهیم شد. در مقابل سکولار یک واژه فرنگی ساکرال وجود دارد که در نقطه مقابل سکولار معنا می دهد و آن عبارت است از مقدس. اجازه بدهید از همینجا تا دیر نشده به اصل مطلب باز گردیم. منظور از سکولار یعنی به غیر از نهادهای مقدس و دینی نهاد های دنیوی و دهری و اینجهانی. و به عبارت مستقیم تر منظور از سکولار نهاد های سیاسی است. پس بدینسان سکولار یعنی آنچه ساکرال نیست آنچه مقدس نیست و آنچه دنیوی است و دینی نیست. بخواهیم این موضوع را به حکومت بر گردانیم و تعمیم دهیم آنگاه خواهیم داشت که ما خواهان حکومتی غیر مقدس و سکولار و غیر دینی می باشیم یعنی حکومتی که در آن میان نهاد های حکومتی و سیاسی و نهاد های مقدس و ساکرال جدایی وجود دارد. اما اینجا یک سوال پیش می آید و آن اینکه آبا خواست جدایی میان نهاد دین و حکومت یک خواست سیاسی است؟ من پاسخم به این پرسش منفی است. نه خیر. خواست سکولاریته یک خواست سیاسی نیست. یعنی برای طرح چنین خواسته ایی الزاما نباید سیاسی بود. چرا طرح این موضوع اینقدر مهمه؟ چون سکولاریته هم می تواند از سوی دین کاران و دین داران مطرح گردد و نه فقط از سوی سیاسیون و سیاسیتمداران. برای فهم این موضوع بهتره که به رابطه میان نهاد های دینی و نهادهای سیاسی نظر بیافکنیم. این رابطه مثل یک تناسب دوسویه است. در یک سوی آن نهاد های دینی هستند و در سوی دیگر آن نهاد های سیاسی. در یک سوی آن دین داران و دین کاران هستند و در سوی دیگر سیاست مداران و سیاسیون. سکولاریته از اینرو هم به صورت یک تناسب دو سویه مطرح است. یعنی هم یک خواهش از سوی دین داران است و هم یک خواهش از سوی سیاسیون.

به عبارت دیگر سکولاریته یک خواهش سیاسی نیست و یا یک مطالبه دینی نیست. در این تفاوق اجتماعی که سکولاریته نام دارد هم دین داران و هم سیاسیون با هم به تفاوق می رسند هر یک به راه خود بروند. و به تفاوق می رسند که میان نهادهای مقدس و دینی و نهادی دنیوی و سیاسی جدایی حاکم باشد.

شما فعلا این قراداد اجتماعی را داشته باشید تا من در اینجا با عزیمت از آن مطالب دیگری را مطرح کنم. یکی از مطالبی که معمولا مطرح است این است آیا معنای این قرارداد اجتماعی این است که دین داران و دینکاران حق اظهار نظر در برابر مسائل اجتماعی را ندارند؟ آیا به این معنا است علیه و یا بر له جکومت و سیاست نمی توانند موضع گیری کنند؟ آیا به این معنا است از موضع دینی در برابر جامعه و روند آن نمی توان برخورد نمود؟

برای پاسخ با این سوالها باید عرض کرد مواضع دینی و رویکردهای دینی نسبت به دنیا اگر نمی بود آنگاه هم نه دینی بودو نه عقیده ای. وجود دین و عقیده هم در تبارز چنین رویکردی به دنیا و دهر و روزگار است. هدف از سکولاریته عقیم کردن دین و ستاندن رویکرد اجتماعی آن نیست. سکولاریته نه میتواند و نه میخواهد که جلوی بینش دینی و عقیدتی به دنیا و جامعه را بگیرد. سکولاریته را با بازداشتن دین کاران و دین داران از زیستن و اثر داشتن کاری نیست. سکولاریته اگر دی پرورر نیست آنگاه دین ستیز هم نیست.

بگذارید مسئله دین ستیزی را که به سکولاریته نسبت داده می شود را قدری بشکافیم. شما هم مسلما واژه های اختراعی آقای سروش را درباره سکولاریزم فلسفی و سکولاریزم سیاسی شنیده اید. منشاء این نسبت ها به سکولاریته و حتی دنبال کردن ردپای آن در فلسفه در ایران نامعلوم نیست. و این در حالی است که این واژه سازی ها همه خود ساخته و با هدف دامن زدن به ابهام پیرامون سکولاریته و نه سکولاریزم می باشد. من از این مبحث سپس وارد مبحث دین سیاسی و جدایی دین و سیاست خواهم شد.

همان طور که می دانید این مبحث جدا از مبحث سکولاریته به مفهوم جدایی نهادهای مقدس دینی از نهاد های عملی و دنیوی است.
در رابطه میان فلسفه و عقل از یکسو و از سوی دیگر عقیده و دین دو گروه وجود دارند که مخالف آنند که پای فلسفه و عقل در مسائل عقیدتی و دینی به میان کشیده شود. مخالفت با فلسفه و عقل در میان دین داران و دینکاران از اینرو از دیر باز مطرح بوده است. این مخالفت با فلسفه و فلسفه ستیزی متوجه ستیز و چالش با حکمت بود که در واقع مولود ادغام فلسفه وعقل با عقیده و دین می باشد. از اینرو مخالفت با حکومت از سوی دینکاران و دین دارن یک جریان سکولاریزم دینی نیست. همانطور که مخالفت فلاسفه و عقلیون از ادغام فلسفه و عقل با عقیده و دین یک سکولاریزم فلسفی نیست. یعنی در واقع ما اصلا چنیین سکولاریته ایی نداریم. همانگونه که ما اصلا دارای سکولاریته سیاسی هم نیستیم. سکولاریته نه سیاسی است و نه فلسفی بلکه چنانکه گفتیم یک خواست حقوقی و بر پایه حقوق محوری از سوی هم جناح های مردم دال بر جدایی نهاد های مقدس دینی از نهاد های سیاسی و دنیوی است. برای سکولاریته نه باید سیاسی بود و نه فیلسوف و این سکولاریته نه سیاسی است ونه فلسفی و عقلی.

برای فهم بیشتر مطلب توجه کنید به همان حکمت و ادغام فلسفه و عقل با اعتقاد و دین. بانی چنین ادغامی و پدر ایدئولوژی افلاطون بود. این آفلاطون بود که در آکادمی های خود مکتب را بنا نهاد که وظیفه خود را من بعد در این می دید که موظوعات دنیوی و دینی را با هم به شکل مکتبی در هم آمیزد.

ما از اینجا کم کم می رسیم به مبحث ادغام دین و سیاست و ساختن ایدئولوژی که عرض کردم یک موضوع سکولاریته نیست بلکه یک امر لائیسیته و مخالفت با روحانیون متشرع و شارعین می باشد. محصول چنین مخالفتی یک نهضت موسوم به رفرماسیون می باشد

آنها که بطور مکتبی دین و دنیا را با هم در می آمیزند با این کار خود در پی ابراز رویکرد دینی و عقیدتی در برابر دنیا نیستند که گفتیم این دومی از شمار الزامات دین و عقیده است. بلکه سیستم سازان مکتبی با ادغام دین و سیاست در پی پنهان سازی دنیا و سیاست خود در پس پوشش و حجاب های دینی و عقیدتی اند. همین مکتب سازان هستند که بر سکولاریته این اتهام را وارد می بینند که سکولاریته دین ستیز است و بخصوص شعبه فلسفی آن ماتریالیزم فلسفی نام دارد. یعنی به عبارت دیگر منشای این اتهامات بر سکولاریته و تقسیم آن به سکولاریزم فلسفی و سیاسی همین دین سیاسی و مکتبی و ایدئولوژیک است.

این مبحث ادغام مکتبی و ایدئولوژیک دین و سیاست یک امری لائیک و عرفی نیست بلکه در مکتبها و توسط شارعین و ایدئولوگ ها ساخته می شود. چنانکه گفته شد در مقابل با شارعین روحانی یک نهضتی وجود دارد که خود را ضد آخوندیزم می نامد. منظور از آخوند در این جا همان روحانیون متشرع و یا شارعین روحانی می باشد. جریان رفرم یا نهضت ضد آخوندی در پی تفکیک دین و سیاست است. تفکیک دین و سیاست چنانکه می بینید یک حرکت سکولار نیست. بلکه یک حرکت لائیک است. برای جمع بندی هم شده به فرمولهای زیر توجه کنید

1- جدایی دین و سیاست

2- جدایی نهاد های دین و نهاد های حکومت

برخی از این مکتبیها مثل آقای ابراهیم یزدی از نهضت آزادی بر این نظر هستند که اینها با اصل اول مخالفند اما با اصل دوم یعنی جدایی نهادها از یکدیگر موافقند.

قبل از ادامه بحث نگاه کوتاهی به مصاحبه آقای ا. یزدی در این رابطه با دویچه وله آلمان بیاندازیم :

ابراهیم یزدی: دو نکته را من تذکر می‌دهم. یکی راجع به موضع نهضت نسبت به سکولاریسم است. می‌دانید که سکولاریسم تعریف مانع و جامع ندارد. تعاریف گوناگون وجود دارد. ولی ما برای روشن‌شدن مواضع خودمان سه مقوله را ازهم جدا می‌کنیم. ۱) دین و سیاست، ۲) نهاد دین و نهاد دولت و ۳) دین و دولت. ما این هر سه را از هم تفکیک می‌کنیم.

دین و سیاست را نمی‌شود از هم جدا کرد. در هیچ کجا عملی نبوده است، نه در اروپا، نه در ایران و غیره. مردم با باورهایشان در سرنوشت‌شان شرکت و دخالت می‌کنند. اما نهاد دین با نهاد دولت دو مقوله است. ما به هیچ امتیاز یا حق ویژه‌‌ای برای نهاد دین در دولت اعتقاد نداریم. روحانیون ایران هم می‌توانند سازمان و حزب داشته باشند و مانند بقیه‌ کاندیدا بدهند. ولی این که امتیاز ویژه‌‌ای باشد و بگویند چون اسم جمهوری، جمهوری اسلامی‌ست، پس روحانیون باید یک حق ویژه داشته باشند، خیر ما چنین چیزی را قبول نداریم.

http://www.dw-world.de/dw/article/0,,3856244,00.html

اما فایده عملی این تمایز گذاری در چیست؟. این را از زبان خود آقای یزدی بخوانیم:

در همین کتاب من که دوسال در محاق بود و اجازه‌ی انتشار به آن نمی‌دادند، و موضوع آن روشنفکری دینی و چالش‌های جدید بود، من این موضوع را آنجا مفصل توضیح داده‌ام. اما رابطه‌ی دین و دولت چیزی‌ست که باید درقانون اساسی تعریف بشود و آن هم چیزی فراتر از رابطه‌ی دین و دولت است. در واقع باید مشخص شود که جایگاه فرهنگ ملی در قانون اساسی کجاست؟ چگونه می‌خواهد شکل بگیرد؟ در آنجا ما به همان اندازه که در قانون اساسی اول که زمان دولت موقت تصویب شد، آقای خمینی هم امضا کرد، هیچ رهبر و مقام و یا ولی فقیه در آن نبود و گفتند این همین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است، ما در آنجا فقط یک چیز را پذیرفتیم و آن این است که مجلس مقننه عین تجربه‌ی مشروطیت نباید چیزی برخلاف باورهای مردم تصویب بکند. و نه فقط برخلاف باورهای دینی مسلمان‌ها، بلکه مجلس مقننه نمی‌تواند چیزی برخلاف باورهای مسیحیان ایران هم تصویب بکند. اگر تصویب بکند، دچار دردسر می‌شود. کمااینکه الان در آمریکا دولت مشکلی دارد، بویژه که نیوکان‌ها این مشکل را دارند و دولت بوش هم طرفدار آنها بود، و آن مسئله‌ی کمک‌هایی‌ست که دولت به سقط چنین می‌کند.

خیلی از مسیحیان با این امر مخالف هستند. پس بنابراین رابطه‌ی دین و دولت را باید قانون اساسی تعریف بکند و جز این ما چیز دیگری را نمی‌پذیریم. حالا اگر چنانچه کسی می‌خواهد یک قانون دینی را هم به مجلس بیاورد، خب بیاورد. اما آن را باید تبدیل به یک قانون مدنی کرد تا قابل اجرا باشد. زیرا آن خودش معنایی حقوقی دارد.

این معنای عملی عدم جدایی دین و سیاست از یکسو و فرق آن با جدایی نهاد دین و نهاد دولت است. یعنی دین کاران سیاسی نمی خواهند صحنه سیاسی را در صورت اسقرار دمکراسی ترک کنندو آنها می خواهند زیر نامها دمکرات اسلامی و ملی اسلامی به حیات خود ادامه دهند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر