۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

زمین بر روی شاخ گاو - بخش سوم

نکته دیگر در این رابطه  مربوط می شود به چیستان دیرینه پیرامون ریشه پارسی ها و در همین رابطه ریشه باور های شان که در این جا بیشتر مطرح است.
 منشاء آریایی و شمالی بودن پارسها آشکار است. این پارسها بخشی از اسکیت ها و ساکا و شاکا و اشک ها اند.

اما اسکیت ها در یک مهاجرت طولانی فلات ایران را مرحله به مرحله به تسخیر خود در می آورند و پس از پارس ها و در جنگ با آنها برای مدت زمان طولانی تا این که توسط ترک ها رانده شدند مطرح بودند

لا کن نکته ایی که در این جا مایلم به آن  اشاره کنم موضوعی فراتر از رابطه پارسها با اسکیت هاست.

این که پارس ها از اقوام شمالی اند زمانی که باور هایشان چنان با باورهای اقوام میان رودان  و مصر در هم آمیزد به چیستان ریشه های  پارس ها می افزاید. به عبارتی اگر پارس ها زمانی از اسکیت ها جدا شدند و فلات ایران و جنوب مهاجرت کردند پس چرا باورهایشان از اقوام میان رودان و مصر می باشد و شبیه به آنهاست؟

باید توجه داشت نه ماد ها و نه ماننا ها  بل که پارس ها در این مکان مد نظر ماست. پارس ها  به گونه دیگر از ماد ها و ماننا ها بودند و به گونه دیگر از اقوامی که در خطه شمال فلات ایران سکنا داشتند. این اقوام که در خطه شمال ایران سکنا داشتند و میراث قومی و زبانی و... شان بعدها توسط پارت ها و اشکانیان به ما ایرانیان امروزین منتقل شد  در تخالف با اقوام میان رودان و مصر و فرهنگ و  آنچه مورخین و باستان شناسان دایره فرهنگی می نامند واقع بودند.

من این ایرانیان را گروه شمالی می نامم و پارس ها را از گروه جنوبی. این نام ها برای اختصار مطلب و سهولت از جانب من  برگزیده شده اند.

اقوام شمالی بر خلاف اقوام جنوبی متمایل به آسیای صغیر و یونان و اروپا ... بودند. اقوام  جنوبی یعنی پارس ها متمایل به میان رودان و مصر و شمال آفریقا.

پارس ها در فرهنگ اقوام میان رودان و مصر ادغام شده بودند. پارس ها نه تنها میراث خوار عیلام و بل که همچنین میراث خوار فرهنگ بابل و از آن راه مصر  محسوب میشدند. پارس ها براین شالوده نه تنها زمانی خود را از صاحبان پارس و انشان و سپس عیلام - خوزستان امروزی - بل که این توانایی را کسب کردند تا سرزمین مصر در شمال افریقا امپراطوری خود را گسترش دهند.

همان گونه که می دانیم تاثیر پارس ها از عیلام و بابل غیر کتمان است  بطوریکه هخامنشیان دو زبان عیلامی و بابلی را در کنار زبان پارسی به زبان های رسمی مبدل نموده بودند.

اما آنها که در این جنگ مناطق با آشور- از حکام وقت بر میان رودان -  در رویارویی قرار داشتند اقوام شمالی یعنی مادها و ماننا بودند و نه پارس ها.

جنگ مناطق اصطلاحی ابداعی از سوی من است و ناظر بر این موضوع تاریخی است که غالب منازعاتی که سابقا میان اقوام کره خاکی روی می داده منازعات میان مناطق و نواحی بوده است و آنهم به این نحو که با ورود اقوام  نو و حاکمان جدید بر مناطق قدیمی سنت های منازعات  دیرینه این نواحی هرگز قطع نمی شده بل که به روال پیشین و به شکل جدید از سوی حکام جدید تداوم می یافته است.

 در طرح نواحی ما می بینیم اگر زمانی به لحاظ فرهنگی مصر به هندوستان مربوط میشد، یونان و آسیای صغیر در ارتباط قرار می گرفت با شمال ایران و آسیای میانه و شمال افغانستان و از این راه با چین و ترکستان.

بر این اساس از آنجاییکه پارس ها وارد حوزه فرهنگی مصر - هندوستان شده بودند با سنت های این منطقه در آمیختند و به چیز از هند و مصر  مبدل گردیدند.

 لاکن همان گونه که در بالا اشاره شد جنگ میان شمال و جنوب  اینبار بر دوش ماد ها و  آشورها  واقع شد. اما اگر این ماد ها بودند که امپراطوری زورمند آشوری را به مساعدت بابل ها منهدم کردند اما در ازای آن این پارسها بودند که با تکیه بر سنت عیلام و بابل میراث خوار امپراطوری آشور و سپس در یک امپراطوری عظیم مناطق شمالی و جنوبی را به هم پیوند دادند.

ادامه دارد...


زمین بر روی شاخ گاو - بخش دوم

گفتیم در باور و ادیان قدیمی آریایی ،  زمین  - نه کره زمین . چرا که این ها هنوز به غیر کروی بودن زمین باور داشتند - نه تنها بر روی شاخ گاو واقع شده بود بل که این گاو نر و زمین که ماه های اردی بهشت ، دی و شهریور نماد های تقویمی آن بودند در واقع یکی بودند.

اشه و ارتا و یا اردی ، نظام و نظم خاکی را بیان می کردند. شاه و شهریاری ، قدرت و زور، بار وری  - برای همین هم گاونر- همه نماد های زمینی و خاکی بودند. خاک خود از عناصر چهارگانه آتش، هوا - خاک و  آب محسوب می شد.
 ماه در جوار گاو سمبل زمین و خاک بود و جایگاهی در سمت چپ را اشغال می کرد.  از همین رو پادشاهان کلاهانی بر سر می نهادند که مانند هلال ماه و یا شاخ گاوان بود که ایندو شبیه هم بودند


در این رابطه اشاره چند نکته بی هوده نیست. اول از همه این که در باور ایرانیان در این دوره هوا و آسمان نخستین نماد از عناصر چهار گانه است در خور توجه از نظر زمانی است.

آتش و آذر در واقع نخستین  عنصر از عناصر چهار گانه محسوب میشد و روح و روان آدمی را انسان های قدیمی تر به این باور بودند که از آتش ساخته شده است.

ارتباط روح و آتش ، که آذر  نماد جاودانگی و امرداد بود  منجر به پرستش آتش که در عین حال نماد پاکی بود میگشت. بر پایه این باور هستی یعنی روح آتشکده دیرینه پابرجاست


آری، آری، زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش
رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه، خاموش است و خاموشی گناه ماست
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده آزاده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش...
سربلند و سبزباش، ای جنگل انسان
زندگانی شعله می خواهد
«سیاوش کسرایی»


اما به نظر می رسد در این مقطع زمانی تغییراتی در باور های این مردمان پدیدار شده است که فاصله آن با قدما کم و بیش آشکار است. بر شالوده باور های جدید همه چیز از آتش و آذر شروع نمی شود بل که مایه می گیرد اما آغاز نمی گردد.

آتش و آذر پاک یعنی روح القدوس که به شکل فره ایزدی و مرغ آتش - ققنوس - و همای سعادت که ورای اشه و فرای اشته و ورای ارته و فرای اردی  واقع است گرچه از سوی اسپید مندان  که نمادشان اسفند و سپیدی است و مقامشان بروی زمین نخستین مقام است - طبقه روحانیت که طبقه اول محسوب میشد -  از اهورا مزدا به شاهان و اشراف یعنی طبقه دوم بروی زمین که در واقع نماد زمین و نظم می باشند اعطاء می شد اما لاکن باید دانست که آتش و روح القدوس که روحانیون و اسپید مندان مانند زرتشت  که پیامبران و واسطه ها میان آسمان و زمین بودند به پادشاهان و ناظمان نظم خاکی به ودیعه میگذاردند  و آنها را به این ترتیب با فره ایزدی محشور می ساختند در حقیقت در باورهای جدید تنها جزیی از آسمان و مهر و خورشید و خور داد   قلمداد میشد.

به این ترتیب در این باورها گرچه آتش و روح و پاکی با آسمان و خورشید و هوروس و... درهم می آمیخت لاکن در شالوده اش این مهر و عشق و رحمت ، نور و روشنانی بود که مقام اول را در تحلیل نهایی  اتخاذ می نمود.

اهورامزدا در این باورها در حقیقت گرچه آتش و پاکی و روح مقدس از آن او بود لاکن او بود که آسمان و عنصر هوا نماد او محسوب میشد و او بود که ماه های بهمن، مهر و خورداد از او محسوب میشدند.

در این مکان جای دارد که قدری پیرامون سپید  مردان و دین کاران سخن رانیم.

می دانیم طبقه اول روحانیت بود. این روحانیت بود که شاهان و خسروان حلقه جاودانگی که نماد  آتش و جنگاوری، گردان و پهلوانی یعنی فروردین و فرا ترانا بود را دریافت می کردند.

جامه این روحانیون سپید و به رنگ ما اسفند و ماه برف بود. از دیگر ماه های این طبقه ماه آبان و  تیر بود. سپید جامگان و از جمله زرتشت که در جامه سپید  ظاهر می شدند در واقع نمایندگان  اهورا مزدا بروی کره خاکی محسوب میشدند.

اسپند مردان در کنار همیشه اسپندان - امش اسپندان  و یا امشاسپندان و فرشتگان و فره اشته گان، فر زانگان   - مقام مهمی محسوب میشدند که عبور از آنها به سادگی ممکن نبود.

همان گونه که آسمان و خورشید برای خود نماد هایی داشتند روحانیون هم برای خود نماد هایی داشتند. همان گونه که نماد های آسمان با آتش - عنصر هوا و آتش - در هم می آمیزند  نماد های آب و زمین هم در هم می آمیزند.

بر این اساس ماه ، زمین ، آب ، مار ، زن و گاو ، دین و دیانا  گرچه جدا از هم ولی همان گونه که روحانیون با شاهان مرتبط بودند ایندو هم باهم ارتباط داشتند.



ادامه دارد....

زمین بر روی شاخ گاو - بخش اول


در باور های آریایی ها گاو نماد نیرو، قدرت و حاکمیت، پادشاهی و باروری و خاک بود  همان گونه که ماه همین مظاهر را به سهم خود در آسمان به نمایش می گذاشت.
از همین رو این ها  بر این باور بودند که زمین بر روی شاخ گاو است.در مجمع النورین در این رابطه آمده است


'... بعضى ذکر فرموده‌اند که زمين بر روى يک شاخ گاو است هر وقتى‌که آن شاخ خسته مى‌شود. آن گاو سر خود را حرکت مى‌دهد و مى‌جنباند و زمين را مى‌اندازد بر روى شاخ ديگر و هر موضع از زمين که بر روى شاخ گاو قرار مى‌گيرد آن قطعه زلزله مى‌شود... (مجمع‌النورين ص ۲۵۰) م


این باور که زمین بر روی شاخ گاو است و این گاو همان زمین و خاک،  و نماد زورمندی و پادشاهی است را یونانی ها به گونه دیگر باور داشتند. در نزد یونانیان این گاو به   اطلس مبدل میشود

در مسیحیت که این اطلس به مسیح مبدل میگردد در واقع رنج های زمین بر دوش مسیح قرار می گیرد که اطلس وار بار زمین و گناهای آنرا بر دوش می کشد. در مسیحیت عیسی  مقام شاهی خود را از دست نمی دهد. او شاه زمین و آسمان بطور همزمان باقی می ماند.

در نزد آریایی ها نماد عشق و رحمت و مهر و محبت ،نور و روشنایی آسمان و خورشید است. آن کوه رحمتی که سابقا کوه مهر نام داشت و در مجموعه تخت جمشید و پاسارگاد واقع است در همین رابطه دین و آیین مهر است.

در مسیحیت هم ما به همین دین عشق و مهر بر می خوریم که اساس آیین مسیحیت  واقع شده است.

در آیین و دین مهر ، ماه مهر اولین ماه سال است و با جشن مهرگان همراه است. آغاز سال با ماه مهر و پاییز سنت میان رودان و از جمله عبریان است که طبعا برای مسیحیت امری نا آشنا نیست.

در آسمان ها خورشید نماد مهر و محبت و روشنایی است که از مشرق زمین سر بیرون می آورد و از همین رو هم در تصاویر باستانی نماینده اهورا مزدا  و نماد فره وشی و فروهر از سمت راست تصویر ظاهر میشود و از سمت چپ نماد خاک و زمین، اطلس زمانه یعنی پادشاه که مظهر نظم و نظام یعنی اشه و ارتا می باشد پدیدار می گردد.

در رابطه با نماینده اهورا مزدا سخن کم رانده نشده است. این درست است  آن که درجانب راست تصویر مشاهده میشود اهورا مزدا نیست. اما او نماینده دینی و نماد فره وشی و فروهر و نماینده اهورا مزدا بر روی زمین و خاک است. از همین رو هم بیهوده  و بی ربط نیست که زردتشتیان بعدها   از آن برای خود و فره وشی و فروهر  نمادی ساختند و با بهتر بگویم نمادی که از این مراسم بعدها پدیدار شد را که شکل مختصری از مراسم تحلیف روحانی  پادشاه است را به نماد روحانی و به نماد دین خود مبدل ساخته اند.

این که گفته شود فروهر یعنی فره ارتا و فره اشته و یا فرشته در سلسله مراتب پنچ گانه  یعنی تن ، جان ، روان  ضمیر یا وجدان مقام پنجم را دارد از این روست که این فرشته و فروهر که برخی مایلند آنرا دانش و شناخت و فره انگ و یا فرهنگ  برگردان کنند در واقع همان دین و همان معرفت الهی است که به شکل فرشته و پیام آور، در فرد نهاد می شود و در صورت کردار و گفتار و پندار نیک باقی و در غیر این صورت مانند مرغ سعادت انسان را ترک می کند.

به نظر می آید این فره اشته و فرشته و فروهر با دیگر فره ها و فرهنگ ها که انسان از برخوردار است یکی نیست. در کنار فره وشی و فروهر که نماد دین و حقیقت الهی  و اهورا مزدا بروی زمین است دیگر فره ها هم وجود دارند نظیر فره آریایی، فره کیانی ،فره ایزدی و...

در این نمونه ها فره به مفهوم و یا چم  دیگری است. ما امروزه هم فرهنگ و یا فره  نگ را به مفهوم منش و روش و یا ذات و جوهر  - فروهر - نژاد و تخمه بکارمی گیریم. به نظر می آید در مقولات  مانند فریدون فر و یا فره ایزدی و فره مندی و... این فره ها و فره نگ ها به چم ذات و نژاد و تخم و تیره و... معنی می دهد.

به عبارت دیگر در منظر قدما انسان ها نه تنها از نظر فره و نژاد و فرهنگ و قومیت منقسم میشوند بل که پای رسته های اجتماعی پیش می آید که بر آن اساس بطور نمونه شاهان و اشراف با دیگر انسان متمایز می گردند.

بر این اساس باید دانست شرط اولیه تحلیف روحانی و دریافت حلقه قدرت و پادشاهی و یا این که همای سعادت بر روی فرد سایه افکند الزام این بود که فرد از فره کیانی برخوردار میبود و سپس از این راه حائز فره ایزدی گردد.

من به این ترتیب می خواهم به این نکته اشاره کنم گرچه فروهر و یا جوهر و گوهر و ذات به ودیعه گذارده در انسان ها یعنی همان ذات پنجم و فره وشی و فروهر و فرشته و... در افراد در این باور ها با تولد آغاز می گردید و برای این هم فروهر و ذات و نمایندگانی هم بروی زمین و خاک موجود بودند که از تیره اسپید مندان و اسفند و تیر و آبان محسوب می شدند یعنی در واقع همان رسته روحانیت لاکن باید از نظر دور نداشت آن حلقه قدرت و زور و حاکمیت و پادشاهی را برخی از فریدون فران دریافت می کردند هر مرغ سعادت و یا شاهین و فروهری نبود که بر سر هر کس و ناکسی سایه افکند.

به عبارت دیگر در این جا دو نکته وجود دارند که باهم فرق دارند.

نکته اول همان فروهر و ذات مقدس است که مظهر پاکی و جاودانگی ، تقدس و دیانیت، نیکی و... است و نکته دیگر که نماد آن حلقه، خورشید و آذر، و آتش و شیر ، پادشاهی و قدرت است.

 به نظر می آید گرچه در آغاز این دو فروهر یکی بودند اما بعدها این دو از هم جدا شدند یعنی در واقع عده ایی از عده دیگر چنان ممتاز شدند که به اندیشه جدایی این دو فروهر و توجیه این جدایی از هم افتادند.

ادامه دارد...