یکی از دوستان در سایت سندیکا مطبی با محتوای زیر نوشته اند:
در مورد سنديکا و ايده "يک چيزى بگوييد که بشود گرفت" چند کلمه بگويم. اولا، سنديکا آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. اينکه چرا در ايران سنديکاى مستقل از دولت نداريم، سؤالى است که پاسخش را بايد جنبش سنديکايى پيدا کند و براى همه ما توضيح بدهد. اگر از من بپرسند، ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براى اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگرى نيست، بلکه جزئى از يک مدل ادارى-سياسى در جامعه است. سنديکا بخشى از يک توازن و حتى توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوى خريد و فروش نيروى کار در بازار است. سنديکا بعنوان بخشى از يک رژيم و نظام سياسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرايى بورژوايى در جامعه، بدون ثبات سياسى و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحاديه کارگرى بخش موجّه و پذيرفته شدهاى از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازى راه بجايى نميبرد. حتما بعضى در نقد اين نظر مثال سنديکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى ديکتاتورى و يا اتحاديههاى آفريقاى جنوبى را پيش خواهند کشيد. اما اين مثالها مربوط نيست، چون قرار بود دوستان سنديکاساز ما شدنى بودن و "قابل گرفتن" بودن سنديکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سنديکاى انقلابى را از مسئولين و مامورين تقسيم معجون جامعه مدنى در ايران بگيرد.
با اينحال هر فعال جنبش کمونيسم کارگرى مدافعان سنديکا را تشويق ميکند که اگر چيزى را ميشود "گرفت" حتما بگيرند. قبلا هم گفتهام، ما هيچ دو خشتى که کارگران روى هم گذاشته باشند را بر نميچنيم. ما آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهيم، کارى که انتظار داريم سنديکائىها هم بکنند.
در جواب به این دوستان من مطالبی نوشته ام که در زیر خواهد آمد:
در مورد سنديکا و ايده "يک چيزى بگوييد که بشود گرفت" چند کلمه بگويم. اولا، سنديکا آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. اينکه چرا در ايران سنديکاى مستقل از دولت نداريم، سؤالى است که پاسخش را بايد جنبش سنديکايى پيدا کند و براى همه ما توضيح بدهد. اگر از من بپرسند، ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براى اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگرى نيست، بلکه جزئى از يک مدل ادارى-سياسى در جامعه است. سنديکا بخشى از يک توازن و حتى توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوى خريد و فروش نيروى کار در بازار است. سنديکا بعنوان بخشى از يک رژيم و نظام سياسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرايى بورژوايى در جامعه، بدون ثبات سياسى و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحاديه کارگرى بخش موجّه و پذيرفته شدهاى از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازى راه بجايى نميبرد. حتما بعضى در نقد اين نظر مثال سنديکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى ديکتاتورى و يا اتحاديههاى آفريقاى جنوبى را پيش خواهند کشيد. اما اين مثالها مربوط نيست، چون قرار بود دوستان سنديکاساز ما شدنى بودن و "قابل گرفتن" بودن سنديکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سنديکاى انقلابى را از مسئولين و مامورين تقسيم معجون جامعه مدنى در ايران بگيرد.
با اينحال هر فعال جنبش کمونيسم کارگرى مدافعان سنديکا را تشويق ميکند که اگر چيزى را ميشود "گرفت" حتما بگيرند. قبلا هم گفتهام، ما هيچ دو خشتى که کارگران روى هم گذاشته باشند را بر نميچنيم. ما آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهيم، کارى که انتظار داريم سنديکائىها هم بکنند.
در جواب به این دوستان من مطالبی نوشته ام که در زیر خواهد آمد:
روزبه عزیز! من با بخشی از نظرتان که داهیانه مطرح شده است موافقم و آن این که... بدون پارلمان، بدون سوسیال دمکراسی، بدون سنت قوی قانون گذاری بورژوایی، بدون ثبات سیاسی و بطور خلاصه بدون یک مجموعه روابط سیاسی، ادرای و حقوقی که سندیکا بخش موجه و پذیرفته شده ای از آن تعریف شده باشد تشکیل سندیکا راه بجایی نمی برد. و آن این که شما می فرمایید سندیکا باید محصول عمل مستقیم کارگری باشد.
سوسیال دمکراسی حق فعالیت آزادنه پیدا کنند
روزبه عزیز! اگر ما بپزیریم که بدون یک مدل اداری و سیاسی و حتی اجتماعی از سرمایه داری که در آن سنت قانون گذاری قوی مسلط باشد، پارلمان حکومت کند، قوه قضایی و حقوقی مستقل باشد، ثبات سیاسی حاکم گردد، توافق اجتماعی میان کار و سرمایه برقرار گردد، بر اساس توافق اجتماعی میان کار وسرمایه، نظام سیاسی و اداری و مناسبات حقوقی کشور عمل کند و... یعنی این مطالبی که شما می فرمایید، آنگاه من پرسشم از شما این است: مگر نه این است که باید برای رسیدن به این خواسته ها متوسل به انقلاب شد؟ مگر نه این که باید جمهوری اسلامی را سرنگون کرد و راه سازندگی و پیاده کردن مطالب گفته شده را پیش گرفت؟
روزبه عزیز! خوب! اگر پاسخ این پرسشها مثبت است، اگر راه انقلابی و راه سرنگونی و راه سازندگی، راه ایجاد توازن اجتماعی میان کار وسرمایه و بر آن اساس راه پارلمان، راه قانون و راه ثبات سیاسی و راه سلطه یک رابطه حقوقی عمل کننده و... پس بطور خلاصه اگر این ها که گفتیم در مقطع کنونی و تاریخی ایران از ضرورت ها و جبر های تاریخی هستند پس آنگاه چرا شما با عملی کردن این مطالبات مخالفید؟
روزبه عزیز! توجه بفرمایید! من یکی به سهم خود می پذیرم که این کمبودهای حقوقی و سیاسی و اجتماعی و.. که شما مطرح کردید به اضافه سطح پیشرفت اقتصادی و نیروهای مولده کشور که این آخری را من به آن اضافه می کنم چنان عمده هستند که رفع عاجل آن ها از ضرورت حاضرین تاریخی کشور می باشد و نه حل تضاد کارو سرمایه که این آخری فعلا ممکن نیست و حل آن موکول و منوط به رفع و حل کمبود ها و نقصان هایی است که فوقا به آن اشاره شد.
روزبه عزیز! توجه بفرمایید! آن چه که شما در باره سندیکا و سوسیال دمکراسی، توازن و توافق اجتماعی میان کار و سرمایه، ثبات سیاسی و قانونی و ... فرمودید بی آن که من آنرا وهن هایی تلقی کنم که شما به ما نسبت می دهید برعکس می پذیرم که اختلاف سیاسی میان شما و ما اتقاقا بر حول همین افتراق در خطوط سیاسی است. من پرسشم این است خوب. اشکال این سوسیال دمکراسی و این سندیکا که شما به این گونه ترسیم کردید در چیست؟ مگر شما نمی فرمایید که آن چه ما می خواهیم مطالباتی هستند که در وهله اول در کشور بایستی تلاش کرد که پیاده شوند چرا که از سنت هایی هستند که ما آن ها را در کشور نداریم؟ درعوض آنچه ما داریم خلاف آن ها هستند؟ خوب اگر چنین است آنگاه من در جواب می گویم ما هم نظیر شما در پی انقلابیم . ما هم اجرای خواسته هایمان را در گرو انقلاب و سرنگونی این نظام سیاسی، اداری، اجتماعی و حقوقی و اقتصادی و... می بینیم. ما هم می اندیشیم که با این حکومت و یا این جامعه ایی و اقتصادی که از راه این حکومت، حاکم است و... خواسته های ما عملی شدنی نیست. از همیین رو ما هم به انقلاب می اندیشیم. این سوسیال دمکراسی که شما می گویید انقلابی است.
روزبه عزیز! به این ترتیب باید گفت: این سندیکا و سوسیال دمکراسی که شما می فرمایید فقط حائز آن چهره اصلاح خواهانه که شما در آغاز بر پایه یک پیمان و توافق اجتماعی میان کار وسرمایه، راه پارلمانی و .... ترسیم کردید نیست! این تنها یک روی این سکه است! شما چهره اصلاح خواهانه آنرا که ضرورتا اتخاذ شده می بینید اما چهره انقلابی آن را که بنابر ضرورت های تاریخی دیگر اتخاذ شده است را مشاهده نمی کنید. علت این غفلت شما در خط سیاسی شما ریشه دارد که حل تضاد اساسی کار و سرمایه را در ایران کنونی عمده می داند! شما به همین جهت است که سندیکا و سوسیال دمکراسی را که در پی حال تضادهای عمده کنونی از راه انقلابی است و از این راه در پی حل تضاد اساسی کار و سرمایه می باشد متهم به سازش و گریز از انقلاب کارگری و ... می نمایید. در حالی که این حقیقت ندارد. انقلاب کارگری و حل تضاد اساسی کار و سرمایه در کشوری که شما شمه ایی از موقعیت اجتماعی، سیاسی ، حقوقی و اقتصادی آن را ترسیم کردید آب در هاون کوبیدن است و عملی نیست. و این اختلاف میان انقلابی است که سندیکا و سوسیال دمکراسی در پی راه انداختن آن هستند و آن انقلابی است که شما در سر می پرورانید. با سپاس
منبع وآدرس سایت سندیکا:http://www.facebook.com/groups/workers.syndicates/