۱۳۹۲ دی ۱۷, سه‌شنبه

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 5

دولت و حاکمیت را اگر به مفهوم رهبری  حساب کنیم، دولت و حاکمیت در اصل دست جمعی  و در ظاهر لیبرال دموکراتیک یعنی انتخاباتی خواهد بود. جزئیات آن را قانون اساسی لیبرال دموکراتیک کشور مشخص خواهد که من به شخصه در این رابطه پیش نویسی تهیه و ارائه داده ام.

اصل مشارکت جمعی در عمل یعنی این که ما کارگران باید از پیش نیروهای لیبرال دموکرات کشور- منظور نیروهای اجتماعی است - را در پیرامون یک محور از اتحاد عمل تاریخ ساز گرد هم آوریم.

این اتحاد عمل اجتماعی در واقع پایه واقعی و اصلی دولت و حاکمیت لیبرال دموکراتیک آتی خواهد بود.

این اتحاد عمل نه تنها پایه دولت آتی بل که نمایی تمام کمال از شرایط اجتماعی نوین خواهد بود که بر اساس آن بنای دولت بالا می رود.

بنابر این در این مکان این الزام وجود دارد، پیرامون این شرایط اجتماعی، نیروهای آرایش دهنده درونی و در واقع قدری از جامعه نو و جاری بگوییم.

گذشته از کارگران دو دسته اجتماعی دیگر در این جامعه نو و به طبع آن دولت نو مشارکت دارند و خواهند داشت:

1- جامعه بورژوازی با طبقات درونی آن

2- توده های مابینی که میان جامعه کارگری در پایین و جامعه بورژوازی در بالا واقعند

3- جامعه کارگری که پایه لیبرال دموکراسی کارگری را تشکیل می دهد


چون هر سه این دستجات کنون جاری و در حال تشکیلند از این رو از نقطه نظر جامعه شناسی توضیح این توده های بی شکل کار آسانی نیست.

بطور کلی باید چنین در نظر داشت که در جوار شرایط اجتماعی کهن کشور عملا در همه جا یک شرایط اجتماعی با آرایش طبقاتی در بالا گفته شده و تقسیم شده در حال شکل گیری است.

این پروسه شکل گیری شرایط اجتماعی نو در مجاورت شرایط پیشین اجتماعی همان فرایند تحول اجتماعی است که ما از آن به عنوان انقلاب لیبرال دموکراتیک نام می بریم.

ما آنچه اتحاد عمل نیروهای لیبرال و دموکرات در سطح اجتماعی می خوانیم در واقعیت امر اتحاد عمل همین سه نیروی اجتماعی نامبرده در بالاست.

ادامه دارد...


لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 4

پیوسته باید از این نقطه حرکت کرد  لیبرال دموکراسی و کلا عصر لیبرالیته و دموکراسی، هر قدر کارگری تر و هر قدر بیشتر در پی تعدیل تضاد های اجتماعی و هر قدر بیشتر در آن آزادی و دموکراسی برای کارگران باشد ، از آن این جامعه کارگری است که منتفع می شود.

شعار ما باید این باشد: برای رهایی و عدالت اجتماعی فردا، آزادی و دموکراسی، تعدیل تضادها و رفاه کارگری امروز را نباید از دست داد. نه از این رو که  سیلی نقد به از حلوای نسیه است، بل از این رو دموکراسی و آزادی، رفاه کارگری و.. حلاوت خاص خود را دارد و کارگر امروز تنها از حلاوت امروز به تدریج به رهایی فردا خواهد رسید.


سنگ را باید برروی سنگ نهاد و شرایط اجتماعی و مادی کشور را چنان ارتقاء داد تا با پیوست جامعه کارگری ایران به حرکت جهانی برای یک جامعه حهانی عملا رهایی کارگران فراهم شد.

دموکراسی و آزادی  که ما کارگران نوین می خواهیم فقط آزادی و دموکراسی در سطح سیاسی نیست: در سطح اقتصادی باید سندیکاها و شورا کارخانجات- مانند کشورهای پیشرفته صنعتی - دایر گردند.

در یک اصل کلی نباید شکی کرد: کلا هر قدر فرآیند دموکراتیزه و لیبرالیزاسیون کشور وسیع تر و عمیق تر و طولانی تر باشد بسود ما کارگران است و از این رو ما در همه زمینه بی چون وچرا مدافع وسیع ترین، عمیق ترین و طولانی تر فرآیند آزادی خواهی و مردم سالاری می باشیم.

جامعه کارگری همواره باید از این اصل عزیمت کند جایی که تندرو ترین جناح بورژوازی، مترقی ترین بخش آن از انقلاب لیبرال دموکراتیک خسته و ناتوان گشته است، این کارگران و جامعه کار گری اند به عنوان پیگیرترین بخش انقلاب خواهان حرکت به پیش می باشند.  به این معنا هر پرچم آزادی خواهی و مردم سالاری که از دست این بورژوازی به زمین افتاد، این جامعه کارگری است که آنرا بلافاصله به اهتزاز خواهد درآورد.

بنابراین اگرچه  ما نه تنها نیروی محرکه انقلاب لیبرال دموکراتیک،  لاکن    یکی از مهمترین موتورهای این انقلاب هستیم و خواهیم بود

اگرچه تنها رهبر و هادی آن نیستیم اما یکی از مهمترین رهبران این انقلاب هستیم و خواهیم بود

ادامه دارد...

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 3

گفتیم لیبرال دموکراسی کارگری یک حرکت سوسیالیستی و عدالت خواهانه نیست اما با آن حرکت عدالت جویانه  بی پیوند هم نیست  . شعار او خلاصه چنین است: امروز اصلاحات فردا انقلاب.

در حرکت اصلاحات، لیبرال دموکراسی کارگری بخش کارگری از پریود لیبرال دموکراسی است. به این صورت- در جامه لیبرال دموکراسی کارگری - جامعه کارگری صفوف خود را عمدا و با اراده از صفوف اصلاحات بورژوایی جدا می سازد.

 بدین ترتیب او به دروغ های سوسیال دموکراسی و بورژوازی پیرامون عدالت اجتماعی اجتماعی و سوسیالیزم خواندن  حرکت اصلاحات  باور ندارد.

او ضروت اصلاحات را درک می کند و از این رو هم به ماهیت لیبرال دموکراتیک بودن این اصلاحات نظر دارد. او اصلاحات را مطالبه می کند چرا که می داند اصلاحات و تغییرات کمی امروز زمینه ساز یک انقلاب اجتماعی در  فردا می باشند.

.او نه تنها اصلاحات امروز را برای انقلاب فردا می خواهد بل که اصلاحات امروز را هم برای اصلاحات امروز می خواهد.

از این رو او به مانند یک کارگر لیبرال دموکرات همراه با انقلاب اجتماعی جاری و عصر خود است.

از انقلاب لیبرال دموکراتیک، کارگران به منزله انسان از دو جهت نفع می برند:

آنها از آن به عنوان انسان کارگر امروز نفع - نفع آنی- می برند و  از آن به عنوان یک انسان کمونیست در فردا! - نفع آتی-

لیبرال دموکراسی کارگری و اصلاحات کارگری در واقع  ارضاء کننده آنچه که منافع کارگری است می باشد. اما ارضاء کننده منافع او به عنوان یک کمونیست نیست

منافع کارگری و جامعه کارگری در عصر لیبرال دموکراسی یعنی تعدیل تضاد ها میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی. در واقع آنچه که در چارچوب حفظ و بقای این مناسبات میان دو جامعه- کارگری و بورژوایی - مطرح می شوند پیوسته به منفعت هر دو جامعه و در نهایت به منفعت لیبرال دموکراسی به منزله بک عصر تاریخی است.

ادامه دارد...

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 2

در پریود لیبرال دموکراسی حرکت کارگری لاجرم رادیکال نیست. نه این که نمی خواهد و یا تمایلی به رادیکالیته، انقلاب و به این مفهوم سوسیالیزم و عدالت اجتماعی و.. ندارد.

برخلاف تصور رومانتیک ها ، خرد گرایان و رویکرد مکانیکی از تاریخ اجتماعی، در مراحلی که تاریخ اجتماعی در حال شدن است، این شدن و این تاریخ یک توده بی شکل نیست که شکل پذیری آن در پایه و اساس تنها منوط به خواسته ها ، تصمیمات ما انسان های تاریخ ساز باشد.

از این رو مراحل تکاملی در تاریخی اجتماعی ، فراشد های مقطعی از یک ضرورت می باشند. اختیار انسان، آزادی در تصمیم گیری، مطالبات قابل اجرا و...  از این رو در هر پریود و مقطع تکاملی  محصور به محدودیت های همان مرحله می باشند.

با علم به این نکته تاریخی و بر اساس این رویکرد تاریخی - نه خردگرایانه و مکانیکی - است که لیبرال دموکراسی کارگری مطرح شده است.

بر این اساس آنچه لیبرال دموکراسی کارگری را از سوسیال دموکراسی جدا می سازد در مواردی است که یک مورد آن پیوند لیبرال دموکراسی کارگری با رادیکالیزم در آتیه است.

سوسیال دموکراسی به منزله یک حرکت بورژوایی آینده نگر نیست و نمی تواند هم آینده نگر باشد. اما لیبرال دموکراسی کارگری به مثابه یک حرکت اصلاحاتی در پریود لیبرال دموکراسی به آینده چشم دوخته است. یعنی ضمن همراهی با تاریخ جاری و لیبرال دموکراسی، مرحله بعدی و آتی را هم در نظر دارد.

به عبارت دیگر لیبرال دموکراسی کارگری در پریود بعدی تاریخ منحل و به انقلاب جهانی و حرکت رادیکال می پیوندد. اما تا آن زمان حق خود می داند که یک حرکت اصلاحات و تعدیل تضادهای اجتماعی بسود جامعه کارگری را مجسم سازد و مجسم هم خواهد ساخت.

همان گونه که پیشتر هم یاد آوری شد، در پریود لیبرال دموکراسی، حرکت اصلاحات تنها می تواند تاریخ را بسوی یک انقلاب هدایت دهد اما خود به نفسه نمی تواند انقلابی و رادیکال باشد.

از سوی دیگر این حرکت اصلاحات که به انقلاب رهنمون است را سوسیالیزم  خواندن و مانند سوسیال دموکراسی، اصلاحات را به عنوان انقلاب فروختن شیوه لیبرال دموکراسی کارگری نیست.

سوسیال دموکراسی از یک  سو نه مخالف اصلاحات است و نه مخالف انقلاب. لاکن هر یک به زمان و به پریود خود. زمانی که اصلاحات ضروت تاریخی ، لیبرال دموکراسی کارگری هم یک ضرورت تاریخی است و زمانی که این ضروت وجود ندارد، لیبرال دموکراسی کارگری هم جای خود را به سوسیالیزم و کمونیسم خواهد داد.


ادامه دارد..




لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 1

  در طول تاریخ بخشی  از  جامعه   بالا دست و سواره  در تلاش تخفیف و تعدیل تضاد ها میان بالایی ها و پایینی ها برآمده و در عصر نو ماحصل این تلاش ها پیدایش سوسیال دموکراسی بوده است.

در کشور ما که این عصر در حال  جنینی و توسعه می باشد به تبع آن هم سوسیال دموکراسی به منزله تلاش بخشی از جامعه بالادست در تعدیل و تخفیف تضاد های اجتماعی میان جامعه بالا و جامعه کارگری در فرمی ضعیف و جنینی است .

این که ما تلاش جامعه بالادست در تخفیف و تعدیل تضاد های اجتماعی را سوسیالیزم بنامیم و بطور کلی مساعی بالایان برای تعدیل تضاد ها را  با سوسیالیزمی که منبعث از تلاش پایینی ها در جهت رفع و نفی آن تضاد هاست،  در یک صفوف قرار دهیم، گرچه ایده ایی است لاکن از نظر من ایده درستی نیست.

از نظر من در این چندین دهه اخیر این هم طرازی دو دسته اقدامات و از دو منبع اجتماعی مختلف  موجب اغتشاشات و آشفتگی ها فراوانی در اهمیت و مفهوم سوسیالیزم به منزله حرکت عدالت خواهی اجتماعی و کارگری گردیده است.

من به شخصه ترجیح می دهم که سوسیالیزم را به مثابه حرکت عدالت خواهانه اجتماعی جامعه فرودست علیه جامعه بالادست با انگیزه نفی و رفع تضاد های اجتماعی تلقی و تعریف کنم.

و در عوض تلاش های بخشی از جامعه بالادست در تعدیل و تخفیف تضاد ها را  از مفهوم سوسیالیزم و حرکت عدالت خواهانه اجتماعی جدا نگه دارم.

ماحصل این اندیشه من، لیبرال دموکراسی کارگری است که   در طول تاریخ لیبرال دموکراسی خود را مطرح می کند و به مفهوم تلاش جامعه کارگری برای تخفیف و تعدیل تضاد میان جامعه کارگری و  جامعه بورژوایی است.

ناگفته پیداست لیبرال دموکراسی کارگری، سوسیال دموکراسی نیست. و از سوی دیگر سوسیالیزم نو یا کمونیزم عصر نو هم نیست. در واقعیت امر لیبرال دموکراسی کارگری برخلاف سوسیال دموکراسی تلاش از پایین برای تعدیل تضاد های اجتماعی است. از اینرو لیبرال دموکراسی کارگری میان مساعی خود در تعدیل تضاد ها و تلاش جهت نفی تضادهای اجتماعی فرق فاحش قائل است.

تلاش کارگری  و از پایین - نه بورژوایی و سوسیال دموکراتیک و از بالا -  در جهت تعدیل و تخفیف تضاد های اجتماعی در حقیقت امر  حرکت اصلاحاتی در مدتی از تاریخ است که لیبرال دموکراسی در آن  پریود حائز حقانیت تاریخی است.

بنابراین در پریود حقانیت تاریخی لیبرال دموکراسی، - من بعد به اختصار پریود  لیبرال دموکراسی -   دو حرکت اصلاحاتی یک کارگری و از پایین یعنی لیبرال دموکراسی کارگری و دیگری بورژوایی و از بالا یعنی سوسیال دموکراسی مطرحند.

سوسیال دمکراسی یک حرکت بورژوایی و اصلاحاتی در پریود لیبرال دموکراسی است که در عین حال مدعی سوسیالیزم است. این سوسیالیزم که بورژوایی است در واقع مبتنی بر تعدیل و تخفیف تضاد های اجتماعی جامعه بورژوایی با جامعه کارگری است.

این سوسیالیزم در  واقع خلاف سوسیالیزم کارگری و کمونیسم است که در واقعیت امر حرکت عدالت جویانه  کارگری برای حل نه تعدیل تضاد های اجتماعی می باشد


ادامه دارد