۱۳۹۲ دی ۱۸, چهارشنبه

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 10

خیلی خوب خواهد شد  هر مورد تازه ایی که در این جا گفته می شود  به فراز های توخالی در همان مورد مبدل نشود.  توجه کنید   هدف ازوحدت، تشکیل دولت  و دیگر مطالب از این قبیل اهداف سرخود و برای خود نیست. همه این ها به خاطر این است که انسان ایرانی در طول عمر کوتاه اش با سعادت و با ارج انسانی زندگی کند.

والا نه وحدت و نه تشکیل دولت .. هیچیک یک هدف در خود نیستند.   در راه سعادت ما انسان ها وسیله اند.  و چون در این قسمت از مباحث پیرامون دولت به جریان مخالف نظر داشتیم، در این مکان باید از خود بپرسیم پایه دولت ارتجاع در ایران اگر اتحاد مرتجعین باهم، اگر  بر پایه این دولت ، ضدیت این نیروها با پیشرفت، رفاه عمومی و آزادی و مردم سالاری و دیگر منشورهای لیبرال دموکراسی و عصر نو نیست پس در چیست؟ نه می پرسم پس درچیست؟

در این رابطه بایستی یک نکته را مد نظر داشت تا سوء تفاهیم بعدی پیشگیری شود.

نباید از نظر دور داشت میان تشکیل دولت و تظاهر یک وحدت اجتماعی و سیاسی از یکسو و از سوی دیگر فرم ارائه این دولت فرق وجود دارد.

وحدت اجتماعی و سیاسی و تشکیل دولت چنان مقولات ارگانیک و به هم تنیده اند که در گذشته دولت و جامعه را مقولات قابل تفکیک باهم نبودند.  در این گذشته وقتی از دولت می گفتند منظور جامعه بود و وقتی از جامعه می گفتند همان دولت بود یعنی چنین مقولات دولتی و اجتماعی باهم تنیده بود.

به مفهوم قدیم اگر حرکت کنیم تشکیل دولت در واقع یعنی تشکیل جامعه، یعنی تشکیل یک اتحاد اجتماعی و به مفهوم امروزی و جدید یعنی ابراز یک اتحاد و قوای اجتماعی و تاریخی  است.

شما این اتحاد اجتماعی، یا ابراز چنین قوای اجتماعی و تاریخی، دولت به چنین مفهومی را می توانید در  همین جمهوری اسلامی ایران مشاهده و ادراک کنید. در همین رابطه   برعکس هر وقت که سخن از فروپاشی این اتحاد اجتماعی است در واقع سخن از فروپاشی  همین دولت است والا در سطح فرم این که این دولت - دولت جمهوری اسلامی - به شکل ولایت فقیه، حاکمیت مطلقه فقیه و.. می باشد، این ها تنها فرم و شکل این دولت می باشند. اما مفهوم و معنای اجتماعی این دولت نیستند


ادامه دارد..

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 9

بنابراین هرباره باید دید چه ضروریات اجتماعی در سطح جهانی و در سطح داخلی ما را به تشکیل دولت لیبرال دموکراتیک، به حرکت و تحول اجتماعی ملزم و مجبور می کند.

والا ما همسان رومانتیک ها، مانند فیلسوف ها، مانند مکتب داران... که از هریک از این قماش ما در کشور کم نداریم، هرباره می توانیم یک مبدای دلخواسته برای حرکت خود قائل شویم و از آن مبدا حرکت کنیم. اما فایده  این ها برای کشور ما در چیست؟

این هایی که این گونه می اندیشیدند هیچ شده از خود بپرسند که دست کم اگر ما این 500 سال اخیر را در نظر بگیریم، چه عواملی دست بدست هم دادند که ایران قادر به ترقی اجتماعی نشده است؟

براستی وقتی شرایط اجتماعی پیشین عامل بحران است چه کار درستی لازم است جز این که آماده حرکت و تغییر برای دامن زدن به گسترش یک شرایط اجتماعی نو شد؟

من در این جا دارم از حرکت و تحول به چنین شرایط اجتماعی و بر آن اساس ضرورت دولتی که چنین تحول اجتماعی را ممکن و عملی می سازد میگویم! یعنی دولت لیبرال دموکراتیک

این دولت اگر می خواهد بانی حرکت و تحول باشد اگر می خواهد در خدمت ساختن،  گسترش شرایط نو باشد و هزاران اگرهای از این قبیل باید به سهم خود آماده این باشد به وظایف تاریخی خود عمل کند. باید حاضر باشد واقعا دولت لیبرال دموکراتیک باشد. باید آماده باشیم با مساعدت هم و برغم تضاد های اجتماعی موجود میان ما، چون لیبرال دموکراتیم، چون ترقی خواهیم  و چون در اصول باهم متحدیم، با احترام به یکدیگر در سایه یک دولت لیبرال دموکرات مشترکا و متحدا دولت برانیم.

علیه کی و چی؟

علیه رخوت،  علیه ارتجاع، علیه آن شرایط اجتماعی عقب مانده، علیه آن احزاب و گروه ها و ایرانیانی که این رخوت و ارتجاع را بر ما تحمیل کرده اند و مایلند در ادامه چنین تحمیل کنند.

دولتی که در این مکان مد نظر است در واقع نمایش همین قدرت، همین فعل و همین عمل است. و این دولت را فقط کارگران لیبرال دموکرات و فقط کارگران عصر نو نمی توانند تشکیل دهند. این ممکن نیست.

ادامه  دارد...

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 8

 برای تفیهیم بیشتر مطلب ضروت وحدت در تضاد به جریان مخالف توجه کنید. یعنی به جریانی که دولت لیبرال دموکراتیک علیه آن شکل می گیرد. یا بهتر بگوییم علیه آن جریان آبی که لیبرال دموکراسی کشتی دولت خود را به ساحل نجات می رساند.

ناگفته پیداست که این جریان ، مانند لیبرال دموکراسی یک جریان اجتماعی، یک مرحله از تاریخ اجتماعی کشورماست. به عبارت دیگر یک تکه و گوشه هرقدر تاریک و روشن از تاریخ اجتماعی ماست .


بر پایه قوانین وحدت اضداد ترقی خواهان، حتی با مرتجعین هم وحدت دارند. این وحدت در واقع یک وحدت انسانی، یک وحدت اجتماعی و یکی از کلی ترین وحدت هاست. فراموش نباید همه ما انسانیم: خواه مرتجع و خواه مترقی.

اگر بخواهیم وحدت گرایانه برخورد کنیم و در شیفتگی در اومانیسم و انسان گرایی، آنگاه حق باشماست باید یک دولت انسانی که کل ایرانی را شامل می شود برپا کنیم.

اما شما توجه کنید: چرخ عظیم تاریخ در و با نمایش چنین رومانتیسمی به حرکت در نمی آید. در هنگام حرکت از یک نقطه الف به نقطه ب شما نمی توانید حرکت کنید لاکن در عین حال هم در نقطه آغازین باشید و هم در نقطه پایانی. این ممکن نیست. به هنگام تشکیل دولت هم همینطور است

از این رو اگر ما می خواهیم چرخ عظیم تاریخ اجتماعی کشور را به حرکت در آوریم، شلاق بر بدنه رخوت، مرحله پیشین و گذشته بزنیم، اگر می خواهیم  مرحله لیبرال دموکراتیک تاریخ کشور مان را تحقق ببخشیم، اگر می خواهیم از نقطه گذشته به نقطه حال و آینده حرکت کنیم باید آماده باشیم از گذشته با همه عظمت و بی عظمتی آن دل برکنیم. اگر هم نه دل برکنیم بل وداع کنیم. این بر طبق منافع و قوانین حرکت است. والا ما محکوم به ایستاندن و درجا زدن خواهیم شد.

البته موضوع صحبت ما در این مکان حرکت گرایی تاریخی و مطلق سازی حرکت تاریخ تا سرحدات نادیده نگاشتن منافع انسانی و منافع کلی نیست اما تا حدودی که مربوط به ضرورت تشکیل دولت لیبرال دموکراتیک و تحقق مرحله لیبرال دموکراتیک کشور می شود ، ما مجبوریم تن به حرکت بدهیم. مجبوریم از قوانین و الزامات عینی حرکت و تحول بگوییم ..

ادامه دارد..

لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 7

در جواب به این دسته از منتقدین باید گفت: وجود چنین وحدتی مانند وجود چنین تضادی، تاریخی و عینی - اجتماعی است.

در تاریخ اجتماعی همان گونه که می توان از وجه تضاد های موجود اجتماعی حرکت کرد می توان از سر وحدت اضداد هم حرکت کرد. لاکن هرباره نکته تعیین کننده، پرهیز از مطلق سازی هر یک از چنین وجوه و حرکتی است.

به عبارت دیگر موضوع صحبت ما در این مکان نه وحدت گرایی و نه تضادگرایی است بل که ادراک یک مرحله از تاریخ تکامل اجتماعی  است که بر وحدت ضدین متکی است.

برای این ادراک ما مجبوریم هرباره بدور از یک جانبه نگری ها که در وحدت گرایی و تضاد گرایی متجسم می گردند، کلیتی را بنگریم که وحدت اضداد در تاریخ اجتماعی را عینیت می بخشند: جامعه کارگری و جامعه بورژوایی در عصر لیبرال دموکراسی

از موانعی که سر راه فراشد این مرحله از تاریخ در کشور ما وجود دارد یکی در این است که نیروهای مخالف نمی گذارند جامعه کارگری و جامعه بورژوایی مطابق قوانین تاریخی از وحدت اضداد باهم به وحدت برسند و یابهتر بگوییم وحدت موجود خود را علنی  و متجلی سازند...

در تجلی این وحدت است که در واقع در سطح سیاسی دولت عصر نو یعنی دولت لیبرال دموکراتیک پیاده می گردد. برای این منظور - تشکیل دولت  لیبرال دموکراتیک - همان گونه که به اقتضادی بحث عنوان شد، اتحاد نیروهای ترقی خواه اعم از بورژوا و کارگر الزامی است.

ایندو باید در اساس خود را همانند سرنشینان یک کشتی تاریخ تصور کنند که بر علیه یک جریان مخالف با مساعدت هم در حرکتند.


برغم همه تضاد، برای سر نشینان این کشتی در واقعیت امر فقط یک ساحل نجات وجود دارد نه دو ساحل نجات.

و همان گونه گفته شد کشتی این دولت و اتحاد علیه یک جریان مخالف کشتی می راند نه دو جریان مخالف.

به عبارت دیگر در ادامه هرباره این گونه باید مسائل تاریخی را درک کرد تا برغم تضاد اجتماعی موجود میان نیروهای ترقی خواه و لیبرال دموکرات، کشتی لیبرال دموکراسی و عصر نو را به ساحل نجات رساند.

ادامه دارد..





لیبرال دموکراسی کارگری و سوسیال دموکراسی - 6

اتحاد نیروهای اجتماعی ترقی خواه کنونی و برآن اساس تشکیل دولت لیبرال دموکراتیک در عصر نو مطابق قوانین عینی وحدت اضدا د صورت پذیر می گردد.

این  وحدت و تضاد میان نیروهای مشترک منافع در قالب عصر نو و در عصر لیبرال دموکراسی متجسم می گردد. به عبارت دیگر نیروهای ترقی خواه در عصر نو نه تنها  برمحور دستاوردهای تاریخی عصر لیبرال دموکراتیک با یکدیگر در تضادند بل بر همان محور باهم متحدند.

بر پایه قوانین وحدت ضدین،لیبرال دموکراسی به یکسان در میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی تقسیم شده است با این تفاوت که هر سر این تضاد به شکل و به سهم خود لیبرال دموکراسی و عصر نو را متجلی می کند.

بدین سان نه فقط یک لیبرال دموکراسی  بل دو نوع اجتماعی از لیبرال دموکراسی از موجودیت برخوردار است:

1- لیبرال دموکراسی کارگری

2- لیبرال دموکراسی بورژوایی

این دو نوع اجتماعی متضاد از لیبرال دموکراسی در یک وجه و محور باهم وحدت دارند: لیبرال دموکراسی، شرایط اجتماعی عصر نو، دولت در عصر نو و..

اساسا تصور لیبرال دموکراسی تنها با یک  وجه تضاد، کارگری یا بورژوایی ناممکن است. مگر این که  موجودیت کل لیبرال دموکراسی به زیر سوال کشیده شود.

بنابراین خلاف تصور رایج لیبرال دموکراسی به نفسه پدیده کارگری یا پدیده بورژوایی نیست بل وحدتی از یک تضاد اجتماعی میان جامعه کارگری و جامعه بورژوایی است.

این تضاد در مجموعه و در مولفه وحدت خود است که عصر نو و عصر لیبرال دموکراتیک را عملا مفهوم می بخشد و از همین رو هم برای این که تاریخ لیبرال دموکراسی کاملا تحقق یابد ، این الزام وجود دارد دو جامعه متضاد کارگری و بورژوایی بر محور نیازها و مختصات عصر، وحدت خود را عملی سازند.

آنها که متوجه این وحدت ضدین نیستند، و تنها توجه ها را به تضاد میان جامعه کارگری و بورژوایی معطوف می دارند قالبا این پرسش را مطرح می کنند: چگونه وحدت میان دو قطب متضاد  یعنی جامعه کارگری و جامعه بورژوایی ممکن است؟

ادامه دارد..