۱۳۹۳ تیر ۵, پنجشنبه

جامعه انسانی بدون مرزها و بدون ملیت ها



نوشته زیر در واقع از یکسری کامنتها و جوابها به کامنتهای دیگر است که به نحو زیر کنارهم قرار گرفته اند که امیدوارم قابل تفهیم باشند.

فرهاد واکف




مشکلی که ما در منطقه داریم تشکیل دولتهای ملی نیست چرا که چنین دولتهایی را ما در گذشته با تشکیل اتحادیه عرب برای کلیه اعراب در زیر یک پرچم واحد خواسته ایم و همین را هم اکنون و در آینده برای اتحادیه کرد، تزک و.. خواهانیم چرا که مرزهای مصنوعی باید برداشته شوند، ملتها باید حق تعیین سرنوشت خویش را متحقق کنند. مشکل ما در منطقه در واقع این نیست. مشکل ما در واقع در این مجسم میشود که تشکیل دولتهای ملی اسباب و بازیچه استعمار قرار می گیرند و در عوض این که فراخوانی از سوی نیروهای ترقی خواه، دموکرات و آزادی خواه در هر رنگ باشد بازیچه ایی در دست مرتجعین با انگیزهای صرف جدایی طلبی، ناسیونالیستی و.. قرار می گیرد. اگر چنین نبود آنگاه تشکیل دولت های ملی هدف نبود بل وسیله ضروری بود که می توانست در فالب یک دولت فدرال و مرکزی ، یک اتحاد از ایالات مانند سویس، آلمان و آمریکا و هند و..... هم صورت پذیر گردد. چرا که ما باهم بودن قوی تر خواهیم بود تا در پراکندگی قومی و ملی. از منظر آینده های بسیار دوردست هم به مسئله بنگریم آینده از آن اتحاد ملل است و تشکیل یک ملت واحده انسانی بر سر این کره خاکی است.


جامعه انسانی بدون مرزها و بدون ملیت ها یعنی جامعه واحد جهانی و به عبارت دیگر یکتا جامعه جهانی. اما چنین جامعه واحد و جهانی یک پدیده تاریخی است نه یک پدیده مصنوعی. یک تصنع و صنعت نیست بل یک امر تاریخی و تکاملی است که در قله روند تکامل اجتماعی بشر عملی میشود. اما اگر تصنع و ساختگی باشد حق همین است که بگوییم این وحشیگری ها چیست که برخی از تشکیل دولت مستقل ملی در سر دارند. چرا که ما در این حالت داریم از سر یک تصنع و با خویش قراردادن ذهنی خود بر سر قله ناموجود تکامل جامعه های بشر به این استقلال خواهی می نگریم که این آخری واقعی است و در روند همان رسیدن به قله تکامل اجتماعی برای تشکیل جامعه واحد جهانی است.


روند تکامل اجتماعی قدیمی تر از روند مبارزه طبقاتی است چرا که نخشتین جامعه ها و همبودگی های انسان طبقاتی نبوده اند. از این رو مبارره طبفاتی را موتور و قوه محرکه تکامل جامعه ها دانستن ناقض است و تکرار اشتباهات گذشته است.


«کمون ها» جامعه های اولیه بودند. من از این واقعیت به این نتیجه رسیده ام مبارزه جامعه ها باهم را اگر بخواهیم به عبارت دیگر بیان کنیم - یا به عبارت غلط مارکسی - آن گاه همین میشود که مارکس از مبارات جامعه ها بیان کرد: مبارزه طبقاتی. به عبارت روشن تر مارکس مبارزات اجتماعی را در قالب تنگ مبارزه طبقاتی عنوان کرد و آنجه را او طبقه واحد نام می نهد در واقع یک جامعه واحد و یک ارگانیسم واحد اجتماعی است که می تواند طبقاتی و می تواتد هم طبقاتی نباشد.


از مقیاس روند تکامل اجتماعی به جامعه ها و مبارزات جامعه ها با یکدیگر - مبارزات اجتماعی - چنانچه نگریسته شود، ما به این واقعیت نزدیک می شویم که جامعه ها برغم تنوعاتی که به لحاظ مکانی، قومی ، زبانی و.. باهم احتمالا می توانند داشته باشند، لاکن از نقظه نظر سطح تکامل اجتماعی و شیوه های تولیدی هم با یکدیگر قابل قیاسند و از این جهت می توانند یکسان و یا متفاوت باشند. در صورت تفاوت در سطح تکامل اجتماعی، هنگامیکه دو شیوه تولید و دو جامعه تاریخا متفاوت در یک قوم و در یک سرزمین در کنار هم قرار می گیرند، آنگاه تاریخ اجتماعی این کشور و سرزمین و قوم من بعد محدود خواهد شد به مبارزه میان این دو شیوه تولید و این دو جامعه تاریخا متفاوت و هم جوار. در این مبارزه جامعه ها - مبارزه اجتماعی - مهم نیست که این دو جامعه طبقاتی هستند یا نیستند، یکی طبقاتی است و دیگری نیست، چرا که آنچه بر کلیت این تاریخ اجتماعی من بعد اشراف دارد میارزه دو سطح تاریخا و متکاملا متفاوت در شیوه تولید و جامعه انسانی است. از این نظر حتی مبارزه طبقاتی مورد نظر مارکس تحت شعاع این مبارزه دو جامعه و دو شیوه تولید قرار می گیرد.

برای گفته بالا می توان ایران کنونی را مثال آورد. از دو قرن به این سو- از زمانی که روند فابربکاسیون و فابریزه کردن صنعت و شهر آغاز گردید و صنعت نو رو به توسعه نهاد - دو شیوه تولید و دو جامعه تاریجا و تکاملا متفاوت در کنار هم در ایران زمین بوجود آمدند: یکی شیوه منسوخ پیشین و دیگری شیوه نوین که با تحول در صنایع کشور رو به تکوین نهاد. و درست از همین زمان مبارزه اجتماعی - مبارزه مبان دو جامعه - در کشور رو به آغازیدن نمود بطوری که تاکنون کلیه مبارزات اجتماعی داخلی در این کشور تحت الشعاع همین مبارزه میان این دو شیوه تولید و این دو جامعه میرا و بالنده می باشد. همان گونه که در بالا یاد آور شدم از همان آغاز مبارزه اجتماعی نوین در کشور، کلیه مبارزه طبقاتی در جامعه میرا و جامعه بالنده تحت الشعاع مبارزه اجتماعی و تاریخی جاری است.


اشتباه مارکس محدود در جابجایی مبارزه طبقاتی و اجتماعی به شکل و مضمونی که در بالا آوردم نیست. بل فراتر از این می رود. مارکس کاپیتالیسم - به فارسی به غلط سرمایه داری ترجمه شده است - را یک شیوه تولید می بیند و این در حالی است که جامعه کاپیتالیستی -کهن و نو، سنتی، آزاد و امپریالیستی ، فرقی نمی کند کدامیک - بر یک شیوه تولید متناظر است. اگر ما ابن شیوه تولیدی را شیوه کاپیتالیستی تولید بخوانیم آنگاه ننیجه این است: شیوه کاپیتالیستی تولید دارای سه دوره تکاملی و تاریخی است: دوران ماقبل ماشین، دوران ماشین و دوران مابعد ماشین. با آغاز ماشین و توسعه مکانبزاسیون شیوه کاپیتالیتسی تولید وارد مرحله عالی می شود. این مرحله با آغاز اتوماسیون و تکنیک مدرن امروزی وارد مرحله عالی تر می گردد. اما در هریک از این سه مرحله از تکامل شیوه تولید - از ماقبل از ماشین تا بعد از ماشین - جامعه کاپینالیستی بدون تغییر ثابت باقی می ماند. ما از این چه نتیجه می گیریم؟ نتیجه اش این است: گرچه بر هر جامعه ایی یک شیوه تولید در زیر بنای اقتصادی متناظر است اما این شیوه تولید- مانند مثال ما از کاپیتالیسم - می تواند دشتخوش تکامل گردد و این تکامل از مراحلی برخوردار باشد. نکته ایی که در این مراحل تکاملی از یک شیوه تولید مطرحند هریاره در این خلاصه می گردند: کدام مرحله از تکامل از شیوه تولید واقعا دوران ساز می باشند؟ بطور نمونه ما در مورد ماشین دیدیم که ماشین دارای قوه دوران ساز بود. من از کسانی هم که همین پرسش را ورزای سر جامعه کاپینالیستی امروز درباره تکنیک اتوماسیون مطرح می کنم: آیا تکنیک جدید مانند ماشین حائز توانایی ساختن یک دوران جدید می باشد؟