۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش سوم



حالب توجه در خصوص انسان های تمامیت خواه در این است که در کشوری که تمامیت خواهان به وفور یافت می شوند این ها معمولا پیوسته توب تمامیت خواهی را به زمین حریف خود پرتاب می کنند.

برای روشن شدن مطلب نمونه هایی ذکر می کنم.


بطور نمونه به نزاع تمامیت خواهان فرهنگی علیه تمامیت خواهان دینی توجه کنید. تمامیت خواهان فرهنگی برجسته ترینشان همان ملی گرایان و ناسیونالیستها هستند.

ناسیونالیستها و یا ملی گرایان که خواهان به خدمت گرفت همه زوایای هستی و دینی در راه ملیت و فرهنگ هستند و یا حتی می کوشند همه این جوانب را در قوطی تنگ فرهنگی و قومی شان بگنجانند وقتی با تمامیت خواهان عقیدتی و دینی مواجه می شوند تنها به دین و عقیده ایی رضایت می دهند که اولا در خدمت فرهنگ و قومیت ایرانی باشد و یا اینکه جزیی لاینفک از این فرهنگ محسوب گردد.

این ها در واقع به چیز دیگری کمتر از فرهنگ و قومیت و.... رضایت نمی دهند و همه زوایای هستی و دینی بر پایه میزان و تمامیت فرهنگی و قومی مظنه و ارزشیابی می شود.


حال به همین گونه است در مورد تمامیت خواهان عملی در کشور.

نظر به وسعت عمل و پراکسیس انسانی حوزه عمل انسانی به جهات زیر تقسیم میشود


  • اقتصاد
  • جامعه
  •  سیاست
  • اخلاق

از همین رو به تناسب این حوزه های عملی تمامیت خواهی عملی وجود دارد.


  • اقتصاد گرایان - اکونومیستها
  • جامعه گرایان - سوسیالیستها
  • سیاست و دولت گرایان
  • اخلاق گرایان

تمامیت خواهان عملی صرف نظر از حوزه های عملی شان پیوسته خواهان این هستند اولا همه زوایای هستی و دینی در خدمت  عمل باشد و دوما به این باور واهی اند که کلیه زوایای هستی و دینی جزیی از حوزه های عملی می باشند.


بر جسته ترین شان برای کشور ما سوسیالیستها و یا جامعه گرایان می باشند.

سوسیالیستها و یا جامعه گرایان از آن دسته از تمامیت خواهان عملی می باشند که مدعی اند اولا باید همه زوایای زندگانی و دینی در خدمت جامعه باشد و. دوما مدعی اند کلیه این زوایا جزیی از جامعه انسانی می باشند و اعتبار خود را در دایره تنگ اجتماعی می یابند.

از همین برجسته ترین ویژیگی سوسیالیستها و جامعه گرایان در توضیح و ارزش گذاری همه جوانب زندگانی و دینی از راه  اجتماعی است.

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش دوم




کثرت گری - نه کثرت گرایی وپلورالیسم - و تعدد جوانب هستی که  در تثلیث علم، عمل و فرهنگ خود را نمودار می سازد در واقعیت امر یک فراوانی و یک ثروت طبیعی است.

در این تثلیث   هستی   هرگونه دخل و تصرفی که از سوی انسان ها بسود یک ضلع و زاویه آن بشود عملا   به یک تمامیت خواهی یکجانبه گری  منجر خواهد شد. سعی می کنم این مطلب را با ذکر نمونه هایی به اختصار توضیح دهم.

برای این منظور توجه تان را به سه راس تثلیث هستی انسانی جلب می کنم. یعنی


  • علم
  • عمل
  • خلاقیت

تمامیت خواهی که انسان های دانشمندان می توانند در هماهنگی و توازن مثلث هستی ایجاد کنند این است که

  •  اولا - خواهان خدمت دو عنصر دیگر هستی یعنی عمل و خلاقیت در خدمت علم باشند و
  • دوما -  اعتبار دو عنصر دیگر را  بخواهند در حوزه علم بگنجانند

این اصل تمامیت خواهی به شکل بالا را می توان از هر دو عنصر دیگر یعنی عمل و فرهنگ هم به همین  صورت انتظار داشت.

به هر شکل باید توجه داشت تمامیت خواهی صرف نظر از اشکال عملی ، علمی و فرهنگی یک فعل انسانی است. یعنی این انسان های تمامیت خواه هستند که هرباره  با ابزار علمی، فرهنگی و یا عملی تمامیت خواهی می کنند.

حال همین موضوع تمامیت خواهی انسانی را در مورد تمامیت خواهی دینی و عقیدتی مد نظر بگیریم.

بر پایه توضیحات بالا آنگاه خواهیم داشت: تمامیت خواهی عقیدتی و دینی عبارت است از آن شکل تمامیت خواهی که از سوی اپوزه دین علیه هستی انسانی اعمال میشود.

در تمامیت خواهی عقیدتی و دینی اپوزه عقیدتی و دینی به دو شکل تمامیت خواهی خود را اعمال می کند

  • اولا خواهان به خدمت گیری عناصر هستی انسانی - یعنی علم، عمل و فرهنگ - در  راه عقیده و دین می باشد
  • دوما برای فربه شدن مدعی است که عناصر هستی انسانی یعنی علم، عمل و فرعنگ اجزائی از دین و عقیده می باشند.

ما این تمامیت خواهی عقیدتی و دینی را امروزه در کشورمان به عیان دارا می باشیم.

تمامیت خواهان عقیدتی و دینی  نظر به آنچه که گفته شد از آن دست از ایرانیان تمامیت خواه هستند که تمام جوانب هستی انسانی را  به خدمت عقیده و دین خود می گیرند و یا این که بر این ادعای واهی اند که کلیه جوانب حیات انسانی از اجزای لاینفک عقیده و دین می باشد.

این آخری در واقع منجر به فربه سازی عقیده و دین  و این ادعای واهی میشود که توگویی دین و عقیده  همان اپوزه شناخته شده  ایی علیه انسان است که کلیه جوانب هستی او را یعنی علم، عمل و فرهنگ را در شکم خود آبستن است.

در خصوص تمامیت خواهی دینی  نظیر دیگر تمامیت خواهی های که مطرحند-  تمامیت خواهی علمی، تمامیت خواهی عملی و تمامیت خواهی فرهنگی - باید توجه داشت که ما با انسانهای تمامیت خواه مواجهه می باشیم.

به عبارت دیگر اگر ما دین و عقیده تمامیت خواه داریم - یا دیگر اشکال تمامیت خواهی -  این به این خاطر است که انسان های تمامیت خواهی وجود دارند که نظر به تمامیت خواهی شان عملا هم آهنگی هستی انسانی را بهم می زنند و مخل توازن و تکاثر زوایای زندگانی بوده و هرباره خواهان گنجاندن کلیه زوایای زندگی در قوطی تنگی هستند که   در دست دارند.

سه عنصر هستی به اضافه عنصر چهارم - بخش اول



عتوان « سه + یک »  اگرچه مانند نشست دولتمداران امروزی  جلوه می نماید  برگزیده ای است تا مفهوم چهار جزء و عنصر  هستی انسان را تبیین کند.


سه منبع و جزء  هستی انسان عبارتند از:


  • علم
  • فرهنگ
  • عمل

و عنصر چهارم  عبارت است از
  • دین

علم - از عناصر سه گانه و اصلی هستی انسانی را تشکیل می دهد و  از آغاز بشر  امروزی را همراهی و همیاری کرده است. دانش انسانی جزلا یتجزای هستی انسانی است. آنچه ما امروزه از علم می شناسیم ماحصل نخستین تجارب و دانش انسانی بوده که بروی هم انباشته و به صورت دانش های امروزی درآمده اند.

در خصوص علم سخن از متد علمی مهم است. گرچه اساس متد علمی تجربه است اما اندیشیدن و بکارگیری تجارب این اساس علمی را هرباره همراهی می کنند.

علم را باید به عنوان جزء مستقل هستی انسان تلقی کرد. علم نباید    از عمل و فرهنگ انسانی یعنی دو عنصر دیگر هستی متاثر گردد.
بهترین خدمتی که انسان به علم آزاد و مستقل می تواند انجام دهد این است که نهاد های علمی در چهارچوبه ساختارهای تشکیلاتی  کشور به منزله قوه چهارم در کنار قوای مقننه، قضاییه و مجریه  مستقل اعلام گردد.


فرهنگ -  منبع و جزء دیگر   هستی انسانی همانا فرهنگ, زبان و قومیت ، نژاد ، سازندگی، خلاقیت و ابداع و هنر و... است

جوانب فرهنگی هستی انسان از جوانب علمی و عملی او جدایند. آنچه که ما فرهنگ و کولتور می خوانیم دایره وسیعی را شامل میشوند.



عمل - برابر است با اقتصاد، جامعه و سیاست و اخلاق. ما معمولا عمل را در زیر عنوان کلی جامعه می شناسیم. قدما عمل را با عنوان حکمت عملی همراه می  کردند   آنرا به  اخلاق و سیاست تقسیم می نمودند.

عمل اما مفهومی وسعیتر از اخلاق و سیاست  دارد. عمل همان است که به حوزه های اقتصادی و اجتماعی، سیاسی و اخلاقی تقسیم می شود و گاه به اختصار تاریخ خوانده میشود.


صرف نظر از سه عنصر اصلی هستی انسانی عنصر چهارمی هم وجود دارد که نظر به ویژگی های عنصر چهارم ترجیحا باید از آن در مجموع زیر عنوان سه + یک   یاد نمود.

دین -  عقیده و دین از آغاز بشریت وجود نداشتند و در نتیجه سه عنصر اصلی یعنی علم، فرهنگ و عمل پدیدار شدند.  عقیده و دین  رابطه معکوسی با سه عنصر اصلی هستی انسانی دارند. به عبارت دیگر عنصر چهارم  به شکل اپوزیسیون و  جناح مخالف و بدیل هستی ابداع شده است.

رابطه سه عنصر هستی و دین همان رابطه هستی و نیستی، زندگانی و مرگ است.