۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

عدالت اجتماعی

در ادامه یاداشت قبلی مایلم در این جستار پیرامون عدالت اجتماعی مطالبی را یاداشت کنم. در نظر من مفهوم اساسی عدالت اجتماعی تقسیم عادلانه و برابر ثروت اجتماعی است. اگر این تقسیم عادلانه ثروت در جوامع آغازین وجود داشته ما میبینیم که بعد ها در دوران تشکیل جوامع موازی که در واقع این جوامع نامحسوب شوندگان را تشکیل میدادند عدالت اجتماعی هم رخت بربست و رفت تا اینکه از نو بازگردد. نه تنها انسان در هستی دوگانه اجتماعی اش بلکه همبن رفت و بازگشت های عدالت اجتماعی بعد ها مبدل به موضوعات دینی و به اسطوره ها مبدل شده اند. اما در نظر من بازگشت عدالت اجتماعی به مانند رفت آن یک امر تاریخی و تکاملی است. واستقرار دوباره عدالت اجتماعی در یکتا جامعه جهانی ممکن میشود. از مشخصه های اصلی یکتا جامعه جهانی همین عدالت اجتماعی است. چنانکه قبلا ذکر شد مفهوم عدالت اجتماعی تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی است. جامعه کارگری که به مثابه جامعه موازی بتدریح در حال جهانی شدن است تنها در زمانیکه تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی مقدور شود به منزله یکتا جامعه جهانی رسمیت خواهد یافت و با رسمیت یاقتن خود به عنوان جامعه موازی از بین خواهت رفت. سعی میکنم این مطلب را قدری بسط دهم. برای این منظور توجه تان رو به موضوع بهره برداری و بهره ورزی وبهره کشی جلب میکنم. بهره برداری ریشه ثروت اجتماعی است. که در آن در واقع بهره اجتماعی برابر با ثروت اجتماعی است. تا مادامیکه این بهره اجتماعی که اجماعا تولید اما تقسیم آن عادلانه نباشد آنگاه بی عدالتی اجتماعی حتمی است. هر تقسیمی و از جمله تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی مشروط بر وجود مالکیت خصوصی بر ثروت و یا بهره اجتماعی است. بدینسان مالکیت خصوصی بر ثروت اجتماعی شرط اولیه عدالت اجتماعی است. اما مالکیت خصوصی بر اقتصاد اجتماعی یعنی بهره برداری عمومی در تضاد با عدالت اجتماعی است. بدینسان شرط اولیه عدالت اجتماعی مالکیت اجتماعی و عمومی بر اقتصاد اجتماعی است. پس بدن نحو روشن میشود که مالکیت خصوصی بر قسم عادلانه ثروت اجتماعی یعنی به عبارت ساده تر مالکیت خصوصی بر ثروت و از اینرو تکاثر ثروت مجاز است. عدالت اجتماعی مغایر ثروت اجتماعی و عمومی نیست. عدالت اجتماعی متکی بر تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی با هدف دارندگی و برازندگی خصوصی از ثروت و تکاثر ثروت اجتماعی است که شرط اولیه آن مالکیت اجتماعی و عمومی بر اقتصاد اجتماعی یعنی منابع ثروت اجتماعی و عمومی است. حال به گونه دیگر است با بهره کشی یعنی استثمار انسان از انسان. بهره کشی انسان از انسان یعنی تقسیم ناعادلانه ثروت و قرقی هم نمکند از چه شکلی برحوردار باشد. در سرمایه داری بهره ورزی یعنی بهره مخوری مطرح است. به عبارت دیگر سرمایه داری شکلی از استثمار انسان از انسان است که درآن بهره برداری محوری است. تضاد اصلی عدالت اجتماعی با بهره کشی صرف نظر از اشکال آن است که گفتیم بهره کشی در سرمایه داری به بهره محوری مبدل میشود. سوالی که معمولا در این رابطه مطرح میشود در خصوص این است که آیا اشکال دیگر استثمار مثل استثمار دولتی با مشخصه عدم بهره ورزی یا بهره محوری مدل بهتری از پیشرفت بسوی یکتا حامعه جهانی نیست؟ در نظر من چرا است . در نظر من بسود جامعه کارگری است که از سوسیال دمکراسی مترقی که همواره به سود کارگران عمل میکند پشتتیبانی کند اما هیچگاه فریب آنها را نخورد که استثمار دولتی برابرنشان عدالت اجتماعی است. برگردیم به مبحث نابودی استثمار انسان از انسان و استقرار عدالت اجتماعی یعنی تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی. گفتیم بهره برداری یعنی تولید ثروت مادی -اجتماعی. یهره برداری اجتماعی زیربنای هستی اجتماعی است. بهره برداری در انسان یک ودیعه طبیعی و اجتماعی است. در باره بهره برداری اجتماعی و شیوه های دائم در حال تغییر و تکامل آن در جستار دیگر به توضیح خواهم نشست. در اینجا اگر اجازه بدهید به مبحث اقتصاد اجتماعی از زاویه عدالت اجتناعی و تقسیم عادلانه بهره و الغای اسثمار انسان از انسان بپردازیم. در نظر من ریشه استثمار و عدم عدالت اجتماعی نهفته در این است که بهره یعنی کار به صاحب بهره راستین و صاحب کار حقیقی که کننده کار و به این معنا کارگر است منتقل نمیشود که این اساس بی عدالتی اجتماعی و استثمار انسان از انسان است. این تصاحب کار که همان بهره کشی است یک دزدی روزانه است ودر این عمل دزدی است که کار- بخوان بهره- از کننده کار و یا تولید کننده بهره ربوده و به صاحب کار دروغین و بهره بردار مجازی منتقل میشود . اینکه استثمارگر و رباینده بهره و یا کار از چه راهی یعنی قدرت یا از دیگر مسیر قادر به این امر میشود مطلب دیگری است. و در این مبحث پرداخت آن هم در نظر نیامده. در اینجا مهم خود عمل استثمار و بی عدالتی اجتماعی یعنی تقسیم ناعادلانه بهره و یا کار اجتماعی است. صرف نظر از اشکال بهره کشی در کلیت آن اصل پیوسته ربابش بهره و کار از کننده کار است. در آن هستی اجتماعی که در آن کننده کار خود صاحب بهره است در آن هستی اجتماعی استثمار انسان از انسان موجود نیست. بهره کشی انسان از انسان از زمانی بوقوع میپیوندد که جدایی میان کننده کار و برنده بهره حادث میشود. و این میتواند در اشکال مختلفی صورت پذیر گردد که سرمایه داری که در آن بهره برداری محوری است تنها یکی از اشکال آن میباشد. نکته مهم دیگر در این رابطه معیشت کننده کار در طول کار و بهره برداری است. در رابطه با جامعه جهانی کار این مهم است که بدانیم که مسئله عدالت اجتماعی یعنی تقسیم عادلانه انباشت ثروت اجتماعی که این مهم یک مسئله معیشت کارگری یعنی برده داری ، رعیت پروری و یا کارگرداری نیست. حقی را که جامعه جهانی کار بر تقسیم عادلانه ثروت اجتماعی انباشت شونده علم میکند سوای مسائل مربوط به دستمزدها، سهم بردگی و رعیت است. جامعه جهانی کار خواهان مشارکت عادلانه خود در تقسیم بهره های انباشت شده ای است که به مثابه ثروت اجتماعی تلقی میشوند و خود مولد آن است. والا آنچه به منزله معیشت کارگری در طول تولید مصرف میشود تنها حکم هزینه های تولید را دارند. ریشه بی عدالتی نه در تنظیم با صطلاخ ناعادلانه این معیشت های ناچیز بلکه در این دارد که کارگر در آن بهره و ثروت اجتماعی که خود مولد آن است هیچ سهم ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر