۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت بیستم


من از دوستان خواهش می کنم به این عبارت داهیانه رفیق منصور حکمت توجه کنند:

  • منصور حکمت : جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است.

به نظر من این نظر کاملا درست می باشد. شما حقانیت این نظر را در تمام کشور های منطقه امروزه به روشنی می بینید. پایان دیکتاتوری های نظامی و ناسیونایسم عربی در منطقه اتوماتیک به معنای پیروزی دمکراسی و آزادی خواهی در منطقه نیست. سقوط دیکتاتوری های نظامی یکی پس از دیگری به مفهوم به ته کشیدن کاربست سیاسی این دیکتاتور های نظامی و به بن بست رسیدن آن هاست.

باید از این نقطه حرکت کرد که آن شرایط اجتماعی و تاریخی که این دیکتاتوری ها را تا دیروز مجاب و ملزوم می کرده اند امروز برای باز تولید خود دیگر به دیکتاتوری ها ی نظامی احتیاج ندارند..

به قول رفیق فقید منصور حکمت در شرایط زمانی کنونی در این کشور ها

  • حکومت نظامى باعث نارضايتى عمومى و بى ثباتى سياسى است، بى آنکه فعلا ديگر دردى از بورژوازى اين کشورها دوا کند

نظر به همین شرایط اجتماعی و تاریخی است که رفیق منصور حکمت مطرح می کنند:

  • منصور حکمت : اين رژيمى است که کل بورژوازى در برابر طبقه کارگر ايران علم کرده و در سايه اش دارد انباشت سرمايه ميکند. هر کس و با هر نيتى، با هر رنگ پرچمى و با هر مدل اقتصادى اى، بخواهد در جهان امروز سرمايه دارى ايران را بچرخاند قبل از هر چيز بناگزير پايه اين اختناق را محکم ميکند.

حقانیت این مطالب به قدری است که شما نمی توانید ذره ایی در درستی آن به خود شک و تردید راه دهید.

فقط - و از این جا اختلاف ما با کمونیسم کارگری شروع می شود - آن شرایط تاریخی و اجتماعی و آن سرمایه داری و آن بورژوازی که با اختناق و سرکوب فقط به فکر انباشت سرمایه است با آن شرایط تاریخی و با آن مرحله بورژوایی تاریخ و با آن بورژوازی در حال رشد و توسعه و با آن سرمایه داری روبه رشد و.... یکی نیستند و با هم فرق دارند.

بگذارید من در این جا کل این مطلب را به زبان دیگری بیان کنم مطلب انباشت سرمایه با مطلب رشد و توسعه یکی نیستند.

اگر یادتان باشد رفیق از به بن رسیدن رشد و توسعه صنعتی و به زبان دیگر سرمایه داری و از این سخن به میان آوردند که یک بورژوازی روبه رشدی وجود دارد که در پی بسیج کردن کارگران برای امر توسعه صنعتی بوده است:

  • منصور حکمت: پشت همه اينها ميشد تلاش بخشى از بورژوازى جهان سوم و کشورهاى عقب مانده را ديد که ميخواست با سازمان دادن يک دولت مقتدر و ملى، بر مبناى يک بسيج ايدئولوژيکى توده کارگر و زحمتکش جامعه براى پذيرش عسرت اقتصادى و محدوديت سياسى، توسعه و صنعتى شدن اقتصاد ملى را جامه عمل بپوشاند.

اشاره من به این بخش از بورژوازی روبه رشد، رشدی که به بن بست رسیده است و آن بخش از بورژوازی که تنها به اندیشه انباشت سرمایه است و روبه رشد نیست و از رشد و انسداد متضرر نمی شود بی علت نیست.

رفیق گرچه از این و یا آن یورژوازی سخن می راند لاکن با این وجود برای پیشبرد نظر خود به این اندیشه است که

  • منصور حکمت : اين رژيمى است که کل بورژوازى در برابر طبقه کارگر ايران علم کرده و در سايه اش دارد انباشت سرمايه ميکند.
چون سخن از سرمایه داری و انباشت سرمایه است تا این جا دهان آدمی بسته است. اما وقتی سخن از رشد و توسعه سرمایه داری باشد آنگاه چه؟

برای این حالت رفیق منصور حکمت پاسخی مهیا دارند که محور بحث من در این جاست:

  • منصور حکمت: مشکل قديمى اين کشورها اساسا توسعه اقتصادى است. خاصيت رژيمهاى نظامى براى بورژوازى اين کشورها از ميان بردن تشتت سياسى در درون خود طبقه حاکمه، برقرارى اختناق و سرکوب شديد طبقه کارگر و لاجرم ايجاد زمينه سياسى و اجتماعى براى افزايش سودآورى سرمايه و نرخ رشد اقتصادى بوده است. امروز در مجموع استراتژى هاى توسعه اقتصادى در اين کشورها به بن بست رسيده است. نظرها متوجه مکانيسم بازار و لاجرم آزادى عمل سرمايه خصوصى شده.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت نوزدهم


این رویکردی که من در این مکان دارم به این شکل پالایش و صیقل شده و به قولی قرن بیست ویکمی - و دردهه بیستم آن - از چپ رادیکال قرن گذشته ارائه می دهم در واقعیت امر اساسا همان چپ رادیکالی است که رفیق منصور حکمت پیدایش و ورشکستگی آنرا با التزام رکاب به بن رسیدن توسعه صنعتی در ایران مبنایی قرار داده اند که بر آن اساس زمینه های پیدایش کمونیسم کارگری در کشور فراهم و توجیه می شود.

ایشان در دهه نود قرن گذشته به هنگامی که این مصاحبه را با نشریه حزبی انترناسیونال انجام میداده اند - که در این جا از جانب من اساس این نفد و بررسی کمونیسم کارگری قرار گرفته , نظر به فروپاشی بلوک شرق آغاز فروپاشی های دیکتاتوری های نظامی و آغاز عصر پارلمانتاریسم، دوران خصوصی کردن ها و پایان دولت گرایی و... را پیش بینی می کردند.

از زمان انجام این مصاحبه تا کنون 18 سال گذشته و در این اثنا به علت مرگ نابهنگام رفیق منصور حکمت او دیگر در میان ما نیست. اما ما در عوض شاهد بهار عربی و سقوط یک به یک دیکتاتوری های نظامی در منطقه هستیم.

اتقاقا عصری که عصر سقوط دیکتاتوری های نظامی نام دارد کماکان ادامه دارد. نظر به وقایاع اخیر در تونس و پیروزی انتخاباتی اسلامیست ها و .... می توان تا به جهاتی به هوش و ذکاوت رفیق متصور در پیش بینی درست وقایع درود فرستاد و احسن گفت.

لاکن همان گونه که دوستان و رفقا می دانند صرف نظر از این پیش بینی ها از اوضاع سیاسی کشور های منطقه نه از رژیمی که در ایران به نام جمهوری اسلامی و پیروزی اسلامیست های بر سر کار آمد می توان به عصر پیروزی دمکراسی نتیجه گیری کرد و رسید ونه می توان خاتمه عصر دیکتاتوری های نظامی در منطقه را برابر با پایان یابی عصر توسعه صنعتی و به بن بست رسیدن آن دانست.

به عبارت دیگر نه پیروزی جمهوری اسلامی و نه پیروزی دیگر حکومت های جدید در منطقه را می توان به پیروزی دمکراسی در منطقه تلقی کرد.

در این رابطه از رفیق منصور حکمت پرسیده شد و او در جواب چنین می گوید:



  • منصور حکمت: اتفاقا بنظر ميرسد بحث پيروزى دموکراسى اين اواخر فروکش کرده باشد. دو سه سال پيش در اوج اين بحث استنباط خودم را گفتم. "عصر سقوط ديکتاتورى ها" همان موقع هم فرمول توهم آميزى بود که ورد زبان سياستمداران ليبرال و روشنفکران ناراضى کشورهاى عقب مانده و بلوک شرق بود. اين گواه دلخوشى هايى بود که اينها نسبت به گرفتن پاداشى به مناسبت پيروزى غرب بر شرق داشتند. خيلى زود معلوم شد که از اين خبرها نيست. اگر يادتان باشد براى مثال جمهوريخواهان ايرانى حتى کفش و کلاه کرده بودند که به تهران بروند و آغاز اين عصر را در رکاب "پرزيدنت رفسنجانى" جشن بگيرند. امروز دارند تلفاتشان را ميشمارند. بهرحال با اين فرمول اين تيپ اجتماعى و به دنبال آنها بخشى از مردم محروم چه در غرب و شرق و چه به اصطلاح در جنوب، پشت آلترناتيوهاى دست راستى جديد و دورنماى نظم نوين جهانى آمريکا و غرب به خط شدند. اين توهمات امروز بشدت تضعيف شده. معلوم شد که پايان جنگ سرد با گسترش آزادى ها و حقوق انسانى و يا صلح و صفاى اجتماعى مترادف نيست. برعکس همه دنيا دارد از رويدادهاى هولناک سه سال اخير و ناامنى سياسى و اجتماعى در سطح بين المللى حرف ميزند.

  • اين واقعيت دارد که تعدادى از رژيمهاى نظامى، عمدتا در آمريکاى لاتين، جاى خود را به دولتهاى سيويل داده اند. اما اين بخودى خود هنوز چيز زيادى راجع به شدت و ضعف استبداد و توتاليتريسم نميگويد. رژيمهاى نظامى تنها شکل و يا حتى رايج ترين شکل استبداد سياسى نبوده اند. در اغلب موارد جايگزينى حکومتهاى نظامى با حکومتهاى غيرنظامى تغيير فاحشى در راه و رسم دولت و حتى بافت آن بوجود نياورده است. تا آنجا که به توتاليتريسم، يعنى تسلط نهاد دولت بر همه فعل و انفعالات سياسى و فرهنگى، مربوط ميشود با عروج حکومتهاى اسلامى و نيز با گسترش قدرت رسمى کليسا در کشورهاى مختلف، اين جنبه اتفاقا در بعضى رژيمها تقويت شده است. جايگزينى حکومتهاى نظامى پيشين با حکومتهاى سيويل در برخى کشورهاى فقيرتر، که عمدتا بر طبق برنامه و تقويم مصوب خود رژيمهاى نظامى جلو رفته است، بيش از آنکه ناشى از تعرض آزاديخواهى باشد، ناشى از فاکتورهاى اقتصادى در اين کشورها و نتيجه ته کشيدن کاربست اجتماعى رژيمهاى نظامى در اين کشورها بوده است.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هیجدهم


از این رو همان گونه دوستان و رفقا متوجه شده اند در عمل مفاهیم مقولاتی نظیر خلق و مردم منوط به مراحل تکامل تاریخی و اجتماعی بصورت پارامترهای متغیری عمل نموده و ثابت نمی مانند. و بر همین پایه هم میان مقوله مردمی که کمونیسم کارگری بکار میگیرد با مردمی که چپ رادیکال از آن استفاده می کند، فرق تاریخی و اجتماعی وجود دارد یعنی همان افتراقی که در عمل میان مرحله کارگری تاریخ تکامل اجتماعی کشور و مرحله بورژوایی آن موجود است.

بر دوستان و رفقا پوشیده نیست این تغییر مرحله انقلاب و تکامل اجتماعی در کشور از مرحله بورژوایی به مرحله کارگری که در تغییر کورس از چپ رادیکال به کمونیسم کارگری خود را متبلور می کند در تغییر مفاهیمی که ایندو از مقولات نظیر خلق و مردم و یسیاری دیگری از مقولات و مفاهیم اجتماعی و تاریخی بکار می گیرند، بدون پیامد باقی نمی ماند.

بنابر این جای هیچ شگفتی نیست که رفیق منصور حکمت در سنت چپ رادیکال ایران مقولاتی نظیر خلق و مردم را مترادف با آن گروه های اجتماعی از ایرانیان می یابند که روبه رشد و روبه ترقی می باشند و بر این پایه واژه هایی نظیر مردم، آزادی خواهی، دمکراسی طلبی در فرهنگ لغات چپ رادیکال برابر با ترقی خواهی است.

اجازه دهید در این مکان به منظور برجسته کردن این مطلب نکاتی را در رابطه با آن مطرح کنم که اختلاف ما با کمونیسم کارگری را به مراتب روشن تر و بیش از پیش از پرده ابهام در خواهد آورد.

رفقا و دوستان متوجه اند که همراه با اندیشه شناور بودن مفاهیم مقولاتی نظیر مردم و خلق این اندیشه ملازم است که در هر دوره تاریخی به همان میزان ودرجه که ما با مردم و انسان های دیگری مواجه هستیم که تاریخ ساز و دوران ساز هستند به همان میزان هم یعنی به تبع آن با دیگر جامعه ها و دیگر شرایط اجتماعی و دیگر روابط و مناسبات اجتماعی روبرو می باشیم.

از همین روست که در دوران گذار تاریخی و اجتماعی - نظیر شرایطی که ما اکنون از دیر باز در آن هستیم- جامعه های تاریخا متفاوتی - که هریک موید یک دوران تاریخی هستند - در کنار هم در کشور حضور به هم می رسانند.

بر شالوده همین جامعه های تاریخا متفاوت است که مفاهیم مقولاتی نظیر مردم و خلق هم متفاوتند و به تبع آن تغییر می کنند.

در همین راستاست که همان گونه که بر پایه جامعه های تاریخا کهن و قرون وسطایی و به این معنا فئودالی - و نه الزاما روستایی بل که هم جامعه شهری - نظام های روبنایی و سیاسی برپا می شوند به همان گونه هم بر پایه جامعه های روبه رشد تاریخا جدید برای تکمیل خود، نیاز به روبنا های سیاسی در آنها پدیدار می شود.

ما اگر از این منظر به تغییر عصر فئودالیته - در شهر و روستا - به سوی عصر بورژوایی تاریخ نظر افکنیم متوجه خواهیم شد آن انقلاب سیاسی که با این دگردیسی تاریخی بسوی مدرنیته ملازم است در اساس و در پایه اجتماعی خود با یک تحول اجتماعی یعنی با یک تغییر و تبدیل از جامعه های تاریخا زوال یافته و قرون وسطایی - در شهر و روستا - و موجود به جامعه های نوین و مطابق با عصر بورژوایی و لذا روبه رشد و در حال تکوین متناظر می باشد.

از این منظر تاریخی این تحولات اجتماعی و تاریخی می باشند که هرباره اساسی می باشند وپیامد های این تحول تاریخی و اساسی که بروی مناسبات اجتماعی متبارز می شوند از درجات ثانوی اهمیت برخوردارند.

به این معنا این طور نیست که اگر در عصر تاریخی فئودالیته رابطه اجتماعی سرمایه داری وجود داشت و در عصر بورژوایی هم سرمایه داری وجود دارد -و درواقع با تحول اجتماعی و تاریخی از تاریخ فئودالیته به تاریخ بورژوایی رابطه اجتماعی سرمایه داری باز تولید می شود - پس لذا بایستی این نتیجه غلط را گرفت که این تحول تاریخی و اجتماعی نظر به ثابت ماندن مناسبات سرمایه داری حائز اهمیت تاریخی نبوده و لذا باید از آن گذر کرد.

این نگرش یک جانبه که به تنهایی و مطلق اندیشانه به روابط اجتماعی سرمایه داری نظر دوخته است و در این نگرش،روابط اجتماعی سرمایه داری را هرباره فقط می بیند اما تحول اجتماعی و تاریخی که از مرحله فئودالیته به مرحله بورژوایی تاریخ روی میدهد را از نظر می افکند در حقیقت همان رویکردی است که کمونیسم کارگری برآن استوار می باشد و رفیق منصور حکمت مبلغ و مروج آن بوده است.


از این زاویه یکسویه اگر به مسائل بنگرید آنگاه فقط میماند کارگر و سرمایه دار. فقط سرمایه داری و ظالمانه بودن سرمایه داری در نظر جلوه میکند.

من این مسائل را از این زاویه مطرح می کنم که تغییر مرحله انقلاب و تاریخ بر پایه تغییر کورس از چپ رادیکال به کمونیسم کارگری نه تنها در مفاهیم خلق و مردم بل که همه کاسه و کوزه ها را در هم می شکند و چنان آشفتگی و آنارشی خلق می کند که آنچه من اکنون به آن اشاره کردم تنها نمونه کوچکی از آن است .

ما در چپ رادیکال بر پایه سنتمان نه تنها خلق و مردم را از دیگر اهالی تاریخا جدا می کنیم بل که از این جدایی تاریخی اهالی انفکاک اجتماعی اهالی را هم نتیجه می گیریم.

روبنای سیاسی دمکراسی نوین از این رو نه تنها خلقی و مدرن است بل که همچنین بر شالوده جامعه روبه رشد و توسعه استوار است و بر این اساس با جامعه های محتضر و رو به زوال کشور در تصادم و تقابل تاریخی قرار می گیرد.

برای ما انقلاب و تحول بورژوا - دمکراتیک، لیبرال دمکراسی و دیگر مفاهیم و عبارات مشابه تنها یک حرکت سیاسی و روبنایی نیست بل که در عین حال یک حرکت اجتماعی یعنی از این جامعه به آن جامعه شدن است.

بر همین اساس هم است نگرش چپ رادیکال اومانیستی و انسان گرایانه نیست. او دولت مطلوب خود را بر اساس انسان دوستی و انسانیت و .... تشکیل نمی دهد. او نه ازآزادی چنین برداشت به اصطلاح تمام خلقی دارد و نه از دمکراسی.من نمی خواهم بگویم نگرش او تاریخ گرایانه است- چرا که چنین نسبتی به چپ رادیکال و نگرش تاریخی آن اشتباه خواهد بود - بل که تاریخی و مرحله ای است.

او اهالی کشور را به خلق و ضد خلق تقسیم می کند. و در این تقسیم بندی کشور به دو اردوگاه مردم و ضد مردم مبنای نگرشش تحول تاریخی و اجتماعی است. به این اعتبار او پیوسته از مردم تعبیر ترقی خواهانه و ساختار شکنانه دارد...

اما همان گونه که گفته شد آنچه که برای او در یک دوره تاریخی و جاری خلقی و مردمی است در دوره عالی تر تاریخی دیگر دارای آن اعتبار گذشته نیست.

ادامه دارد...

ما دمکرات نیستیم. ما آزادی خواهیم - قسمت هفدهم


در شماره قبل دیدیم رفیق منصور حکمت از معنای تاریخی و به این علت شناور مقوله "مردم" و یا "خلق" ابراز ابهام می نمایند:

  • منصور حکمت:در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند. البته خود اين خواست، همانطور که مبارزات دو قرن بعد تا همين امروز به روشنى نشان داده است خيلى مبهم است.

بهر حال ایشان دلایلی ارائه می دهند که در شماره پیشین درج است و درصورت لزوم می توان به آن مراجعه کرد. به نظر من این ابراز ابهام و ناروشنی پیرامون مقوله مردم و خلق ناشی از نگرش جزمی و غیر تاریخی رفیق منصور حکمت است که نه تنها در ارتباط با مفاهیمی قببل مردم و خلق بلکه بطور اساسی از ارکان بینش او در حیطه مسائل اجتماعی را تشکیل می دهد. کمونیسم کارگری در واقع حیات خود را مرهون همین جزم اندیشی به تاریخ و جامعه، مردم و انسان ه، آزادی و... است.

از همین رو در همین رابطه است که رفیق منصور حکمت این انتقاد را اساسا به شناور و تاریخی بودن مقوله خلق و مردم وارد می دانند که از پیش برایشان مفاهیم ثابتی وجود ندارند و در هر دوره تاریخی این مقولات مفاهیم دیگری به خود می گیرند. بطور نمونه در دوران تاریخی فئودالی مردم و خلق به غیر از مرحله بورژوایی تاریخ و در دوران کارگری تاریخ به غیر از دوران بورژوایی معنا می دهند.

از همین زاویه هم است که در دوران بورژوایی تکامل و در عصر دمکراسی نوین و بورژوایی تاریخ مردم و خلق گروه های اجتماعی دیگری از انسان ها و اهالی یک کشور را مشتمل می شوند تا در دوران فئودالی. این امر چنان است که به موازات تغییر در مراحل تاریخی و در دوران تحولات حتی خود انسان های یک کشور در این که کدامیک از گروه های انسانی از مردم و خلق ند و کدامیک نه با هم مدام در چالش در می افتند. ما نمونه آن را در مبارزات رهایی اهالی آلمان شرقی می بینیم که معترضین با شعار" ما مردم هستیم" در برابر ادعای حکومت مستبده شان که ادعای خلقی و مردمی داشت وارد صحنه سیاسی و مبارزاتی کشور شدند.

حال در مورد ایران هم به همین نحو است. در ایران هم بر حول و حوش مقولات مردم و خلق و این که این ها کدام اهالی و گروه های اجتماعی در کشور را شامل می شوند نزاع بی وقفه، آشکار و پنهان وجود دارد. بین ایرانیان که در پس جمهوری اسلامی مجتمع اند و خود را به این ترتیب مردم می خوانند تا مردمی که برای دمکراسی نوین و دمکراسی با بنیان های نوین تاریخی و اجتماعی هستند، فرق وجود دارد.

راه دوری نرویم همین رفیق منصور حکمت هم مقوله مردم را به مفهوم دیگری و بیشتر با غلظت کارگری و ضد بورژوایی و ضد بورژوازی آن بکار می برند تا به مفهموم اجتماعی از گروه های اجتماعی که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی به منزله گروهای انسانی بالنده محسوب می شوند نظیر بورژوازی روبه رشد، کارگران در حال رشد .

این مقوله روبه رشد که در عصر بورژوایی تاریخ و تکامل اجتماعی در کشور مطرح است ودر مفاهیم و تعاریف مقولاتی نظیر مردم و خلق متبارز میشود نظیر بورژوازی روبه رشد، کارگران روبه رشد، جامعه روبه رشد و... ابداعات و اختراعاتی از اذهان بیماری نیستند که بتوان - آنگونه که رفیق منصور انجام می دهد - به سادگی از کنارشان گذشت.

  • منصور حکمت:در مقابل حکومتهاى موجود که از نظر ايدئولوژيکى مشروعيت و منشاء قدرت خود را از منبعى ماوراء مردم و جامعه ميگرفتند، بورژوازى رو به رشد، توده مردم و مصلحين اجتماعى دولتهايى خواستند که منبعث از مردم باشند.

در دوران بورژوایی تاریخ مقوله هایی نظیر رشد و توسعه، ترقی و پیشرفت، تحول و انقلاب، تاریخ و حرکت و.... برای تعاریف مفاهیمی نظیر مردم و خلق، حکومت و دمکراسی، جمهوری و ... مهم و تعیین کننده اند.

من متاسفم از این که رفیق بدون توجه به این جهات مهم که در سنت چپ رادیکال وجود داشته اند با مسامحه از کنار این مقولات و مسائل گذر نموده و با انتشار ابهام و شک و تردید پیرامون آنها به پای نقد آن چپی می نشینند که ما در ایران رویکرد تاریخی به مسائل اجتماعی را مدیون آن هستیم.

متاسفانه در اوج بحرانی که این چپ رادیکال را بطور گسترده فرا گرفته بود و در سایه سرکوب هایی که جمهوری اسلامی بر این چپ تحمیل نمود چپ رادیکال هرگز فرصت این را نیافت در فرصتی مناسب به پالایش خود برداخته و در مسیر و سنتی که داشته خود را تکامل دهد و در عوض با حرکتی مواجهه گشت که از همان اوان در رویارویی با چپ رادیکال با نفوذ در محافل و گروه های آن قصد فروپاشی درونی آن را داشت.

در این مکان پیش از ادامه بحث پیرامون شناور و تاریخی بودن مقولات خلق و مردم و درست بودن چنین امری نگاهی گذرا به این بیافکنیم که آیا در عمل و نه در حرف خود رفیق منصور حکمت مقوله مردم را به صورت تاریخی آن بکار نمی برده اند؟


  • منصور حکمت :بعلاوه، بخاطر بياوريم که چگونه، بخصوص با انقلاب انفورماتيک و الکترونيک چند دهه اخير، رسانه هاى جمعى و ژورناليسم رسمى بار اصلى تحميق و تهديد مردم را، که قبلا کار کليسا و ارتش و پليس بود، به اشکال مدرن تر و "بدون دخالت دست" بر عهده گرفته اند.
  • در کشورهايى که سوسياليسم بورژوايى در اشکال مختلف دست بالا داشته، شوروى سابق يا اروپاى شمالى براى مثال، فرد ايمن تر و مطمئن تر است، اما به همان درجه به دولت بورژوايى وابسته تر و در زندگى خود از آن متاثرتر است. اختيارات حقوقى دولت بورژوايى در دست بردن به پارامترهاى اقتصادى و سياسى و فرهنگى زندگى مردم وسيع تر است.
  • مادام که جامعه طبقاتى است، مادام که دولت و ايدئولوژى حاکم بورژوايى و ابزار سيادت طبقه بورژواست، مکاتب بورژوايى هر تعريفى از آزادى بدهند جزئى از مکانيسم و دم و دستگاه محدود کردن آزادى توده مردم کارکن در جامعه اند. نميتوان طبقه حاکمه داشت و آزادى سياسى واقعى هم داشت. جامعه طبقاتى نميتواند جامعه اى آزاد باشد.

ادامه دارد...