۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

قسمت پانزدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران

پس بیاییم باهم از گذشته ها عبرت بگیریم و از همین آلان از نو شروع کنیم. امرزو ما بیش از هر زمانی بهتر میدانیم که نظام لیبرال دمکراتیک در ایران هرگز مستقر نخواهد شد مگر بر پایه اردوگاهی از کارگران و صاحبان سرمایه واقتصاد نوین که در ساختار بالنده اجتماعی سازماندهی شده اند.

این مردمان با خانواده شان در مجموع با همه جوانب و حواشی شان، ایران امروز و ایران فردا را تشکیل می دهند. این ایران با همه تضاد کار و سرمایه درونی آن در تناسب قرار دارد با سطح جدید و مدرنی از اقثصاد کشور که عملا قابل رشد و نمو و عملا قابل دست یابی می باشد.

سکان دار و پایه های جمهوری، آزادی، دمکراسی وسیع ، استقلال و حاکمیت ایرانی و حقوق جهانی بشر در کشور ما همین مردم هستند.

این مردمان باید برغم همه اختلافات اجتماعی درونی با هم بر پایه پرنسیب های در فوق گفته شده از جمهوری ، آزادی و.... با هم متحد شود و نظام جدید سیاسی را بر پایه هستی بالنده اجتماعی خود استوار سازند.

این مردم باید مصمم شوند ، به خود نظم بدهند، از اختلافات درونی نهراساند، بازیچه دست مرتجعین نشوند، فریب سلطه جوبان خارجی را نخورند، دیگر مردمان ایران را به اراده و عزم راسخ خود برای اداره و رهبری کشور قانع سازند و....

بنابراین در این جا مخاطب سخنان من هم همین مردم هستند.

هیچ شکی نیست که نظر به تضا اجتماعی درونی در "اردوگاه تحول اجتماعی بسوی مدرنیته" اختلاف در روشها و تاکتیک ها وجود دارد.

اما این اختلافات هر قدر عظیم نباید باعث فروپاشی وحدت مدرنیته برای استقرار نظم جدید در کشور گردد.

ما باید این مسئله را از مسلمات تلقی کنیم که نظم جدید در خود از تضاد اجتماعی برخوردار خواهد بود و این شکاف اجتماعی در تمام طول حیات نظم نوین آنرا رها نخواهد کرد.

اما در همه حالات و در تمامی مشکلات کشوری مهم تر از مشاهده خود این تضاد چگونگی برخورد با آن و نحوه مهار و کنترل آن در طول تمام پروسه ایی است که این نظام نوین در حال پیاده کردن و انکشاف خوددر عرصه داخلی و در عرصه جهانی است.

از این رو شایسته است توجه ما در تمامی طول انکشاف فرآیند نظام نوین و مرحله لیبرال دمکراتیک تکامل اجتماعی و بهینه سازی تواندمندی های کشور معطوف بر عرصه و زمینه های داخلی و خارجی باشد.

ما باید نظر خود را به محیط و شرایطی که نظم نوین خود را در آن انکشاف می دهد متوجه کنیم و موانع داخلی و خارجی را جدی بگیریم و به همین علت هم به یکدیگر برای هزینه های پرداختی برای اتحاد و زحماتی که در این راه کشیده می شود امتیازات لازم را اعطاء کنیم.

در همین راستاست که باید بار نظام را مشترکا بر دوش بکشیم و تقسیم اجتماعی کشور نباید باعث گردد که وظایفی را که تاریخ مشترکا بر دوش همه ما نهاده به یکدیگر حواله دهیم.

در این راه باید سرمایه داران کارگران متحد خود را و کارگران سرمایه داران متحد خود را برغم تضاد اجتماعی موجود درک کنند

معنای دمکراسی وسیع عبارت است از مشارکت کارگران و سرمایه داران با هم در اداره امور کشور بر اساس انتخابات آزاد. لذا این انتخابات آزاد است که تعیین میکند که نظام کشور در هر دوره انتخاباتی با کدام روش اجتماعی - کارگری و یا بورژوایی اداره شود.

فراموش نباید کرد در تمام دورانی که نظام لیبرال دمکراتیک در حال انکشاف خود است صرف نظر از شکل آن- کارگری و یا سرمایه داری - در اصل و اساس تنها یک تاریخ و یک مرحله تکاملی است که به دو شکل در جریان است و ایندو شکل در اصل یکی می باشند و از هم جدایی ناپذیرند.

معنای دمکراسی وسیع این است که نظام رهبری - حکومتی - که انتخاباتی و پارلمانی است از پیش به رهبری و حکومت هیچ گروه اجتماعی تعیین نشود. به این اعتبار باید به مطالبه رهبری اتقلاب لیبرال دمکراتیک به رهبری این و یا آن گروه اجتماعی پایان داد.

باید دانست که مفهوم انقلاب لیبرال دمکراتیک نه آن است که لیبرالیسم از دولت لیبرال - سرمایه دار برای سرمایه داران فرموله می کند و کارگران از آن بیزارند و نه آن گونه که سوسیالیستها در ذهن خودمی پرورانند و سرمایه داران از آن متتفرند...

ادامه دارد...


قسمت چهاردهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


این مبحث اقتصاد و جامعه را پیش از بستن اجازه دهید در قالب کلمات دیگری ریخته و بگونه دیگری مطرح کنیم. بر بسیاری از خوانندگان مبحث رابطه سطح نیروهای مولده و سطح مناسبات اجتماعی مبحث دیر آشنایی است. رابطه اقتصاد و جامعه ایی که در شماره پیشین داشتیم در واقع همین مبحث رابطه میان سطح نیروهای مولده و سطح مناسبات اجتماعی است. از دیرباز در ارتباط با مبحث نیروهای مولده که امروزه از آن با عنوان نظام اقتصادی و یا شیوه های اقتصادی و تولیدی نام می بریم این مطاب مطرح بوده که تناسبی میان شیوه - فرماسیون - اقتصادی و فرماسیون اجتماعی وجود دارد. اهمیت این تناسب به قدری است که شیوه اقتصادی و تولیدی و یا هر سطح از تکامل اقتصاد کشور همواره با سطحی از تکامل اجتماعی یعنی با فرمی از جامعه بشری در تناسب و هم آهنگی قرارداشته است.

از اینرو گفته میشود که انسان ها - جامعه انسانی - به هنگام اقتصاد و تولید با نظمی خاصی اجتماعی وارد اقتصاد می شوند که نوع و سطح این نظام اجتماعی در تناسب قرار دارد با سطح تکامل اقتصاد و با شیوه ایی که با آن اقتصاد می شود. آن شیوه اقتصادی که در دل این نظام اجتماعی رشد می یابد تا زمانی که تناسب اقتصاد و جامعه حفظ شود به رشد و نمو خود ادامه میدهد. اما از زمانی که رشد نیروهای مولده و اقتصادی به درجاتی رسید که تناسبی با سطح تکامل نظام اجتماعی ندارد هنگامه انقلاب و تحول شروع میشود و در هنگامه انقلاب و تحول آن نظام اجتماعی که به نیروهای مولده و اقتصادی جدید پوشش می دهد نقش نیروهای انقلابی - اجتماعی جدید را ایفا می کند.

در این مبحث همان گونه که می بینید سخن از تضاد کار و سرمایه و یا ناعادلانه بودن و یا عادلانه بودن مناسبات اجتماعی و به تیع آن جامعه و نظم جدید نیست. بل که سخن بطور کلی از تناسب اقتصاد اجتماعی و جامعه انسانی است.

برای این بحث مهم این است که بدانیم مبحث انقلاب لیبرال دمکراتیک ایران یک مبحثی از تناسب اقتصاد و نیروهای مولده کشور از یکسو و از سوی دیگر جامعه انسانی در کشور است.

ما اگر بخواهیم سطح نیروهای مولده و اقتصادی کشور از "آن چه که هست" به آنچه که تاریخا باید باشد به مرحله عالی تر ارتقا دهیم به تناسب با سطح جدید نیروهای مولده و اقتصاد درکشور آن مناسبات اجتماعی و نظام اجتماعی پدیدار خواهد شد که با سطح جدید اقتصاد کشور در هم آهنگی قرار دارد آنگاه چنین نظامی در عمل صرف نظر از فرم و شکل آن سرمایه داری خواهد بود.

ما این مبحث را در ارتباط با راه رشد غیر سرمایه داری و سرمایه داری دولتی قبلا داشته ایم. اما این که این جزم گرایان برغم این دستاوردهای به اصطلاح تئوریک با رد همه این مباحث ارزنده به تکه های تئوری قدیمی انقلاب سوسیالیستی چنگ زده اند این مبحث دیگری و ریشه ها و علل خود را دارد.

به این ترتیب باز گردیم به مبحث رابطه درونی اردوگاه انقلاب و به دو تاکتیک کارگری و بورژوایی از انقلاب لیبرال دمکراتیک.
من قبلا هم اشاره کردم توپ انتقاد را به زمین هم پرتاب کردن بی آن که در این میان به ضعف های خود و به ضعف های عمومی توجه کنیم حلال مشکلات انقلاب ما نیست.

من معلوماتم قد نمی کند که ما از چه زمانی تلاش نمودیم مفهوم چنین اردوگاهی از نیروهی ترقی خواه - خواه کارگری و خواه بورژوایی - را درک کرده و بر پایه روح آن از همین حالا شالوده های دولت آینده را پایه گذاری کنیم.

براستی تاریخ نزدیکی کارگران و بورژوازی لییرال بر حول پرنسیب های انقلاب لیبرال دمکراتیک به چه زمانی باز می گردد؟ آیا چنین اردوگاهی اصلا تشکیل شده است؟ اگر آری علل از هم پاشیدگی آن چه بوده است؟ کوشش های بعدی در احیای آن چرا به نتیجه نرسیده اند؟ اگر این اتحاد احیاء نمی شود پس چگونه می توان با این وجود از استقرار نظام لیبرال دمکراتیک آتی سخن راند؟

ادامه دارد...

قسمت سیزدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


برای پی بردن هرچه بیشتر به بی پایه بودن چنین جزمی گری ها اجازه دهید بیش از همه وارد یک مبحث اصولی و به اصطلاح تئوریک شویم که به جهاتی کهنه تشت این جزمی گری در ایران را از بام هفتم به پایین خواهد افکند

همان گونه که میدانید - که حداقل جزمی گرایان آنرا می پذیرند - این هستی مادی - اقتصادی - انسان است که هستی اجتماعی - جامعه انسانی - را تعیین می کند. این اصل اول ناظر بر مناسبات اقتصاد اجتماعی و جامعه انسانی است. اصل دوم ناظر بر رابطه جامعه انسانی و نظام سیاسی است. بر پایه اصل دوم این هستی اجتماعی است که نظام سیاسی کشور را تعیین می کند.

اصل اول - فرم هستی اقتصادی انسان فرم هستی اجتماعی او را تعیین می کند - به شکل کوتاه شده: اقتصاد جامعه را تعیین می کند.

عکس این رابطه این خواهد بود که این جامعه است که اقتصاد را تعیین می کند.

حال چرا این اصل و اصول برای میارزه ما علیه جزم گرایی مهم هستند.

چون این اصل به ما می گوید که اقتصاد اجتماعی انسان از پویایی برخورداراست. چون در این جا از اقتصاد اجتماعی بشر به شکل یک کلیت انتظامی سخن به میان می باشد نظر به این پویایی و دینامیک نظام های اقثصاد اجتماعی می توانیم سرانجام چنین نتیجه گیری کنیم که نظام های اقتصادی دارای تاریخ تکاملی مخصوص به خود می باشند که چون این روند تاریخی - اقتصادی به مراحلی از سفلی به علیا تقسیم بندی می شود آنگاه در آن خودبخود هر مرحله اقتصادی و تاریخی گویای یک فرماسیون و شیوه اقتصادی خواهد بود.

ما قبلا هم به این نکته اشاره کرده بودیم که سرمایه داری که مد نظر ماست یک نظام اجتماعی و به این معنا یک جامعه است که در شکل منفرد آن از مناسبات اجتماعی تشکیل یافته است. بر شالوده صحبتی که ما در این جا داریم - برپایه اصل اول یعنی رابطه اقتصاد و جامعه - جامعه سرمایه داری درتناسب قرار می گیرد با یک فرم از اقتصاد اجتماعی که آنرا تعیین می کند.

به عبارت اولی یک فرم و سطحی از تکامل اقتصاد اجتماعی درتناسب قرار دارد با یکی از اشکال جامعه سرمایه داری.

شما اگر به این اصل و نتیجه گیری از آن توجه کنید پی خواهید برد که برخلاف تصور جزمی گرایی جامعه های سرمایه داری و به تبع آن اقتصاد هایی که این جامعه ها در شالوده خود دارند و بر آن استوارند با هم و در قیاس با هم یکی نیستند.

به این اعتبار جامعه سرمایه داری سنتی برابر با جامعه سرمایه داری مدرن نیست. چرا که هر یک از این جامعه ها- سرمایه داری - نمودار و گویای اجتماعی و تاریخی یک مرحله اقتصادی و مادی در کشور ما می باشند.

پس چنانچه از نظر اقتصادی و مراحل تکاملی آن به جامعه های سرمایه داری بنگریم هرگز به این نتیجه جزمی نخواهیم رسید که جامعه های سرمایه داری در ایران اعم از سنتی و مدرن باهم و در کنار هم و بدون تفاوت تاریخی از یک کلیت واحدی هستند که تفاوت تنها در این است که هریک لایه و یا قشری از یک کلیت اجتماعی واحد می باشد.

از این گذشته بر پایه اصل دوم داشتیم: این جامعه است که سیاست را تعیین می کند. بر این شالوده به نظام جمهوری اسلامی بنگرید. نظام سیاسی حاکم بر ایران بر اساس اصل دوم نمی تواند ازسوی یک جامعه ایی تعیین شده باشد که تاریخا وجود خارجی ندارد و تنها بطور تجریدی و از جمع بست دو جامعه سرمایه داری تاریخا و اقتصادا متفاوت برپایه جوهر مشترک سرمایه داری بوجود آمده است.

این که دو جامعه سرمایه داری به لحاظ اصل رابطه کار و سرمایه داری جوهر مشترکی هستند تنها یک تجریدی است که ما برپایه اصل و جوهر مشترک ایندو جامعه ها انجام می دهیم اما در عالم واقع این ها دو جامعه متفاوت و از هم جدا هستند و چنانکه در ایران می بینیم حتی با هم در یک منازعه تاریخی قرار دارند.

ادامه دارد....


قسمت دوازدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بر گردیم به این مسئله که صرف نظر از خاستگاه اجتماعی این جزم گرایان رویکردشان ارتباطی با رویکرد کارگری ندارد.در طول این پروسه کشدار انقلاب که بیش از یک قرن و نیم طول کشیده است نه می توان جامعه کارگری را مصون از ضعف ها دانست و نه بورژوازی لیبرال - که در اردوگاه مدرن علیه سنت مطرح است - از این ضعف ها مبرا بوده است.


بهر حال این یک ضعف عمومی است که کل این اردوگاه اجتماعی و تاریخی را به عللی در بر گرفته است. نظر به تضاد درونی - تضاد کار و سرمایه - این اردوگاه بر کسی پوشیده نیست که میان روش کارگری و روش بورژوایی در انقلاب لیبرال دمکراتیک اختلاف وجود دارد. اما این اختلافات هر قدر هم فاحش باشند نباید روزی وحدت شکن گردتد.

از این دیده که انکار مرحله تکامل اجتماعی ایران عملی نیست ، یعنی از منظر ضرورت تاریخی حل تضاد موجود میان سنت و مدرنیته و لذا پیشبرد انقلاب و تکامل جاری کشور، از منظر چنین رویکرد تاریخی - که ما آن را به سهولت چنین می نامیم - به اختلافات و وحدت های میان اردوگاه مدرنیته نظر افکندن، آنگاه داده هایی حاصل می شوند که بر شالوده آن فرقی و مرزی ایچاد میشود با داده های منظری که جزمی است و به این اختلافات و وحدت ها در اردوگاه انقلاب از زاویه جزمی خود نظر می افکند

جزم گرایان در اصل و اساس خود انقلاب لیبرال دمکراتیک و مرحله همراه با آن را پذیرا نیستند. بر این پایه طبیعی است که چون از منظر تضاد کار و سرمایه مطلقا به مسائل اردوگاه ترقی خواهان نگریسته میشود اولا نه تنها این اردوگاه وجود خارجی نمی یابد و به تیع آن فقط تضاد کار و سرمایه مطرح است ثانیا چون هدف مشترک و وحدت بخشی که انقلاب و تحول اجتماعی لیبرال دمکراتیک باشد - و بر این پایه منافع مشترک - وجود خارجی ندارد آنگاه آنچه که به چشم می آید اختلافاتی است که گرچه از حقانیت برخوردارند اما عمده کردن آن عملا مانعی است در برابر منافع مشترک و حل آن.

بر این اعتبار هم است که از منظر جزمی روش های کارگری و روش های بورژوایی در انقلاب لیبرال دمکراتیک مطرح نیستند چرا که نتیجه منطقی این است که تاکتیک های مختلف پیوسته بر شالوده اهداف مشترک شکل می گیرندو زمانی که استراتژی واحد و وحدت بخشی وجود ندارد، هنگامی که ما- کارگران - خودمان را با بورژوازی لیبرال در یک اردوگاه بر علیه سنتی ها احساس نکنیم و تنها از منظر کار و سرمایه آنها را می بینیم آنگاه طبیعی است که با آنها هم اختلافی بر سر روشها و تاکتیکهای پیشبرد انقلاب لیبرال دمکراتیک نداریم.

به این ترتیب - یعنی بر شالوده منظر جزمی - آنگاه طبیعی است که عملا دو اردوگاه شکل می گیرند که یکی اردوگاه سرمایه داران است که در آن بورژوازی لیبرال به همراه بورژوازی سنتی مکان گرفته اند و دیگر اردوگاه کار است که کارگران با دیگر متحدان به اصطلاح زحمتکش خود در آن واقع اند.

به این ترتیب است که همه چیز پیرامون دو تاریخ و دو مرحله تاریخی و دو جامعه از سرمایه داری به هم میریزند. و من بعد دیگر دو بورژوازی و دو نیروی اجتماعی و طبقاتی که تاریخا و اجتماعا از هم مجزا هستند وجود نخواهند داشت . من بعد رویکرد تاریخی از وجود خارجی برخوردار نخواهد بود. من بعد فرقی میان مرحله تاریخی قرون وسطایی و مرحله نوین تاریخی وجود ندارند. من بعد این دو، دو جامعه متفاوت نیستند.
من بعد کل تاریخ بشری یه صورت جزمی مبدل می شود به تضاد اساسی کار و سرمایه که گفتیم یک مناسبات و روابط اجتماعی است. و به این ترتیب جامعه ها و نظام ها تا سر حد روابط و مناسبات اجتماعی شان فروکش می کنند و ....

بیهوده نیست که از منظر رویکرد جزمی دو بورژوازی ایران - سنتی و مدرن که از دو اردوگاه مختاف تاریخی و اجتماعی اند - در یک کاسه اجتماعی ریخته می شوند و هریک به سهم خود مبدل به دو قشر از اقشار مختلف یک طبقه واحد یعنی بورژوازی مبدل میگردند.

اما این بورژوازی که ماحصل وحدت این درهم ریزی جزمی است یک موجود تاریخی نیست. بل که یک موجود جزمی و انتزاعی است که برپایه تجریدات و انتزاعات فلسفه مآبانه و بر پایه جوهر مشترک سرمایه شکل گرفته است والا در عمل و در پراکسیس دارای وجود و هستی خارجی نیست.

بسیاری از خوانندگان از مواضع جزم گرایان پیرامون جمهوری اسلامی و جنگ قدرت درون آن مطلعند. از زمانی که یک بورژوازی در کارخانه تجرید و انتزاع زاده شد آنگاه تا زمانی که جمهوری اسلامی نظام سیاسی این بورژوازی تجریدی و جزمی مبدل شود فاصله ایی نخواهد بود.

بر پایه همین انتساب نظام حاکم به بورژوازی تجریدی است که جنگ قدرت میان سنتیون که در اردوگاه مرتجعین جاری است و منتسب به لایه های درونی بورژوازی سنتی در ایران می باشد مبدل به اختلافات و منازعات درونی میان اقشار و لایه های گوناگون بورژوازی تجریدی و جزمی می گردد.

جالب این است که بر پایه این منظر جزمی، بورژوازی تجریدی از دو لایه و قشر سنتی و مدرن تشکیل یافته و یکی خواهان ارجاع ایران و دیگری خواهان ترقی کشور می باشد و همین اختلافات منافع و رویکرد میان اقشار گوناگون بورژوازی تجریدی به میان جمهوری اسلامی ایران هم منعکس می گردد و آنرا مبدل به نظامی می سازد که تاریخا دارای ماهیت دوگانه است.

اما همان گونه که می دانید از این منظر تجریدی، آنچه اکنون عمده می باشد ، تضاد اساسی کار و سرمایه و رابطه کارگر و سرمایه داراست. بر پایه این تضاد نظام جمهوری اسلامی ایران نماینده سیاسی بورژوازی تجریدی و جامعه سرمایه داری تجریدی است. جامعه ایران سرمایه داری است و چون در ایران جامعه سرمایه داری غالب است به تبع آن نظام سیاسی آن هم که جمهوری اسلامی است نماینده جامعه غالب می باشد.

در ادامه می دانیم که این ها می گویند دیکتاتوری و دمکراسی دو روی یک سکه واحدند. دیکتاتوری از جامعه سرمایه داری جدایی ناپذیر است چرا که این دیکتاتوری یک دمکراسی برای جامعه سرمایه داری است. تمام لایه های بورژوازی اعم از مستبدین و دمکرات بر اعمال استبداد بر کارگران وحدت نظر دارند. و آن ترقی خواهی که فشر بورژوازی لیبرال می گوید تنها گفتمانی جهت فریب کارگران بیش نیست. ترقی و رهایی از یوغ وابستگی و غیره از رویاههای بورژوازی لیبرال است و اسطوره بیش نیست چرا که سرمایه داری یعنی وابستگی و وابستگی یعنی سرمایه داری و دیکتاتوری و سرکوب و..

ادامه دارد...



قسمت یازدهم - مقطع کنونی تکامل اجتماعی ایران- مرحله حاضرین انقلاب ایران


بنابراین این نیروی سوم از دوجهت مورد توجه قرار می گرفت و می گیرد. این دو مولفه " نیروی سوم" یکی این است که این تئوری یک نظریه کهنه اروپایی می باشد که در ایران همان گونه که گفته شد از اوایل قرون بیستم از سوی سلطان زاده و شرکاء مطرح میشد و از این بابت هچ ارتباطی به رویدادهای ایران پس از مشروطه و ناپیگیری گروه های مدرنیته در انجام اتقلاب دمکراتیک نداشت و هنوز هم ندارد. من بیشتر پیرامون این مسئله پایین تر صحبت خواهم کرد که چرا این مبحث ناپیگیری بورژوازی نوین در انجام انقلاب دمکراتیک از یکسو پر بها دادن و لذا کم بها دادن به این و یا آن نیروی مترقی در امر انقلاب لیبرال دمکراتیک است و ازدیگر سو توجیه ایی است برای پوشش دادن به جزمیت و ضدیت با رویکرد تاریخی که در این نگره اساسی است. و مولفه دیگر این "نیروی سوم" در این بود و است که این نیرو از آن رو خود را نیروی سوم یعنی نه جزو اردوگاه نیروهای سنتی- که چپ سنتی هم را شامل می شود - و نه ازشمار جبهه نیروهای مدرن - که کارگران و سرمایه داران مدرن را در بر می گیرد که با هم برعلیه سنت در یک اردوگاه قرار دارند- می خواندند که با زرنگی در پی جهش از روی تضاد جاری و موجود میان این دو اردوگاه نامبرده تاریخی بودند و هستند. یعنی در ازای تلاش و فراخواندن کارگران در حل این تضاد می خواهند آنرا با کم اهمیت جلوه دادن به اصطلاح خودشان دور بزنند. یعنی به عبارت عامیانه اگر این مطلب را بیان کنیم می خواهند به این ترتیب بگویند: ما - کارگران - نخواستیم این تضاد سنت و مدرنیته را، ما- یعنی کارگران- نخواستیم این تحول اجتماعی را ، این تضاد و این مرحله انقلاب بورژوایی است، کارگری نیست. از این رو کارگران بهتر است به مرحله انقلابی عالی تر خود، به حل تضاد کار و سرمایه بپردازند و وقت و انرژی شان را مصروف این انقلاب و تحول بی اهمیت و بورژوایی نسازند که برایشان ارمغانی نداردو...

من در این جا بارها به این نکته اشاره کردم: این تضاد تاریخی و اجتماعی که در این مقطع از انقلاب و تحول تاریخی و اجتماعی کشور- که لیبرال دمکراسی نام دارد - مطرح می باشد نظر به عوامل عدیده داخلی و خارجی حل آن به پروسه کشدار و ملالت آور و حتی بسیار مایوس کننده ایی مبدل شده است. این یک واقعیت است. باید پیرامون این واقعیت مکث کرد و چاره ایی اندیشید. باید در این رابطه به این پرسش پاسخ داد که آیا در عصر حاضر نظر به موانع یادشده انجام انقلاب لیبرال دمکراتیک و تکمیل روند تحول اجتماعی ایران بسوی مدرنیته و ... عملی است و یا نه؟ آیا نابودی ایرانی و مستحیل شدن آن در نظام های اجتماعی عالی تر سرمایه داری اروپایی از پیش برنامه ریزی شده نیست؟ ایا الزاما باید ایران هم به تنها و مستقلانه مانند برخی از کشورهای اروپایی به جامعه عالی تر مانند جامعه اروپایی خود را ترقی دهد و یا این که بهتر نیست که پروسه حل شدن در آن جوامع و فرهنگ ها را در پیش گیرد؟ ...

این ها همه پرسش های برحقی می باشند که در جای خود مطرح هستند. اما این پرسش ها به یک سو از سوی دیگر تئوری زنگ زده ایی مطرح است که در تمام طول این پروسه که ایرانی مدرن در مبارزه علیه سنت در تلاش برای ارتقاء اجتماعی ایران است مرتب و یکریز با نق زدن، با طرح تضاد های دیگر که حل شان در درجه اول در گرو همین تضاد میان سنت و مدرنیته است و غیره در پی این است که مدرنیته و ازجمله کارگران صنعتی از پرداختن به انقلاب لیبرال دمکراتیک سر باز زنند. من میان این آیه یاس خواندن ها که یک قرن بیشتر ادامه دارند و به سهم خود باعث طویل تر شدن پروسه انقلاب لیبرال دمکراتیک شده است از یکسو و از سوی دیگر آن چاره جویی هایی که در قرن حاضر پس از طولانی تر شدن راه انقلاب و تحول به ذهن دلسوزان آزادی و دمکراسی در ایران خطور می کند فرق قائلم و فرق هم دارند.

من نمی خواهم به این ترتیب نقش این گروه های سوم را در طولانی کردن این پروسه که گفتیم کشدار شده است بیشتر از آنچه که هست جلوه دهم. اما تصورش سخت نیست که اگر ما بخصوص در عرص 33 سال جمهوری اسلامی ایران تلاش می کردیم که انرژی خود را صرف انقلاب لیبرال دمکراتیک می کردیم و هی مرتب کارگران را بر سر دو راهی دمکراسی و یا سوسیالیسم قرار نمی دادیم مسلما تا حال در مبارزه علیه سنت وبرای مدرنتیه در ایران گام ها جلو تر از این واقع می شدیم که حالا در آن واقع هستیم.

اما برغم این خواست من نباید ساده لوح بود و زمانی از تحلیل منشاء اجتماعی و به اصطلاح طبقاتی این گونه تئوری ها مضایقه نمود.
در کشوری که مبارزه سنت و مدرنیته در نتیجه طولانی شدن آن این گونه به وضعیت رقت بار و مایوس کننده رسیده است چنین تئوری های خدمت گذار ارتجاع سنتی و یا امپریالیسم اگر هم از سوی آنها نباشند از سوی آنها همواره مورد استقبال قرار می گیرند.

حتی اگر چنین نسبت دادن هایی به جزم گرایان عاری از مبالغه نباشد در نهایت امر این می ماند که این ها را بخشی از اردوگاه مدرنیته نسبت دهیم که نظر به ضعف تاریخی و اجتماعی مدرنیته - کارگری - همین حالات ضعف را بخصوص در جنبش کارگری تبارز می دهند..

نباید فراموش کرد که کارگران نوین در هاله ایی از مردمانی در آغوش گرفته شده اند که زمانی ازسوی اردوگاه مخالف به سوی جامعه کارگری پرتاب شده اند البته بی آنکه هرگز فرصت آنرا بیایند که جذب کارگران شوند و از این رو یا در همان حالت حاشیه ایی و هاله ایی باقی می مانند و یا دوباره به وضعیت پیشین باز می گردند.

این میلیون ها انسان که بر نگین کارگری حلقه زده اند نسبت به راه و هستی و لذا آرمان های کارگری از ناپیگیر ترین انسان هایی اند که بر این پایه مرتب راه و آرمان ها، تردید ها و امیدها و... برگرفته ازهستی اجتماعی گذشته خودشان شان را که در هستی کارگری کماکان حفظ کرده اند، وارد جامعه کارگری می کنند .


ادامه دارد....