von Farhad Vakof, Samstag, 29. Mai 2010 um 17:18
هر انقلاب اجتماعی عبارت از یک جابجایی یک جامعه به جامعه عالی تر تاریخی است . روند این تحولات اجتماعی همان تاریخ اجتماعی ماست. هر ملتی و لذا جامعه ایی حائز چنین تاریخی است. به هنگام جابجایی اجتماعی معمولا دوران گذار پیش می آید که به آن مانند تغییرات جوی حالت گرگ و میشی میگویند. در حالت گذار هر دو حالت جابجا شونده برای مدت گذار در کنار هم هستند. این همزیستی یک همزیستی موقت است چرا که گردونه تاریخ را نمی توان از حرکت باز داشت و جلوی تحولات تاریخی خلفها را مسدود نمود. موقتی بودن به این معنا ی یک کمیت زمانی معین و کوتاه نیست بلکه به مفهوم گذرا بودن است. از اینرو میتواند کوتاه و یا طولانی مدت شود. تحولات اجتماعی بی مانع نیستند. یکی از عمده ترین مانع در واقع از سوی حالتی است که میرا است یعنی در ذات خود انقلاب نهفته است. نظر به تقارن جوامع باید نقش مداخلات دیگر جوامع در تحولات اجتماعی خلفهای دیگر را از خاطر نیانداخت یعنی به مداخلات خارجی باید اشاره کرد. در حالت گذار و سپیده ما شاهد یک تناسب تاریخی و اجتماعی میشویم. در اینجا یک حالت قطب بندی پیش می آید. من پیشتر به این قطب بندی زیر نامهای دوآلیته و دوگانگی نام بردم. این دوآلیته همان حالت گرگ میشی و سپیدگی است. برخی که انقلابی نیستند و خواهان تحول نمی باشند یعنی بهتر بگوییم از تحول متضرر میشوند و باید جا خای کنند معمولا انقلابیون را متهم میکنند که اینها در سپیده دم تاریخ عادت به سیاه و سفید دیدن مسائل را دارند. در سپیده دم تاریخ این معمول است که آدم یا سیاهی و یا سفیدی را تجربه کند. مسئله شاید در این جا نیست. مسئله از آنجا آغاز میشود سیاهی را که رفتنی است و سپیدی را که آمدنی است بیش از یک تحول اجتماعی سودمند برای همه تلقی کنیم. دوآلیسم و مانیچیسم مبتنی بر سنگواره و اخلاقی کردن حالت سپیدگی و دخول آن در یک سیستم عقیدتی است. مانچیسم حالت سیاهی را منتسب نیروهای همواره پلیدی میکند که دارای حق حیات همیشگی اند. در این سیستم نظری روشنایی حقانیت خود را مدیون حقانیت ظلمت است. اما در یک دگردیسی تاریخی از مانچیسم خبری نیست. چنین نیست که اگر دیو چو رود فرشته درآید. در یک انقلاب اجتماعی جامعه برتر تاریخی الزامی و مطلوب است اما جامعه آرمانی و الهی نیست. من تصمیم دارم در این جا به بحث مان پیرامون جامعه از این پنجره نگاه کنم جامعه ایی که در ایران در سپیده دم تاریخ کنونی آن در حال پیدایش است چکونه جامعه ایی است. در تبین تاریخی این جامعه مایلم به رویکرد سنتی به این تبیین اشاره کنم.
همانطور که می بینید در سپیده دم تاریخ ما در پی تبیین سفیدی تاریخ به دنبال یک جامعه آرمانی و ایدئولوژیک و عفلانی نیستیم. ما باید از سر جامعه ایی که در حال متولد شدن است برای چنین تبیینی حرکت کنیم. شاید تنها عقلانیت در همین نهفته است که باید به فرمان تاریخ گردن نهادو از جنینی که در بطن تاریخ آبستن آن است حرکت نمود. اما سیاهی و میرندگی پذیرای این عقلانیت تاریخی نیست و شاید از حیث حیاتی حق هم دارد. پس بدینسان او به سادگی حاضر به خالی کردن جا نیست. او به ما مسلما خواهد گفت جا داشتیم اما حانشین نداشتیم. او نمی خواهد جا خالی کند. و چون نمی خواهد با تمام نیرو متوسل به مقاومت خواهد شد. او تمام نیروهای عملی و نظری خود را بسیج خواهد نمود و شروع به مقاومت خواهد نمود. این مقاومت ها در تبیین تاریخی نیروهای بالنده هم منعکس میشوند.
شما مسلما خواهید گفت نیروی قوت نیروهای بالنده در این خواهد بود به هنگام آبستنی تاریخ از بطن تاریخ حرکت کردن و حالات جنینی جامعه آتی را به رخ کشیدن رویکرد پسندیده ایست. یعنی به عبارت دیگر برای تبیین جنیین لازم به شناخت واقعیتهای جنین و تحلیل از حالات عالی تر آن در ثمره رشد خواهد بود. مسلما چنین تاریخ بشری در نزد دیگر اقوام قبلا آبستن بوده و جامعه از این نوع متولد کرده ما خواهیم توانست از دریچه سایر متولدین تا حدودی مورد تولد خودمان را تبیین و ترسیم کنیم. خوب اینها روشهای تجربی ما در تبیین تحول انقلابی در سپیده دم آن خواهد بود.
از مقاومتها سنتی اما یکی در همین تبیینها از جامعه مولود آتی است. اول از همه چنین رفتار میشود که توگویی ما در حالت گذار نیستیم و کشور و تاریخ ما آبستن هیچ چیز نیست. دوما وقتی فشارها را تجربه میکنند به عنوان قابله تاریخ وارد گود می شوند ترسیمی از یک جامعه سنتی و اصلاح شده و ینیادگرایانه خود را در ملعبه های نظری و عقیدتی و گاه عقلانی پیچیده و به عنوان جامعه آرامانی مولود و موعود به خورد ما میدهند. سوما برخی دیگر از این عمله و اکره های خود را بسیج میکنند تا به نقد و آنالیزه جامعه مولود از سر مشابه های آن بپردازند. این گروه به زعم خود به نقد و تبیین نظری از جامعه آتی میپردازد. در این منظر این جامعه که از روی مشابه آن قضاوت میشود جامعه های تاریخا الزامی و یا در ایران در حال تکوین نیست. و چون از چنین پیش فرضی برخوردار است آنگاه گریز از آن هم ممکن است. این گریز پذیری تاریخی یعنی فقدان برداشت تاریخی از مولفه های رویکرد سنتی از تبیین اجتماعی است. از دیگر مولفه های رویکرد سنتی مکتب سازی آن است. در این رویکرد جوامع موجود محصول های روندهای تاریخی اقوام نیستند بلکه فراورده های فرهنگی و مکتبی و ساخته و پرداخته ذهن اندیشمندان و ایدئولوگ های هر مرحله از تاریخ اقوام می باشد. و چون چنین است به همان میزان هم روند تاریخی خلفها یک رویکرد مکتبی و مثلا تحت نام مکتب جبر تاریخی هگل و مارکس قابل رد می باشد. به عبارت دیگر برای رد تاریخ و پوشانیدن چهره کریه ارتجاعی بدوا تمام تاریخ در قوطی های تئوریسینهای گوناگون وارد و سپس به دلخواه و به نوبت مورد سوال قرار گرفته و رد و تایید میشوند. در همین رویکرد سنتی دمکراسی و یا لیبرالیته ، سرمایه داری مدرن و صنعتی ، سکولاریته و لائتیسه و دیگر مفاهیم از مسائل عملی تاریخ نیستند بلکه موضوعات قابل رد و گذار نظری و تئوریک اند که از مغز این یا آن فرد فرنگی تراوش کرده است و در بهترین حالات فراورده های فرهنگی و سنتی دیگر اقوام و ملل می باشند که حائز کمترین تقارن و تناسب قومی و فرهنگی با ما هستند.
در نقد منفی جامعه جنینی ایرانی از روی مشابهات خارجی کار به جایی می رسد که عوامل موثر روانی وارد این نقد های منفی میشوند. اینها برای ترسانیدن و اینکه مردم را از مبادرت به برداشتن گام های عملی تاریخی بازدارند از بحران ها از شکاف طبقاتی از مراحل گندیدگی جامعه مدرن و از مسائل انقلابی در چنین جوامعی نقل میکنند. با وام گیری از نقد منفی پسا مدرن در پی آن بر می آیند که در پس این نقد های منفی نقدهای مثبت خود را یعنی آن جامعه ایی که در عوض پیشگیری ار روند تاریخی در ایران پیشنهاد میکنند را پوشیده نگه دارند. منشای این نقدهای منفی از روند تاریخی و جامعه جنینی در ایران بدون هیچ ابهامی جامعه سنتی است. از اینرو جامعه سنتی آن جامعه مثبتی است که به ما در پی نقد جامعه مدرن ارائه میشود. از مولفه های مکتب سازی یکی هم این است که مکتب سازان مکتب و ایدئولوژی خود را با هدف عملی پوشانیدن منشای اجتماعی نقدهای منفی و غملی انجام می دهند. به عبارت دیگر اینها قادر نیستند به آشکارا به ما بگویند که آن نقد منفی که انجام میدهند از چه زاویه ایی است و از چه منابع اجتماعی بر گرفته میشود. برای اینکه منابع سنتی و ارتجاعی چنین نقدها و تبیین های اجتماعی منفی از جامعه جنینی و مدرن در ایران پوشانیده شود آنها متوسل به ساختن ایدئولوژی های گوناگون میشوند. شما این مسئله را از پنچره نیروها و جناح های مختلف جامعه سنتی هم مورد مشاهده قرار دهید. از دید نیروهای اصلاح و مرمت طلب سنتی که واپسگرا و بنیاد گرا میباشند این بنیادگرای و بازگشت به گذشته به سادگی و بدون مکتب سازی مقدور نیست. من تئوری سازی های شریعتی و کمپانی را در همین کور راه ترمیم فروپاشی های جامعه رو به زوال سنتی میبینم که برای ناشناخته شدن رنگ و لعاب مکتبی و ایدئولوژیک به خود گرفت.
همانطور که می بینید در سپیده دم تاریخ ما در پی تبیین سفیدی تاریخ به دنبال یک جامعه آرمانی و ایدئولوژیک و عفلانی نیستیم. ما باید از سر جامعه ایی که در حال متولد شدن است برای چنین تبیینی حرکت کنیم. شاید تنها عقلانیت در همین نهفته است که باید به فرمان تاریخ گردن نهادو از جنینی که در بطن تاریخ آبستن آن است حرکت نمود. اما سیاهی و میرندگی پذیرای این عقلانیت تاریخی نیست و شاید از حیث حیاتی حق هم دارد. پس بدینسان او به سادگی حاضر به خالی کردن جا نیست. او به ما مسلما خواهد گفت جا داشتیم اما حانشین نداشتیم. او نمی خواهد جا خالی کند. و چون نمی خواهد با تمام نیرو متوسل به مقاومت خواهد شد. او تمام نیروهای عملی و نظری خود را بسیج خواهد نمود و شروع به مقاومت خواهد نمود. این مقاومت ها در تبیین تاریخی نیروهای بالنده هم منعکس میشوند.
شما مسلما خواهید گفت نیروی قوت نیروهای بالنده در این خواهد بود به هنگام آبستنی تاریخ از بطن تاریخ حرکت کردن و حالات جنینی جامعه آتی را به رخ کشیدن رویکرد پسندیده ایست. یعنی به عبارت دیگر برای تبیین جنیین لازم به شناخت واقعیتهای جنین و تحلیل از حالات عالی تر آن در ثمره رشد خواهد بود. مسلما چنین تاریخ بشری در نزد دیگر اقوام قبلا آبستن بوده و جامعه از این نوع متولد کرده ما خواهیم توانست از دریچه سایر متولدین تا حدودی مورد تولد خودمان را تبیین و ترسیم کنیم. خوب اینها روشهای تجربی ما در تبیین تحول انقلابی در سپیده دم آن خواهد بود.
از مقاومتها سنتی اما یکی در همین تبیینها از جامعه مولود آتی است. اول از همه چنین رفتار میشود که توگویی ما در حالت گذار نیستیم و کشور و تاریخ ما آبستن هیچ چیز نیست. دوما وقتی فشارها را تجربه میکنند به عنوان قابله تاریخ وارد گود می شوند ترسیمی از یک جامعه سنتی و اصلاح شده و ینیادگرایانه خود را در ملعبه های نظری و عقیدتی و گاه عقلانی پیچیده و به عنوان جامعه آرامانی مولود و موعود به خورد ما میدهند. سوما برخی دیگر از این عمله و اکره های خود را بسیج میکنند تا به نقد و آنالیزه جامعه مولود از سر مشابه های آن بپردازند. این گروه به زعم خود به نقد و تبیین نظری از جامعه آتی میپردازد. در این منظر این جامعه که از روی مشابه آن قضاوت میشود جامعه های تاریخا الزامی و یا در ایران در حال تکوین نیست. و چون از چنین پیش فرضی برخوردار است آنگاه گریز از آن هم ممکن است. این گریز پذیری تاریخی یعنی فقدان برداشت تاریخی از مولفه های رویکرد سنتی از تبیین اجتماعی است. از دیگر مولفه های رویکرد سنتی مکتب سازی آن است. در این رویکرد جوامع موجود محصول های روندهای تاریخی اقوام نیستند بلکه فراورده های فرهنگی و مکتبی و ساخته و پرداخته ذهن اندیشمندان و ایدئولوگ های هر مرحله از تاریخ اقوام می باشد. و چون چنین است به همان میزان هم روند تاریخی خلفها یک رویکرد مکتبی و مثلا تحت نام مکتب جبر تاریخی هگل و مارکس قابل رد می باشد. به عبارت دیگر برای رد تاریخ و پوشانیدن چهره کریه ارتجاعی بدوا تمام تاریخ در قوطی های تئوریسینهای گوناگون وارد و سپس به دلخواه و به نوبت مورد سوال قرار گرفته و رد و تایید میشوند. در همین رویکرد سنتی دمکراسی و یا لیبرالیته ، سرمایه داری مدرن و صنعتی ، سکولاریته و لائتیسه و دیگر مفاهیم از مسائل عملی تاریخ نیستند بلکه موضوعات قابل رد و گذار نظری و تئوریک اند که از مغز این یا آن فرد فرنگی تراوش کرده است و در بهترین حالات فراورده های فرهنگی و سنتی دیگر اقوام و ملل می باشند که حائز کمترین تقارن و تناسب قومی و فرهنگی با ما هستند.
در نقد منفی جامعه جنینی ایرانی از روی مشابهات خارجی کار به جایی می رسد که عوامل موثر روانی وارد این نقد های منفی میشوند. اینها برای ترسانیدن و اینکه مردم را از مبادرت به برداشتن گام های عملی تاریخی بازدارند از بحران ها از شکاف طبقاتی از مراحل گندیدگی جامعه مدرن و از مسائل انقلابی در چنین جوامعی نقل میکنند. با وام گیری از نقد منفی پسا مدرن در پی آن بر می آیند که در پس این نقد های منفی نقدهای مثبت خود را یعنی آن جامعه ایی که در عوض پیشگیری ار روند تاریخی در ایران پیشنهاد میکنند را پوشیده نگه دارند. منشای این نقدهای منفی از روند تاریخی و جامعه جنینی در ایران بدون هیچ ابهامی جامعه سنتی است. از اینرو جامعه سنتی آن جامعه مثبتی است که به ما در پی نقد جامعه مدرن ارائه میشود. از مولفه های مکتب سازی یکی هم این است که مکتب سازان مکتب و ایدئولوژی خود را با هدف عملی پوشانیدن منشای اجتماعی نقدهای منفی و غملی انجام می دهند. به عبارت دیگر اینها قادر نیستند به آشکارا به ما بگویند که آن نقد منفی که انجام میدهند از چه زاویه ایی است و از چه منابع اجتماعی بر گرفته میشود. برای اینکه منابع سنتی و ارتجاعی چنین نقدها و تبیین های اجتماعی منفی از جامعه جنینی و مدرن در ایران پوشانیده شود آنها متوسل به ساختن ایدئولوژی های گوناگون میشوند. شما این مسئله را از پنچره نیروها و جناح های مختلف جامعه سنتی هم مورد مشاهده قرار دهید. از دید نیروهای اصلاح و مرمت طلب سنتی که واپسگرا و بنیاد گرا میباشند این بنیادگرای و بازگشت به گذشته به سادگی و بدون مکتب سازی مقدور نیست. من تئوری سازی های شریعتی و کمپانی را در همین کور راه ترمیم فروپاشی های جامعه رو به زوال سنتی میبینم که برای ناشناخته شدن رنگ و لعاب مکتبی و ایدئولوژیک به خود گرفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر