۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

صدایی که مرتب خفه میشود

نمیدانیم این صدا کیست. چرا میدانم این صدا کیست. این صدا بی نام و نشان ها یک مملکت با نام ونشان کهن است . چرا که صدای میلیونها انسان رنجدیده و پریشانی است که دیگر نمیتوان گفت این صدا کیست؟ این صدا را اما با دو نام رادیکال و نظام برافکن مرتب دارندخفه میکنند. گفته میشود فضای سیاسی ایران که در آن این صدا خفه میشود دو سویه شده است. آن که این را میگوید صدای نا آشنایی نیست. این صدا صدایی است که به گوش میرسد. پس بدینسان این صدا صدای بی نام نشان ها ایرانی نیست. این صدا از هر سو به گوش میرسد از جانب راست گرایان معتدل تا چب رویان میانه رو. پس این صدا آهنگ میانه روی و اعتدال است که به گوش میرسد. و آنهم از چب و راست این مملکت. دو وجه ممیزه این آهنگ اعتدال عبارت است : انقلاب بس است. ما خشونت نمی خواهیم. نمیدانم تعداد ی که این دو وجه تسمیه را پر میکنند چند میلیون از مردمند. یعنی از مردم آن کشور با نام و نشان کهن. من نمیدانم. من فقط میدانم که 13 میلیونی که برسم اعتدال باهم متحد شدند و به رهبری نه گفتند مثل من یکی نظام برافکن و رادیکال نبودند . یعنی آن صدا بی نام و نشان که از اول نظام مرتب دارد خفه میشود. من در آغاز این جنبش میلیونی که صدایش مرتب شنیده میشد امیدم این بود مگر این ها به دادمان برسند چون ما داریم هلاک میشویم. زیرابیش از 31 سال خفقان و رنج که تنها در این حکومت به آدرس ما حواله شد شوخی نیست. چرا امیدم این بود؟ برای اینکه چون آنانیکه این بار مثل ما در این 31 سال سرکوب میشدند از خودشان بودند. مهدی جامی گردانده وبلاگ سیستان که تا پیش از این از مجیزگویان دربار بود و نظیر چب گرایان معتدل و سکولار از نوسازی و مدرنیته آخوندی مجیز میگفت هم صدایش بلند شد. او ضمن اینکه این 13 میلیون را مردم ذیگری از مردم رهبری برشمرد در ادامه منطقی فرمایشاتش به این نتیجه رسید که رهبری دیگر رهبر ملت و رهبر ملی نیست بلکه رهبر قبیله است. اما این قبیله ایی که جامی از آن نام میبرد باید به غایت کم نفر باشد و این 13 ملیون که رایشان را دزدیده بودند و حالا اینگونه مثل ما در عرض این 31 سال تحقیر میشدند بایستی در واقع پایگاه اصلی آن رژیم بوده باشند که آلانه اینها عینهو در یک نظام استدادی مدعی میشوند که رهبر نظام،که در عمل حکم پدر ملت و رهبر ملی آنها را دارد اکنون با چنین عمل خود یکشبه از چشم 13 میلیون مردم تا سر حد یک رهبر قبیبله تنزل مینماید. من راستش نمی خواهم اینرا بگویم که به هزار اما و اگر مشروط است و تا بخواهید به کن مطلب برسید باید هزار فلسفه و منطق را به کمک بگیرید. اما کی میرود این همه راه رو. پس فراموشش کنید.چون از پیش 13 میلیون مردم این کشور را به دامن رژیم ارسال کردن خیلی قسی القلبی میخواهد و من نیستم. و حال منطق هر آنچه دل تنگش میخواهد بگوید. من فقط از یک چیز مطمئنم این راستها و چبهای معتدل کم نیستند. این اعتدالیون البته همه با هم در یک حزب واحد متحد نمی باشند. و همه تیره آدم توشون یافت میشود. با این وجود گفتم وجه مشترک همشان اما در 2 چیز است: فروپاشی نظام و خشونت بس است. این مسئله ای که اینها میگند کم کم دارد به یک ایدئولوژی مبدل میشود. شما اسم این ایدئولوژی را برای سهولت امر بگذارید ایدئولوژی اعتدال. این ایدئولوژی برا ی خود رنگ سبز رو برگزیده و هر کسی هم نمیتونه واردش بشه. رهبرش البته در طی آخرین نطقشان پاسداران سبز آنرا یعنی افرادی نظیر امیر فرشاد ابرهیمی که سابقه ای شخصی و خانوادگی این کار را هم دارند از تنگ نظری برحذر داشت و مثل امامش خواهان یک ارتش 70 میلیونی که حتی مخالفین در آن ول معطلند هم شد. عر ض کردم ایدئولوژی اعتدال چنانچه به اصول نظام مربوط میشود اهل مزاح نیست اما در مورد ارقام و اعداد سیری ناپذیر است. آخر یکی نیست به این آقای نخست وزیر بیت امام بگویداین 70 میلیون ایرانی که شما میگویید بیاند و دور و بر شما جمع بشند که چی بشه؟ خوب شما با با این وحدت کلمه امامتان میخواهید چه گلی بر سر ما رنجکشیدگان بی نام و نشان بکشید که امام تان نکرده باشد؟
اینها میگویند فضای سیاسی ایران برای اعتدالیون دو سویه شده از یکسو برخی مثل من در عشق و رعشه فروپاشی جکومت دارند به خود میلرزند و دسته دیگر در عشق مردم کشی.اما من نادان همیشه در این خیال بودم این رژیم با یک تیغه دو سویه دارد صدای مارا خفه میکند یا با خشونت و یا با اعتدال. و همیشه به این باور بودم این سیاست چماق و هویچ است که 31 خفقان ما مردم بی نام و نشان در یک کشور با نام و نشان کهن را تداوم بخشیده است. به تاریخ این 31 سال خفقان نگاه کوتاهی بیافکنید. این سیاست چماق و اعتدال همیشه با هم بوده است. اگر اعتدال ره به جایی نبرد رژیم به شیوه سرکوب متوسل و در کاربرد شیوه ها و حربه ها هم به هیچ تقدم و تاخری بنده نیست. البته این نظر من نادان بود. ما رادیکالها که در رعشه فروپاشی حکومت به خود میلرزیم نه تنها هرشب به امید فروپاشی رژیم سر بر بالین مینهیم بلکه در هر فرصتی که دست بدهد -که البته این فرصتها زیاد هم نیستند- نظیر جنبش سبز اخیر -هم وارد معرکه میشویم و در پی پختن نان خود در تنوری میشویم که در معرکه گرم بدست میدهد . این موضوع چنان آشکار است که حتی خانم مسیح علی نژاد هم قادر به فهم آن شده است. پس موضوع چندان دشواری نیست. میدانم این نشانه فقر و کمبود جنبش مردمی ست اما حقیقت دارد. البته فراموش نکنید دیدن آن صحنه های باشکوه مردمی و آن رویارویی عظیم چنان باشکوه و عظیم یودند که آدم باید خیلی قسی القلب میبود که مینشست کنارو اینچور تحلیل میکرد خوب به ما چه. ما اکثریت رنجدیده و نظام برافکن منتظریم که وقتش به ما برسه. اما این اعتدالیون زرنگتر از این حرفها اند. اینها که با شعار نه فروپاشی و نه سرکوب در میدان سیاست ایرانند و حاکمند زرنگتر از این حرفها اند. من روی سخنم در این جا با آنانی ست که مثل من شبانه با یک چشم به دمکراسی و آزادی در ایران و باچشم دیگر به امید فروپاشی این نظام استداد کهنسال به بالین شبانگاهی میروند و در روزانه با خوابهای طلایی سرنگونی استبداد و استقرار آزادی و دمکراسی برمیخیزند. انحلال ، سرنگونی و یا هرچیز دیگر این سیستم تنها در عبور از ایدئولوژی اعتدال ممکن است. صدایی که مرتب خفه میشود شجاع تر از این است که سرکوب و خشونت قادر به خفه کردن آن باشد. آنچه ما را بی صدا ها را به آغوش این سرکوب میفرستد و آنچه این خشونت و خفقان را پایانی نامعلم بجشیده این ایدئولوژی اعتدال است. به همه این ارتش میلیونی از راست تا چب این طیف اعتدال نظری بیافکنید. فرقی نمیکند که در میانه خود دچار چه نزاعی اند. فرقی نمیکند یکی سکولار باشد و دیگری فقاهتی و یا شاهی. همه با هم در یک کشتی نشسته اند و همه با هم خواهان یک چیزند که ما که ندای یک تحول مدنی دمکراتیک و پیشرفته در ایرانیم مرتب خفه گردیم. والا آن صدایی که مرتب خفه میشود نه نطفه اش را با فروپاشی بسته اند و نه شایسته خود میداند توسط اعتدالیون با مشتی خونخوار و تشنه کشتن مردم مقایسه شوند. این آقایان فراموش نکنند اگر در ایران خونخواری است این خونخواری با نام خون ماست که تنهادر این رزیم 31 سال مرتب ریخته شده است و از یاد نبرند که خونخواری این رژیم در نتیجه تند روی ها و رادیکالیزم ما نبوده و نیست. نمونه اثبات این حقیقت همین اعمال خشونت و سبغویت در حق همین اعتدالیون است. آیا این وقایع اجیر بار دیگر گواه صدای بر حق ما نیست که مرتب خفه میشود؟ افرادی که از شما که از آناننید نمیگذرند میدانید که چه ها در حق ما مردم بی نام و نشان در یک کشور با نام ونشان کهن کرده اند و میکنند؟ شاید شما توانستید تا کنون به دروغ بدنیا بفهمانید خشونت رژیم نتیجه حرکات رادیکال این و یا آن گروه بوده. اما در این حرکت اخیر دنیا هم شاهد مظلومیت صدایی شد که مرتب خفه شد و انهم به نام مبارزه با رادیکال ها و نظام بر افکنها. و این صدا صدای آزادیخواهی و دمکراسی در ایران است که عمر آن طولانی تر از عمر ننگین رژیم شما ها است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر