۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

جنبش سبز، ائتلاف اصلاح طلبان و اصول گرایان میانه رو است

دکتر علی شکوری راد
کلمه: مهراوه خوارزمی- با دکتر علی شکوری راد نه از جایگاه حزبی یک عضو شورای مرکزی حزب مشارکت بلکه به عنوان یک اصلاح طلب به گفتگو نشستیم و البته پلمب دفتر حزب، ما را به گفت وگویی در اتاق کار وی در بیمارستان سینا کشاند. با شکوری راد درباره موضع گیری های اخیر مثلث کروبی، خاتمی و موسوی و تاثیرات آن بر فضای سیاسی کشور و نیز طیف بندی های تازه یی که در جناح اصولگرا به وجود آمده است، صحبت کردیم.


-به اعتقاد بسیاری وضعیت جدید جریان های سیاسی در حال حاضر با سال های قبل تفاوت چشمگیری یافته است چنان که برخی معتقدند اگر در گذشته ما با یک دوگانه اصلاح طلب و اصولگرا مواجه بودیم اما حالا جریان های تازه یی شکل گرفته اند چنان که شاهد عرض اندام اصولگرایان میانه رو هستیم که ظاهراً در بعضی مواضع پشت سر اصلاح طلبان می ایستند یا آن گونه که نشان می دهد میان این دو جریان نزدیکی مواضع وجود دارد و از سوی دیگر یک اصولگرایی رادیکال وجود دارد که منویاتش حتی مورد قبول «راست سنتی» نیز واقع نمی شود و به گونه یی با یکدیگر تقابل دارند. آیا شما به این جریان ها اعتقاد دارید؟ در این صورت عرض اندام اصولگرایان میانه رو را چگونه و از چه منظری تعبیر می کنید؟

خب در پاسخ شما باید اذعان کنم اساساً من اطلاق واژه اصولگرا را برای جناح مقابل اصلاح طلب درست نمی دانم چون اصلاح طلبان اصولگراتر از آنها هستند. اگر اصولگرایی یعنی پایبندی به مبانی، اخلاق، حقوق ملت، قانون اساسی و مبانی نظام جمهوری اسلامی، اصلاح طلب ها به مراتب از اصولگرایان به این مسائل پایبندترند. البته لفظ اصولگرایی چیزی بود که آقای احمدی نژاد به جناح راست هدیه داد. جناح راست که همیشه زیر بار انگ راست بودن و محافظه کاری قرار داشت این عناوین را برای خود نمی پسندید اما اطلاق واژه اصولگرا که با پیدایش احمدی نژاد و طیف او استفاده شد آنها را از زیر بار نامی که همیشه از آن اجتناب می کردند نجات داد. ولی بعدها معلوم شد این عنوان، عنوان صحیحی برای آقای احمدی نژاد نیست اما جناح راست ترجیح می دهد از این نام استفاده کند.

و به این ترتیب بود که این عنوان را به کل جناح راست اطلاق کردند و الان سعی می کنند بگویند احمدی نژاد اساساً اصولگرا نیست . من فکر می کنم بخشی از جناح راست که به هر حال صادقانه به مبانی و افکار حضرت امام(ره) توجه دارد امروز به میانه روی گراییده است زیرا می گویند این امکان ندارد که بگوییم ما امام(ره) را قبول داریم ولی حاضریم کل یاران امام(ره) را کنار بگذاریم. چگونه می شود اینها را از یکدیگر جدا کنیم بعد عده یی تازه به دوران رسیده، سنگ امام را به سینه بزنند و همه یاران اصلی امام را به انحراف و دوری از مشی و مرام متهم کنند. به همین دلیل آنها اساساً این رویکرد را نپذیرفته اند و فکر می کنند باید در کشوری که جمهوری است دست کم دو جناح سیاسی اصلی وجود داشته باشد و به مرور جناح های فرعی نیز پدید بیایند.

جناح های اصلی که در این کشور به رسمیت شناخته می شوند همان اصلاح طلب و اصولگرا هستند، در حالی که اصولگرایان افراطی معتقدند اصلاح طلبان از زیر چتر نظام خارج شده اند و از این رو رقابت را در درون اصولگرایان تجویز می کنند نه در میان اصولگرایان و اصلاح طلبان. این مساله باعث شده اصولگرایان میانه رو خط شان را از اصولگرایان تندرو جدا کنند، ضمن اینکه در کنار این بحث های فکری یک نگاه به عملکرد دولت نیز وجود دارد زیرا این عملکرد به صورتی بوده است که اصولگرایان سنتی تر از آن شرمنده اند و این شرمندگی سبب می شود آنها در دفاع از دولت اکراه داشته باشند و وقتی احساس می کنند این دولت افراطی اقلیت محض می خواهد بر بخش بزرگی از جامعه سیطره پیدا کند آن وقت در جناحی قرار می گیرند که این دولت را نفی می کند یعنی در حقیقت اصولگرایان میانه رو در نفی احمدی نژاد در زمره متحدین اصلاح طلبان و جنبش سبز هستند. اما در مورد برخی مسائل دیگر هنوز روی مواضع خودشان تکیه می کنند.

به خصوص رقابت های گذشته هنوز اثر خودش را بر شرایط تحمیل می کند. بسیاری از آنها خیلی راحت این هجرت از اصولگرایی به اصلاح طلبی را انجام داده اند چنان که به راحتی می توان گفت آنها هم دیگر جزء اصلاح طلبان هستند زیرا اصلاح طلبی نیز طیف گسترده یی دارد که این طیف وسیع جایی را هم برای کسانی که از جناح اصولگرایی هستند باز گذاشته است زیرا برخلاف اصولگرایان که بسیار ارتودکس با مساله برخورد می کنند، اصلاح طلبان خیلی باز هستند و می توانند اصولگرایانی را که به سمت شان می آیند در درون خود جا دهند.

-می شود در فضای نظری صحبت شما را پذیرفت که طیف میانه رو اصولگرایان که بارها و بارها در گذشته نیز بر لزوم تداوم حضور اصلاح طلبان صحه گذاشته اند اینک نیز به دنبال حفظ اصلاح طلبی به عنوان یک رقیب انگیزه بخش هستند اما شاید این رویه ماجرا باشد زیرا نمی توان منکر رقابت گروه های سیاسی بر سر قدرت و نفوذ شد. به نظر شما تا چه حد می توان موضع گیری های اخیر برخی اصولگرایان نظیر علی مطهری، علی لاریجانی و… را در راستای حمایت و همراهی با اصلاح طلبان برای گذر از این بحران تلقی کرد یا باید این موضع گیری ها را از منظر دیگری تحلیل کرد چنان که برخی معتقدند این طیف از اصولگرایان می خواهند به این طریق دست کم ۱۳ میلیون رایی را که به صندوق اصلاح طلبان ریخته شده است به سوی خود بازگردانند؟

ببینید اصولگرایان در مجموع در اقلیت هستند و به طور طبیعی رای مردم را ندارند. تقریباً می توان گفت در میان اصولگرایان کسی که معتقد به برگزاری انتخابات آزاد و بدون نظارت استصوابی باشد، وجود ندارد. علت هم این است که اگر نظارت استصوابی نباشد، آنها نمی توانند رای اکثریت را به دست بیاورند. بنابراین خودشان را شکست خورده انتخابات می دانند. حتی میانه روترین افراد طیف اصولگرایان از نظارت استصوابی دفاع می کنند به این دلیل که بتوانند امکان انتخاب شدن توسط مردم را برای خودشان حفظ کنند. از این نظر می توان گفت این وجه تمایز میان اصلاح طلبان و اصولگرایان است؛ چه افراطی و چه میانه رو. منتها طیف افراطی خیلی به دنبال ظاهرسازی هم نیست و آشکارا منویاتش را بیان و مبانی جمهوریت را نفی می کند. از اینکه به غیردموکراتیک بودن هم متهم شود، پروایی هم ندارد. طیف میانه رو اما چون هنوز به مبانی «جمهوری اسلامی» پایبند است، به حفظ ظاهر معتقد است.

یعنی معتقد است باید ظاهر دموکراتیک را حفظ کرد، انتخابات برگزار شود و رقابت صورت گیرد، با این وجود حداقل تضمین برای انتخاب آنها باقی بماند. به همین دلیل از نظارت استصوابی همچنان دفاع می کند. نظارت استصوابی در حقیقت رقبای اصلی آنان را از صحنه خارج کرده و آنها را در موقعیتی قرار می دهد که در رقابت با اصولگرایان افراطی قرار می گیرند. آن زمان است که آنان می توانند هم مدعی اصولگرایی بوده و هم در برابر اصولگرایان افراطی ادعای نوعی اصلاح طلبی را داشته باشند. بنابراین من هم قبول دارم که برخی افراد که شما نام بردید به دنبال منافع خودشان حرکت می کنند.

یعنی در حرکت شان بیش از آنکه به اصولی معتقد باشند به این توجه دارند که چگونه حرکت کنند تا موقعیت آینده را برای خودشان حفظ کرده یا ارتقا دهند. به خاطر همین نمی توان خیلی به آنان اعتماد کرد. نباید فکر کنیم آنها مثلاً حقایق را دریافته اند و انسان هایی هستند که تحول پیدا کرده اند و حالا به دنبال حق مردم یا به دنبال دموکراسی یا به دنبال انتخابات آزاد هستند، نه، پیشینه آنها نشان می دهد که به این مسائل تقید خاصی ندارند، اما در عین حال معتقد به حفظ ظاهر هستند و رفتار و عملکردشان در این راستا است. البته صلاح نیست که من این مطلب را بیشتر باز کنم و کد بیاورم. یا اینکه بگویم چه کسی قابل اعتماد است و چه کسی قابل اعتماد نیست.

به دلیل اینکه جنبش سبز یک جنبش بازی است که هر کس می تواند هر فعالیتی که صلاح می داند در چارچوب آن انجام دهد و اگر امروز می بینیم کسانی در برابر افراط گرایی ها ایستاده اند و هر مقدار واکنش نشان می دهند و موضع می گیرند، ما آنها را به همان مقدار سبز می دانیم و اکراه نداریم از اینکه برای آنها به همان اندازه یی که با ما هستند در درون خودمان جایگاه در نظر بگیریم. این خاصیت جنبش سبز است یعنی خاصیت جذب حداکثری که افراد بتوانند با حداقل معیارها هم به این جنبش کمک کنند. بنابراین من فکر می کنم اگرچه ما طیف اصولگرای میانه رو یا واقع گرا را به عنوان یک فرصت می بینیم اما به این معنا نیست که فکر کنیم اینها لزوماً تا انتها با ما هستند یا تا انتها بر این مواضع پافشاری می کنند بلکه نظرات و وضعیت فعلی آنها است که می تواند کمک جنبش سبز باشد.

-فراتر از این موضوع مجموعه یی از اتفاقات می تواند نشان دهنده آن باشد که زعمای اصولگرا جایگاه ویژه یی برای تاثیرگذاری اصلاح طلبان در عرصه سیاسی کشور قائل نیستند. زمانی که طرح وحدت ملی آقای ناطق مطرح شد ایشان از یک دولت ائتلافی با تاکید بر وجود یک رئیس جمهور اصولگرا در راس دولت سخن گفتند. پس از انتخابات نیز طرح های میانجیگری که اصولگرایان پیشنهاد می دادند مبتنی بر شیخوخیت و میانجیگری نیروهای جناح راست بوده است و در مناظره های اخیر نیز صرف نظر از یکی دو مناظره خاص در باقی موارد شامل روبه رویی اصولگرایان با یکدیگر می شد. در کل در آنچه اصولگرایان در طرح های خود ارائه داده اند و از عقلای قوم برای خاتمه دادن به بحران ها سخن گفتند منظور نظر آنان کسانی بوده اند که سبقه راستگرایی داشته اند، شما این رویکرد را چگونه تفسیر می کنید، به راستی جایگاه اصلاح طلبان در حل منازعات اخیر چگونه تعریف می شود؟ آیا عدم استقبال از ورود اصلاح طلبان به موضوع را می توان در راستای حذف این جریان سیاسی تعبیر کرد؟

در این سیری که گفتید نکته مهمی را جا انداختید. بحث دولت وحدت ملی که حدود هفت یا هشت ماه پیش از انتخابات مطرح شد با عدم استقبال هر دو جناح مواجه شد بنابراین مسکوت ماند. مبنای آن طرح این بود که به هر حال اصولگرایان میانه رو و اصلاح طلبان علیه آقای احمدی نژاد با یکدیگر متحد شوند تا نگذارند او چهار سال دیگر بر کشور حکومت کند و کشور را به قهقرا ببرد.

حامی و مطرح کننده آن پروژه هم آقای ناطق نوری و اطرافیانش بودند و آقایان هاشمی و لاریجانی هم از آن حمایت می کردند اما در جلسه یی که مجلس، نمایندگان ادوار را دعوت کرد و آقایان هاشمی و ناطق و… هم حضور داشتند و آقای احمدی نژاد هم در آن شرکت نکرد به دلیل عدم شرکت اصلاح طلبان و حملات شدید نمایندگان حامی احمدی نژاد به دیگر نیروهای سیاسی به ویژه اصولگرایان میانه رو، طرح دولت وحدت ملی به شکست انجامید. با این حال مهندس موسوی به رغم اینکه در زمره اصلاح طلبان بود ولی احترام ویژه یی در میان اصولگرایان میانه رو هم داشت و برخی از مواضع اش هم تا حدی به اصولگرایان نزدیک بود.

حضور موسوی آلترناتیوی شد برای طرح دولت وحدت ملی منتها این بار با یک کاندیدای اصلاح طلب و اتفاقاً همان اجماع هم در پشت سر او به وجود آمد یعنی همه آن کسانی که قرار بود سال گذشته پشت سر آقای ناطق قرار بگیرند شامل بخش اعظم اصلاح طلب ها و اصولگرایان میانه رو تصریحاً یا تلویحاً با انگیزه نفی احمدی نژاد پشت سر مهندس موسوی قرار گرفتند. در حقیقت اصولگرایان میانه رو چون اولویت مشترکی با اصلاح طلبان داشتند که آن نفی احمدی نژاد بود به صورت گفته یا ناگفته پشت سر میرحسین موسوی قرار گرفتند. همان زمان من در مطلبی با عنوان موسوی برای همه تحلیل این قضیه را ارائه کردم و آن را برای اصلاح طلب ها یک پیروزی تلقی کردم و گفتم طرح دولت وحدت ملی در حال اجرا است منتها با رئیس جمهوری اصلاح طلب و بیشتر هم منظورنظرم گوشزد کردن واقعیت ها به اصلاح طلبانی بود که از انصراف آقای خاتمی ناراضی بودند در حالی که آنچه در انتخابات اتفاق افتاد و زمینه اش با حضور آقای موسوی فراهم شد مجموعاً به نفع ما بود. به هر حال آنچه الان به عنوان جنبش سبز و یک جنبش بزرگ و قوی شکل گرفته همین ائتلاف ناگفته میان اصلاح طلبان و بخش میانه رو اصولگرایان بود که در نفی احمدی نژاد مشترک القول بودند.

در مورد پیشنهاد میانجیگری نیز باید بگویم به هر حال وقتی عملاً پیشنهاد میانجیگری مطرح می شود و کسانی از طیف اصولگرا به عنوان میانجی معرفی می شوند به این علت است که ما بخشی از نیروهای قلمرو اصولگرایی را نیز با خود همراه کرده ایم. بنابراین مرز ما با جناح مقابل با مرز اصلاح طلبی منطبق نیست بلکه مرز به درون جناح اصولگرا منتقل شده است.

بنابراین وقتی می خواهند کسی را به عنوان میانجی پیشنهاد بدهند کسانی را پیشنهاد می دهند که نزدیک به این مرز باشند و بتوانند از طرف دو سر طیف مورد پذیرش قرار بگیرند. به همین دلیل است که میانجی های پیشنهادی از میان جناح اصولگرا انتخاب و پیشنهاد شده اند. چون به نظر طراحان این ایده ها میانجی باید حد فاصل دو جناح باشد و جناح هایی که امروز تعریف می شوند فراتر از جنبش سبز هستند به این معنا که مرزهای جنبش سبز به داخل جریان اصولگرایی گسترش پیدا کرده به همین دلیل چهره های پیشنهادی میانجی رنگ و بوی اصولگرایی دارند و البته متاسفانه به دلیل مشی و مرام طیفی که دولت را در اختیار دارد آنها اساساً نیازی به میانجیگری نمی بینند. این فرصتی برای جنبش سبز، اصلاح طلبان و اصولگرایان میانه است که ثابت کنند این حامیان دولتند که تندروی می کنند و خواهان حل قضایا به روشی مسالمت آمیز و به نحوی که منافع ملی در آن تامین شود نیستند و این در حقیقت باعث شده روز به روز در جناح حامی دولت شاهد ریزش نیرو باشیم و در مقابل، در جنبش سبز و طیف اصولگرایان میانه رو افزایش و جذب روز به روز نیروهای جدید را مشاهده کنیم.

شما چرخش کسانی مثل آقایان قزوه و نوری زاد را نباید دست کم بگیرید. آقای نوری زاد با برخی اصولگرایان میانه رو که با نگاه به منافع آینده به سمت ما آمده اند فرق دارد. وقتی نوری زاد به این سمت می آید خالص می آید یعنی بر اساس باورها و اعتقادات ذهنی اش حرکت می کند و به همین دلیل است که بازداشت می شود چون تخم این باور می تواند رشد کند و افراد دیگری را به سمت جنبش سبز جذب کند. آقایان قزوه و نوری زاد و حتی برخی از سیاسیون طیف اصولگرا که این روزها خیلی جسورانه صحبت می کنند و خیلی هم مورد هجمه حامیان دولت قرار می گیرند، کسانی هستند که به باورهای جدید دست پیدا کرده اند. وقتی طیف مقابل ریزش نیرویی در حد نوری زاد دارد، این نشان دهنده عمق بحرانی است که به لحاظ مقبولیت و مشروعیت در آن پدید آمده است و به نظر من باید به این موضوع بها داد. بنابراین برخورد با اشخاصی نظیر نوری زاد از منظر این نگرانی است که این ریزش نیرو امتداد پیدا کند و این در حالی است که این ریزش نیرو بسیار فراتر از چیزی است که نمود یافته است یعنی بسیاری هستند که در دل به این سمت گرایش پیدا کرده اند اما به خاطر موقعیت شان حفظ ظاهر می کنند.

-در گذشته جناح اصلاح طلب با جریان راست سنتی بیش از آنکه تعامل داشته باشند درگیر نوعی تقابل بودند. در شرایط جدید و در حالی که بسیاری از نیروهای راست سنتی سکوت پیشه کرده اند، آیا می توان به تبدیل تقابل به یک تعامل موثر و مفید برای هر دو سوی ماجرا امیدوار بود. آیا شما به چنین تعاملی اعتقاد دارید؟

ببینید راست سنتی در حال حاضر به دو بخش تقسیم شده است؛ یک بخش کسانی هستند که در زمره حامیان دولت قرار دارند و بخش دیگر منتقدان دولت. آنها که حامی دولتند، حامی واقعی آقای احمدی نژاد نیستند بلکه آنها چون فکر می کنند رهبری از دولت حمایت می کند بر اساس اعتقاد به تبعیت از رهبری، از احمدی نژاد حمایت می کنند اما بخش دیگر معتقدند دولت در حدی نیست که بشود از آن حمایت کرد.

بنابراین از دولت فاصله گرفته اند که بخشی از اصولگرایان میانه رو مورد اشاره را همین طیف راست سنتی غیرحامی تشکیل می دهند. به این خاطر هم دل مجموع نیروهای راست سنتی از وضعیت موجود خون است. حتی اگر به دل کسانی چون آقای محمد یزدی که این همه تند صحبت می کند و آقای احمد جنتی که همگان او را به عنوان یک حامی دولت می شناسند یا آقای مهدوی کنی که یکی دو بار موضع گیری تندی علیه جنبش سبز داشته، مراجعه کنیم، می بینیم که تا چه حد دل شان از مسائل دولت خون است ولی خود را ناگزیر به حمایت از آقای احمدی نژاد می دانند، چون فکر می کنند احمدی نژاد به خاکریز آنها تبدیل شده و اگر این خاکریز را از دست بدهند باید خیلی عقب نشینی کنند به همین دلیل از او حمایت می کنند و ما نیز به این خاطر نباید ذهنیت آنها را در این مورد تقویت کنیم. من در بسیاری از موقعیت ها توصیه ام به کسانی که در جنبش سبز فعال هستند این است که با عملکرد خودمان به تقویت این ذهنیت کمک نکنیم بلکه باید کمک کنیم به اینکه آنها فکر نکنند اگر این خاکریز را از دست دادند همه چیز را از دست داده اند و به همین خاطر با تمام وجود بخواهند از این خاکریز دفاع کنند. هر چقدر رفتار ما در این مورد سنجیده تر باشد بیشتر به نفع جنبش سبز و در نهایت کشور است. بنابراین باید سیاست ما جذب حداکثری و جا باز کردن برای هر کسی باشد که با هر مقدار وجه مشترک به این سمت می آید.

-پس در نهایت از صحبت شما می توان این گونه نتیجه گرفت که برای شما ارجحیتی میان همکاری و تعامل با راست سنتی و جناح اصولگرای میانه رو وجود ندارد؟

اساساً به نظر من فعالیت مشترک لزومی ندارد. یعنی فعالیت مشترک ما با جناح اصولگرا به این معنا که بنشینیم با هم تبادل نظر کنیم و به تصمیم مشترک برسیم نه امکان پذیر است و نه مفید.

-حال اگر بخواهیم موضع گیری اخیر آقای کروبی را در کنار نامه آقای خاتمی به رهبر و نیز بیانیه آخر مهندس موسوی که شروع یک فاز تازه در مواضع این سه تن قرار دهیم به چه نتیجه اساسی خواهیم رسید؟

من فکر می کنم بیانیه آقای موسوی بسیار به موقع و هوشمندانه صادر شد، زیرا وقتی فضا خیلی رادیکالیزه شود حرف حق در هیاهوهای بیهوده گم خواهد شد. جنبش سبز نیز جنبشی نیست که به رادیکالیزه شدن تمایل داشته باشد بلکه مشی و مرام آن از ابتدا به نحوی بوده که از خشونت و از رفتن به سمت انقلاب خودداری کند. در حقیقت مشی و مرام جنبش سبز اصلاح طلبانه است، منتها با یک طیف گسترده تری از نیرو، زیرا ما در دوران اصلاحات فکر می کردیم می توانیم با ساز و کارهای درون حکومتی اصلاحات را به انجام برسانیم اما چون آن ساز و کارها به شکست انجامید، عملاً از آن تجربه ها در جنبش سبز استفاده شد که دیگر فقط با لابی و ساز و کارهای درون حاکمیت نمی شود به همه اهداف رسید، چون آنها مقاومت می کنند. به همین دلیل در طول دوره اصلاحات هیچ وقت اصلاح طلبان به صرافت این نیفتادند که با نمایش جمعیت نظر خودشان را به کرسی بنشانند بلکه بیشتر سعی کردند با ساز و کارهای انتخاباتی و دموکراتیک و استفاده از ارتباطات درون حاکمیتی حرف ها را پیش ببرند.

اما جنبش سبز با توجه به شکست آن تجربه، رویکردش را نمایش قدرت در خیابان ها قرار داد. حال لازم است برای آنکه مردم بتوانند اجتماعات عظیم را شکل دهند، هزینه حضور در اجتماعات را کاهش دهیم که برای کاهش هزینه باید از رادیکالیزه شدن فضا جلوگیری شود، زیرا رادیکال شدن فضا در گام اول ریزش نیرو را به همراه خواهد داشت. در حالی که راهپیمایی از جنس راهپیمایی ۲۵ خرداد البته بدون حواشی آن است که می تواند نشان دهنده قدرت جنبش سبز باشد و اگر جنبش نتواند به نحوی آن راهپیمایی را تکرار کند، درواقع قدرت اش را از دست داده است. حال برای آنکه بتوان چنان تجمعی را دوباره شکل داد باید هزینه های تجمع کاهش یابد و این امر جز با کاهش رادیکالیسم راه دیگری ندارد.

بر این اساس است که مهندس موسوی به جای پیش گرفتن یک روش سرسختانه، راهی را باز کرده که بدون نیاز به بسیاری از پیش نیازها و امضای توافقنامه مسیر اصلاح طی شود و این جلوگیری از رادیکالیسم بیشتر از سوی هر دو طرف، هم قدرت و قوت جنبش سبز را به منصه ظهور رساند و هم حفظ کرد. در شرایطی که ما مدام جذب نیرو می کنیم و طرف مقابل با ریزش نیرو مواجه است، این آنها هستند که می خواهند با به رادیکالیسم کشاندن فضا از ریزش نیروی خودشان جلوگیری کنند.

حال چرا ما باید وقتی شرایط مان مطلوب است، آن را تغییر دهیم، بلکه باید همین وضعیت را حفظ کنیم. به نظر من مجموع موضع گیری های آقایان کروبی، موسوی و خاتمی در این مدت موضع گیری هایی درست و مبتنی بر تجربیات دوران اصلاحات و بر شناخت نیروهای هوادار بوده است زیرا آنها که شعارهای تند و تیز می دهند، خیلی سریع هم صحنه را ترک می کنند، بنابراین ما نباید فریب شعارهای تند کم عمق را بخوریم. شعاری که کمی از خواسته ها را مطرح کند اما بشود روی آن ایستاد به مراتب بهتر از شعاری است که خیلی خواسته های طول و درازی را عنوان کند ولی نشود بر آن ایستاد.

نمونه این صحبت من در بیانیه پنج نفر از روشنفکران دینی که بعد از بیانیه مهندس موسوی صادر شد، قابل درک است. آنها فکر کردند پنج ماده یی که موسوی گفته کافی نیست و باید آن را بهینه کنند. بنابراین مطالبی را به بیانیه میرحسین اضافه کردند ولی خیلی زود پی بردند آنچه اضافه شده هیچ نفعی برای جنبش ندارد و به انحای مختلف مطالبات را به سطح مطالباتی که موسوی مطرح کرده بود، برگرداندند. اما مجموعاً هیچ یک از آن مطالبات افزوده شده مورد استقبال بدنه جنبش سبز قرار نگرفت. تجربه اصلاحات نشان می دهد کسانی که تندتر شعار می دهند کمتر به حرکت مردم خیر می رسانند و خیر کسانی که شعارهای ملایم تر می دهند اما به پایش می ایستند برای حرکت های مردمی بیشتر است.

-در مجموع و به عنوان جمع بندی بحث مان به نظر شما آیا دسته بندی های مختلف اصولگرایی در راستای جریان اصلاح طلبی هستند یا نه؟

من چنین دیدگاهی را که آنها می خواهند اصلاح طلبی را حذف کنند قبول ندارم زیرا حیات اصولگرایان میانه بسته به وجود اصلاح طلبان است چون اصولگرایی میانه وقتی معنا پیدا می کند که در یک سویش اصولگراهای تندرو باشند و در یک طرف شان اصلاح طلبان ایستاده باشند. بنابراین دست کم به این دلیل اصولگرایان میانه رو خواستار حذف اصلاح طلبان نیستند البته با این تعریف که آنها می گویند اصلاح طلبان حذف نشوند اما با نظارت استصوابی کنترل شوند. یعنی اصولگرایان در لزوم وجود نظارت استصوابی یکصدا هستند زیرا بدون این نظارت کل اصولگرایان در اقلیت قرار می گیرند.

-در تازه ترین اظهارنظری که به نقل از آقای کروبی منتشر شده است ایشان گفته اند «رئیس جمهور منتخب ملت ایران را به رسمیت می شناسم». این اظهارنظر با واکنش های متفاوت جریانات سیاسی مواجه شد. اما در نهایت هم جریانات نزدیک به دولت و هم جریانات خارج نشین سخنان آقای کروبی را عقب نشینی از مواضع پیشین تعبیر کردند. شما این سخنان را چگونه تعبیر می کنید، آیا آقای کروبی عقب نشینی کرده اند؟

ببینید من هیچ گاه طرفدار دوآتشه آقای کروبی نبوده ام اما حالا کار به جایی رسیده است که ناچارم در برابر چنین برداشت هایی از ایشان دفاع کنم و حتی در عدم دسترسی به رسانه های متعدد و پرتیراژ تن به خطر مصاحبه با برخی رسانه های خارجی بدهم تا بگویم حرف کروبی از چه زاویه یی باید دیده شود و تا چه حد درست است. اینکه آقای کروبی رئیس جمهور منتخب مردم را به رسمیت می شناسد فارغ از اینکه نام مشخصی را بیان نمی کند مبتنی است بر واقعیت مبسوط الید بودن دولت مستقر. اینکه مثلاً من حقوقم را از دولت می گیرم یا آقای مهندس موسوی که تا یک ماه پیش رئیس فرهنگستان هنر بوده بودجه اش را از همین دولت می گرفته یا وقتی مجمع روحانیون درخواست راهپیمایی کرد، تقاضای صدور مجوز راهپیمایی اش را به همین دولت داد و این یعنی ما دولت را پذیرفته ایم و این دولت، دولتی است که بسط ید دارد.

-آیا این گفته شما مبتنی بر مبانی فقهی است؟ چنان که در فقه حکومتی اسلام مبانی متعددی برای مشروعیت دولت مطرح شده از جمله بسط ید، استیلا و

بله، این دولت بسط ید دارد، دولت مستقر است و طبیعی است که انسان دولت مستقر را بپذیرد، این مساله نه تنها مبنای فقهی دارد بلکه دارای مبانی حقوقی و قانونی نیز هست.به طور مثال ممکن است ما دولت یک کشور را قبول نداشته باشیم.

حرف آقای کروبی به این لحاظ حرف بلااشکالی است و حرف تازه یی هم نیست منتها آنها که سطحی فکر می کنند و دچار روشنفکرمآبی هستند و فکر می کنند باید همیشه طوری حرف زده شود که همه به به و چه چه بگویند نمی توانند این حرف را بپذیرند. BBC و VOA شیطنت هایی می کنند که هدایت جریان جنبش سبز را از دست کروبی و موسوی به کسانی منتقل کنند که از اساس این نظام را قبول ندارند. حالا VOA این کار را خیلی رو و آشکار انجام می دهد و طبیعتاً مخاطبان رد اهداف آنها را درک می کنند و از آن استقبالی نمی کنند اما بی بی سی بسیار زیرکانه این کار را می کند و متاسفانه مخاطبان زیادی هم پیدا کرده است و حتی براساس نظرسنجی های صدا و سیما تعداد مخاطبان بی بی سی به بالای ۵۰ درصد رسیده است و این یعنی با سیاست های نادرست، ما مخاطبان خودمان را تقدیم آنها کرده ایم و آنها هم سعی می کنند از این طریق و با خارج کردن مدیریت جنبش از دست نیروهای داخل نظام به پیگیری اهداف خود بپردازند.

منبع: اعتماد

فیس بوک اتحاد جمهوری خواهان ایران
شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۸ - ۳۰ ژانویه ۲۰۱